نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ دی ۲۱, چهارشنبه

21دی :گفتگويی کوتاه با عاليه اقدام دوست:زنی که سه سال شاهد رفت و آمد متهمان، شاهد اعدام و روزهای سخت زندان بود





تغيير برای برابری :عاليه اقدام دوست فعال سياسی و مدنی و مدافع جنبش زنان در روز 22 خرداد 1385 به همراه 70 نفر ديگر در تجمع اعتراض آميز زنان در ميدان هفتم تير بازداشت و دادگاهی شد. شعبه‌ 15 دادگاه انقلاب تهران، او را به اتهام اقدام عليه امنيت به سه سال و چهار ماه حبس و 20 ضربه شلاق محكوم كرد. سه سال حبس وى در دادگاه تجديد نظر تاييد شد و سرانجام روز 12 بهمن ماه 1387، ماموران اجرای احکام به در منزل وى در شهرستان فومن رفتند و او را تحت الحفظ به شعبه اجراى احكام دادگاه انقلاب تهران منتقل كردند و سرانجام 18 دی ماه 1390 پس از پايان دوران محکوميتش آزاد شد. درنخستين ديدار با او، يا زنی که سه سال شاهد رفت و آمد متهمان، شاهد اعدام و روزهای سخت زندان بود، گفتگويی کوتاه داشتيم که می خوانيد.


شما اولين فردی بوديد که برای دفاع از حقوق زنان به حبس قطعی محکوم شديد، روند اجرای حکم شما چگونه بود؟


وقتی حکم سه سال زندان را ابلاغ کردند، من به دليل بيماری برادرم به فومن رفته بودم. احضاريه ای مربوط به اجرای حکم فرستاده بودند اما چون من نبودم، به اداره اطلاعات فومن اطلاع دادند تا مرا تحت الحفظ برای معرفی به دادگاه انقلاب به تهران بياورند. من را برای اجرای حکم به تهران آورند، شب اول در بازداشتگاه وزرا بودم و صبح به دادگاه انقلاب معرفی شده و بعدازظهر به زندان اوين تحويل داده شدم. با اينکه زندانی سياسی- مدنی نبايد در بند زندانی های غيرسياسی باشد اما من را به بند عمومی بردند که به اسم بند مالی بود اما در واقعيت معتادين و قاچاقچی های بين المللی هم آنجا بودند و افرادی هم بودند که بيماری های روانی داشتند و به جای زندان بايد در بيمارستان تحت مداوا قرار می گرفتند. در اين بند مدام دعوا و سر و صدا بود و همين باعث شد از اولين روزها دچار بيماری فشار خون شده و مجبور به استفاده از قرص شوم و تا همين امروز هم اين مشکل ادامه دارد. در آن زمان تمام تلاش من اين بود که بتوانم بر ديگر زندانيان تاثير بگذارم. از عيد سال 88 که عده ای از بچه های فعال حقوق زنان هم برای مدت کوتاهی به زندان آمدند، توانستيم برای آزادی يا مرخصی گرفتن برخی از افرادی که در زندان بودند فعاليت هايی انجام دهيم.






با توجه به اينکه شما به دليل شرکت در حرکت اعتراضی نسبت به قوانين مدنی تبعيض آميز عليه زنان به زندان محکوم شديد، برخورد ساير زندانيان با شما چگونه بود؟






زمانی که من وارد زندان اوين شدم، تعداد زندانيان سياسی خيلی کم بود و بيشتر آنها مدت کوتاهی در زندان بودند. دليل زندانی شدن من برای زندانيان غيرسياسی جالب بود و عده ای از آنها هم از من طرفداری می کردند و می گفتند که "اين خانم برای ماست که اينجاست و گرنه کاری نکرده که اينجا باشد". در مجموع نگاه مثبتی داشتند حتی يکی از کارکنان زندان به من گفت که مبادا ناراحت باشي، افتخار کن که به اين دليل به زندان آمده ای. در بدو ورود به زندان اين جمله برای من شوک بود و هيچ وقت آن را فراموش نمی کنم.






ماجرای عوض شدن بندها چطور اتفاق افتاد؟






موقعی که ما را به متادون منتقل کردند، از شب قبل تلفن ها را قطع کردند و به خاطر اينکه خيلی از زندانی های عادی با تلفن سر و کار داشتند، ما را مسبب قطع شدن تلفن می دانستند و به خاطر همين نظر مثبتی نداشتند. به همين خاطر داوطلبانه همکاری کردند تا ما را منتقل کنند. آنها را ترسانده بودند که با زندانيان سياسی ارتباطی نداشته باشند. تا قبل از اين ارتباط آنها با ما خوب بود اما ديگر جرات نمی کردند که حتی با ما حرف بزنند البته تعدادی از آنها با وجود فشار با ما ارتباط داشتند و حتی تماس تلفنی برای بچه ها می گرفتند. چون وقتی ما به بند متادون رفتيم تلفن آنها آزاد شد و آنها برای ما خبر می آوردند. بعد هم که زندانيان عادی به زندان قرچک منتقل شدند.






از قبل می دانستند که قرار است به زندان قرچک منتقل شوند؟






از قبل صحبتش بود. حتی می خواستند ما را هم به قرچک منتقل کنند ولی ما مقاومت کرديم و حتی گفتيم که زندانيان غير سياسی را هم نبايد به آنجا ببرند. اما در نهايت ما مانديم و بقيه به قرچک منتقل شدند. البته ما هميشه به انتقال زندانی های عادی اعتراض می کرديم چون شرايط زندان قرچک بسيار بد است.






شرايط بعد از انتخابات با توجه به زياد شدن زندانی ها چقدر تغيير کرد؟






جمعيت خيلی زياد نشد چون بازداشت شدگان بيشتر در 209 بودند و بازجويی می شدند، تعدادی هم به متادون می آمدند که باز آنجا محدود و بسته بود. تعداد انگشت شماری را به بند آوردند که آنها هم آزاد شدند و زياد نماندند همين تعداد فعلی در زندان ماندگار شدند.






موقعی که در متادون بوديد هيچ ارتباطی با زندانيان غيرسياسی داشتيد؟






نه فقط موقعی که در باز بود و بچه ها به درمانگاه می رفتند با آنها احوالپرسی می کردند اما بعضی از آنها می ترسيدند.






انتقال آنها شرايط را برای زندانيان سياسی بهتر کرد؟






انتقال ما به متادون خوب بود. آرامش بيشتری به وجود آمد، تميز بود چون مسائل بهداشتی در بند عمومی رعايت نمی شد. البته دو سه ماه بيشتر هم در اين بند نبوديم. اما ارتباط با ساير زندانيان هم خوب بود چون اطلاعات جديدی به ما می داد، شناخت جديدی می داد.






بهترين خاطره ای که از اين سه سال به ياد داريد، چيست؟






آزادی بچه هايی که اصلا نبايد زندانی شوند، بهترين خاطره ام است. افرادی که فعاليت می کنند و حقشان نيست که به زندان بيفتند. شايد اين لحظه ها برای همه بهترين لحظه بود.






بدترين خاطره اين چند سال برای شما چه بود؟






اعدام زندانيان مثل شوکی است که به مغز آدم وارد می شود. برای من هم شيرين علم هولی و سارا بهرامي، سهيلا، شهلا جاهد و زينب نظرزاده بدترين لحظه های زندان بود.




وقتی بعد از سه سال قرار بود آزاد شويد، چه احساسی داشتيد؟




بخشی از نگرانی من به خاطر مسائل شخصی و خانوادگی بود و اينکه بيايم و ببينم از افراد خانواده ام کم شده است. از طرف ديگر هم ناراحت بودم که چرا بايد اين بچه ها در زندان بمانند و من بروم.

هیچ نظری موجود نیست: