ای کاش صد بیلیون بلند کرده بودند، یک آزادی هم به مردم داده بودند
بهرام مشیری:
تعجب میکنم چرا من اصلا رفیق دارم! چون آدمها یا باید مسلمون باشند، یا باید شاه الله ی باشند، یا بایستی جدایی طلب باشند، یا بایستی طرفدارِ فلان باشند، با من دشمن باشند خُب، من تعجب میکنم از دوستان، خیلی ممنونم از دوستانم.
میگویند محمدرضاشاه 62 میلیون دلار پول آورده بیرون، آقا این گدایِ فقیرِ شیرازی، یک زمانی بود واشنگتن پُست، من نمیفهمم باید چگونه، آقا اصلا موضوع این نیست. سقوطِ اون جامعه، افتادنش به دهانِ این اژدها، موضوعِ 62 میلیون دلار بلند کردنِ محمدرضاشاه نیست که، موضوع خفقانِ سیاسی، موضوع بیرون کردنِ ملت از صحنۀ همه چیز [بوده]. هر Institution ی، مؤسسه ای بود، به نامِ ملت که نبود؛ همه اش به نامِ او بود. این وحشت [از] ساواک [در] سرتاسرِ مملکت، تک حزبی کردنِ کشور، به باد دادنِ خزائنِ این مملکت بود نه 62 میلیون دلارِ این آقا.
واشنگتن پست آمارِ دزدی ها رو میداد، گدایِ فقیرِ شیرازی آقایِ انصاری 750 میلیون دلار از ایران خارج کرده، آیا ساواک و تشکیلاتِ نظام و اینها نمیدانستند این آقا 750 میلیون دلار پول داره، یا کمیسیون ها رو با هم قسمت کرده بود؟. این چه حرفِ خامی است، این چه داستانی است واقعاً؟
حالا فرقی هم نمیکنه که، این مملکت برباد رفته هست. دزدی هایِ کلان بعد از قاجارها شروع شده، چیزی نداشت این ملت [که] کسی بدزده. ناصرالدین شاهِ قاجار در حالیکه سعی میکرد این جواهرات رو نگهداری کنه، این گوهرها رو، میرفت پول قرض میکرد از روسها، پولی نداشتیم ما. هر سرقتی شده در بابِ نفت بوده و خریدِ اسلحه. 62 میلیون دلار!، یهو سند شد یک سخن.
چگونه است که اون وزیرِ نفت 750 میلیون دلار میدزده بابتِ همۀ گزارش ها.
میگند: "این آقا کینه داره با [ما]"
آقا من دروغ رو تحمل نمیکنم. هیچ موقع دروغ رو من تحمل نکردم و بی عدالتی رو. 62 میلیون دلار!
"فرموده اند 62 میلیون دلار"
خُب چه فرق میکنه؟، ای کاش صد بیلیون بلند کرده بودند یک آزادی هم به مردم داده بودند، دو تا روزنامه هم در اون مملکت بود، چهارتا حزب هم بود، مردم هم شریک بودند در سرنوشتِ خودشون، یک انتخاباتی بود، یک مجلسی بود، یک نخست وزیری بود، نوشِ جانشون، صد بیلیون هم بلند میکردند نوشِ جانشون.
عجب گرفتاری شدیم ما، کاش یک غاری پیدا کنیم تویِ این آمریکا، بریم والله! در غار که این چیزها را نشنویم آقا، این دو روز عمر ما هم بگذره برِه.
این طوفانیان 62 میلیون دلار پول داشت؟
یک کسی گفت رفتم منزلش 7 کیلو گرم طلا به این لوستِرِ اش آویزون، [باهاش] ساخته بودند. میگفت، اون گفت: "7 کیلو و چهارصد گرم"، حالا نمیدانم از کجا چهارصد گرم اش رو پیدا کرده بود.
دکتر خانلری بزرگترین محقق و ادیبِ ما یک مجله ای داشت به نامِ "سخن". سخن یک چیزِ ادبی بود، هیچ کاری به سیاست نداشت، یک دختری یک شعری گفته بود که آقا: "باران نیامده، مزرعۀ من خشکیده"، یقه اش رو گرفتند. گفت: "آقا خوندی این مقاله رو؟"، خانلری در خاطراتش میگه
آقا خوندم، چیزی نبود که
"نخیر دوباره بخون"
گفت: دوباره خوندم، گفتم که چه؟
گفت: "آقا چطور جرأت میکنی بگی مزرعه خشکیده در روزگار نمیدانم اصلاحاتِ ارضی.
این نوشتۀ خانلری یه، اینها بوده گرفتاری
فحش بدند به مشیری، "این کینۀ شخصی داره"
آقا مگه من شریکِ قمارِ کسی بودم، مگه من اسلحه فروش بودم، مگه من نفت فروش بودم آقا؟
من یک آدمه خیلی خیلی عادی بودم.
"کینۀ شخصی"!
هر کسی یک حقیقتی گفت، [گفتند] این کینۀ شخصی داره، ماله کشی شروع شده
"هفتصد تومن میدم برین بیرون از این مملکت، مالِ منه مملکت. هر که نمیخواد هفتصد تومن بهش بدین و پاسپورت، از مملکت من بره بیرون". یادتون رفته؟
62 میلیون باعثِ این گرفتاری نشد. نفس نمیشد کشید آقا، نفس.
هِی فحش میدن به مشیری، "آقا این چی میگه، این چه کینه ای داره؟"
آقا من چه کینه ای دارم پدر جان؟
اینها و نمیدانم آقا محمدخانِ قاجار و نمیدانم چنگیزخانِ مغول برایِ من یکی یه. من طوری به اینها نگاه میکنم که به اونها نگاه میکنم.
اینقدَر هست که این سرنوشتِ ما، نسلهای ما سوختند و از بین رفتند بابتِ این کثافتکاریهای مستبدین، نصفش در دورانِ اون، نصفش در دورانِ اینها. زندگی نمیکنند مردمه ایران
کو اون مشروطه، کجا رفت قانونِ اساسی؟، اینها رو بگید.
هیِ ننشینین بگین که نمیدونم چی چی، "به به"، فلان و این حرفها.
چی شد اون قانونِ اساسی؟، مجلس.
کو تقی زاده، کجا رفتند این وکلا؟
یک مشت منتخبین ساواک، یک مشت آدمه بی عرضۀ بی صلاحیتِ بله قربان گو اونجا نشسته بودند.
اینها بوده باعثِ انقلاب. نه از آسمان آمد، نه کمپانی نفتی کرد، هیچ کی این کارها را نکرد.
اینها نفت شون رو که نمیخریدند، یکروز کم میخریدند؛ گریه میکردند که "چرا نفت ما را نخریدند، همۀ برنامه هامون معطله". بخونید داستانِ عَلَم [رو]
میگه رفتم خدمتِ اعلیحضرت، دیدم خیلی غمگینه، گفت: "نفتِ لیبی بهتره، دارند از اونها میخرند، نخرند چکار کنیم؟"
شما فکر میکنید که برای نفت کسی میاد انقلاب کنه؟
کیسینجر گفت که: آقا اینها چی میگند نفت نفت
you have to sell it, they can not drink it
گفت: اصلا این یک پولی که دارند از این پولِ [نفته]، اگه ما نفت شون رو نخریم میمونند توی کارِ خودشون، یک متر جاده هم نمیتونند بکِشند.
تعجب میکنم چرا من اصلا رفیق دارم! چون آدمها یا باید مسلمون باشند، یا باید شاه الله ی باشند، یا بایستی جدایی طلب باشند، یا بایستی طرفدارِ فلان باشند، با من دشمن باشند خُب، من تعجب میکنم از دوستان، خیلی ممنونم از دوستانم.
میگویند محمدرضاشاه 62 میلیون دلار پول آورده بیرون، آقا این گدایِ فقیرِ شیرازی، یک زمانی بود واشنگتن پُست، من نمیفهمم باید چگونه، آقا اصلا موضوع این نیست. سقوطِ اون جامعه، افتادنش به دهانِ این اژدها، موضوعِ 62 میلیون دلار بلند کردنِ محمدرضاشاه نیست که، موضوع خفقانِ سیاسی، موضوع بیرون کردنِ ملت از صحنۀ همه چیز [بوده]. هر Institution ی، مؤسسه ای بود، به نامِ ملت که نبود؛ همه اش به نامِ او بود. این وحشت [از] ساواک [در] سرتاسرِ مملکت، تک حزبی کردنِ کشور، به باد دادنِ خزائنِ این مملکت بود نه 62 میلیون دلارِ این آقا.
واشنگتن پست آمارِ دزدی ها رو میداد، گدایِ فقیرِ شیرازی آقایِ انصاری 750 میلیون دلار از ایران خارج کرده، آیا ساواک و تشکیلاتِ نظام و اینها نمیدانستند این آقا 750 میلیون دلار پول داره، یا کمیسیون ها رو با هم قسمت کرده بود؟. این چه حرفِ خامی است، این چه داستانی است واقعاً؟
حالا فرقی هم نمیکنه که، این مملکت برباد رفته هست. دزدی هایِ کلان بعد از قاجارها شروع شده، چیزی نداشت این ملت [که] کسی بدزده. ناصرالدین شاهِ قاجار در حالیکه سعی میکرد این جواهرات رو نگهداری کنه، این گوهرها رو، میرفت پول قرض میکرد از روسها، پولی نداشتیم ما. هر سرقتی شده در بابِ نفت بوده و خریدِ اسلحه. 62 میلیون دلار!، یهو سند شد یک سخن.
چگونه است که اون وزیرِ نفت 750 میلیون دلار میدزده بابتِ همۀ گزارش ها.
میگند: "این آقا کینه داره با [ما]"
آقا من دروغ رو تحمل نمیکنم. هیچ موقع دروغ رو من تحمل نکردم و بی عدالتی رو. 62 میلیون دلار!
"فرموده اند 62 میلیون دلار"
خُب چه فرق میکنه؟، ای کاش صد بیلیون بلند کرده بودند یک آزادی هم به مردم داده بودند، دو تا روزنامه هم در اون مملکت بود، چهارتا حزب هم بود، مردم هم شریک بودند در سرنوشتِ خودشون، یک انتخاباتی بود، یک مجلسی بود، یک نخست وزیری بود، نوشِ جانشون، صد بیلیون هم بلند میکردند نوشِ جانشون.
عجب گرفتاری شدیم ما، کاش یک غاری پیدا کنیم تویِ این آمریکا، بریم والله! در غار که این چیزها را نشنویم آقا، این دو روز عمر ما هم بگذره برِه.
این طوفانیان 62 میلیون دلار پول داشت؟
یک کسی گفت رفتم منزلش 7 کیلو گرم طلا به این لوستِرِ اش آویزون، [باهاش] ساخته بودند. میگفت، اون گفت: "7 کیلو و چهارصد گرم"، حالا نمیدانم از کجا چهارصد گرم اش رو پیدا کرده بود.
دکتر خانلری بزرگترین محقق و ادیبِ ما یک مجله ای داشت به نامِ "سخن". سخن یک چیزِ ادبی بود، هیچ کاری به سیاست نداشت، یک دختری یک شعری گفته بود که آقا: "باران نیامده، مزرعۀ من خشکیده"، یقه اش رو گرفتند. گفت: "آقا خوندی این مقاله رو؟"، خانلری در خاطراتش میگه
آقا خوندم، چیزی نبود که
"نخیر دوباره بخون"
گفت: دوباره خوندم، گفتم که چه؟
گفت: "آقا چطور جرأت میکنی بگی مزرعه خشکیده در روزگار نمیدانم اصلاحاتِ ارضی.
این نوشتۀ خانلری یه، اینها بوده گرفتاری
فحش بدند به مشیری، "این کینۀ شخصی داره"
آقا مگه من شریکِ قمارِ کسی بودم، مگه من اسلحه فروش بودم، مگه من نفت فروش بودم آقا؟
من یک آدمه خیلی خیلی عادی بودم.
"کینۀ شخصی"!
هر کسی یک حقیقتی گفت، [گفتند] این کینۀ شخصی داره، ماله کشی شروع شده
"هفتصد تومن میدم برین بیرون از این مملکت، مالِ منه مملکت. هر که نمیخواد هفتصد تومن بهش بدین و پاسپورت، از مملکت من بره بیرون". یادتون رفته؟
62 میلیون باعثِ این گرفتاری نشد. نفس نمیشد کشید آقا، نفس.
هِی فحش میدن به مشیری، "آقا این چی میگه، این چه کینه ای داره؟"
آقا من چه کینه ای دارم پدر جان؟
اینها و نمیدانم آقا محمدخانِ قاجار و نمیدانم چنگیزخانِ مغول برایِ من یکی یه. من طوری به اینها نگاه میکنم که به اونها نگاه میکنم.
اینقدَر هست که این سرنوشتِ ما، نسلهای ما سوختند و از بین رفتند بابتِ این کثافتکاریهای مستبدین، نصفش در دورانِ اون، نصفش در دورانِ اینها. زندگی نمیکنند مردمه ایران
کو اون مشروطه، کجا رفت قانونِ اساسی؟، اینها رو بگید.
هیِ ننشینین بگین که نمیدونم چی چی، "به به"، فلان و این حرفها.
چی شد اون قانونِ اساسی؟، مجلس.
کو تقی زاده، کجا رفتند این وکلا؟
یک مشت منتخبین ساواک، یک مشت آدمه بی عرضۀ بی صلاحیتِ بله قربان گو اونجا نشسته بودند.
اینها بوده باعثِ انقلاب. نه از آسمان آمد، نه کمپانی نفتی کرد، هیچ کی این کارها را نکرد.
اینها نفت شون رو که نمیخریدند، یکروز کم میخریدند؛ گریه میکردند که "چرا نفت ما را نخریدند، همۀ برنامه هامون معطله". بخونید داستانِ عَلَم [رو]
میگه رفتم خدمتِ اعلیحضرت، دیدم خیلی غمگینه، گفت: "نفتِ لیبی بهتره، دارند از اونها میخرند، نخرند چکار کنیم؟"
شما فکر میکنید که برای نفت کسی میاد انقلاب کنه؟
کیسینجر گفت که: آقا اینها چی میگند نفت نفت
you have to sell it, they can not drink it
گفت: اصلا این یک پولی که دارند از این پولِ [نفته]، اگه ما نفت شون رو نخریم میمونند توی کارِ خودشون، یک متر جاده هم نمیتونند بکِشند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر