ی آذربایجان |
کارشناس دفتر فرانسوی کيفيت در مديريت آموزشی و عضو کميته اجرائی فدراسيون اروپائی مدارس عالي "هشد ار به همهی کسانی که جویای دمکراسی با دخالت آمریکا هستند " بخش 1 دموکراسی روانهایست تراکمی که قطره قطره درسایهی مبارزات متداوم اجتماعی شکل می گیرد. فرهنگ و آداب و سنن مردم وروابط روزمره، عناصر تشکیل دهندهی جامعه است که تمایل شدیدی به توزیع قدرت درمیان مردم دارد و گرایشی به تمرکز قدرت در یک واحد حکومت یا دولت ندارد. مفهوم دمکراسی انتزاعی نیست و درفضایی که بستر اجتماعی ندارد، به وجود نمی آید. دمکراسی نیازمند ممارستهای عملی و نظری تک تک افراد جامعه است، در واقع دمکراسی روابط تنیده ای از حاصل تلاش این دواست و برای اینکه بتواند جان بگیرد و رشد پیدا کند نیاز به نهادها و واحدهای اجتماعی آزاد و خودمختار در محله و شهر، در دهکده و شهرستان و سرانجام در مجموعهی کشور از طریق مشارکت مردم در امر انتخاب شدن و انتخاب کردن در شرایط کاملا آزاد و بدون هیچگونه قید و شرط و تایید یا رد هیچ واحدی که نقش نگهبانی و " خیرخواهانه " داشته باشد را دارد. حفظ سنن، لهجهها، زبانها و گونه گونی روابط روزمرهی زندگی، سازوکارهای ابتدایی دمکراسی هستند. هر عذر وبهانهای که این رنگارنگی را یکدست و یکنواخت و واحد کند، زمینههای تمرکز قدرت و دیکتاتوری را فراهم میسازد و باید توسط نیروهای آزادیخواه به طورشدید مورد اعتراض و نفی قرار گیرد. جنبشهای مخالف تمرکز قدرت، خواه با عنوان فدرالیسم، خواه باعنوان خودمختاری دایمی، باید پاسخگوی نیازهای فرهنگی و ملی هر قوم ایرانی باشد. جنبش خودمختاری طلب ایران واقعیتی انکارناپذیر است که زیرمجموعهای از مطالبات اقوام ایرانی است و آن را نمیتوان و نباید سرکوب کرد. دیکتاتوری پهلوی و رژیم عقبگرای جمهوری اسلامی به جای پاسخگویی به تقاضاهای اقوام ایرانی با توسل به زور، راههای مسالمتآمیز حل مسایل را سد کردند که اینک عواقب شوم آن را میبینیم. هیچ نیروی سیاسی معقول و دوراندیشی نباید نسبت به جنبشهای خواستار عدم تمرکز قدرت سالم و غیروابسته به قدرتهای خارجی بیتوجه باشد، چراکه این مبارزات همان زمینههای لازم برای رشد اجتماعی ودمکراسی در ایرانند. برای بررسی درست و منطقی با این جنبشها، پیش از هر چیز باید به گذشتههای این مبارزات پرداخت و علت وجودی آنها را شناخت. گذشتههایی که خالی از اشتباه و تناقض نیست. گذشتههایی که مملو از خواست به حق وحقوق اولیهی زندگی شهروندی است، اما هرگز نتوانسته است از مرحلهی خواست به عمل تبدیل شده و گامی مثبت به پیش بردارد. این مطالبات چیزهایی جدابافته نیستند و باید در چارچوب بقیهی مشکلات ایران طرح و حل شوند. در مورد جنبشهای خودمختاری در ایران تفسیرهای گوناگونی میشود که تحقیق و تفسیرافرطی آن از واقعیت به دور است.ازجمله مسئلهی آذربایجان در سالهای 1324 تا 1326 که تحلیل های ناهمگون درتبیین آنها آنچنان است که گاهی حقیقت از چشمها پنهان میماند. عدهای آن را تا مرز جدایی از ایران میدانند تا بتوانند در تضییق حقوق به حق قومی مردم آذربایجان مشروعیت ببخشند و حکومت خشونت و زوررا تایید نمایند اگرچه انکار نباید کرد در دورهای چنین کوششی از جانب عدهای که کعبهی آمال خود را شوروی میدانستند وجود داشت و عدهای دیگر میخواستند در آذربایجان آزادی و دمکراسی وجود داشته باشد و همچنان جزیی از ایران بماند. این نوشته از آن جهت ارایه میگردد که 1- نقش قوامالسلطنه که امروز گویا برخی او را به عنوان خدمتگزار ایران کشف کردهاند و میخواهند به جامعه حقنه کنند، روشن شود. 2- اقوام ایرانی بدانند که فقط در سایهی دمکراسی است که میتوان به خودمختاری در چارچوب ایران دست یافت. 3- " یاری " هر قدرت خارجی برای ایجاد دمکراسی در ایران، ادعایی پوچ بیش نیست و هرکس تن به این پستی بدهد، نه تنها به ایران وایرانی، بلکه به استقراردمکراسی درایران وهمچنین به جنبش خودمختاری لطمه و ضربه وارد میکند. 4- هدف ما باید بر زمین کوبیدن جمهوری اسلامی از طریق انتخابات آزاد با اتکا به نیروی ملت ایران و افراد و نیروهای روشنفکر و صلح جوی جهانی باشد که قادر است توربین حرکت به سوی دمکراسی گردد و همهی نیروهای جمهوریخواه داخل و خارج ایران فقط و فقط بایستی در این جهت متشکل شود. 5- شایسته است نیروهای سیاسی و نمایندگان اقوام ایران با همدیگر به مذاکره و گفتگو پرداخته و به میثاقهای واقعی و قابل اجرا برسند. سرزمین آذربایجان از نظر ثروت طبیعی، یکی از مهمترین مناطق ایران است . مردم آذربایجان در مراحل مختلف و در مواقع حساس اجتماعی مبارزات ارزندهای را برای میهن بزرگ خود وبرای همهی مردم ایران به ثمررسانیدهاند و از این نظر به گردن ملت ایران حق دارند. تفکر و اندیشه های مترقی و مبارزه برای آزادیخواهی به علت هم مرزی با شوروی و ترکیه بیش از سایر نقاط ایران در آذربایجان رواج داشته است. به همین سبب آذربایجان همواره خاستگاه روشنفکران برجستهای بوده است. مصدق، مبارزمترقی ضدامپریالیست و ضد استعمارو ضد ارتجاع ایران در دورانی که نمایندهی آذربایجان بود، در بارهی مردم این خطه میگوید: "عمری است به آذربایجانیها ارادت دارم ، زیرا این مردمان پاک، واجد تمام صفات خوبند. مردمان وطنپرست، مردمان درست و مردمان مقتدری هستند و به هرکاری اقدام کردهاند پیشرفت نمودهاند." [1] "در زمان رضاشاه این مردم به علت مقاومت در برابر دیکتاتوری و به سبب مبارزه برای فرهنگ قومی خود زیر شدیدترین ضربات بودند و عبداله مستوفی استاندار رضاشاه یکی از مباشرین به اصطلاح مدرنیسم رضاشاهی و سانترالیسم پهلوی بدترین رفتار را با آزادیخواهان و با مدافعین فرهنگ و زبان آذری اعمال میکرد وی با بیشرمی تمام ، در بسیاری از اسناد و مدارک، مردم آذربایجان را " خر" مینامید." [2] دربار پهلوی به علت پیروی از شوینیسم فارسی، آموزش زبان ترکی را در مدارس ممنوع کرده بود. بعد از سقوط دیکتاتور، تشکیلاتی به نام "جمعیت آذربایجان" در تبریز تاسیس شد و روزنامهی " آذربایجان" را به مدیریت علی شبستری و سردبیری اسماعیل شمس منتشر نمود که از دمکراسی قومی و ملی وهمچنین ازرواج زبان آذری دفاع میکرد. این روزنامه که به دو زبان ترکی و فارسی انتشار مییافت، مورد استقبال مردم قرار گرفت. مقامات دولتی با آن به مبارزه برخاستند و در تهران و سایرشهرستانها از پخش آن جلوگیری به عمل آمد. این جمعیت بارها مورد یورش عوامل ارتجاع یعنی صدرالاشراف و ارفع قرار گرفت. عوامل ارتجاع به طورمرتب به اتحادیههای کارگری و دهقانی که درسالهای جنگ در آذربایجان تاسیس شده و فعال بودند، حمله میکردند و آنها را غارت و کارگران را مجروح و زخمی مینمودند و گاهی میکشتند. این " آذری کشی" تنها مختص به شهرهای آذربایجان نبود و در چهارگوشهی ایران هیچ آذربایجانی از گزند زهرآگین عوامل سیدضیا و ارفع در امان نمانده بود. دکتر کشاورز وکیل مجلس درمورد تفتیش خانههای کارگران آذری در مجلس شورای ملی چنین میگوید: "در بخش 5 و10 تهران هر شب از ساعت 9 به بعد یک عده پاسبان درب منازل کوچک و محقر را که میدانند اشخاص فقیرو کارگر درآنجا منزل دارند میزنند و شروع به تحقیقات میکنند که آیا در این منزل کارگر ترک زبان وجود دارد یا خیر و شناسنامهی کارگرها را بازبینی می کنند و اگر شناسنامهای از تهران صادر شده باشد با او کاری ندارند ولی اگراز شهرهای آذربایجان صادر شده باشد در این صورت خودش و فامیلش و نمرهی شناسنامهاش را یادداشت میکنند و به این ترتیب اسباب زحمت و نگرانی یک عده برادران ایرانی ما را فراهم میکنند." [3] اما مامورین اتحادجماهیرشوروی نمیخواستند آرامش آذربایجان خدشهدارشود و از" صلح " طرفداری میکردند. در یک درگیری که در" لیقوان " یکی ازتوابع تبریز، بین کارگران و خان مرتجع لیقوان، حاج احتشام واقع میشود، از آنجا که آرداشز این مبارزه را رهبری میکند برای مدتها مورد غضب مقامات شوروی واقع شده حتی در خطر نابودی قرارمیگیرد. مامورین سیاسی شوروی، علت مخالفت خود را با حادثهی لیقوان وجود روابط دوستانه بین آنها و حاج احتشام ذکر میکردند و شاید با توجه به نقشهها و سیاستهای استراتژیک آینده نمیخواستند که چنین اقداماتی توسط حزب تودهی ایران انجام گیرد. [4] همین امرموجب شد تا آرداشز از آذربایجان تبعید شود [5] و پیشهوری از این تبعید خیالش راحت گردید زیرا آرداشز مخالف پیوستن حزب توده به فرقهی دمکرات بود. تشکیل فرقهی دمکرات محرک اصلی فرقهی دمکرات، سید جعفرپیشهوری بود. [6] علی شبستری و سلاماله جاوید نیز ازعناصر فعال این جنبش بودند [7] پیشهوری پیش از تشکیل فرقه، موافقت مقامات شوروی به ویژه میرجعفرباقراف، رئیس جمهورآذربایجان شوروی را درباکو جلب کرده بود. کنسول انگلیس در تبریز دربارهی نهضت آذربایجان، وضعیت مردم و نقش اتحاد جماهیرشوروی چنین گزارش میدهد: " چنانچه گفته شود نهضت آذربایجان بدون پشتیبانی روس ها میتوانست موفق باشد غیرقابل قبول است، هنگامی که روسها از این جنبش حمایت کردند هیچ شک نداشتند که در نهایت به نفع خودشان است اما یک خشم واقعی نسبت به دولت بی لیاقت و فاسد ایران در میان کارگران و دهقانان این ایالت همواره وجود دارد که درهر کشوری باشد قادراست قیام خود بخودی را موجب گردد. من باور نمیکنم که روسیه خود قبلأ این نهضت را بر پا کرده باشد، بیشتر به نظر میرسید که آنها یک وضعیت انقلابی اصیل موجود را شعلهورکرده باشند. [8] اما این استنباط چندان با واقعیت تطبیق ندارد، اگرچه وجود نارضایتی و بیعدالتی و فقر را درمیان کارگران نمیتوان کتمان کرد. به هنگام تشکیل فرقهی دمکرات، کمیتهی ایالتی حزب توده، خود را منحل کرد و به فرقهی دمکرات آذربایجان پیوست. این کمیته دربدو تاسیس به تبلیغ دفاع اززبان مادری ( آنادیلی ) و به ترویج طرفداری از مقامات و رهبران شوروی پرداخت [9] و حتا عکسهای استالین و فرماندهان نظامی شوروی را درکارخانهها نصب نمود. [10] دکتر کشاورز دربارهی پیوستن کمیتهی ایالتی حزب توده در آذربایجان به فرقهی دمکرات مطالب جالبی را افشا میکند که وابستگی و سر سپردگی عدهای از سران حزب توده را به شوروی و احساس اطاعت پذیری که در آن زمان در میان برخی از کمونیستها نسبت به اتحاد جماهیرشوروی وجود داشت را به درستی نشان می دهد. روز قبل از اعلام تشکیل فرقهی دمکرات آذربایجان، کمیتهی مرکزی حزب در منزل من جلسه داشت. زیرا من مصونیت پارلمانی داشتم و کلوپ حزب در اشغال سربازان بود. در تهران حکومت نظامی اعلام شده بود؛ حدود ساعت 6 عصر اصغر، شوفر من مرا صدا کرد و گفت آقایی به نام پادگان از تبریز آمده و با شما کار فوری دارد. پادگان دبیر تشکیلات ایالتی حزب توده در آذربایجان بود. من ازاتاق خارج شدم و پادگان به من گفت: من همین حالا از تبریز رسیدهام و پیغام خیلی فوری برای کمیتهی مرکزی دارم و نمیدانم کجا میتوانم رفقا را پیدا کنم . جواب دادم اتفاقا جلسهی کمیتهی مرکزی در خانهی من تشکیل شده و همه اینجا هستند و او را وارد اتاق جلسه کردم. او چنین گفت: من از تبریز حالا رسیدهام و فوری باید برگردم من آمدهام به شما اطلاع بدهم که فردا تمام سازمان حزب ما در آذربایجان از حزب توده ایران جدا شده و با موافقت رفقای شوروی به فرقهی دمکرات آذربایجان که تشکیل آن فردا اعلام خواهد شد. میپیوندد. شما میتوانید نزد خود مجسم کنید چه ضربهای به همهی ما وارد شد و چه حالی به ما دست داد. ما خواستیم با پادگان صحبت کنیم ولی چند دقیقه بعد او از جای بلند شد و گفت من برای بحث فرستاده نشدهام من فقط آمدهام به شما خبر بدهم و خدا حافظی کرد و رفت برای اینکه صبح در موقع اعلام تشکیل فرقهی دمکرات در تبریز باشد. مذاکره و بحث طولانی در این باره شد و سرانجام تصمیم گرفتیم که نامهای به حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی بنویسیم و به آنها بفهمانیم که کاری را که میکنند هم به حزب توده ایران و هم به اتحاد جماهیرشوروی زیان میرساند. از 15 نفر عضو کمیته مرکزی حتی یک نفر اظهار موافقت با کاری که میشد نکرد یا جرات ابراز موافقت نکرد. بعدها در مهاجرت در مسکو که بسیاری از اسرار بعضی از رهبران افشا شد. وقتی که دانستیم که کامبخش در مدت سه سال اقامتش درایران و فعالیت در حزب توده چه کارها کرده برای من یقین حاصل شد که کامبخش از تمام جریان آذربایجان قبل از تشکیل آن ( مانند قیام خراسان ) توسط عمال باقراوف در تهران مطلع بود و حتا شاید در ایجاد این جریان دست داشت. به ویژه که پس از شکست آذربایجان در حالی که همهی ما در وضع نیمه مخفی زندگی میکردیم. کامبخش از ایران به شوروی رفت و با عجله به کمیتهی مرکزی حزب توده اطلاع داد که تمام مسئولیتهای حزبی خود را به کیانوری که به گفتهی او تنها کسی بود که درجریان تمام وقایع بود تحویل داد. به هر حال نامهای که بنا بود به کمیتهی مرکزی حزب کمونیست شوروی به عنوان اعتراض نوشته شود انجام شد و من خوب به یاد دارم که ایرج اسکندری مامور نوشتن این نامه شد و پس از قرائت و تصویب آن در کمیتهی مرکزی ارسال شد ولی هیچ وقت جواب این نامه نرسید. بقیهی وقایع آذربایجان و تشکیل فرقه را همه میدانند، فردای آن روز تاسیس فرقهی دمکرات آذربایجان اعلام شد و سازمان حزب تودهی ایران در آذربایجان به این فرقه پیوست. اگر اشتباه نکنم بقراطی عضو کمیتهی مرکزی حزب تودهی ایران درجشن افتتاح فرقه در تبریز نطقی بدون اجازهی کمیتهی مرکزی حزب ایراد کرد. [11] جمعیت آذربایجان نیز از بانیان فرقهی دمکرات و از امضا کنندگان بیانیهی 12 شهریور 1324 بود. پیشهوری که در نهضت جنگل فعال بود و با عقاید محمدامین رسول زاده، تئوریسین بزرگ سوسیالیست و سوسیال دمکرات آشنایی داشت، در ابتدا سعی مینمود پس از فعالیت و تجربهی 23 ساله دراین نهضت، فرقهی دمکرات را به نحوی به راه اندازد که اصل انجمنهای ایالتی ولایتی مندرج در قانون اساسی رعایت شده باشد و فرهنگ قومی و ملی مردم آذربایجان از مخاطرات در امان بماند. دیگر همکاران پیشهوری در این نهضت عدهای از زندانیان زمان رضاشاه بودند که اهل آذربایجان بودند و پس از آزادی از زندان به آذربایجان رفته و ساختارتشکیلات حزب توده را در آنجا بنیاد نهاده بودند افرادی همچون داداش تقیزاده، شکیبا ممی فرضی، داود ارمنی، تقی شاهین و یا عدهای از اعضای حزب توده که به عنوان ماموریت به آنجا رفته بودند مانند علی امیرخیزی، حسین ملک، زوولون( بااسم مستعار حسین نوری ) و آرداشزکه بهطور متناوب به آنجا سفر می کرد. [12] اطلاعات شماره 5510 مورخ 15/4/1323، نطق مصدق در مجلس شورای ملی به نقل از" گذشته چراغ راه اینده"، صفحه 236[1] اطلاعات شماره 5510 مورخ 15/4/1323، نطق مصدق در مجلس شورای ملی به نقل از" گذشته چراغ راه اینده"، صفحه 240 - 236 [2] نطق دکتر کشاورز در جلسهی مورخ 17/11/1323 مجلس شورا، نقل از روزنامهی " رهبر" شماره 486، صفحه 244 [3] نطق دکتر کشاورز در جلسهی مورخ 17/11/1323 مجلس شورا، نقل از روزنامهی " رهبر" شماره 486، صفحه 246[4] خامهای، انور" خاطرات ..." جلد دوم، صفحه 194، این داستان در خاطرات خلیل ملکی، صفحه 390 و همچنین در" گذشته چراغ راه آینده"[5] [6]ما دربارهی مبارزات این فرد در نهضت دموکراتیک و آزادیخواهی و کارگری در این کتاب و به ویژه درجلد دوم نوشتهایم، پیشهوری کمونیستی آزادیخواه بود که درمکتب مبارزه و عمل پرورش یافته بود. او پس از شکست نهضت آذربایجان در روسیه در تصادفی که توسط ماموران مخفی ک.ژ.ب. صحنه سازی شده بود، کشته شد. پیشهوری هرگز عضو حزب توده نشد. [8] British Consul in |
۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه
نقش قوامالسلطنه درمسئله ی آذربایجان!"هشد ار به همهی کسانی که جویای دمکراسی با دخالت آمریکا هستند " بخش 1
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر