علی اکبر آزاد:اشاره ای به دیکتاتوری، فرقه گرایی و مافیا
فرقه بیشتر در مذاهب بکار برده می شود و شامل شاخه های انشعابی از یک مذهب مادر می باشد. فرق تنها در مذهب دیده نمی شود و پای آنها به سیاست هم کشیده شده است. در سیاست آنها بیشتر خود را مخفی می کنند و آشکارا اعلام فرقه بودن را نمی کنند. ناظران خارجی از این گروهها هستند که می توانند فرقه بودن آنها را تشخیص دهند. در فرقه های سیاسی یک نوع مخفی کاری و انکار وجود دارند. به این معنی که آنها نمی خواهند فرقه بودن خود را قبول نمایند. اما ناظر بیرونی می تواند براحتی این فرقه ها را از احزاب و گروههای سیاسی تشخیص دهد. البته فاصلهء آنها با احزاب سیاسی بسته بسیار کم است، چون در سازمانها و احزاب سیاسی بسته هم همان دیکتاتوری و سیستم هرمی از پایین به بالا که به رهبر یا رهبریت ختم می شود دیده می شود. خطر تبدیل یک حزب یا گروه سیاسی به فرقه خیلی زیاد است. تنها فرقی که می تواند آنها را از هم جدا کند جنبه مافوق انسانی است که در فرقه به مراد داده می شود. در احزاب سیاسی با فرهنگ دیکتاتوری این جنبه مذهبی مافوق بشری و داشتن قدرتی در حد معجزه اگر بوجود بیآید، راه فرقه شدن به سبک مذهبی مهیا می شود. در فرقه آنچه که به عیان وجود دارد، وجود رابطه مراد و مرید است. مراد همانا هدف است و راه مرید به سوی جذب به مراد و تحلیل شدن در آن می باشد. مراد همانا رهبر فرقه است که باید همهء اهداف در جهت نگاه او باشد. او است که راه را تعیین می کند و راه لازم نیست که حقیقت باشد و اگر هم غیر حقیقت و غلط هم باشد، باز هم مریدان ملزمند که این راه را بپیمایند، حتی اگر به نابودی آنها ختم شود. بعنوان مثال در خودکشیهای دست جمعی مذهبی و یا جنایات دست جمعی بر علیه انسانهای دیگر جامعه، فرمان و ارادهء رهبر یا مراد که جنبهء ضد بشری دارد، اجر می گردد. خودسوزی مریدان در اعتراضات مذهبی، خودزنیها و خودآزاریهای مراسم فرقه ای را می توان مثال آورد.
در جهت سیاسی، تبدیل یک حزب سیاسی به فرقه و یا وارد شدن یک فرقه به عرصهء سیاسی را می توان یک انحراف سیاسی دانست. همانطور که اعضای فرقه های مذهبی را قربانیان این ها در شرایطی شناخته اند، اعضای احزاب سیاسی هم که به فرهنگ فرقه ای آلوده شده اند را می توان قربانی این احزاب دانست.
فرق امتیازاتی برای اعضای خود از لحاظ اجتماعی فراهم می کنند و یکی از آنها شبکهء محکم اجتماعی است که بسیار شبیه به عملکرد گروههای مافیایی هستند که از اعضایشان حمایت می کنند و بمانند یک خانواده بشمار آورده می شوند. خانواده در اجتماع یکی از جمع های انسانی است که فرد در اکثر شرایط به آن پناه می برد و خود را ایمن از مخاطرات احساس می کند. برای همین هم مافیا بعنوان یک تشکیلات جنایتکار می خواهد این امنیت را برای افرادش البته در فرهنگی جنایتکارانه فراهم نماید. اما اگر فردی از اعضای این خانواده بخواهد راهش را از بستگان مافیایی جدا کند، گاه با سرنوشت مرگباری روبرو می شود.
یکی از مشکلاتی که فرقه ها دارند، مسدود کردن راه خروج اعضای آنها می باشد. این فرق را نمی توان براحتی ترک کرد و تا زمانیکه عضو با آنها می باشد، تمامی مزایای ممکن را دراختیارش قرار می دهند، اما همانا خواست راهش را از آنها جدا کند، تمام روابط عاطفی با او قطع می شود و عملا فرد ایزوله می شود. شاید بمانند مافیا سرنوشت مرگباری در انتظار فرد نباشد، اما تمام موقعیتهای اجتماعی داده شده به فرد از او گرفته می شود.
در فرق سیاسی فرد و ظایف مشخص سیاسی دارد و باید تمام و کامل تمام زندگیش در رهبر و ایدهء رهبری و حزب ذوب شود. ذوب شدن بمعنای این است که خالص شدن و به نوعی دگم شدن تمام و کمال در سیاست و راه حزب و رهبر باشد و در ایده و عمل همان باشد که رهبر گروه یا حزب تعیین می کند. فرد باید آماده باشد تا به اشارهء گروه و حزبش کشته شود و انسان بکشد و یا از انسانهای دیگر جاسوسی بکند. نباید از خود اراده ای داشته باشد و تنها باید فرمانبردار باشد. این فرد تا زمانی که اینطور باشد مورد تحسین قرار می گیرد و راههای سعود برایش فراهم است. اگر زمانی اراده ای از خود نشان دهد که بر خلاف خواسته مراد باشد، به پایین سقوط داده خواهد شد و اگر بخواهد را هش را جدا کند بستگی به شرایط با او برخورد می کنند. عمده اعمال در حق اومنزوی کردن و نسبت دادن انواع اتهامات سیاسی و اخلاقی رایج در زمان مشخص می باشد.
عمده خطر فرقه گرایی همانا تضادی است که بین فرد و جامعه بوجود می آید و فرد یا باید در برابر جامعه قرار گیرد و یا اینکه در ضعیف ترین شرایط به دو رویی و تزویر روی بیآورد. در مورد اول خشونت و حملات عصبی را از خود نشان می دهد و در مورد دوم به انکار و دروغ و لوث حقیقت و حتی اعمال غیر اخلاقی پناه می برد. در شرایطی دست به انتقادهای سطحی و کم خطر از گروه خود می پردازد، اما این تنها برای پرده پوشی تعلق خود است.
فرق سیاسی خطر عمده ای برای جوامع که سطح دانش پایین دارند می توانند داشته باشند. آنها در هموار کردن و تسهیل پروردن دیکتاتوری و فرهنگ مافیایی، کمک شایان توجهی هستند و اگر به قدرت حکومتی دست یابند، فاجعه ای برای آن جوامع در واقع هستند.
این سه مولفهء اجتماعی، مذهبی و سیاسی می توانند اشتراکات زیادی داشته باشند و همچنین می توانند مکمل هم در برابر جامعهء انسانی باشند، اگر به قدرت لازم دست یابند. اما در شرایط ضعیف آنها شاید تنها برای اعضای خود و حول و حوش موثر باشند.
6.11.2012
azadal@hotmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر