تاریخ انتشار: ۳۱ فروردین ۱۳۸۹ |
اکبر گنجی
۳- زبان نابود کننده:
هتاکی و بهتان نتیجهی دشمنسازی و دشمنتراشیاند. این زبان به دنبال چیست؟ لنین، یکی از بهترین استفاده کنندگان از این زبان بود و از ساز و کار این زبان به خوبی آگاه بود. لنین در سال ۱۹۰۷ دربارهی دشنامهای زبانیای که علیه منشویکها (پس از انشعاب بلشویکها منشویکها به دو حزب) بکار گرفته بود، به کمیتهی مرکزی حزب گفت:
«زبان بخشهای نقل شده میباید در خواننده نسبت به کسانی که به اینگونه اقدامات دست میزنند، نفرت، دلزدگی و خشم برانگیزاند. این زبان برای متقاعد کردن نیست، میخواهد صف دشمن را از هم بپاشاند؛ نمیخواهد خطای مخالفان را اصلاح کند، میخواهد آنان را نابود کند و زمین را از لوث وجودشان پاک کند. سرشت این زبان چنان است که بدترین اندیشهها و بدترین شک و تردیدها نسبت به مخالفان را در خواننده بر میانگیزاند...
وقتی دربارهی رفقای حزب خودمان صحبت میکنیم نباید از زبانی استفاده کرد که در میان تودهی کارگر نسبت به رفقایی که عقاید متفاوتی دارند نفرت، دلزدگی و خشم برانگیزاند. ولی وقتی دربارهی تشکیلاتی صحبت میکنیم که انشعاب کردهاند میتوان و باید به این لحن نوشت. چرا باید چنین کرد؟ زیرا وقتی انشعابی شکل میگیرد، وظیفهی ماست که تودهها را از چنگ رهبری انشعاب کرده نجات دهیم...
آیا در مبارزهای که از یک انشعاب نتیجه میشود، حد و مرزی باید شناخت؟ معیارهای حزبی برای این مبارزه حدودی تعیین نکردهاند و حدودی هم در کار نمیتواند بود، چون در واقع دیگر حزب وجود خارجی ندارد20.»
لنین در سال ۱۹۰۷ از خشونت زبانی برای نابود کردن رفقای مسالهدار استفاده میکرد، اما پس از انقلاب اکتبر رقبا و مخالفان دستهدسته اعدام میشدند. ماکسیسم گورگی به خاطر اعدام گستردهی روشنفکران به لنین اعتراض کرد. لنین در پاسخ او گفت:
«کارگران و دهقانان در حال تربیت کردن نیروهای روشنفکری خود برای مبارزه جهت ساقط کردن بورژوازی و میراث آن، یعنی همان روشنفکران حقیر و کاپیتالیستهای نوکر صفتی هستند که خودشان را مغز ملت تصور میکنند. آنها در واقع نه مغز، بلکه غایط ملت21.» هستند
لنین در دولت و انقلاب میگوید مارکس هدف کمون را نابود ساختن پارلمانتاریسم به شمار میآورد. اما:
«در نتیجهی سیادت سوسیال- شوینیسم و اپورتونیسم،در زمرهی "سخنان فراموش شده" مارکسیسم در آمده است. وزیران و پارلماننشینان حرفهای، این خائنین به پرولتاریا و سوسیالیستهای "کارچاق کن" کنونی، انتقاد از پارلمانتاریسم را تماماً به عهده ی آنارشیستها گذارده[اند]... برای مارکس دیالکتیک انقلابی هیچگاه آن جمله پردازی توخالی باب شده و آن سکهی بدلی نبود که پلخانف، کائوتسکی و غیره از آن ساختهاند22.»
به موارد زیر در دولت و انقلاب بنگرید که لنین چگونه با متفاوتها رویارو میشود. او منشویکها و پلخانف را «مرتد روسی»23 قلمداد میکند که مارکسیسم را مورد «تحریف لیبرال مآبانهی بیمقداری قرار دادهاند24.»
به گفتهی او، «سوسیال دموکرات» یعنی «خائن کنونی نسبت به سوسیالیسم»25. میگوید نظرات مارکس «تیری است که درست به قلب پارلماننشینهای کنونی و تولهدستیهای پارلمان سوسیال دموکراسی» مینشیند26. بلشویکها موسسات دیگری را جایگزین «پارلمانتاریسم خود فروش و پوسیدهی جامعهی بورژوازی میکنند27.»
تأکید میکند که کائوتسکی در دوران بحران «دچار پریشان فکری فوقالعاده ننگینی» شد28تازهترین خیانت» خود «مهمترین فرق بین مارکسیسم و اپورتونیسم» یعنی «خرد کردن ماشین دولت» را «ماستمالی» کرده [29] و «به شیوهی کاملاً شیادانهای رفتار میکند30.» و در «
لنین در مقالهی «کائوتسکی مرتد» همهی دشنام ها را نثار کائوتسکی کرده است.
این زبان، زبان بالا کشیدن و زبان لجنمال کردن است و فقط تابع منافع سیاسی است. به رقیبان نباید رحم کرد. این نگاه، وقتی با کسی درافتاد، حکم تازه را به گذشته هم سرایت میدهد و کل سوابق رقیب جدید را مخدوش میسازد و او را از ابتدا خائن قلمداد میکند. در شوروی، استالین همین شیوه را از لنین آموخت و به کار بست. تاریخ مختصر حزب کمونیست - که نوشتهی خود اوست- وی را «جانشین فرمانده» از دوران جوانی قلمداد میکرد. آن دو رهبر خطاناپذیر، انقلاب اکتبر را به پیروزی رساندند و استالین تنها ادامه دهندهی راه لنین بود. افرادی چون تروتسکی خائنانی بیش نبودند. استالین بقیهی اعضای دفتر سیاسی را هم به جرم خیانت اعدام کرد. جعل تاریخ و دروغهای شاخدار یکی از ارکان زبان قدرت تمامت خواهانه هستند.
ممکن است ناقدان محترم بر ما خرده بگیرند که لیبرال و بورژوا به شمار آوردن مصدق و بازرگان (به توضیحی که پس از این خواهد آمد)، تحلیل سیاسی بود، نه هتاکی. صحت این مدعا به معنای این واژهها بستگی دارد. معنای واژه، چیزی جز کاربرد واژه نیست. باید دید لنینیستها این واژهها را به چه معنایی به کار میبردند.
لنین از «آغل پارلمانتاریسم بورژوازی»31 و «پارلمانتاریسم خود فروش و پوسیدهی جامعهی بورژوازی32» سخن میگفت. از اینکه پس از پیروزی انقلاب، پرولتاریا باید «انگل»های بورژوا را «با مشت آهنین در هم بکوبد33.» بورژوازی تمامی نهادهای دولتی را «لجنمال» کرده است، پرولتاریا باید این لجنها را نابود سازد.
لنین بههیچوجه زیر بار فرایندهای اصلاحی و دموکراتیک نمیرفت. هدف انقلاب نابودی خشونتبار بورژوازی است: «دولت بورژوازی به دست پرولتاریا ضمن انقلاب نابود میگردد»34، «سرنگونی بورژوازی فقط هنگامی عملی است که پرولتاریا بدل به طبقهی حاکمهای بشود که قادر است مقاومت ناگزیر و تا پای جان بورژوازی را سرکوب نموده» باشد35، «پرولتاریا دولت را به عنوان سازمان مخصوصی برای اعمال قوهی قهریه علیه بورژوازی لازم دارد36.»
لنین این جملهی انگلس را در برابر سوسیال دموکراتها قرار داد، که نوشته بود: «نیاز پرولتاریا به دولت از نظر مصالح آزادی نبوده بلکه برای سرکوب مخالفین خویش است37.» به گفتهی لنین، دیکتاتوری پرولتاریا ضرورتاً اقلیت بورژواها را سرکوب میکند38 و پس از آن دولتی وجود نخواهد داشت، برای این که همهی بورژواها سرکوب و نابود شدهاند39.
دیکتاتوری پرولتاریا نزد لنین معنای روشنی داشت. او میگفت:
«دیکتاتوری یعنی قدرت نامحدود، مبتنی به زور و نه قانون... دیکتاتوری یعنی قدرت نامحدودی که خارج از قانون است و به زور، در عریانترین مفهوم آن تکیه دارد40.» در اکثریت یا اقلیت قرار داشتن اهمیتی ندارد، باید بورژوازی را به زور سرنگون و نابود ساخت:
«در زمان انقلاب کافی نیست "ارادهی اکثریت" را باز شناسیم- باید ثابت کنید که در لحظهی تعیین کننده و در جای تعیین کننده قدرتمندتر هستید، باید پیروز شد. بارها دیدهایم که چگونه اقلیتی که تشکل و تسلیحات بهتر دارد و آگاهی سیاسیاش بیشتر است ارادهی خود را بر اکثریت تحمیل میکند و آن را به زانو در میآورد41.»
پاورقیها:
۲۰- لنین، مجموعهی آثار، جلد ۱۲، صص ۴۲۵- ۴۲۴ و ۴۲۸.
۲۱- ویتالی سنتالینسکی، روشنفکران و عالیجنابان خاکستری، دفتر ششم تا چهاردهم، ترجمه غلامحسین میرزاصالح، انتشارات مازیار، ص ۴۳۲.
۲۲- لنین، دولت و انقلاب، ادارهی نشریات زبانهای خارجی پکن، ص ۶۳.
۲۳- پیشین، ص ۵۰.
۲۴- پیشین، ص ۵۴.
۲۵- پیشین، ص ۶۴.
۲۶- پیشین، ص ۶۴.
۲۷- پیشین، ص ۶۶.
۲۸- پیشین، ص ۱۴۷.
۲۹- پیشین، ص ۱۴۸ و ۱۵۰.
۳۰- پیشین، ص ۱۶۰.
۳۱- پیشین، ص ۶۸.
۳۲- پیشین، ص ۶۶.
۳۳- پیشین، ص ۷۰.
۳۴- پیشین، ص ۲۳.
۳۵- پیشین، ص ۳۴.
۳۶- پیشین، ص ۳۵.
۳۷- پیشین، ص ۱۲۴.
۳۸- پیشین، ص ۱۲۵.
۳۹- پیشین، ص ۱۲۷.
۴۰- لنین، مجموعهی آثار، جلد ۱۰، ص ۲۱۶ و ۲۴۴.
۴۱- لنین، «توهماتی دربارهی قانون اساسی» (اوت ۱۹۱۷)، در مجموعهی آثار، جلد ۲۵ ، ص ۲۰۱.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر