یکی از مغازهدارها عصبانی است. آنقدر عصبانی که صدایش تا چند راهرو آنطرفتر هم میرود. میگوید: مسئولان وقتی کاری را نمیتوانند انجام دهند چرا وعده بیجا میدهند؟
وزیر اقتصاد و دارایی وعده پرداخت وام 300میلیون تومانی آنهم با تنفس یکساله را داد و در کنارش از طرف هیئت دولت قول داد تا بدهی های مالیاتی سال 94کسبه پلاسکو بخشیده شود. در همان روزها که پلاسکو در آتش می سوخت و اخبارش همچنان داغ ترین خبرهای رسانه ها و شبکه های اجتماعی بود، اولین چک پرداخت خسارت از سوی بیمه ایران به یکی از واحد های پلاسکو حسابی سر و صدا به پا کرد و دل بسیاری از کسبه را هم گرم کرد که به زودی با دریافت خسارت از بیمه آتش سوزی بخشی از مشکلاتشان حل خواهد شد.
اما حالا بعد ازگذشت 40 روز از این حادثه، دیگر پلاسکو در صدر خبرها نیست و به آرامی در حال فراموش شدن است. کسبه می گویند وعده های مسئولان یک به یک تو خالی از آب درآمده و دست آنها را در پوست گردو گذاشته اند.
شاید تنها وعده ای که در این روزها به سرعت عملی شد، وعده های اسکان سریع کسبه پلاسکو در یکی از مراکز تجاری تهران بود که تنها چند روز بعد محقق شد و 600 واحد تجاری در مرکز تجاری نور تهران به کسبه پلاسکو تحویل شد.
اسکان کسبه تنها وعده ای که محقق شد
به پاساژ نور می رویم. مجتمع تجاری بزرگی که با وجود گذشت 10سال از عمرش هنوز رونقی ندارد و حتی در طبقه همکف آن هم خبری از رونق کسب و کار نیست. در طبقات بالایی اما کسبه پلاسکو مستقر شده اند. بعضی مغازه ها در همین فرصت محدود تکمیل شده اند و چراغشان روشن است، برخی دیگر هم هنوز درگیر دکور زدن و چیدن جنس هایشان هستند و تعدادی هم هنوز از شوک بیرون نیامده اند و سراغ مغازه هایشان نیامده اند.
به سراغ یکی از مغازه دارها می رویم. از قدیمی های پلاسکو است و قبل از این اتفاق، در طبقه همکف برج مغازه داشته است. مغازه ای که به یکباره آوار شد و حالا باید از صفر شروع کند. احسان منتظر امید چندانی به آینده این پاساژ ندارد و می گوید: اینجا به این زودی ها پلاسکو نمی شود. پدرم بیش از 40سال در پلاسکو کار کرده بود و یک عمر تجربه و سرمایه اش را اینجا گذاشته بود. اما حالا هیچ چیز از آن باقی نمانده است.
از وعده های مسئولین می پرسم؛ وام 300میلیون تومانی و مستمری بیمه. با دلی پر می گوید کدام وام؟ کدام مستمری؟ اینها همه حرف بود و شعار. وقتی آوار برداری تمام شد و آبها از آسیاب افتاد مسئولین هم وعده هایشان را فراموش کردند. بارها برای دریافت وام رفته ایم اما خبری نشد. مستمری هم که با کسر 10درصد تنها به کارگران پرداخت کردند.
"از چک ها و مدارکمان هم که هیچ چیز نمانده است. دیروز از آگاهی تماس گرفتند که گاوصندوق تان پیدا شده است. وقتی رفتم چیزی بیشتر از چند ورق کاغذ سوخته نبود که تحویلم دهند."
می گوید: سال گذشته در چنین روزهایی روزی 10میلیون تومان دخلمان بود، اما در تمام این مدتی که اینجا آمده ایم 500هزار تومان هم نفروخته ایم."
یکی دیگر از کسبه پلاسکو وقتی صحبت هایمان را می شنود، وارد بحث می شود و می گوید: "مسئولان اتاق اصناف حتی حاضر نشدند از سه میلیون و 600هزار تومان هم بگذرند و غرفه رایگان نمایشگاه بهاره در اختیار کسبه پلاسکو قرار دهند. برای هر غرفه سه میلیون و 600هزار تومان از هر یک از کسبه گرفته اند تا اجازه دهند در نمایشگاه شرکت کنیم."
نزدیک نوروز است اما از بین هر 10مغازه تنها چراغ یکی روشن است و این اصلا نشانه خوبی برای کاسب هایی که روزی جای سوزن انداختن در پاساژ محل کسبشان نبود نیست. عده ای دورهم نشسته اند و حرف می زنند. وقتی می گویم شما هم کسبه پلاسکو هستید؟ می گویند به نظرت کسی غیر از پلاسکویی ها که مجبور شدند اینجا بیایند حاضر است در این پاساژ مغازه اجاره کند و کار و کاسبی راه بیندازد؟
بیمه بیکاری کارفرمایان، وعده ای که محقق نشد
یکی از همکارهایش به حرف می آید و می گوید: همان روزهای اول بنر و پارچه نوشته زدند که کارگران و کارفرماهای پلاسکو برای دریافت بیمه بیکاری به شعبه بیمه مراجعه کنند. از آنطرف هم که وزیر تعاون کار ورفاه اجتماعی دائم از پرداخت مستمری به پلاسکویی ها میگفت و حتی رئیس جمهور هم خیلی روی این موضوع تاکید کرد. ما هم گفتیم با این تبلیغاتی که می کنند حتما منتظر ما هستند و اگر نرویم ناراحت می شوند!
ولی چشمتان روز بد نبیند، وقتی برای تشکیل پرونده رفتیم از ما یک شماره تلفن گرفتند و گفتند خودمان خبرتان میکنیم. هنوز که هنوز است خبری از بیمه و مستمری نشده است. البته به کارگرها ماهیانه 600هزار تومان پرداخت می کنند که خودش جای شکر دارد.
بخشودگی مالیاتی، خبری که در حد حرف ماند
علی حالا از کوره در رفته و با صدای بلند می گوید: بنویس دولت فقط وعده داد و بس. هیچ کاری برای ما نکرده اند. مگر وزیر اقتصاد نگفت بدهی مالیاتی سال 94 کسبه پلاسکو بخشیده می شود؟ تا به حال دو بار به سازمان مالیاتی مراجعه کرده ام اما می گویند ما روحمان هم از این وعده خبر ندارد! من 15میلیون تومان بدهی دارم و هربار هم که مراجعه کردم جوابی نشنیدم. می گویند بروید پیش کسی که این حرف را زده است.
به هر طبقه از پاساژ نور که سر می زنیم عده ای دورهم گعده گرفته اند و از سر بیکاری مشغول گپ و گفتگو هستند. طبقه سوم هم مثل طبقات دیگر از این قضیه مستثنی نیست. به سراغ یکی از همین جمع ها می رویم. کافی است تا متوجه شوند خبرنگاری برای شنیدن درد و دل هایشان آمده تا سر صحبت را باز کنند.
یکی از کسبه میگوید "اینجا را برای سه ماه رایگان به ما داده اند اما از اردیبهشت باید کرایه پرداخت کنیم. نکته جالبش هم این است که کرایه هر متر مربع مغازه در این مجتمع تجاری قبل از اینکه پلاسکو فرو بریزد 25هزار تومان بود اما به محض اینکه قرار شد 600واحد را به کسبه پلاسکو بدهند یکباره قیمت ها افزایش پیدا کرد و به متری 45هزار تومان رسید."
گذر از هفت خوان رستم برای دریافت خسارت از بیمه
در حال صحبت هستیم که یکی از کسبه پیرمرد کوتاه قدی را نشانم می دهد. پیرمردی که هنوز پیراهن سیاه بر تن دارد و چهره اش از غمی بزرگ حکایت می کند. می گوید او بهروز حسین قلی زاده است. از مغازه دارهای برج پلاسکو که پسرش هم در زیر آوار ماند و به رحمت خدا رفت.
به سراغش می رویم، نام پلاسکو که می آید بی اختیار اشک در چشمانش حلقه می زند. تکیه اش را به دیوار می دهد و می گوید: "پلاسکو همه چیزم را گرفت. تمام دسترنج یک عمر زندگی ام و از همه مهمتر تنها پسرم که زیر آوار جان داد. "نام جواد که می آید حال و روزش بهم می ریزد و علاقه ای به ادامه صحبت ندارد.
ترجیح می دهم از کسب و کار و اوضاع کاری اش بپرسم. می گوید: "دلم خون است. هر چیزی که گفتند صحت نداشت. مغازه ما بیمه آتش سوزی بود ولی هر کس که روزهای اول مراجعه کرد خسارت گرفت و ما که درگیر پسرم بودیم و بعد از یک ماه مراجعه کردیم باید بین اداره بیمه و بنیاد مستضعفان دوندگی کنیم."
این قدیمی بازار ادامه می دهد: "از وام و بیمه هم هیچ خبری نیست. در بدترین جای این پاساژ هم به ما مغازه داده اند و حال و روزمان اصلا خوب نیست."
از او سراغ یکی دیگر از قدیمی های پلاسکو را میگیرم. حاج حسین انتظار پژوه را نشانم می دهد. پیرمردی که به گفته خودش تمام دسترنج 50سال کار و تلاشش در عرض چند ساعت دود شد. هنوز هم وقتی حرف می زند قطرات اشک از گوشه چشمانش سرازیر می شود. حاج حسین سه مغازه در پلاسکو داشته و هر سه مغازه اش را از دست داده. حرفی برای گفتن ندارد، نه وام 300میلیونی کارش را راه می اندازد نه بیمه بیکاری. تنها امیدش به خداست تا بتواند آرامشش را حفظ کند.
یکی از مغازه دارهای طبقه سوم حسابی عصبانی است. آنقدر عصبانی که صدایش تا چند راهرو آنطرف تر هم می رود. می گوید: وقتی کاری را نمی توانید انجام دهید چرا وعده بیجا می دهید؟ الان همه میگویند شما که مشکلی ندارید. مغازه هایتان را دوسال دیگر تحویل میگیرید، وام 300میلیونی هم که گرفته اید و در مغازه رایگان هم که کار می کنید.
همین الان دو نفر از طلبکارها آمده بودند که از همان وام 300میلیونی طلب هایشان را وصول کنند. حالا هرچی میگویم وام نداده اند باورشان نمی شود. تو را به خدا از قول ما به مسئولان بگویید اگر کاری برایمان نمی کنید، حداقل به مشکلاتمان اضافه نکنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر