7 مارس 2012
وشتهشده به دست در در مورد خاتمی آنچه مهم است، چگونگی رای دادن اوست، نه اینکه چرا رای داده است. اگر با فاصلهای مناسب اندک نگاهی به کارنامهی گذشتهی خاتمی بیندازیم و ذوقزدگیهای سادهلوحانه را نسبت به او کنار بگذاریم و دقایق حساس و سرنوشتساز چندسال گذشته را فارغ از گرایشات شخصی و سیاسیمان، خوب سبکسنگین کنیم، خاتمی را باید ستون پنجم محترم و متشخص نظام حاکم در میان طبقهی متوسط ناراضی از حکومت اسلامی به شمار آورد.
رفتار آقای خاتمی در روز ۱۲ اسفند ۱۳۹۰ نشان داد برخلاف آنچه تا کنون به نظر میآمده است، او نه تنها یک شخصیت فرهنگی با ملاحظات ویژهی آن سنخ و مسند نیست؛ بلکه یک «سیاس» به تمام معناست و سیاستورزی را به معنای متداول و ماکیاولیستی آن چنان آموخته که همچون دیگر همتایان خود در سراسر گیتی، از هر فرصتی استفاده کرده و به هرقیمتی کار خود میکند و پروای نام و ننگی نیز ندارد. گیرم در این سرزمین میتوان با اقسام پسوندهای ایرانی واسلامی و اخلاقی و حکمتی و مصلحتی و چه و چه و چهها، هر فعل سخیفی را با مقید کردن به یکی از آنها به چنان مرتبهای از نفاست رساند، که خلایق را بدهکارهم کرده باشیم.
اگر آقای خاتمی و دارودستهی اخراجیش، (آنها که دستشان از ساختار قدرت و سفرهی ثروت کوتاه مانده)، پیش از انتخابات با اعلام همین مواضع و دلایلی که این چند روزه در بوق کردهاند، آمادگی خود را برای شرکت در انتخابات اعلام کرده بودند؛ امروز در مظان اتهام بزرگ و نابخشودنی خیانت به مردم قرار نداشت او حتا میتوانست بنا به «مصالح عالی» نظام، (همان مصالحی که عقل قاصر موالی، قادر به درک آن نیستند)، کمی آب به شرایط پیشنهادی خود ببندد و قیمت را بشکند، شاید برای متاعش خریداری پیدا میشد و توافقی صورت میگرفت و شرکتش را در انتخابات را با ارائهی همین دلایلی که اینروزها از زبان و قلم اطرافیانش مثل نقل ونبات بر سر هر بازار ریخته، اعلام کند و بگوید: «من از موضع اصلاحات و در جهت نگاه داشت روزنه های اصلاح طلبی که آن را مهم ترین و بلکه تنها راه سربلندی کشور و دست یابی به آرمان های اصیل انقلاب و تأمین حقوق مردم و مصالح ملت می دانم و نیز برای دفع مخاطرات و تهدیدهای درونی و بیرونی اقدام کرده ام.» اما آقای خاتمی چنین نکرد.
کسی که در روز انتخابات با رفتاری چنین رسوا حاضر به انداختن رای به صندوق شد، چرا در روزهای نزدیک به انتخابات، قیمت خود را آنقدر پایین نیاورد که او را به بازی بگیرند تا «با اسیر نماندن در گذشته و با نگاه به آینده روند تازهای را در کشور» آغاز کند؟ خاتمی میدانست که اگر از مردم بخواهد در انتخابات شرکت کنند، کسی ترهای برای او خُرد نخواهد کرد و همچنین میدانست که این را نظام نیز میداند. به همین دلیل با آنکه او در درازای یکسال گذشته چندینبار پیامهای فدایت شوم ارسال کرده بود، به او محل نداده بودند. جریان اصلاحطلب که در انتخابات مجلس هشتم، با وجود حمایت تمام قد خاتمی و همهی سرمایهی مادی و معنوی ائتلاف ۱۸ گانهاش، نتوانست ۲۰۰ هزار رای از مردم تهران وحومه بگیرد، طبیعی بود که در اوضاع فعلی، حتا نتواند اعضای خانوادهی منسوبان خود را پای صندوقها بیاورد. بنابراین خاتمی و دارودسته درمانده و ناچار به انتظار هنگامهای نشستند، که تا سکههاشان به چیزی یا پشیزی گرفته شود.
نوشتههای این اصلاحطلبان اصلاحناپذیر، (که هر کنش و رفتاری به غیر از «دریوزگی» از آستان قدرت را حرکتی ساختارشکن و رفتار رادیکال مینامند)، در دفاع از فعل شریف آقای خاتمی نشان از آن دارد که ایشان و از جمله خود آقای خاتمی، تحریم انتخابات را عملی در جهت منافع بیگانگان تلقی میکردهاند. اما نمیگویند چرا از بیان نظرات خودشان، آنهم به این صراحت، تا پیش از انتخابات خودداری میکردهاند. اکبر گنجی میگوید پروژهی «چلبیسازی» در خارج موجبات نگرانی آقای خاتمی را فراهم کرده است. اما این نیز دلیل کافی برای رای ناگهانی و بدون مقدمهی آقای خاتمی نمیتواند باشد.
آقای خاتمی و مشاوران ارشد و غیر ارشد ریز و درشتش که اینروزها زبان هم باز کردهاند و میخواهند با انتساب رفتارهای اعتراضی مردم به توطئههای بیرون از مرزها همان کاری را با ایشان بکنند که شخص آقای خاتمی در سالهای نخست انقلاب با ملیها و ملیمذهبیها در کیهان کرد، به خوبی میدانند که پروژهی «چلبیسازی» تنها در فقدان نیروی مخالف پایدار و گستردهی داخلی امکان توفیق دارد و در اینصورت آنکسی که ناگاه همهی اعتبار سیاسی و اجتماعی خود را در یک اقدام ناباورانه و نامنتظر به مصرف شکست و به انفعال کشاندن جریان اصلی مخالفان داخلی میرساند، نمیتواند چنین ادعایی نیز داشته باشد.
با این اوصاف به نظر میرسد رفتار نامعمول و خارج از عرف آقای خاتمی را تنها باید در پشت پردهی رویدادهای روز ۱۲ اسفند جستوجو کرد، نه در اعلام مواضع بعد از انتخاباتش! اخباری که این روزها به گوش میرسد، حکایت از حمایت گستردهی مردم از تحریم انتخابات دارد. رویدادی که برای نخستینبار همراهی واتقاق نظر گروههای اصلی سیاسی و اجتماعی را در داخل و خارج با خود داشت و میتوانست به تدریج و در مناسبتهای پیش رو و بر بستر نابسامانیهای اقتصادی آینده ابعاد و اشکال دیگری به خود بگیرد. اگر آمار و اخباری که از انتخابات تهران در رسانهها درز پیدا کرده درست باشد، در نیمروز ۱۲ اسفند ۱۳۹۰، سرانجام در بساط آقای خاتمی چیزی برای خرید یافت پیدا شده است و خریداری نیز پشت در منتظر ایشان بوده است.
راه ناگزیر برای اصلاحطلبان اصلاحناپذیر (که پیداست در سه سال گذشته چه دل پُری از موسوی داشته و دارند)، اتکا به حمایت حکومت و سازش با آن است. یک توافق بر سر نوعی «چلبیسازی» داخلی، هم برای حکومت خالی از فایده نخواهد بود، هم برای این گروه از اصلاحطلبان بیپشتوانهی بریده از مردم. تبریکاتی که این روزها برای آقای خاتمی ارسال میشود، آدمی را به یاد نقل و نباتی میاندازد که ژاندارمهای قدیم در محوطهی پاسگاه روی سر یاغیهای تسلیم شده میریختند و ناز و نوازشش میکردند. بسیاری از این یاغیهای اماننامه گرفته سرانجام به کسوت ژاندارمی درمیآمدند و مفتخر به اخذ درجه میشدند. شاید در صورت به بنبست رسیدن احتمالی حکومت بر اثر بحرانهای جاری، شاهد آن باشیم که آقای خاتمی سال آینده در چنین روزهایی دوباره دستهایش را در ورزشگاه ۱۲ هزارنفری از هم باز کند و بگوید: «دوم خرداد یک هدف نیست، یک راه است!»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر