شاید زمانی در ایران حزباللهیها با ریشهای بلند، شکمهای برآمده و گردنهای کلفتشان شناخته میشدند. ضمن آن که پیراهنهای بییقه ایشان هم به این شناخت یاری میرسانید. به خصوص آنگاه که این پیراهن روی شلوار گل و گشادشان خودنمایی میکرد. حتی موهای بیقواره و اجق وجق هم شناسهای مطمئن برای شناخت حزباللهیها بود.
امروزه اما از آنچه به عنوان نشانههای حزباللهیها گفته شد و از حال و روز آنها خبر میداد، چیز زیادی نمانده است. این نشانهها رنگ باختهاند تا حزباللهیها بدون آنکه خودشان هم بدانند و بفهمند، بیشتر و بهتر با زمانه هماهنگ شوند. همچنان که مردان حزباللهی امروزه چندان هم با سشوار و وسایل آرایش ناآشنا نیستند. بسیاری از ایشان فهمیدهاند که برای خودنمایی و تأثیر بر مخاطبشان هم که شده به حتم باید با سر و وضعی آراسته بین مردم ظاهر شوند.
در همین راستا، آنها حتی با کارکرد انواع و اقسام ژل، نرمکننده یا حالت دهنده مو هم آشنا شدهاند. حال که قرار است ژل بزنند، لازم میبینند تا تارهایی از مو را هم روی پیشانی به نمایش بگذارند. حتی دستی هم به ابروهای کمانیشان میکشند، همچنان که ابروهایشان نیز کمکم دارد با تیغ و بندِ ابرو میانه خوبی پیدا میکند، تا جایی که با هر دوز و کلکی که شده نمونهای از ابروان زنان حرمسرای ناصری را به تماشای بینندگان خود میگذارند.
دختران و زنان حزباللهی هم نیاز خود را در آن دیدهاند تا زیر چادر، مانتوهای نازکِ جلوباز و نیموجبیشان، از دیدرس بینندگان کنجکاو حرفهای مخفی نماند.
شلوارهای لی و جین بیش از هر شلواری شوق و ذوق این گروه از زنان محجبه را برمیآورد. اگر شلوار جین نشد، ساپورتهای مناسب میتواند وسیله قرار گیرد تا توانمندیشان را برای طنازی و دلربایی بیشتر و بهتر به دیگران بباورانند.
پیداست که آنان زودتر از دیگر زنانِ گروه خود، به این نیاز اجتماعی دست یافتهاند و حالا اگر هم به دلایل اداری یا خانوادگی و فامیلی نمیتوانند چادر از سر برگیرند، به هر ترفندی که شده میخواهند به دیگران و اغیار بباورانند که چیزی از زنان «غیر محجبه» کم ندارند؛ همچنان که در همسویی با زنان شیک و پیک امروزی در آرایش و نمایش ظاهر خود با ایشان مسابقه میگذارند.
بدون تردید زنان محجبه دریافتهاند که با شلوار لی و مانتوهای کوتاه و جلو باز و حتی کتانیهای رنگ روشن میتوانند به این هدف شخصی خود برسند.
مردان سیاسی جمهوری اسلامی هم از شگردهای امروزی برای خودآرایی و زیبایی غافل نیستند. بین ایشان نیز پیراهنهای متقال و بییقه دیروزی، کمکم دارد فراموش میشود، تا جایی که به راحتی پیراهنهای قرمز، نارنجی، آبی یا بنفش به تن میکنند. ضمن آنکه ریشهایشان دیگر چندان تشابهی به ریش افراد حزباللهی سابق ندارد، چون در الگوپذیری از شیکپوشان و سیاستمداران خارجی هر روز ریششان از کناره و حاشیه صورت نازک و نازکتر میشود تا لطافت پوست و چهرهشان را بهتر و بیشتر برای مخاطب مشتاق به نمایش بگذارد.
با همین رویکرد ریشهای بلند داعشی که زمانی با خود خشونت و وحشت را به ارمغان میآورد، دیگر دارد از رونق میافتد.
شکی نیست که اکثر مردان کهنهکار سیاسی جمهوری اسلامی اکنون با انواع و اقسام رنگ مو آشنایی کامل دارند. با نگاهی به پیشینه موضوع میتوان یادآور شد: روزی که محمدرضا نعمتزاده در مجلس به پیری متهم شد، همه بیش از پیش دریافتند که باید همانند دیگر مدیران دولتی فکری به حال موهای سفید خودشان بکنند. حالا محسن رضایی، علیاکبر ولایتی و علی شمخانی بیش از دیگران به رنگ مو اشتیاق نشان میدهند تا شاید با همین ترفند و حقه در قبضه کرسیهای حکومتی از غافله جوانان جا نمانند.
از سوی دیگر اما معلوم نیست که چرا همه اینها به رنگهای جوگندمی یا مشکی روی میآورند. آنهایی هم که موی پرپشتی دارند استفاده از ژلهای حالتدهنده را بر خود واجب و لازم میبینند. حتی بنا بر عرفی عمومی و همگانی گوشها و پیشانی خودشان را با همین موهای پرپشت میپوشانند. سپس تارهایی از مو نیز روی پیشانیشان حالت میگیرد، تا کسی نپندارد که این آقایان از غافله تمدن امروزی پس ماندهاند.
روحانیان هم دارند حرفهای گذشته خودشان را پس میگیرند، چنانکه از گروه روحانیان، دیگر کسی به نعلین رغبت نشان نمیدهد چون همگی از ریز و درشت از آیتالله گرفته تا طلبه نو پا، کفشهای رنگارنگ امروزی به پا میکنند. عمامهها هم کمکم از پیشانیها عقب و عقبتر میروند تا بتوانند زلفهایشان را از جلوی عمامه بیرون بریزند. زلفهای شانه شدهای که از چپ و راست، پیشانی آقایان را زینت میبخشد.
جدای از این، عطرهای متعفن دیروزی هم دیگر به کارشان نمیآید و از ایشان کمتر کسی حاضر میشود تا از عطرهای سوغاتی مشهد استفاده کند و عطرهای خود را از بوتیکهای مشهور شهر میخرند.
به هر حال روحانی امروزی یاد گرفته که همیشه و هر جا باید با حاجخانم هماهنگ باشد و گرنه حاجخانم هم فیلش یاد هندوستان میکند تا حاجآقای دیگری برای خویش دست و پا نماید.
در همین راستا حاجخانم نه فقط از حاجآقا عطر هدیه میگیرد بلکه در مناسبتهای مختلف به او عطر هدیه میدهد.
همچنین حاجخانم به راحتی پشت پژو ۲۰۶ مینشیند، به استخر میرود و در صورت نیاز به بوتیک هم سری میزند. حاجآقا هم یاد میگیرد که موقع رانندگی عمامهاش را زیر صندلی مخفی کند و آنوقت در خیابانهای شهر لایی بکشد، به استخر برود، از جاکوزی غافل نماند و همراه حاجخانم در پاساژهای شهر برای خرید انواع و اقسام لباس و تنپوش از این بوتیک راهی آن بوتیک شود.
چراغهای رابطه لااقل برای حاجآقا و حاجخانم چندان هم تاریک نیستند. باید زورکی هم شده خودشان را به همدیگر بباورانند چرا که به نیکی دریافتهاند لااقل در این عرصه هرگز نمیتوان پشیمانی را جبران کرد.
شیکپوشی و ژیگولبازی حضرات و «مخدّراتِ» حکومتی چنان بالا گرفته که به تازگی دو نفر از مجریان بیبیسی در خصوص کم و کیف شیکپوشی ایشان با هم به نزاع برخاستند. در همین برنامه خانم مجری اصرار داشت که محمد خاتمی شیکپوشتر از همه است، اما آقای مجری خامنهای را شیکپوشتر از دیگران میدانست و در همین راستا دلیل و برهان هم میآورد. ببینید معلوم است آخوندها هم میتوانند دل بینندگان خود را به شوق بیاروند. پس معلوم است لباس و پوشش آخوندی چندان هم نمیتواند دلآزار باشد، به خصوص زمانی که پای داوری بیبیسی هم به میان بیاید.
روحانیان برای نمایش هنجارهای امروزی حتی کوه هم میروند. همچنان که حضرت آقا را همراه علیاکبر ولایتی بالای «مقبره الشهدا» از بالگردهای نظامی پیاده میکنند تا به زیارت شهدایی که بالای تپههای شمالی تهران دفن شدهاند، بشتابند. هم زیارت است و هم کوهنوردی. آنوقت با لباس کوه عکسهای یادگاری میاندازند که شاید به کار رسانهها بیاید.
البته حسن خمینی و محمد خاتمی نیز که به «سیدین اصلاحات» شهرت دارند، تاکنون از کوهنوردی و صخرهگردی غافل نماندهاند. آنها هم یاد گرفتهاند تا در خفا و پنهانی به کوه بروند و حرفهایشان را هم به دور از چشم این و آن، آنجا بیخ گوش هم تکرار کنند. سپس عکسها را میفرستند برای همین روزنامههای اصلاحاتچی تا مردم همه بفهمند که مدیران نظام از تجدد و تجددخواهی چیزی کم نمیگذارند.
بر این اساس کوهنوردی هم دارد وجاهت خود را بین سیاسیکاران نظام باز مییابد.
از سوی دیگر مسجدها هم همانند کلیساها، مبله شدهاند. دیگر مجالس ختم و روضه را در سالنهای مبله برگزار میکنند. همچنین تعدادی صندلی هم در صفهای نماز جماعت جا کردهاند تا آنها که مشکل نشست و برخاست دارند بر آنها لم بدهند و لمداده نمازشان را به جا بیاورند. به حتم تا چند سال دیگر تمامی فرشهای مسجد را هم دور میریزند تا صندلی و مبل بر جایشان بنشانند.
جدای از اینها، روحانیان بالای منبر ژست گوشیهایشان را هم برای مردم میآیند، چون تیتر مطالب خود را در آنها یاداشت میکنند با این بهانه که مبادا از موعظه ایشان چیزی ناگفته بماند.
خلاصه کلام، مذهب و مذهبی در ایران امروزی دارد پوست میاندازد، اما حکومت همچنان بلاتغییر در دستان همین پوستانداختهها باقی میماند. چون بالاییها حواسشان هست که مبادا سیاست هم در ایران پوست بیندازد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر