نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۴, پنجشنبه

میشل اُنفرِه: به هیچ وجه. چرا که نه تنها عواملِ استمرار بخشِ داستان دور و درازِ خانواده ی لوپِن در طولِ یک ربع قرن نه هدف حمله ای بوده و نه با آن ها مبارزه شده بلکه این عوامل تقویت هم شده اند.

فیگارو: در سالِ ۲۰۰۲ ، در پی رسیدن "ژان - ماری لوپِن"(۳) - نامزدِ حزبِ جبهه ی ملی - به دور دوم انتخاباتِ ریاست جمهوری شما به تأسیسِ یک "دانشگاهِ مردمی" دست زدید. پانزده سالِ بعد، خانم "مارین لوپِن" به دور دوم انتخاباتِ ریاستِ جمهوری راه یافته است. این رویداد شما را غافلگیر کرده است؟
میشل اُنفرِه: به هیچ وجه. چرا که نه تنها عواملِ استمرار بخشِ داستان دور و درازِ خانواده ی لوپِن در طولِ یک ربع قرن نه هدف حمله ای بوده و نه با آن ها مبارزه شده بلکه این عوامل تقویت هم شده اند. با اهریمنی و شیطانی جلوه دادنِ این پدیده نمی توان با اوج گیری آن جنگید. راه حل توفیق در این مبارزه خشکاندن مرداب هائی است که جاه طلبی های تغذیه کننده ی آن را تشکیل می دهد. در چنین شرایطی چاره ی کار اجرای سیاستی واقعاً چپ گرایانه به نفعِ فرودستان است.
چگونه می توان این انحرافِ عجیب وغریب یعنی تغذیه ی این هیولا با ادعای مبارزه با آن را توضیح داد؟ با یک دلیل کاملاً ساده: آنان که این هیولا را زیرِ ضربه های خود می گیرند اما با علل به وجود آمدنش کاری ندارند دقیقاً در جرگه ی همان کسانی هستند که هستی این هیولا را ممکن می سازند.
توضیحِ بیشتری می دهم: زمانی که "فرانسوا میتران"(۴) در سال ۱۹۸۱ به ریاست جمهوری فرانسه رسید، "جبهه ی ملی" کم تر از یک درصد رأی داشت. امروز، "مارین لوپِن" با بیش از بیست در صد آراءِ دورِ اولِ انتخابات ریاستِ جمهوری مقامِ دوم را (در میان یازده نامزد این دور) از آنِ خود کرده است و برای این که در دورِ دوم به مقامِ ریاستِ جمهوری نرسد باید تمامی احزاب و سازمان های سیاسی چپ و راست علیه او متحد شوند.
"مارین لوپِن" می تواند ممنون و سپاسگزار کسانِ بسیاری باشد که از دیر باز به تحقق چنین دستاوردی کمک کرده اند: برای انکه حقِ کسی پایمال نشود از رأسِ این گروه شروع می کنیم. ممنون و سپاسگزار از فرانسوا میتران که در سال ۱۹۸۳ با چشم پوشی از چپ و یک چرخشِ لیبرال و در عین حال با چشم پوشی از هرگونه اِعمال حقِ استقلال و تلاش تمام برای اجرای سیاست پیمان ماستریخت (۵) در سال ۱۹۹۲، چپ را کاملاً از مایحتوای آن خالی کرد و تمامی قدرت را به بازار (ها) واگذاشت؛ ممنون از کلیه ی سوسیالیست ها از جمله آقائی به نامِ "ژان - لوک مِلانشون"(۶) که بر این چرخش مُهر تأیید زدند و به پیمان ماستریخت رأی موافق دادند؛ ممنون و سپاسگزار از حزبِ کمونیستِ فرانسه که با انگیزه های کاسبکارانه (ضرورت پرداختِ حقوق به کادرها و تأمین هزینه ی دفاتر حزبی...) به یک مخالفتِ لفظی بسنده کرد و در حالی که روزها این سیاست را محکوم می کرد شب ها در اجرای آن همکاری نشان می داد؛ ممنون و سپاسگزار از همان فرانسوا میتران که به عنوان الگوی تازه ای از چپ نردبان ترقی را زیرِ پایِ "برنار تاپی"(۷)، بازرگانی که معرف حضور دادگاه ها و زندان بانان بود گذاشت. آن هم با این پیامِ ساده: پول خدای عصرِ جدید است و کارفرما پیامبرش و بالاخره چپ در خدمت آن؛ ممنون و سپاسگزار از "سِرژ ژولی"(۸) و "لوران ژوفرَن"(۹) که در سال ۱۹۸۴ در روزنامه ی "لیبراسیون" (از روزنامه های چپ گرای فرانسه) با زدن تیترِ اولِ "زنده باد بحران" دست به یک عملیاتِ به یادماندنی زدند که در آن "ایو مونتان"(۱۰)، استالینیست پیشین که به کسوت "چپ های خاویار خور" درآمده بود بیکاران را گناهکار می شمرد چرا که شرکت های خود را به راه نمی اندازند. وی این "فقیرانِ پست فطرت" را به خاطر برخورداری از کمک های دولتی سرزنش می کرد؛ ممنون و سپاسگزار از "تِرا نُوا"(۱۱)، اتاق فکرِ این چپِ راست گرا که در سالِ ۲۰۱۲ اقدام به انتشار یادداشتی کرد که با صراحت خواستار واگذار کردن کارگران و پرولتاریا به "جبهه ی ملی" و متمرکز شدن بر جذب گروه هائی دیگر از مردم- همجنسگرایان (لِزبییَن ها، دوجنسی ها، ترنس ها و گی ها)، مهاجران، حشیش کِش ها ها یا به عبارتِ دیگر جمعیتی جایگزینِ ( جوانانِ مرفه تحصیلکرده ی به ظاهر خلافِ جریان آب شناکُن به جای گارگران یا به سخنِ کوتاه "بوبو(۱۲) به جای پِرَولو(۱۳)" بود چرا که به باورِ "تِرا نُوا"، کارگران پیش از آن به دنبالِ کارِ خود رفته بودند (باید پرسید تقصیرِ کیست؟ کارگران...؟)؛ ممنون و سپاسگزار از این چپ که در مقام سربازِ وظیفه شناسِ سرمایه داریِ خواهانِ نیرویِ کارِ ارزان بر "مهاجرت به عنوان فرصتی برای فرانسه" مُهر تأیید زد و باعث و بانیِ برخورداری از کارگر و نیروی کارِ بیش از حدّ (هیپرپِرولِتاریزاسیون) دنیائی شد که نیروی پیش گامش رستگاری را در خیالِ خویش در اسلامی سیاسی می دید که دشمنِ آزادی، برابری، برادری، لائیسیته و حقوقِ زنان است؛ ممنون و سپاسگزار از چپ تجمل پرست و مرفه یا به قول فرانسوی ها "چپِ خاویاری" و راستِ عوام فریب یا به قولِ همین فرانسوی ها "کسوله" "(۱۴) ای در دوران فرانسوا اولاند، ژک شیراک و سپس نیکلا سَرکوزی که در سالِ ۲۰۰۵ رأی "نه" مردم به اروپای لیبرال را خوار شمردند و سپس در سال ۲۰۰۸ این افراد نه چندان جدی و نه چندان قابلِ اعتماد با بسیج نمایندگان مردم علیه مردم (در پارلمان) چنین اروپائی را به ملت تحمیل کردند. تحمیلی که از جانب رأی "نه" دهندگان به یک کودتا و انکار دموکراسی تعبیر شد؛ ممنون و سپاسگزار تمامی جنگ طلبانی که پشتِ سرِ "برنار هانری لِوی"(۱۵)، "برنار کوشنر"(۱۶) و "پیِر بِرژه"(۱۷) و "وَلس"(۱۸) - همگی متحدان امروزِ ماکرون- که بر جنگ هائی علیه دولت های لائیک مسلملن چون لیبی و عراق مُهر تأیید زدند و به آن مشروعیت دادند. جنگ هائی که هرج و مرجی را در پی داشتند که منشاءِ سرازیر شدنِ سیلِ مهاجران به سراسرِ اروپا بوده و به مرگ و کشته شدن هزاران پناهجو در دریای مدیترانه و چهار میلیون مسلمان در سراسر جهان منجر شده است؛ ممنون و سپاسگزار از "پیِر بِرژِه" که با صراحت اعلام کرد زنان فقیر چاره ای جز این ندارند که که زِهدان خودرا به ثروتمندانی که در پی خرید یک بچه هستند اجاره دهند و این امر را پیشرفتی برای چپ دانست...
Michel_Onfray_2.jpgمیشل اُنفره
بدین سان در می یابیم که از تمامی کسانی که عروج "مارین لوپِن" را ممکن ساخته اند کارِ دیگری جز مُهرِاهریمن بر پیشانی او زدن بر نمی آید. چرا که آگاهانه این هیولائی را که مدعی متنفر بودن از آنند تغذیه کرده اند. اما شیوه ی اتخاذ شده از سوی یکی از آنان برای تضمینِ رسیدنِ مقام ریاست جمهوری به یک دوستِ سرمایه از این یا آن جناح مفید و کارساز بوده است...
تا آن جا که به من مربوط می شود، من دربیست و پنج سال اخیر از هیچ چیز که این وضعیت را ممکن ساخته است پشتیبانی نکرده ام...
* شما در سال ۲۰۰۲ از شرکت در تظاهرات "کارفرمایان و روحانیونِ کلیسا" علیه "ژان- ماری لوپِن" خودداری کردید. به نظر شما تظاهرات و توسل به "جبهه ی جمهوری خواه"(۱۹) ناکارآمد است؟
- بازیِ همه ی این آدم ها بازی ترساندن یا ترسیدن است و من از قماشِ آدم هائی نیستم که از چیزی که ارزش ترسیدن ندارد بترسم. وقتی در دورِ دوم انتخابات ریاستِ جمهوری یک نفر در برابر "لوپِن" قرار می گیرد مطمئناً انتخاب خواهد شد. این انتخابات یا مراجعه به آراءِ مردم به انتخاباتی یک "دور"ی تبدیل شده است.همین هم دلیل نیاز این دار و دسته به این خانم است و از این روست که برای رسیدنش به دورِ دوم به هر کاری دست می زنند.
و امّا این عبارتِ "جبهه ی جمهوری خواه" دست ِ کم به توضیحی نیاز دارد: کسانی که پاسخ منفی ما به رفراندوم قانون اساسی اروپا برای شان پوچ و باطل بوده و به مذاق شان خوش نیامده است از کدام صلاحیّت برای دادن درسِ جمهوری خواهی به ما برخوردارند؟ در این جبهه ی پرآوازه، من اندک شمار کسانی را می بینم که چنین صلاحیّتی دارند...
* شما نوشته ای را در مورد کارزار انتخاباتی انتخابات ریاست جمهوری سال جاری زیرِ عنوانِ "بارگاه معجزه ها" نوشته اید که در ماه جاری منتشر می شود. این کارزار انتخاباتی را چگونه کارزاری ارزیابی می کنید؟
- ترحم انگیز، فلاکت بار، بی خاصیّت...مسائل و پرسش های اساسی هیچ گاه مطرح نشد: چه کسی از "هویّتِ ملی" سخنی گفت؟ در مورد آینده ی تمدّنِ ما؟ پیشنهادهائی ژئواستراتژیک برای دوباره جای دادنِ شایسته ی فرانسه در جهان؟ برنامه هائی والا و برخوردار از کیفیّتِ بالا برای کشورمان در ربعِ قرنِ آینده؟ هیچ کس...
من بدون خطر کردنی زیاد پیش بینی کرده بودم که در این انتخابات شخص (رئیس جمهوری) عوض خواهد شد امّا سیاست ، سیاستی که کم و بیش از سال ۱۹۸۳دنبال شده است، دستخوش تغییری نمی شود. همین هم دلیل من برای شرکت نکردن در این انتخابات بود. رأی دادن در انتخاباتی که نتیجه ی آن از پیش معلوم است به هیچ وجه مطرح نیست. من اشتباه نکرده بودم...
* به نظرِ شما شور و هیجان ،اخلاق و احساس انزجار و دلزدگی بر عقلانیّت و هنر سیاست پیشی گرفته است؟
- می توانم بگویم گه این انتخابات یک دستگاهِ محشر و معرکه برای فروش کاغذ روزنامه و بالا بردن درصدِ شنوندگان و تماشاچیان رسانه های سمعی و بصری و آگهی های تجارتی بوده است. برای نیلِ به این هدف می باید آن را چون یک سریالِ "تِلِه رِئالیته" مبتنی بر اصول مسیحائی به ترتیبی که می آید ساخت: اعلانِ رسالت (ثبت نام به عنوان نامزد انتخابات)، میلادِ پیامبر( واردِ نظر سنجی ها شدن)، ظهور پیامبر (از جمله با استفاده از هولوگرام...)، تبلیغِ رسالت( ارائه ی برنامه)، سخنرانی و موعظه (ارزیابی برنامه با ارائه ی ارقام)، بشارت ها ( ساختن بهشتی در روی زمین در صورت پیروزی)، سخنرانی و موعظه، محاکمه (کت و شلوارهای هدیه شده، وابسته های پارلمانی که برای کارِ دیگری حقوق گرفته اند، اتوموبیل خدمت پس از پایانِ خدمت، پارتی بچه های خود شدن، اعلام درآمدها به صورتِ ناکامل...)، دادگاه ها (رسانه ای)، محکوم شدن ( "عناوینِ نخست" در روزنامه ها)، به صلیب کشیده شدن (در تِلِویزیون)، دادن مدالِ افتخار (پرتاب آرد به سر و صورت، کنسرتِ ماهیتابه و قابلمه و پرتاب تخم مرغ)، مصائب (روز رأی گیری)، رستاخیز و حیاتِ دوباره (انتخاب شدن). و همه ی این ها پیش از بازگشت پیامبری جدید که می خواهد بر صندلی ریاست رئیسِ پیشین تکیه زند...
امّا تمامی این ها یک قصّه است. "شالوده و بنیادِ مسأله" جای دیگری است. "سرمایه" این سرگرمی ها را که به او اجازه می دهد در سایه بماند به روی صحنه می برد و کارش را با صبر و حوصله و در آرامش انجام می دهد."دوشنبه" روزِ از سرگیری کار است؛ و هیچ چیز دستخوش تغییری نشده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چند توضیحِ مترجم:
۱- "میشل انفره" فیلسوف و جستار نویس فرانسوی و بنیانگذار دانشگاه مردمی در شهر "کان" در شمالِ این کشور است. مدافع یک جهان بینیِ اپیکوری، لذت جویانه (هدونیستی) و خداناباور است.تفکر او از فلاسفه ای چون نیچه و اپیکور تأثیر گرفته و دارای گرایش های آنارشیستی و ماتریالیستی از نوعِ فرانسوی آن است.
۲- خانم مارین لوپن رهبر حرب راست افراطی "جبهه ی ملی" و نامزد این حزب در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه است و در روز یکشنبه ی آینده در دورِ دومِ این انتخابات برای رسیدن به مقام ریاست جمهوری با امانوئل ماکرون نامزد جنبشِ موسوم به "به پیش" رقابت خواهد کرد.
۳- ژان - ماری لوپن، پدر مارین لوپن و بنیانگذار "جبهه ی ملی" است.
۴- ماستریخت شهری در هلند محل امضای معاهده ای به همین نام است.
۵- ژان - لوک ملانشون، سناتور و سیاستمدار، از اعضای پیشین حزب سوسیالیست و بنیانگذار جنبش یا حزب موسوم به "فرانسه ی تسلیم ناپذیر" و نامزد این حزب در انتخابات ریاست جمهوری است و در دورِ اولِ این انتخابات نوزده و نیم درصدِ آراءِ مردم را از آن خود ساخت.
۶- برنار تاپی بازرگان، صاحب باشگاه فوتبال، بازیگر سینما و تئاتر و خواننده که در دوران ریاست جمهوری فرانسوا میتران وارد عرصه ی سیاست شد و به وزارت رسید.البته بعدها به اتهام زد و بند و تقلب در رقابت های فوتبال از زندان هم سر درآورد.
۷- سِرژ ژولی و لوران ژفرَن دو روزنامه نگار فرانسوی که در سال های دهه ی هشتاد سده ی پیشین در روزنامه ی چپ گرای لیبراسیون صاحبُ مقام و مسئولیّت بودند.
۸- ایو مونتان بازیگر سینما و خواننده ی معروفِ فرانسوی که مدتی دارای گرایش های چپِ کمونیستی بود.
۹- "تِرا نُوا" یک "اتاق فکر" یا "اندیشکده" است که در سال ۲۰۰۸ تأسیس شده و خود را چپ می داند.
۱۰ - "بوبو" شکلِ خودمانی بورژوا- بوهم و "پرولو" شکلِ خودمانی "پرولِتاریا" ست.
۱۱- "کسوله" نوعی غذای فرانسوی است
۱۲- برنار- هانری لِوی روزنامه نگار،نویسنده، نمایشنامه نویس و فیلسوفِ فرانسوی که در محافلِ رسانه ای و سیاسی این کشور از نفوذی در خورِ توجه برخوردار است.
۱۳- برنار کوشنر پزشک فرانسوی و بنیانگذارِ سازمان پزشکان بدونِ مرز و از سیاستمداران چپ که در دوران ریاست جمهوریِ نیکلا سارکوزیِ راست گرا مدتی "وزیر امور خارجه و اروپائی" بود.
۱۴- پیر برژِه، سرمایه دار،مجموعه دار، از ارباب مطبوعات از جمله روزنامه ی لوموند، سیاستمدار و شریکِ زندگی "ایو سن لوران"، طراح معروف لباس و مدیر مؤسسه ی لوران.
۱۵- مانوئل وَلس، وزیر کشور و نخست وزیر فرانسه در دوران ریاست جمهوری فرانسوا اولاند
۱۶- "جبهه ی جمهوری خواه": در دوران جمهوری پنجم فرانسه از این اصطلاح برای ائتلاف و اتحاد احزاب راست و چپ در یک انتخابات با هدف جلوگیری از پیروزی نامزد یا نامزدهای احزاب راست افراطی چون حزب "جبهه ی ملی" این کشور استفاده می شود.
پانوشت ها:
1- Michel Onfray
2- Marine Le Pen
3- Jean- Marie Le Pen
4- François Mitterrand
5- Maastricht
6- Jean- Luc Melanchon
7- Bernard Tapie
8- Serge July
9- Laurent Joffrin
10- Yves Montand
11- Terra Nova
12- Bobos
13- Prolo
14- Cassoulet
15- Bernard-Henri Lévy
16- Bernard Kouchner
17- Pierre Bergé

هیچ نظری موجود نیست: