آذر.من قربانی ستم بارگی شيخ خونخوارم (معلم زندانی ارژنگ داودی)
زندانی سياسی ارژنگ داودی وضعيت و شرايط ضد بشری و قرون وسطايی که توسط بازجويان و قوه قضاييه ولی فقيه عليه وی روا داشته شده است طی گزارشی تشريح نموده است و جهت ارسال به کميسر عالی حقوق بشر و گزارشگر ويژه وانتشار در رسانه ها در اختيار « فعالين حقوق بشر و دمکراسی در ايران » قرار داده است; متن گزارش به قرار زير می باشد:
دوباره به تبعيد آمدم
که سخن می گفتم از دردی که ايشانند
و شگفتا هر چه از خوابگه شغال معظم دورترم می دارند
عمق رذالتشان را آشکارتر در می يابم
با ياد خدا
به نام نامی ايران و ايرانی
غارت دوبله يا چپاولگری همه جانبه
هم ميهنان
پرده اول : يک شناسنامه و ديگر هيچ
در تاريخ ۲\۳\۸۶ خانه سه طبقه ما واقع در تهران خيابان ستارخان که تا ان هنگام به مدت ۲۳ سال محل کار و سکونت ما بود به دست افراد معلوم الحال چون حسن حداد معاونت امنيت و سعيد مرتضوی دادستان تهران پلمپ گرديد
يادآوری ۱: حسن حداد و سعيد مرتضوی هر دو در زمره خيل کسانی هستند که در سال ۸۸ فاجعه شنيع کهريزک را رقم زدند . فاجعه ای که جهانيان را تکان داد و ايرانيان را آزاده را در بهت و حيرت فرو برد .
پس از گذشت ۲ سال و ۱۱ ماه در نتيجه پيگيری های مداوم خانواده بالاخره در تاريخ ۲۶\۱\۸۹ خانه مورد بحث توسط پليس امنيت تهران فک پلمپ و طی صورت جلسه ای در اختيار همسرم قرار گرفت . همانطور که مفاد اين صورت جلسه حاکی است در هنگام تحويل خانه کليه اموال و اسناد و اساسيه و غيره موجود درساختمان ۳ طبقه به غارت رفته بودند .
علاوه بر اين فردای آن روز که خانه فک پلمپ عده ای معلوم الحال از نامبردگان بالا که خود را از مراتبين نيروهای اطلاعاتی ـ امنيتی رژيم هستند و تنی چند از ارازل و اوباش قداره بند نيز انها را همراهی می کردند با در دست داشتن اسناد جعل شده ادعای مالکيت خانه را نمودند . و خودسرانه خانه را مجددا تصرف و اقدام به تعويض قفلها نمودند.
يادآوری ۲ : پليس ۱۱۰ تهران و کلانتری ۱۳...نيز با بله قربان گويان نظاره گر اقدامات غيرقانونی اين افراد لباس شخصی بودند .
خيلی زود معلوم شد که اين افراد لباس شخصی در هماهنگی با نيروهای امنيتی .... کليه اسناد و مدارک ضبط شده در خانه مورد بحث را که در دفتر شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب و نيز در دفتر پليس امنيت دادستان تهران نگهداری می شدند را به منظور غارت اينجانب و خانواده پدری از محل خارج نموده و طمع ورزانه مورد سوءاستفاده قرار دادند .
يادآوری ۳: اين در حاليست که چند ماه پس از پلمپ خانه و توقيف اسناد و مدارک فوق الاشاره و پس از پيگيری های مداوم خانواده ، معاونت امنيت فقط شناسنامه مرا در ازای تقاضای کتبی اينجانب از زندان و نيز اخذ رسيد به همسرم تحويل داده بود .
پرده دوم :۱ عدد پتو و ديگر هيچ
روز ۷\۴\۹۱ توسط ۳ تن از وحشی ترين ماموران وزارت اطلاعات از زندان رجايی شهر به زندان اوين منتقل و پس از ۱۳۷ روز تحمل سلولهای مخوف انفرادی در بندهای ۲۰۹ و ۲۴۰ در تاريخ ۲۰\۸\۹۱ ساعت ۳ صبح در حالی که فقط يک پيراهن و شلوار به تن و يک جفت دمپايی پلاستيکی به پا داشتم و از سرما به خود می لرزيدم که اين وضعيت تعجب و کنجکاوی مردم را برانگيخته بود از طريق فرودگاه مهرآباد مجددا به بندرعباس تبعيد و ابتدائا به اداره اطلاعات منتقل شدم.
يارآوری ۴:در تابستان امسال که به بند ۲۰۹ زندان اوين منتقل شدم تمام البسه ، وسايل ، کتابها و دست نوشته هايم ـ در آنجا ماندند و تاکنون حتی عينک های ذره بينی ام را تحويل نداده اند . هرچند موظف هستند وسايل زندانی را نيز همراه انتقال دهند و در هنگام انتقال نيز قول دادند که متعاقبا آنها را برای من ارسال می کنند اما اينک با گذشت قريب به ۶ ماه و تبعيد دوباره به زندان بندرعباس هنوز خبری نشده است.
در تاريخ۲۳\۸\۹۱ با همان پيراهن، شلوار و يک جفت دمپايی پلاستيکی از سلول انفرادی در اداره اطلاعات بندرعباس ، قرنطينه زندان مرکزی منتقل و روز پنجشنبه ۲۵\۸\۹۱در حاليکه فقط يک پتوی مستعمل به من داده بودند به بند ۲ زندان بندرعباس منتقل و در ميان ۱۹۲ نفر زندانی که جرمشان قتل ، آدمربايی ، سرقت مسلحانه است قرار گرفته ام.
يادآوری ۵ : در تابستان سال ۸۵ که از زندان مرکزی بندرعباس به تهران برگشتم به روال مرسوم تمام البسه ، وسايل و .... به اموال زندان تحويل دادم ولی متاسفانه چون همه آنها به غارت رفته اند اينک که مجددا مرا به همين زندان بازگردانده اند ، زندانی که انگار تبعيدگاهی در آخر دنياست ـ هنوز نتوانسته ام زيرپوش ، لباس راحتی ، حوله ، بالش ، ملافه، پتو، ليوان ـ بشقاب، قاشق ، چنگال و ساير ضروريات زندگی در حبس و تبعيد را تهيه نمايم.
هم ميهنانم
رژيم شيخ با اين رويه های ماقبل قرون وسطايی به خيال خام خود می کوشند تا مبارزان راه آزادی ايرانيان را به انحاء گوناگون عذاب داده و تحقير نمايند غافل از اينکه طلا حتی در منجلاب هم نفيس است و غبار در آسمان خسيس است .
من از روييدن خار بر سر ديوار دانستم
که ناکس کس نمی گردد از اين بالا نشينی ها
ارژنگ داودی
معلم، شاعر، نويسنده
زندانی سياسی.....
زندان مرکزی بندرعباس
گزارش فوق به سازمانهای زير ارسال گرديد
کميسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد
گزارشگر ويژه حقوق بشر سازمان ملل متحد
سازمان عفو بين الملل
fo@hrdai.netinin
www.hrdai.net
http://hrdai.blogspot.com
pejvakzendanyan@gmail.com
Tel.:0031620720193
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر