چرا صاحب قدرتان اسلامى قسى القلب مى شوند؟؛ ف. م. سخن
علت قساوت قلب دو چيز است: ژنتيك و تربيتى. موضوع تربيت، آن قدر موثر است كه مى تواند موضوع ژنتيك را تحت الشعاع خود قرار دارد و فرد ذاتا قسى القلب را تا حدود زيادى مهار كند. اما خود «تربيت» ابعاد وسيعى را در بر مى گيرد از جمله فرهنگ خانواده، فرهنگ جامعه، باورهاى ايدئولوژيك كه باورهاى دينى هم در چهارچوب آن قرار مى گيرد.ممنوعيت ها، محدوديت ها، ترس از گناه، ترس از مجازات، تلاش براى شريك كردن ديگران در رنج هاى شخصى، اصرار براى تحميل عقيده به منظور تشفى خاطر، تحميل آن چه ايدئولوژى و دين به شخص ما تحميل كرده است به ديگران به اسم پيمودن راه سعادت الهى توسط خود و ديگران... و عوامل ديگرى مانند اين ها، مى تواند از انسان، يك ماشين شكنجه و كشتار تمام عيار بسازد.
قساوت قلب، با تكرار، تبديل به عادت، و بعد از آن تبديل به لذت مى شود. يك شكارچى، بار اول كه شكار مى كند، ممكن است حتى چند روز از شدت ناراحتى به خاطر خون ريختن و خون ديدن بيمار شود، اما تكرار كشتار و ديدن خون، به تدريج براى او تبديل به موضوعى عادى و بعد از آن تبديل به نوعى اعتياد و لذت بردن از آن مى شود. دنباله ى آن نيز، جست و جوى راه هاى جديد براى لذت بردن بيشتر است كه ابداعات ساديستى، ناشى از آن است.
خوى بهيمى، بخشى از عادات انسانى ست. در جوامع پيش رفته سعى مى شود بر اين خوى، افسار زده شود. كسى كه دهنه ى اين خوى را به موقع نكشد و مانع از سركشى آن نشود، گرفتار قانون خواهد شد. اين خوى به هر دليل كنترل نشود يا به حال خود رها شود، يا بدتر از آن، خودْ به عنوان خوى مجرى قانون، پسنديده قلمداد شود، موجب افزايش قساوت قلب خواهد شد.
در جوامع ايدئولوژيك و جوامع دينى، كسانى كه تبليغ دين سياسى و يا به دست گرفتن قدرت سياسى توسط دين مى كنند، بسته به ميزان قدرت فعلى شان، به درجات مختلف، از «رحمانيّت» و يا «شدّت» براى پيشبرد اهداف قدرت خواهانه و سياسى استفاده مى كنند.
به محض تثبيت قدرت سياسى اسلام، آن چه بر رفتار صاحب قدرتان حاكم مى شود، به كار گرفتن «شدّت» بر اساس قوانين دينى به منظور حفظ حكومت دينى ست كه اين حفظ حكومت، در دين اسلام، اوجب واجبات است.
قوانين اسلامى هم كه نوع و ميزان «شدّت» را نشان مى دهد، همين دست و پا بريدن و سنگسار و قصاص و به صليب كشيدن و از بلندى به پايين در افكندن و زنده زنده سوزاندن و امثال اين هاست كه در مطلب «سوزاندن و از بلندى افكندن دشمنان اسلام به فتواى آيت الله محمود شاهرودى» با استناد به كتاب فقهى قاضى القضات پيشين حكومت اسلامى، به آن ها پرداختيم.
همين «افكار» و «اَعمال» كه «دارندگان» و «اِعمال كنندگان» آن را به بهشت مى رساند و حتى كسى كه بر روى او، اين افكار و اَعمال، اِعمال مى شود نيز با تحمل اين شدائد زمينى، از گناهان پاك مى شود و از كيفر آسمانى معاف مى گردد، وقتى مكررا تبليغ و ترويج و آموزش داده مى شود و در واقعيت نيز اجرا مى شود، تدريجا احساسات و عواطف را در انسانِ تحتِ تبليغ و موظف به انجام وظيفه، از بين مى بَرَد و هر روز بر قساوت قلب او مى افزايد.
انسان صاحب قدرت، بخصوص انسان صاحب قدرت الهى و مطلق، كه هر كار بكند، حتى اگر اشتباه باشد، كارش عين صواب است و اجر او در هر حالت محفوظ، خواسته يا ناخواسته اين امكان الهى را، براى سقوط اخلاقى و رفتارى به قعر بهيميّت به كار مى گيرد در حالى كه تصور مى كند، اين خونسردى و تحت تاثير احساسات انسانى قرار نگرفتن، ناشى از ايمان و اعتقاد بالاى او به عالم باقى و الهى ست! وقتى كسى مثل مصطفى پور محمدى، وزير دادگسترى دولت حسن روحانى، مى گويد بعد از كشتار سال ١٣٦٧ (و البته كشتارهاى بعد از آن) هيچ ناراحتى ندارد و سر آسوده بر بالين مى نهد نشان دهنده ى غلبه ى كامل بهيميّت بر اوست كه او آن را درجه ى بالاى «اسلاميّت» مى پندارد!
بنابراين نبايد از ديدن رفتارهاى غير انسانى فلان درجه دار نيروى انتظامى تا فلان شكنجه گر اطلاعات يا قساوت قلب فلان قاضى يا شلاق زن يا مامور اعدام تعجب كرد و انديشيد كه اين ها از كدام سياره به زمين آمده اند كه رفتارشان با انسان نمى خوانَد؟! تعجب نبايد كرد وقتى مى بينيم كارمند عادى زندان يا دادگاه در حالى كه شال و كلاه كرده تا به منزل، نزد همسر و فرزندان اش برگردد، وقتى مى بيند شكنجه گر يا شلاق زن در حال شلاق زدن است، به او مى گويد «حاجى! اون شلاق رو بده ما هم چند تا بزنيم ثواب اش رو ببريم!»
اين باور و اين تفكر و اين قدرت مطلق را به من و شما هم بدهند و چند بار كه مزه ى آزار ديگران و ريختن خون را بچشيم، ما هم مى توانيم به همين حد از بهيميت سقوط كنيم بدون هيچ ترديدى! سربازان جبهه ديده، مى دانند «مزه ى خون» چيست. يك بار كه بچشيد و زمينه براى تكرار كه فراهم باشد، اندك اندك به آن عادت مى كنيد و خون به دهان تان مزه مى كند و بعد، معتاد به خون ريختن مى شويد.
فراموش نبايد كرد كه آن چه به عنوان محبت و رحمت در دين از آن ياد مى شود، محبت و رحمت به «خودى»ست نه «غير خودى». غير خودى اگر با دوز و كلك هاى جلب كننده و جذاب به ما نپيوندد، بايد با ترشرويى و خشونت با او رفتار كرد. وقتى هم قدرت در اختيار ما باشد، مخالف ما، مخالف دين به شمار خواهد آمد و نه تنها از «رحمت» نصيبى نخواهد برد، بلكه با «شدّت» با او برخورد خواهد شد. همين شدت است كه صورت و چهره ى امثال خامنه اى و جنتى و شاهرودى و پور محمدى و رييسى و اين آمران و عاملان آدم كشى و شكنجه را سنگى مى كند و هر چه بروز احساسات انسانى ست در آن ها از ميان مى برد. شدت گرفتن قساوت قلب و به حداكثر رسيدن آن را در وجود چنين موجوداتِ انسان نمايى مى توان به عيان مشاهده كرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر