جمعه 12 شهريور 1395
روزنامهگردی از مجلسِ اول و در مجلس سالِ اول (وگاهي هم دوم)، ناصر پاکدامن
روزنامهگردی تورّق نیست. اول اینکه دورۀ روزنامه را، چه مجلد باشد و چه نباشد، با آن قد و قواره و قطع و حجم، نمی شود توّرقی کرد. در ذهن من توّرق به دنیای کتاب تعلق دارد. کتابی که در دستان مینشیند و به حرکت انگشتی باز و بسته میشود و پس ورق میخورد. توّرق نظری بر کتابی انداختن است از سرِ سیری یا کنجکاوی و یا از مقولۀ نُک زدن و چه بسا از باب توشهای برای تفاضل و تظاهر. توّرق، از هر چمن گلی و از هر فصلی سطری است؛ روزنامه چون کتاب و به آسانی کتاب، ورق نمیخورد. نظم و نسق خودش را دارد که بر خواننده تحمیل میکند: قطع بزرگتر پس جای بزرگتر همراه با ضرورت خواندنی دیگر.
روزنامهخوانی، کتابخوانی نیست. که روزنامه را نمی شود توّرق کرد و کتاب را چرا! و کتاب معمولاً سراسر هم از قلم شخص واحدی است دربارۀ موضوعی واحد و از پیش معین (بعید است که کتاب پزشکی و یا دیوان شعر، جز از پزشکی و یا شعر سخن دیگری بگوید). موضوع کتاب را نویسنده تعیین کرده است و از همان آغاز و در همان سطرهای نخست، اگر نه از روی جلد و به کمک عنوان، میگوید که قصد من و موضوع کار چیست و کجا میروم و چرا و چگونه؟ روزنامهگردی به خوشهچینی میماند در کشتزاری از حوادث و واقعات که شاید هم میان کوه و کاه هم تمیزی نگذاشته باشد.
در قیاس با روزنامه، کتاب زمان انتشار معینی ندارد: میتواند امروز منتشر شود، فردا و پس فردا هم ممکن است. روزنامه، ساعت و روز و زمان دارد. روزنامۀ امروز، فردا در بیماری کهولت و پیری و از کارافتادگی گام نهاده است. روزنامه، نامۀ روز است یعنی که پدید آمده به دنبال رویدادهای روز و گزارشگر وضع و حال و روز و روزگار و مردم روزگار (روزنامهای هم که ازینهمه سخنی نمیگوید، با همین نگفتن، از زمانۀ خود با ما سخن میگوید). قصد و هدف روزنامه خبر از روز و روزگار آوردن است. از دیدگاهی معین به دنیائی نامعین نگاه کردن. تنوع موضوع، ذات روزنامه است. روزنامه آش شله قلمکاری است و همین هم هست که روزنامهگردی را با ”کشف و اکتشاف“ همراه میکند. روزنامه در مسیل تند و پرپیچ و تاب رویدادهایی انباشته از ضربالاجل و ناگهانی و فوریت حیات میگیرد. زائیدۀ لحظه و بازگوی لحظهها. عکس فوری؟
روزنامهگردی تمامی ندارد، بیپایان است. بار دیگر و باز بار دیگر. و هر بار چیز تازهای پیدا میشود که عمادالکتاب کتاب تعلیم خط نوشته، بانوئی 5000 تومان برای کمک به تأسیس بانک ملی داده، این کس یک دستگاه سینماتوگراف میفروخته و آن کس هم یک دستگاه درشگۀ مرغوب. آن مادام فرانسوی اعلان میدهد که درس فرانسه میدهم و دیگران هم از تدریس انگلیسی و روسی خبر میدهند. و این میان، ماشیندودی شاه عبدالعظیم هم موضوع گزارشی میشود. و پس روزنامهگردی، پایان ندارد. و به همین دلیل هم روزنامهگردی، دوبارهگردی است. تمامیناپذیر. دور باطل!
روزنامه بستر روزنامهگردی است. خواننده حتی اگر به دنبال مقصود و در جست و جوی مقالهای، خبری، شایعهای هم باشد، با صفحات روزنامه، "چون کشتی بیلنگر، کژ و مژ" میشود و به هر سو میلغزد و میافتد و ازین مقاله به آن تصویر و از آن خبر به این اعلان کشیده میشود. روزنامهگردی بازدید از تاج محل یا دیوار چین نیست، شگفتزده از میان روزمرّۀ مردمان روز و روزگاری عبور کردن است. که عجبا! آن روز چنین شده، فلان چنین نوشته و بهمان چنان کرده! روزنامهگردی، از جایگاه امروز در روزمرّگی دیروز سفر کردن است.
به بحث دربارۀ روزنامه و روزنامهنویسی کشیده نشویم که غرض فقط اشارهای بود به برخی تفاوتهای میان جلدی کتاب و دورهای (مجلد؟) از روزنامهای! و تفاوتهای میان خواندن هریک و بالاخره تفاوت میان روزنامهخوانی و روزنامهگردی و خواص این آخری.
و در این روزنامهگردی، غرض از مجلس اول، دورة اول مجلس شوراي ملي است و مقصود از مجلس دوم، روزنامة مجلس.
فرمان مشروطیت، اگر به تاریخ ذیل آن استناد کنیم، در روز یکشنبه 14جمادیالثانی 1324 / 5 اوت 1906 صادر شده است. اما این پایان کار نیست که آغاز کار است؛ کاری که کشمکش میان موافقان و مخالفان مشروطه است. ازینسو لیت و لعل و امروز و فردا و بهانهجویی و تعلل و مخالفت پنهان و آشکار است و از آن سو هم پافشاری و بازخواست و تهدید و اعتراض و فریاد و فشار. مخالفان همچنان به عقب رانده میشوند و به انتخابات تن میدهند و بالاخره شصت و چهار روز بعد، روز یکشنبه 18 شعبان / 7 اکتبر، دارالشورای ملی و یا مجلس مقدس ملی با حضور نمایندگان تهران در عمارت گلستان افتتاح میشود:
”شاه ورود میکند مانند مردۀ متحرک. او را بهزحمت میآورند روی صندلی سلام مینشانند و این آخرین کرسینشینی اوست... شاه پاکتی را که به دست صدراعظم است با رعشۀ شدید به دست گرفته به دست نظامالملک که مخاطب سلام است و پیش روی او ایستاده میدهد و میگوید’’این نطق ماست، بخوان!‘‘ نظامالملک ورقه را از پاکت درآورده، صورت نطق شاه را میخواند...“ (یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، جلد 2، چاپ دوم، تهران، انتشارات عطار/ انتشارات فردوسی، 1361، ص. 90-89).
چنین است که شاهی نشانده بر مسندی و حملشده تا تالاری، ”شرف تقریر“ خطابۀ افتتاحیهای را به نظامالملک ارزانی میدارند (ایران، سال 59، شمارۀ 16، 22 شعبان 1324 / 11 اکتبر 1906).
از روز بعد، مجلس فعالیت خود را آغاز میکند. و اکنون که مجلس به فعالیت آغاز کرده است میبایست همگان را از فعالیتهای خود آگاه کند و راه این کار، نشر روزنامه است.
تا این زمان آن یکی دو روزنامهای هم که در ایران به طبع میرسید، با نظارت کامل و ممیزی جامع وزارت انطباعات بود که بر همۀ چاپخانهها هم نظارت کامل اعمال میکرد (نگ.: محمد صدر هاشمی، تاریخ جرائد و مجلات ایران، چاپ دوم، ص. 15-10).
منظمترین روزنامهها ایران بود که در نقش روزنامۀ رسمی تنها "از وقایع ایام سلطنتی و مطالب دولتی و کارهای درباری و حکام ولایات و فواید عامه و امور تجارتی و تاریخ و جغرافی سخن میراند" (به نقل از سرلوحۀ ایران). پس روزنامه اگر هم خبری میداد بیشتر از حالات و احوالات آن ذات مقدس بود که در 4 ذیقعده 1324 /20 دسامبر 1906 با صدور "دستخطِ آفتاب نقطِ همایون"، "اختیارات تامه در تمام امورات ... و مهمات مملکتی" را به "ولیعهد کیوان مهد" میداد و اضافه هم میکرد که "بحمدالله حالمان خیلی خوب و رو به بهبودی است" تا شانزده روزی بعد، در 20 ذیقعده 1324 / 5 ژانویه1907، "بدرود جهان و ترک جهانبانی" کند و روزنامه بنویسد: "هر آنکه زاد ناچار بایدش نوشید / ز جام دهر مِیِ کُلِّ مَن علیها فان" و محمد ابراهیم خان صدیق خلوت ، یکی "از فحول شعرا و ادبای معاصر" و متخلص به "خلوتی"، هم در ماده تاریخش بسراید: "گفت در تاریخ فوت شهمظفر خلوتی / ”شد روان آسوده از دنیا بفردوس برین“ " (ایران، سال 59، شماره 22، 25 ذیقعده 1324 / 10 ژانویه 1907).
اما خوشبختانه، پیش از آنکه کار به ماده تاریخ سازی برسد و پس از افتتاح مجلس (در18 شعبان)، در روزهای پایانی همان ماه، مظفرالدین شاه در دستخطی به مشیرالدوله، صدراعظم، نوشت:
"روزنامۀ موسومۀ به مجلس که اجازۀ طبع آن داده شده است، اول روزنامهای است که در هرگونه مقالات مفیده راجع به خیرعامه و مصالح امور ملکیه و ملیه و حفظ شرائط دولتخواهی به آزادی قلم، مخصوص و ممتاز خواهد بود".
و به این ترتیب بر خصلت استثنایی این روزنامه که از قید نظارت و ممیزی وزارت انطباعات و دیگر مراجع حکومتی آزاد است تأکید میورزد. اما کار راه انداختن روزنامه، دشواریهایی دارد که رفع و دفع آنها، زمان میطلبد. در اواخر رمضان، روزنامۀ انجمن ملی تبریز خبر میدهد که ”از طرف حکومت امتیاز یک روزنامۀ یومیه به آقا میرزا حسن نام شخصی داده شده. اسم این روزنامه مجلس است. این روزنامه آزاد و مرامنامهاش خیلی وسیع است و برای نشر [آن] جوانهای باعلم طهران یک مجلس تشکیل دادهاند“ (روزنامۀ ملی انجمن تبریز، 8، 26 رمضان 1324).
با همۀ این احوالات، انتشار روزنامه همچنان معوّق مانده است. بعدها، و دربارۀ چرائی و چگونگی پیدایش و دشواریهای آغاز کار، روزنامه خود چنین نوشته است:
”پس از انعقاد مجلس مقدس شورای ملی ایران، [که] اغلب وکلای محترم در مقام تقاضای روزنامۀ شورای ملی [برآمدند] جمعی از ملتخواهان... امتیاز روزنامه را بهشرط آزادی قلم... از طرف دولت ابد مدت گرفتند، بواسطۀ فقدان اسباب و عدم تهیۀ لوازم، چندی تأسیس و تشکیل ادارۀ آن به تعویق افتاد صدای وکلای محترم مجلس و هواخواهان معظّم ملت به تشکّی بلند شد و همه روزه، بلکه هر ساعت، با نهایت شدت و حدت مطالبۀ طبع و نشر آن را مینمودند و تمام بیترتیبیها را به منتشر نشدن این روزنامه منتسب میکردند [تا آنکه با] زحمات زیاد و اقدامات فوقالطاقه بطور ناقص اسباب آن فراهم و شروع به طبع شد“ (مجلس، سال اول، شمارۀ 44،11 محرم 1325 / 25 فوریه 1907).
بالاخره در جلسۀ 7 شوال 1325 / 24 نوامبر 1906 مجلس، یکی از نمایندگان میپرسد ”امر طبع روزنامه به کجا رسید؟“ و رئیس سیاستمدارانه پاسخ میدهد که ”آنچه راجع به ما بوده انجام یافته و از فردا شروع به طبع روزنامه می شود“. و درین میان نمایندۀ دیگری به صراحت از علت تأخیر نام میبرد: ”علت تعویق طبع روزنامه ممانعت وزارت انطباعات و چاپ نکردن مطبعهها بود...“. (مجلس، سال اول، شمارۀ 3، 12 شوال 1324 / 29 نوامبر1906).
شاید هم به همین مناسبت باشد که آن دستخط همایونی بر صدر مطالب نخستین شمارۀ مجلس جای گرفته است و نخستین مقالۀ روزنامه هم دربارۀ همین دستخط است:
به موجب دستخط مبارک همایونی مندرجۀ فوق، قلم این روزنامه بکلی آزاد و مطلق است و در مباحث محلس شورای ملی و کلیۀ امور پلتیکی و تجارتی و اجتماعی و آنچه راجع به اصلاحات ملکی و امور ملی و مربوط به فوائد و عواید عامه و دائر به حقوق وطنیه و مدافعۀ حدود عالم اسلامیت باشد با کمال آزادی سخن خواهد راند....
روزنامه این سخنان را هر شماره در صدر صفحۀ اول و در زیر عنوان تکرار میکند همراه با تأکیداتی که چندان هم بیمعنی نیست:
این روزنامه بکلی مطلق و آزاد است و در مباحث و مذاکرات و مشروعات مجلس شورای ملی ایران و کلیۀ امور پلیتیکی و تجارتی و اجتماعی و آنچه راجع به اصلاحات ملکی و امور ملی و مربوط به فوائد عامه و عواید نوعیه و دائر به حقوق عالم اسلامیت و اجراء احکام اسلام و مدافعۀ حدود وطن باشد با کمال آزادی سخن میراند. مذاکرات یومیۀ دارالشورای کبری و لوایح و مقالات و آراء و افکار ملت را در موارد مذکوره بالخصوص منتشر خواهد نمود (مجلس، سال اول، شمارۀ 1، 8 شوال 1324 / 25 نوامبر1906).
مجلس سومین روزنامۀ غیردولتی است که آزاد از قید ممیزی و سانسور مقامات و دستگاههای دولتی انتشار مییابد. دو روزنامۀ نخست بیاجازۀ مقامات حکومتی و با زیرپا گذاشتن روال کار حکومتیان پیدایی گرفتند. یکی که روزنامۀ ملی انجمن تبریز باشد ناشر افکار و گزارشگر فعالیتهای این انجمن است که خود در حوالی دهم شعبان تشکیل شده است و اکنون به تصمیم این انجمن از اول رمضان 1324 درین شهر منتشر میشود. دومی صبحنامۀ ملی است که در همان اوان در تهران بطریق ژلاتینی و با شعار ”حرّیت، عدالت، مساوات“ تکثیر میشود. درین صبحنامۀ ملی، همچنانکه در شمارۀ مورخ ششم رمضان آن آمده است، ”آنچه راجع به تأسیس مجلس شورای ملی و انتشار معارف و بیان حال کسانی که بر ضد و کسانی که هواخواه ملتند درج“ میگردید و ”هر روز انعقاد مجلس یک نسخه به هموطنان عزیز داده“ میشد. مدیر و نویسندۀ صبحنامه، سید محمدرضا شیرازی است که بعدها روزنامۀ مساوات را که از روزنامههای مهم دوران خود بود، با همان شعار ترقیخواهانۀ ”حریت، عدالت، مساوات“، بنیان گذاشت و بههمین مناسبت هم به سید محمد رضا مساوات معروف شد. نخستین شمارۀ مساوات، یکسالی بعد، در 5 رمضان 1325 / 13 اکتبر 1907 انتشار یافت.
امتیاز روزنامۀ مجلس به آقامیرزا محسن مجتهد اعطاء شده است و مدیریت آن با سید محمد صادق طاطبائی، فرزند یکی از رهبران نامدار جنبش مشروطه، سید محمد طباطبائی است. روزنامه، در آغاز کار و تا مدت زمانی، به سردبیری شاعر نامدار دوران، ادیبالممالک انتشار مییابد (یحیی دولتآبادی دربارۀ چگونگی پیدایش مجلس مینویسد که در اندیشۀ چنین روزنامهای، او حتی ”شمارۀ صفر“ نمونهمانندی هم به صاحب اختیاران عرضه کردهاست اما پیش از آنکه به نتیجهای برسد دیگرانی آمدهاند و زدهاند و بردهاند و مجلس را راه انداختهاند و او را در تلخکامی فروبردهاند. نگ.: حیات یحیی، ج. 2، ص. 95-91. درتأیید این نکته و دربارۀ کشمکشهای سیاسی که به شکست طرح میرزا یحیی منجر شد. نگ: ناظمالاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، با مقدمه و تصحیح علیاکبر سعیدی سیرجانی، ص. 410-409).
هدف اصلی مجلس چاپ و انتشار صورت مذاكرات مجلس اول است. اين صورت جلسات تنها مداركي است كه از فعاليت و چگونكي كار و نحوة عمل و تصميمگيري مجلس اول موجود است. بنابرين هر پژوهندهاي كه ميخواهد به پژوهش در چگونگی استقرار مشروطيت بپردازد ناچار از مراجعه و استناد به اين صورت مذاكرات و بهرهگيري و استفادة از آنها ميباشد. اما در اين امر هم احتياطهاي معمول را نبايد بهكنار گذاشت و خصوصيات صورت مذاكرات و كاستيها و نقايص آن را از نظر دور داشت.
روزنامۀ مجلس که برای طبع و پخش صورت مذاکرات مجلس تأسیس یافته است از آنچه پس از صدور فرمان مشروطیت روی داد و از چگونگی تنظیم آئیننامۀ انتخابات و انتخاب نمایندگان سخنی نمیگوید و این نخستین کمبود است و کمبود بزرگ دیگر از آنجا سرچشمه میگیرد که نخستین شمارۀ روزنامه در8 شوال 1324 / 25 نوامبر1906 منتشر میشود در حالیکه مجلس دوماهی پیشتر ازین آغاز به کار کرده است. پس، هم به آنچه پس از صدور فرمان مشروطیت گذشت و هم به آن نخستین روزهای نخستین مجلس منتخبان در تاریخ ایران توجهی داشته باشیم که این هر دو بر خصیصههای مسلط انقلاب مشروطیت روشنی بیشتری میاندازد.
جنبش مشروطهخواهی، از همان آغاز با مخالفتی پایدار و سرسخت روبرو بود و درگیری مشروطهخواهان با استبدادیان هرگز فروننشست و همچنان و همواره دوام داشت. مجلس منتخبان، سنگ بنای نظام سیاسی جدید بود و از همین رو هم هر آنچه با مجلس (آئیننامۀ انتخابات مجلس، حدود اختیارات مجلس و...) ارتباط مییافت، موضوع کشمکش میشد و کانون درگیری و مخالفت.
همچنانکه گفته شد، فرمان مشروطیت، اگر به تاریخ ذیل آن استناد کنیم، در روز یکشنبه 14جمادیالثانی 1324 / 5 اوت 1906 صادر شده است اما در واقع، چهار روز بعد در 18 جمادیالثانی 1324 / 9 اوت 1906 است که پس از کشمکشهای بسیار، سرانجام صورت قطعی خود را مییابد و بار دیگر به امضای مظفرالدین شاه میرسد و انتشار مییابد.
با انتشار این فرمان، حرکت اعتراضی مشروطهطلبان آزادیخواه پایان نگرفت و فروکش نکرد. مشروطهخواهان که دیگر گفتههای حاکمان را اعتباری نمیشناختند، اکنون در هراس بودند که آن وعدههای خوش و نویدهای پر امید، چیزی جز هیچ و پوچ نباشد. از همین رو بود که روحانیان مهاجر در مسیر بازگشت خود از قم، به حضرت عبدالعظیم که رسیدند (23 جمادیالثانی) همگی "متفق و متحد شدند" که "تا انعقاد مجلس" نه از کسی بازدید کنند و نه به امورات شرعیه بپردازند و نه به دیدار شاه بروند. بستنشینان سفارت انگلیس هم که پیش ازین به علمای مهاجر هشدار داده بودند که مبادا به دام فریبهای حکومتیان گرفتار شوید، اعلام میکردند که تا صدور فرمان انتخابات و انعقاد مجلس به تحصن خود ادامه میدهند (ناظمالاسلام، یادشده، جلد 3، ص. 333-332).
اما گویی که دولتیان هم به فرونشاندن موج اعتراضی استبدادستیزان و آرام کردن فضای سیاسی شتاب فراوان داشتند که با بازگشت روحانیان مهاجر به تهران (چهارشنبه 24 جمادیالثانی)، و در زمانی که بستنشینان هنوز همچنان بر ادامۀ تحصن خود پافشاری میکردند، هفت روز پس از امضای نهایی فرمان مشروطیت، صدراعظم مشیرالدوله (که پس از استعفای عینالدوله در 8 جمادیالثانی / 30 ژوئیه، به ریاست وزراء منصوب گردیده و در دهم جمادیالثانی هم فرمان صدارت عظمی گرفته است) حکمی صادر میکند (پنجشنبه 25 جمادیالثانی) که
"برای افتتاح و انعقاد مجلس محترم شورای ملی مقرر گردیده است که از فردا ... عمارت بزرگ وسط باغ بهارستان به جهت اجزاء محترم مجلس معین شود"، پس آن عمارت را آماده دارید تا اجزاء مجلس (که معلوم نیست چه کسانند و برگزیدۀ کیانند و کی و کجا و چگونه برگزیده شدهاند!) "در ظل مراحم بندگان اعلیحضرت... در آنجا حاضر و شروع بهکار نمایند".
صدراعظم میخواهد که آن مجلس را در عصر روز جمعه در عمارت بهارستان برگزار کند "لکن آقایان قبول نکردند که این مکان در وسط شهر نیست و مجلس باید در وسط شهر باشد" و بعد هم باید از ورثۀ سپهسالار کسب اجازه کرد و آنهم زمان میطلبد (ناظمالاسلام، یادشده، 34-333).
این مخالفتها موجب شد که صدراعظم برگزاری مجلس را به روز بعد، شنبه 27 جمادیالثانی / 18 اوت، و در مکانی دیگر، یعنی "در عمارت رفیعالبنای مدرسۀ نظامی جنب اطاق نظام که از هر جهت شایسته و مناسب است" (ایران، سال 59، شمارۀ 12، 9 رجب 1324 /16 اوت 1906، ص. 2)، موکول کند.
اکنون همۀ طبقات ملت، "همۀ علما و سران کوشندگان و کسان دیگری از وزیران و درباریان" (کسروی، تاریخ مشروطۀ ایران، چاپ 12، تهران، امیرکبیر، 1355، ص. 120)، دعوت شدهاند تا بار دیگر، ضمن صرف چای و شیرینی، از زبان مشیرالدوله، صدراعظم، تکرار و تأیید و تضمین انجام وعدههای پیشین را بشنوند. در عصر آن روز شنبه، دو هزار تنی، و شاید هم بیشتر (ایران، سال 59، شمارۀ 12، 9 رجب 1324 / 30 اوت 1906)، در مدرسۀ نظامی جنب اطاق نظام (که یکی از "عمارات رفیع و مجلل" ارگ شاهی بود و واقع در غرب عمارات شاهی و دیوانخانۀ مبارکه و کم و بیش در محل کنونی کاخ دادگستری) به دعوت گردآمدهاند و مشیرالدوله سخن میگوید و تأکید میکند: مجلس شورای ملی تشکیل خواهد شد اما
"چون لایحۀ قواعد انتخابات و لایحۀ نظامنامۀ این مجلس شورای ملی باید با کمال دقت موافق دستور مبارک همایونی ترتیب داده شود و البته میدانید که انجام این کار مستلزم وقت و فرصت معینی است، لهذا برای اینکه بندگان اعلیحضرت اقدس شاهنشاهی خلدالله ملکه، دلیلی واضح و حجتی کافی در تصمیم رأی مبارک خودشان برای تشکیل و ترتیب مجلس شورای ملی، به قاطبۀ اهالی ایران داده باشند [تأکید ازین نگارنده] مقرر فرمودند که عجالتاً محل موقتی این محلس محترم، معین و در آنجا با حضور آقایان علماء و وزراء و اعیان و اشراف و تجار و اصناف، صرف شیرینی و شربت بشود.
بدیهی است که اولیاء دولت اهتمام بلیغ خواهند نمود که قواعد انتخابات و نظامنامۀ مجلس شورای ملی بزودی... مرتب و اعضای مجلس ملی در طهران جمع و به افتتاح این مجلس نائل شویم...".
پیام پادشاهی است که به بیاعتباری سخن دولت و حکومت خود در نظر مردمان اعتراف دارد و سخنش اینست که اطمینان خاطر و اعتماد کامل داشته باشید و بدگمانی و ناباوری را به کناری نهید و باورم دارید اما تدوین و تهیۀ مقدمات چنین کاری زمان میخواهد و اگر باورم نمیدارید در همین مدرسۀ نظامی که محل موقت آن مجلس است، گرد هم آئید و تشریف داشته باشید تا دولت کار تدوین آئیننامۀ انتخابات را به انجام رساند. پس حضوری که بیان و نشانۀ بیاعتمادی مردمان به حاکمان است و نوعی تضمین. هم همراهی است و هم اعتراض. این حضور نشانۀ دیگری است از ناباوری مردمان: "نوعی بست نشستن" معقول و مؤدب اما نه منفعل!
این سخنان را "از طرف ملت"، یکی "از اعاظم واعظین و ملتخواهان" پاسخ میگوید: حاج شیخ مهدی سلطانالمتکلمین که از منسوبان سببی آقا سید عبدالله بهبهانی هم بود چرا که یکی از فرزندان او را به دامادی داشت (محمدعلی تهرانی (کاتوزیان)، مشاهدات و تحلیل اجتماعی و سیاسی از تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، مقدمه از دکتر ناصر کاتوزیان، تهران انتشار، 1379 تهران، انتشار، 1379، ص. 111) و "بهترین مروج او در دعوت صاحب مجالس روضهخوانی بود و طرفداری از مقاصد بهبهانی مینمود" (پیشین). شیخ مهدی در آن هفتهها و ماهها، و بهمناسبت، از سوی آقا سید عبدالله به عینالدوله، صدراعظم، پیامی هم برده بود و در مهاجرت علما به شهر ری، روزها به منبر موعظه میرفت و زمانی هم که فرمان عدالتخانه صادر شد و مهاجران به پایتخت بازگشتند، او باز از جملۀ گویندگان بود و به نشانۀ پیروزی، آن فرمان تأسیس عدالتخانه را بر مردمان باز میخواند (کسروی، یادشده، ص. 65، 74، 77).
[خسن و خسیننویسی (1): شگفتا که کاردار سفارت فخیمۀ بریتانیای کبیر که از قرار معلوم، خود مشروطیت را به ایران و ایرانیان ارزانی داشته و بر نهان و آشکار امور واقفی تام و تمام بوده، در گزارش به وزیر متبوع خود، این گوینده را آقا سید عبدالله بهبهانی دانسته است (نگ.: ایولین گرانت داف به ادوارد گری، قلهک،10 سپتامبر 1906،[ترجمۀ نطق آقا سید عبدالله مجتهد]، در : حسن معاصر، تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، تهران، ابنسینا، 1347، ص.119-114).
برخی از مؤلفان (کسروی، یادشده، ص. 121 و غلامحسین میرزاصالح [ویراستار]، متن کامل مذاکرات نخستین مجلس شورای ملی، تهران، مازیار، 1383، 900 ص ، ص. 759) از سر سهو، میرزا نصرالله ملکالمتکلمین را گویندۀ این سخنان دانستهاند. مهدی ملکزاده نیز همین میکند و پُر شور و پُر طپش، پدر خود را گویندۀ خطبۀ تشکرات ملت میداند همراه با چه بسیار خسن و خسیننویسی:
"ملکالمتکلمین، خداوند نطق و بیان و اولین خطیب شرق و سرسلسلۀ آزادیخواهان که در آن زمان مظهر ارادۀ ملت و نمایندۀ حقیقی امت بود نطق تاریخی و فصیحی را که سند آزادی ملت ایران است و همیشه جاودان در صفحات تاریخ آزادی جهان باقی خواهد ماند ایراد کرد و برای اولین دفعه اعلام آزادی ملت از بندگی به زبان بزرگترین رهبر انقلاب اعلام گردید..." (مهدی ملکزاده، تاریخ مشروطیت ایران، ج. 3-1، چاپ دوم، تهران، علمی، 1393، ص. 385).
پسر مینویسد که آن سخنان پدر چه شور و شوقی در دلها افکند و به نقل از شکرالله خان معتمدخاقان مینویسد که
من و سید جمالالدین در آن مجلس تاریخی پهلوی هم نشسته بودیم همینکه مجلس خاتمه یافت، من به سید جمال گفتم: "اگر مایل باشید من شما را به منزلتان برسانم". گفت: "کمی صبر کنید تا جمعیت برود". ملکالمتکلمین از دور سید جمالالدین را دید و با همان قیافۀ محبوب به طرف ما آمد... همینکه ملکالمتکلمین مقابل ما رسید گفت: "سید، اینهم مشروطیت و مجلس شورای ملی که آرزومند آن بودیم". سپس آن دو آزادمرد چون دو یار مهربان یکدیگر را در آغوش گرفته و در حالیکه آثار بشاشت از چهرۀ آنها هویدا بود و اشک از دیدگانشان جاری بود همدیگر را بوسیدند. ملکالمتکلمین پهلوی ما نشست . به صحبت پرداختیم. سید جمالالدین گفت: "ملک، امروز نور از صورتت میبارد".
ملکالمتکلمین با خنده گفت: "این نور صابون است!". بعد سید جمالالدین گفت: "ملک، ایران مشروطه شد، مجلس هم درست شد. ما به آرزوی خود رسیدیم. بیا با هم برویم به مصر و یا به هندوستان!" ملکالمتکلمین گفت: "سید تو اشتباه میکنی. امروز اول کار و زحمت است. این طفل نوزاد... محتاج پرستار است... و ما باید از او نگاهداری و پرستاری کنیم تا توانا و نیرومند شود". سپس برخاسته و به اتفاق تا نزدیک خانۀ سید جمالالدین... رفتیم، آنها از کالسکه پیاده شدند و من خداحافظی کرده مراجعت کردم.
همسر مرحوم سید جمالالدین نقل میکرد که " آن شب سید جمالالدین به اندازهای مسرور بود که من هرگز او را در دورۀ زندگانی به آن پایه شادکام ندیده بودم و از شدت شوق و خوشحالی تا صبح با ملکالمتکلمین بیدار بودند و صدای خندۀ آنها و صحبتشان نگذاشت ما بخوابیم" (مهدی ملکزاده، یادشده، ص. 388-387).
راستی را که متنی درخور جنگی از برگزیدۀ آثار خسن و خسینی!
باید یادآور شد که ملکالمتکلمین که به اتهام بابیت از اصفهان اخراج شده بود و به تهران آمده بود در آن ایام، هنوز در زیر بار سنگین این اتهام بود و بنابرین راه منبر و محراب بر او گشوده نبود. محمدعلی تهرانی (کاتوزیان) مینویسد که "به علت اتهام به تبوّب، جرئت سخنسرائی و خطابه و نطق و موعظه نداشت... تا در اواخر ذیقعده [1324]، جلسۀ اتحادیۀ طلاب در مدرسۀ مروی منعقد گردید و نگارنده ... از آقایان اتحادیۀ طلاب تقاضا نمودم که چون معظمله حاضر است اجازه داده شود که خطابهای انشاد نمایند...". با اینکه "آقایان" میپذیرند و "حاج ملک [هم] در آن روز ساعتی حاضرین را مستفید" می کنند، با اینحال "پس از ختم جلسه عدهای از محترمین طلاب مدرسۀ مروی... خطاب و عتاب" آغاز کرده " که چرا بایستی در مجمع طلاب موجبات نطق یک نفر کافرِ طاغیِ یاغی متهم به بابیت را فراهم ساخته و آبروی اهل علم را ببرید؟" تهرانی به معترضان پاسخ میدهد و "حاضرین از آقایان طلاب" هم به تأئید او بر میخیزند و ازین پس است که "دیگر نتوانستند ممانعت از نطق و خطابه و کنفرانس مرحوم ملکالمتکلمین نمایند و از اوایل ذیقعده، آن مرحوم یکی از خطبای اتحادیۀ طلاب گردید و هر روز جمعه که اتحادیۀ طلاب در مدرسۀ صدر منعقد میگردید، یکی از خطبای مسلم دائمی، آن مرحوم بود" (محمدعلی تهرانی (کاتوزیان)، یادشده، ص. 385-384). با این تفاصیل منطقی مینماید که آن مرحوم چهار ماهی پیش، در آن مجلس اطاق نظام رخصت سخن نیافته باشد.
چه بسا فرزندی یک کمی قربانی علقۀ فرزند پدری و یک کمی هم بیشتر شهید روش تاریخنویسی خود شده باشد و این میان جشن اتحادیۀ طلاب در مدرسۀ مروی را که به مناسبت امضای قانون اساسی در شب 17 ذیقعده برگزارشده است و در آن جشن ملکالمتکلمین و سید جمال اصفهانی، هر دو سخنرانی کردهاند (محمدعلی تهرانی (کاتوزیان)، یادشده، ص. 402) با آن مراسم مدرسۀ نظامی چهار ماه پیشتر اشتباه کرده است؟ العلمُ عند الله.
در هرحال ذکر نام ملکالمتکلمین بهعنوان خطیب آن مجلس، شاید از روزنامۀ رسمی کشور، ایران، سرچشمه گرفته باشد که زیر عنوان "مجلس محترم شورای ملی" شرحی دربارۀ نشست "مجلس مبارک ملی [که] موقتاً در عمارت رفیع البنای مدرسۀ نظامی جنب اطاق نظام" برگزار شده نوشته است و نام خطیبی که "خطابۀ تشکر از طرف هیئت ملت" را قرائت کرده است را بار نخست بهطور کامل (حاجی شیخ مهدی ملکالمتکلمین) نوشته است و بار دیگر تنها به ذکر لقب او بسنده کرده است (ایران، یادشده) ضمن اینکه در هر دو بار به خطا لقب او را "ملکالمتکلمین" و نه آنچنانکه میبایست "سلطانالمتکلمین" ذکر کرده است].
اما حاجی شیخ مهدی سلطانالمتکلمین در خطابۀ سپاسآمیز خود، پس از شکرگزاری "از توجه ظاهر و باطن امام عصر عجّل الله فرجه و از شمول توجهات کاملۀ پادشاه رعیتپرور عدالتگستر"، این نظر را مطرح میکند که افتتاح مجلس را نباید به پایان انتخابات در ایالات و ولایات موکول کرد بلکه می بایست مجلس با نمایندگان تهران افتتاح شود و رسمیت یابد و به کار آغازد تا نمایندگان شهرها و مناطق دیگر هم به تدریج برسند. و این همان پیشنهادی است که فریدون آدمیت به درستی آن را "زیرکانهترین تدبیر" و "بزرگترین تدبیر"ی می داند که مشروطهخواهان "برای انعقاد فوری مجلس ملی به کار بستند" (فریدون آدمیت، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، یادشده، ص. 350؛ برای شرح این مجلس و متن کامل سخنان گویندگان، نگ.: روزنامۀ ایران، یادشده، و همچنین ناظمالاسلام، یادشده، ج. 3، ص. 336-334؛ یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، جلد 2، یادشده، ص. 84-83).
ازین پس، جمع مشروطهخواهان به نشست خود در مدرسۀ نظامی ادامه میدهند.
برخی این نشستها را "اولین مجلس" خواندهاند (ناظمالاسلام، یادشده، ج. 3، ص. 334) و درین راه برخی چه "خسن و خسین نویسیها" که نکردهاند.
[خسن و خسیننویسی (2): مهدی ملکزاده هم نشست روز 27 جمادیالثانی را "افتتاح مجلس شورای ملی" (یادشده، ص. 383) میداند و مینویسد که "پس از آنکه انتخابات تهران (؟)، بیسر و صدا و با شادی و کامیابی خاتمه یافت به مقدمات افتتاح مجلس شورای ملی پرداختند" (همان، ص. 382) و "عمارت مدرسۀ نظام که بزرگترین و مجللترین بنای تهران بود برای تأسیس اولین جلسۀ مجلس شورای ملی معین شد... " (همان، ص. 383). و این اولین جلسه همان نشست روز 27 جمادیالثانی است: "این روز، روز وصال به محبوب بود و در آغوش کشیدن معشوق. این روز مظهر آزادی بود..." (همانجا).
اما براستی که مؤلف کتاب مقدمات مشروطیت، هاشم محیط مافی، است که به مرحلۀ عالی خسن و خسیننویسی گام نهاده است:
"چون عینالدوله از صدارت معزول شد [9 جمادیالثانی] شاه... میرزا نصرالله خان مشیرالدوله را... به صدارت ایران مفتخر داشتند... ملت از انتخاب ایشان خوشوقت بودند... این بود که روز شانزده هفده ماه مزبور [جمادیالثانی ]، ملت در آستان آقایان آقا سید محمد و آقا سید عبدالله جمع شدند و انجام کار را از ایشان خواستند. آقایان مذکور... پس از دو روز ندای عام دادند و مردم را برای تعیین وکلا در تالار مرمر دعوت کردند. ملت بلافاصله حاضر شد... بعد از قدری مذاکرات، قرار دادند هرکسی که میخواهد وکیل انتخاب کند به هر کسی که اعتماد دارد اسمش را روی کاغذی بنویسد و به دست خود در میان گلدانی که میآورند بیندازد... تا سه روز ورقۀ انتخاب نوشته میشد پس از آن... اسامی را خواندند. ثبت کردند. جمعی به اکثریت آراء وکیل مجلس شورا شدند... صنیع الدوله را نیز به ریاست مجلس شورای ملی انتخاب کردند. دو سه نفر هم برای نیابت رئیس معین کردند که از جمله سعدالدوله و وثوقالدوله و امینالضرب بودند... چون رؤسا و اعضای مجلس معین و مرتب گردیدند در روز بیست و چهارم جمادیالثانی 1324 قمری (؟)، علما و وکلا و سایر اجزا حرکت کرده به اطاق نظام که جنب عمارت دولتی واقع بود رفتند ، آنجا را مجلس قرار دادند(؟). در آنجا میز و صندلی و سایر لوازمات حاضر بود. هریک در جای خود قرار گرفتند. خطابه خواندند و به وجود اعلیحضرت دعا کردند... " (هاشم محیط مافی، مقدمات مشروطه، به کوشش مجید تفرشی ـ جواد جانفدا، تهران، انتشارات فردوس، 1363، ص. 135-134).
چنین است که هاشم محیط مافی و کوشندگان دوگانهاش، مجید تفرشی و جواد جانفدا، گوی سبقت در خسن و خسیننویسی را از همگنان میربایند: فرمان مشروطیت که تاریخ 14 جمادیالثانی را دارد در واقع و پس از مذاکرات فراوان و اصلاحات و تغییراتی، در 18 جمادیالثانی است که در صورت قطعی و کنونی خود انتشار مییابد هرچند با موافقت مشروطهخواهان، در تاریخ صدور آن تغییری نمیدهند "محض اینکه مطابق باشد با روز تولد شاهنشاه" (ناظم الاسلام، یادشده، ص. 324) یعنی با 14 جمادیالثانی. پس اینکه آن مؤلف محترم مرقوم داشتهاند که "روز شانزده هفده ماه مزبور [جمادیالثانی]، ملت در آستان آقایان آقا سید محمد و آقا سید عبدالله جمع شدند" ابداً نمیتواند واقعیت داشته باشد خاصه که در آن روزها "آیتین"، بههمراه دیگر آقایان در مهاجرت کبری در قم بودهاند و هشت- نه روز بعد، در 25 جمادیالثانی است که به تهران باز میگردند و پس نمی توانسته اند که از جمله در روز پیش به اتاق نظام بروند و "آنحا را مجلس قرار" دهند!
"خسن و خسین نویس" خستگی ناپذیر ما مینویسد که ملت به ندای آیتین پاسخ داد و در تالار مرمر گرد آمد و رأی داد و وکیلان خود را برگزید و این وکیلان نشستند و مجلس کردند و برای خود هیئت رئیسهای هم انتخاب کردند بهریاست صنیعالدوله و با سه نایب رئیس که میرزا جواد خان سعدالدوله یکی ازیشان بود. اگر ازین نکته بگذریم که در آن ایام سعدالدوله در تحصن در قنسولگری انگلیس در یزد بود و در 15 رمضان، یعنی هشتاد روزی بعد، است که به تهران باز میگردد و هرگز هم به نیابت ریاست مجلس انتخاب نشدهاست، باید یادآور شویم که انتخاب نمایندگان طهران از روز یکشنبه 12 شعبان شروع و "ظهر روز یکشنبه 18 شعبان... خاتمه یافت" (محمدعلی تهرانی کاتوزیان، یادشده، ص. 226) و عصر همان روز است که شاه مجلس شورای ملی را افتتاح میکند. یعنی که در روز شنبه 27 جمادیالثانی اصلاً انتخاباتی صورت نگرفته بوده است که وکیلی انتخاب شده باشد! و غرض حکومت از تشکیل آن جلسه هم درست به منظور فراهم آوردن مقدمات انتخابات وکلای مجلس بوده است! چه مرغزار سبز و خرمی است تاریخ در قلم خسن و خسین نویسان!
افتتاح مجلس اول در روز 18 شعبان صورت می گیرد یعنی حدود پنجاه روزی پس از صدور فرمان مشروطیت و آن هم پس از تنظیم نظامنامۀ انتخابات و انجام انتخابات در تهران!
"مورخ" گرامی، مهدی ملکزاده، هم درصحبت از تدوین قانون اساسی مینویسد که "پس از مطالعه و مباحثۀ طولانی، روحانیون موفق شدند که مادهای در قانون اساسی بگذارند که بر طبق آن چهار نفر از علمای درجۀ اول در مجلس عضویت داشته باشند و در وضع قوانین نظارت کنند" (یادشده، ص. 408). این سخن ایشان هم یکسره از همان قماش "خسن و خسیننویسی" است. چرا که نظامنامۀ اساسی یا قانون اساسی که در 14 ذیقعده 1324 به توشیح مظفرالدین شاه رسیده است اصلاً به رابطۀ دین و مذهب و روحانیت و مجلس و مشروطیت نمیپردازد و پس در قانون اساسی یک چنین مادهای وجود ندارد! هیچ بعید نیست که احیاناً مورخ گرامی به اصل دوم متمم قانون اساسی اشاره داشتهاند که آنهم بعدها در مجلس تدوین و تصویب شد و در 29 شعبان 1325، یعنی نه ماهی بعد، به توشیح محمدعلی شاه رسید. اما دراین اصل دوم متمم هم صحبت از انتخاب لااقل 5 تن از علماء است و نه 4 تن! پس باز هم نمونۀ دیگری از آن تحقیقات خسن و خسینی!
شاید هم مورخ گرانمایه بحث دربارۀ تعیین شمارۀ نمایندگانی که میبایست "طبقۀ علماء و طلاب" تهران به نمایندگی خود در مجلس اول برگزینند (4 نفر، همچنانکه در نظامنامۀ انتخابات مجلس شورای ملی، موشح در 14 جمادی الثانی 1324، هم ذکر شده است. نگ: میرزا صالح، یادشده، ص. 763-761) را با آن بحثهایی که چند ماهی بعد، به هنگام تدوین متمم قانون اساسی پیش آمد در هم آمیخته باشد!]
کاردار سفارت انگلیس هم در گزارش خود دربارۀ جلسۀ 27 جمادیالثانی در مدرسۀ نظامی از "نخستین جلسۀ مجلس شورای ملی" سخن میگوید «نگ.: ایولین گرانت داف به سر ادوارد گری، قلهک، 10 سپتامبر 1906، در حسن معاصر، یادشده، ص. 114» و این اشتباه در گزارشهای بعدی مأموران سیاسی بریتانیا همچنان تکرار میشود «نگ.: ایولین گرانت داف به سر ادوارد گری ، قلهک، 11 سپتامبر 1906، پیشین، ص. 120، و همچنین "گزارش عمومی دربارۀ نهضت اصلاح طلبی به سال 1906"، پیشین، ص. 136). و چه بسا که این تصورِ حاکم در میان دیپلماتهای فرنگی در تهران بوده است: نیکلا، دیپلمات فرانسوی ساکن ایران هم نظامنامۀ انتخابات را به عنوان قانون اساسی ایران به فرانسه بر میگرداند و برای Revue du monde musulman (مجلۀ عالم اسلامی) به پاریس میفرستد و این مجلۀ بسیار معتبر هم آن نظامنامه را چاپ میکند همراه با توضیحاتی دانشمندانه در بیان شگفتی خود که این چه مشروطیتی است که یک چنین قانون اساسی دارد! (مجلۀ عالم اسلامی، ج. 1، ش. 1، نوامبر 1906، ص. 100-86). با اینکه مجله در یکی از شمارههای بعدی ترجمۀ قانون اساسی را به چاپ میرساند اما در تصحیح اشتباه پیشین خود چیزی نمینویسد و این بار از فرمان مشروطیت 14 جمادی الثانی 1324، به عنوان قانون اساسی یاد میکند! (پیشین، ج. 1، ش. 4، فوریه 1907، ص. 523).
باید گفت که در زبان و کلام مردمان زمانه هم چنین نمونههایی را بسیار میتوان دید که آن نشست مدرسۀ نظامی را "افتتاح مجلس شورایملی ایران" و یا "افتتاح دارالشورای ملی ایران" (تلگرافهای جوابیۀ سید محمدصادق طباطبائی از سوی پدرش به "عموم برادران قفقازی" و به "برادران ایرانی عشقآباد"، رونوشت بهتاریخ 29 جمادیالثانی در: ناظمالاسلام، یادشده، ص. 338-337) دانستهاند و یا از آن نشستها به عنوان "مجلس محترم شورای ملی" نام بردهاند (نگ: تلگراف گروهی از اهالی رشت، به تاریخ 29 رجب 1324، در: پیشین، ص. 377-376) و یا "تبریک تأسیس مجلس شورای ملی" را گفتهاند (تلگراف از کرمان، رونوشت در تاریخ 5 شعبان در: پیشین، ص. 385). و این ابهام "در کلام و لغزش در زبان" از پدیدههایی است که در دورانهای دگرگونی و تغییر سریع بهچشم میخورد. "واقعیت جدید" هنوز مناسبترین نام خود را نیافته است و نامهای گوناگونی بر آن اطلاق میشود که هم نشانۀ ابهام ذهنها و ناروشنی مقصودهاست و هم گواه بر سرعت تغییرها و حکایتی از عمق آنها!
کسروی در سخن از آن نشستهای مدرسۀ نظامی، از "مجلس چندگاهه" [موقت] صحبت میکند (کسروی، یادشده، ص. 123) که میبایست تدوین "نظامنامۀ انتخابات" و انجام "دیگر کارهایی که برای پیش رفتن مشروطه و بنیاد یافتن دارالشورا" ضرورت دارد را بر عهده گیرد (پیشین، ص. 122). وی مینویسد که مجلس موقت "هفتهای دو روز برپا" میگردد (پیشین، ص. 124) تا تدوین نظامنامۀ انتخابات را به پایان برد. آدمیت هم از آن نشست 27 جمادیالثانی بهعنوان "نخستین جلسۀ مقدماتی مجلس ملی" (فریدون آدمیت، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، یادشده، ص. 173) یاد میکند و پس از آن هم مینویسد "اینکه آن [نشستها] را مجلس آزاد ملی نامیدهاند، وصف درستی است" (پیشین، ص. 175) چرا که جلسات عمومی آن با حضور "رجال و اعیان و تجار و کسبه و نمایندگان دولت و با حضور افراد عامۀ شهر" تشکیل می یافت و "هرکس حق سخن گفتن داشت" (همانجا). آدمیت بار دیگر بر این نشستها عنوان "مجمع آزاد ملی" (پیشین، ص. 373) را اطلاق میکند.
در واقع این مجلس یا مجمع آزاد ملی، مجلسی است که رسمیت و حقانیت خود را از جنبش عدالتخواهی و ضد استبدادی یکسالۀ اخیر (که عمدتاً در پایتخت و در میان پایتختنشینان پیدایی گرفت) کسب کرده است و از بیاعتباری دربار و دولت در انظار مردمان که دیگر در قول و کلام حاکمان جز فریب و دروغ چیزی نمی بینند. اکنون حاکمان که به بر پا داشتن این مجلس تن در دادهاند، میخواهند جلب اعتماد عمومی کنند و تضمینی بر حسن نیت خود و دلیلی انکارناپذیر بر موافقت با خواستهای بستنشینان و مهاجران ارائه دهند که پس ای مردمان ببینید که فریب و نیرنگی در کار نیست و قدرت حاکم هم تدوین نظامنامۀ انتخابات را در دست تدوین دارد!
مجلسی که برگزار شده، بر اساس هیچ فرمان و حکمی برگزار نشده. نه عدالتخانه است و نه شورای حکومتی و نه نهادی دیگر ازین نوع. نه کسی به عضویت آن برگزیده شده است و نه هدف و وظیفهای دارد و نه اختیاراتی معین و حقوق و وظائفی مشخص. مجلسی است که نظم حاکم را نمایندگی نمیکند. از دولت نیست، از غیر دولت است. کسانی را ("متجاوز از دو هزار نفر"، به نوشتۀ ایران، روزنامۀ رسمی کشور، یادشده) به صرف چای و شیرینی دعوت کردهاند و اکثریت ایشان را متحصنان سفارت و مهاجران به قم و همراهان و همدلان آنها، یعنی که مشروطهخواهان و استبدادستیزان تشکیل میدهند. در آن روز شنبه 27 جمادیالثانی، هیچ نشانهای نیست که بپذیریم که این مجلس میبایست از آن پس هم دوام یابد. سخنان صدراعظم هم از ابهام بهدور نیست: "عجالتاً محل موقتی این مجلس محترم، معین [شده است] و در آنجا با حضور آقایان علماء و وزراء و اعیان و اشراف و تجار و اصناف، صرف شیرینی و شربت بشود". همان روز؟ یا هر روز و ازین پس؟ برای چه و به چه منظور؟ برای "صرف شیرینی و شربت"؟ نشست مدرسۀ نظامی، مراسم افتتاح چایخانهای است یا آغاز یک مجلس "چندگاهی"؟ مدعوان امروز، فردا هم باز میتوانستند آمد. و آمدند.
بدین ترتیب نشست مدرسۀ نظامی، روزهای بعد هم ادامه یافت و مهمتر اینکه حاضران هم تنها به صرف چای و شیرینی اکتفا نکردند.
در آغاز، این نشست، پیدایش جمعی است که ازین پس در آن محل بر کار دولت نظارت میکنند تا تدوین نظامنامۀ انتخابات و انجام انتخابات و تشکیل مجلس شورای ملی را به پایان برساند. اما کار به اینجا ختم نمیشود و بهسرعت نظارت به دخالت فعال بدل میشود و جمع حاضران، نه تنها خود به تدوین نظامنامه دست میزند بلکه بیآنکه در انتظار اجازه و موافقت دولت باشد انتخابات نمایندگان روحانیان و تجار و اصناف را هم به راه میاندازد و ازین هم فراتر میرود و وقتی دولتیان تصمیمی میگیرند به اعتراض برمیخیزند که ازین پس همه چیز باید به اجازۀ این مجلس باشد. و بهاین ترتیب است که از جمله با این و آن انتصاب شاهانه مخالفت کردند که چرا پیش از جلب موافقت ما صورت گرفته است (از جمله تجار با انتصاب وزیر تجارت جدید به مخالفت برخاستند).
اما و البته مسئلۀ اصلی تدوین و تصویب "نظامنامۀ انتخابات" است. ناظمالاسلام، در یادداشتهای روزانۀ خود، جریان این امر را چنین ثبت کرده است:
یکشنبه 28 جمادیالثانی : "ارباب حل و عقد هم مشغول نوشتن نظامنامۀ انتخابات میباشند".
چهارشنبه اول رجب: "امروز طرف عصر مجلسی در مدرسۀ نظامی منعقد گردید از رؤسای روحانیین آقای طباطبائی و آقای بهبهانی و حاج شیخ فضلالله و آقا سید جمال افجهای و آقای صدرالعلماء و سایر علماء اعلام و آقازادهها، از اعیان و درباریها مشیرالملک، پسر صدراعظم، وزیر امور خارجه و محتشمالسلطنه و مؤتمنالملک و بعض دیگر حاضر بودند. از تجار هم جمع کثیری بودند. نظامنامهای که مشتمل بر چهل فصل بود قرائت شد. بنا شد آقایان علماء بعض فصول دیگر به آن ملحق کنند و بعض تغییرات در آن بدهند، آن وقت به طبع برسانند".
جمعه سوم رجب: "امروز جمعی از بزرگان و طلاب، حضور مبارک حضرت حجت الاسلام آقای طباطبائی رسیدند، در باب نظامنامه مذاکره نمودند... امروز جناب میرزا محمد صادق [فرزند ارشد آقای طباطبائی] تشریف بردند صاحبقرانیه برای گفتگوی نظامنامه و اتمام امر انتخاب".
یکشنبه پنجم رجب: "امروز حضرت آقای طباطبائی نقاهت و نوبه عارض ایشان گردید... آقای بهبهانی هم مشغول پذیرائی واردین میباشند. دیگران هم در مدرسۀ نظامی نشسته مشغول مذاکره از امر انتخاب میباشند".
دوشنبه ششم رجب: "امروز جناب عضدالملک آمد نزد حضرت آقای طباطبائی که استدعا کند حضرت حجتالاسلام طرف عصر تشریف ببرند در مجلس شورای ملی. لکن نقاهت حضرت حجتالاسلام رفع نشده است و مشکل بتوانند حضور بهم رسانند.
صدراعظم... مشیرالدوله امروز ناهار مهمان است منزل حاج آقا علیاکبر بروجردی، جناب حاج شیخ فضلالله هم آنجا بود، با جمعی دیگر. بعد از صرف ناهار، همانجا خوابیدند که عصر را بروند به مجلس شورای ملی برای امضاء و تصحیح نظامنامه. چون جناب حجتالاسلام آقای آقا میرزا سید محمد تشریف نبردند در مجلس، صدراعظم هم نرفت. لکن سایرین با مشیرالملک، پسر صدراعظم، رفتند و در مجلس حاضر شدند. لکن صحبت امروز از امر نان و گوشت بود ...".
سهشنبه هفتم رجب: "امروز جناب آقاسید عبدالله را احضار کرده بودند برای رفتن حضور شاه و حضرت آقای بهبهانی مستعد و مهیا از برای رفتن به صاحبقرانیه شده که طلاب خدمت جناب آقا رسیده و جداً مانع شدند و عرض کردند که این رفتن شما تنها نزد شاه موجب اتهام است. جناب آقا سید عبدالله، طلاب را خاموش و به دلیل و برهان مدلل نمودند که رفتن نزد اعلیحضرت لازم است و اگر نروند کار معیوب خواهد گردید. طلاب عرض کردند پس تنها نروید. چناب آقا گفت شاه مرا تنها خواسته است شاید بخواهد حرفی محرمانه بفرماید و بودن ثالث مانع باشد. به هر جهت جناب آقا تشریف بردند به صاحبقرانیه و مراجعت را آمدند منزل حضرت آقای آقا میرزا سید محمد [طباطبائی] لکن هنور معلوم نگردید که مطلب چه بوده است؟...".
چهارشنبه هشتم رجب: "طرف عصر امروز ، آقایان تجار آمدند منزل آقای طباطبائی و عنوان کردند که از رفتن جناب آقا سید عبدالله حضور شاه مردم در وحشت و خیالات افتادند. میترسیم آخر ما ملت را بفروشند. جناب حجتالاسلام آقای طباطبائی اطمینان به ایشان داده و فرمودند... نظامنامهای که چند روز قبل در مجلس قرائت شد، آن را دولت تغییر داده است و مادۀ سوم را بکلی از بین برداشته است و یعنی وکلای شهرها را زدهاند و بعض تغییرات دیگر در نظامنامه دادهاند ولی ما قبول نکردیم. امشب باید فصول نظامنامه را بنویسیم که پس فردا، روز جمعه، در مجلس قرائت شود. و صورت نظامنامه را در مجلس قرائت نمود. تجار بالاجماع و الاتفاق گفتند ما این نظامنامه را قبول نداریم".
ادامه این نوشته را از
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر