من تمامی ِ مُرده گان بودم:
مُرده ی پرنده گانی که می خوانند
و خاموش اند،
مُرده ی زیباترین ِ جانوران
بر خاک و در آب،
مُرده ی آدمیان
از بد و خوب.
من آن جا بودم
در گذشته
بی سرود. -
با من رازی نبود
نه تبسمی
نه حسرتی.
به مهر
مرا
بی گاه
در خواب دیدی
و با تو
بیدار شدم.
«شاملو»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر