قدر انسان و شبهای قدر
مسلمانان لَیلَهِ الْقَدْرِ را شبی میدانند که در آن قرآن بر قلب رسول اسلام نازل شده است، و این شب در ماه مبارک رمضان بوده است، هرچند در اینکه این واقعه در کدامین شب از این ماه رخ نموده اختلافنظر وجود دارد. شیعیان شبهای نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوم را لَیلَهِ الْقَدْرِ دانستهاند، و اهل سنت تنها شب بیست و هفتم را. به همین جهت است که همهٔ مسلمانها بخشی از این شبها را به ادای احترام به قرآن اختصاص میدهند. البته نوع احترام گذاردن شیعیان کاملاً متفاوت از اهل سنت است. اهل سنت بیشتر به تلاوت قرآن میپردازند، و شیعه با بر سر گذاردن قرآن و خواندن دعاهای دیگر، که ربطی هم به قرآن ندارد، این شبها را سپری میکنند، و چون اعم اغلب شیعیان، بهویژه در ایران، با لغت عرب هم آشنایی ندارند، اصلاً نمیدانند آنچه را که میخوانند به چه معنا است، و بیشتر برای ثواب و دریافت اجر از پروردگار، اعمالی را، به عنوان عبادت شبهای قدر، انجام میدهند. همهٔ این اعمال نشانهٔ این است که قریب به اتفاق مسلمانها شب قدر را به این معنا پذیرفتهاند که قرآن در این شب نازل گشته است، و خود قرآن هم، در سورهٔ قدر، مؤید وجود چنین شبی در میان شبهای سال یا شبهای عمر میباشد.
خدای تعالی در این سوره تأکید میکند که ما قرآن را در شب قدر فرو فرستادیم. و سپس خود به بیان شب قدر و چگونگی آن میپردازد. آنگاه آفریدگار هستی از رسول خود میپرسد: چه کسی به تو این فهم را داد که بدانی شب قدر چیست؟! و خود به پرسش پرمعنای خویش چنین پاسخ میدهد که؛ پس بدان که این ماییم که به تو این ادراک و فهم را عطا میکنیم تا تو بدانی که شب قدر چیست! شبی است که تو درآن شب، منزلت و قدر و اندازهٔ دانایی را فهم میکنی، و دریافت چنین فهمی بهتر است از هزار ماه عبادت توأم با جهل و خرافه و بیخردی و ناآگاهی. هزار ماه بین ۸۰ تا ۹۰ سال است. یعنی یک عمر نادانی کجا به پای یک شب دانایی میرسد؟! پس یک شب خردورزی از یک عمر بیخردی بهتر است. «لَیلَهُ الْقَدْرِ خَیرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر» (قدر ۳).
از منظر باریتعالی، این چگونه شبی است که از یک عمر بهتر است؟! شبی است که قرآن در آن نازل شود! چنین شبی که در آن قرآن فرود آید، بهتر از یک عمری است که انسان طی کند و در آن قرآن نازل نگردد. شب قدر هنگامهٔ غریبی است! هنگامهٔ فرود قرآن است! آوردگاه نَزع و کنده شدن است! آیات الهی از دل لوح محفوظ برکنده میشوند، و حالا لحظهٔ نزول آنها است تا فرود آیند و بر قلب عبد نشینند!! نه از بالا به پایین، بلکه از بلندای عظمت و رفعت و علو شأن عالم لاهوت به مرتبهٔ ملکوت وجود انسانی تنزل یابند و در دسترس قرار گیرند.
«فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ» (۹۷ بقره) نزول قرآن، در دسترس قرار دادن بخشی از لوح محفوظ است. و فرود قرآن بر قلب انسانی است که به مقام خلیفه اللهی رسیده باشد، انسانی که دیدگاهش نسبت به عالم، مبتنی بر سه اصل خدا، مرگ و معاد باشد. یعنی جهانبینی او توحیدی باشد. به این معنا که اولاً؛ میکوشد و نهایت جهد خود را بکار میگیرید تا تمام نیروها و اجزاء عالم را، جهت وصول به محبوب یکی و یکپارچه سازد، و در این راستا بکارشان گیرد (خدا). و ثانیاً؛ اینکه در این دنیا جاودانه نیست، و سرانجام رخت از این ساحت برخواهد بست، و خواهد رفت (مرگ). و ثالثاً؛ نگرش او به انسان، هر انسانی که باشد، نگاه تمامی ناپذیر است! یعنی انسان، بعد از مرگ، به هرصورت، حیاتش ادامه خواهد یافت (معاد). این سه اصل، از اصولیترین داناییهای بشر است و هریک را قدر و منزلتی است، که اگر آدمی اندازهٔ اینها را بشناخت، شب تاریک زندگیاش مبدل به مطلع فجر خرد، عقلانیت و دانایی میگردد. که البته این شب میتواند هر جایی، و در هر زمانی از شب یا روز باشد، زیرا سایهٔ جهل همه جا را تاریک و تبدیل به شب ظلمانی مینماید. هم درون انسان را و هم بیرون او را!! پس هر وقتی که آدمی به اندازهها و قدرها و منزلتهای دانایی و خرد دست یافت، هر وقتی از شبانه روز که باشد، آن اتفاق عظیم، که میگوید یک شب قدر بهتر است از هزار ماه عبادتِ بیتعقل، رخ بنموده است. بر این پایه، الزاماً این شب خاص، شبهای نوزدهم یا بیست و یکم یا بیست و سوم یا بیست و هفتم رمضان نیست. هر لحظهای از لحظات عمرکه باشد، و هر روز یا هر شبی از هر ماهی و از هر سالی که باشد، که انسان در آن به این مرتبه از درک و فهم و کمال برسد، که قدر و منزلت خدا را بشناسد، قدر و منزلت معاد را بشناسد، قدر و منزلت مرگ را بشناسد، و در نتیجه قدر و منزلت خویشتن خویش را بشناسد، یعنی جایگاه و مقام و شأن خلیفه اللهی خود را به نیکی و تمامی بشناسد، برای او این اتفاق افتاده است، و این لَیلَهِ الْقَدْرِ از یک عمر عبادت ناآگاهانه و جاهلانه فراتر و بالاتر است. بهتر بودن، که در آیه میفرماید، به این معنا است که اصلاً تاریکی جهل با روشنایی خرد، با هم قابل قیاس نیستند. چون عبادتِ با اصالت، که سزاوار خالق گیتی باشد، بعد از این شناخت حقیقی و درست، عبادت است.
خدای تبارکوتعالی میفرماید:ای بندهٔ ما اگر میخواهی قرآن بر قلب تو نازل شود، همانگونه که بر قلب رسول ما نازل شد، باید حقیقت ذات خود را درتاریکیهای شب وجودت جستجو نمایی، و در پی دست یافتن به آن تا مطلع فجر پیش روی، و در جدّ و جهد وصول به روشنایی باشی! پس بکوش تا خود را در شب قدر قرار دهی، شب تمیز دادن بین روشنایی مطلع فجر و تاریکی لیل مُظلم! شب قدر هم مشخصاتی دارد. «تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَهُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمْرٍ» (قدر ۴) تمام فرشتگان و تمامیت روح، به اذن پروردگارشان فرود آمده، و از هر کاری دست کشیدهاند تا در اختیار این انسان قرار گیرند. روح چیست؟ «مِنْ أَمْرِ رَبِّی» (اسراء ۸۵) تمام روح و تمام فرشتگان و نیروهای عالم در اختیار این انسان قرار میگیرند. این دست انسان نیرو است، میکَشَد، میبُرَد، میدوزد، میکارد، میچیند، میراند، همه چیز را، هواپیما را، کشتی را، دوچرخه را، اتومبیل را، و مانند اینها را. همه چیز نیرو است، یعنی فرشته است، و فرشته به خودی خود پاکیزه و طاهر است. انسانی که به مرحلهٔ قدر رسید، قدر این نیروها را میداند، که این چیست که در اختیار من است، و این نیرو تنزل پیدا میکند و در دسترس قرار میگیرد. این نیروی هدایتگر الهی است. و اکنون در اختیار انسانی است که قدر خدا را شناخته است، و امشب تمام فرشتگان عالم، از جمله این فرشتهٔ هادی در اختیار او است. دیگر تو نمیتوانی آدم بکشی جز به رضای حق. فرشتگان من و روح من که آفریدگار تو هستم فرود آمدهاند و تنزل پیدا کردهاند تا تو را که قدر شناختهای، به صبح روشناییِ ایمان برسانند. به صبح نورانی خرد برسانند، صبح سلامت و صلح و آشتی و آرامش درون و بیرون! «سَلَامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ» (قدر ۵) تا صبح قیامت، تا صبح زندگی حقیقت، تا صبح عدالت، تا صبح آزادی در اختیار تو هستند. عقل انسان، بالاترین و عظیمترین مَلَک یا فرشتهیی که خدا آفریده است، از اکنون در فرمان حق است «تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَهُ وَالرُّوحُ» (قدر ۴). این شب قدری است که حضرت باری اراده فرموده است انسان بدان برسد. پس هیچ خصوصیتی ندارد که چنین شبی در ماه مبارک رمضان باشد، اما میتواند در این ماه هم باشد، به جهت بزرگی و عظمت آن!
روز بعثت نبی اکرم (ص) که او از غار حِراء به خانه آمد، و به خدیجه گفت: یا خدیجه من را در پتو درپیچ! و پیوسته عرق میریخت و میگفت صدای زنجیرها از آسمانها در گوش من است! آن روز، روز بیست و هفتم رجب بود، پس قرآن در ماه رجب نازل شده بود! «اقْرَأْ به اسم رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ» (علق ۱) پس قرآن کجا در ماه رمضان نازل شد؟! و این خطائی است که در پی بد فهمی از آیهٔ قرآن پدیدار گشته است.
توضیحاً اینکه یکی از معانی «فی» در لغت عرب «دربارهٔ» میباشد. قرآن کریم میگوید: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ» (بقره ۱۸۵)، تنها ماه رمضان است که در بارهٔ آن قرآن ـ یعنی چند آیه از آن ـ نازل گشته است. میدانیم که یک آیه از قرآن، قرآن است و همهٔ آن هم قرآن است. و این بدان معنا است که در خصوص هیچ ماه دیگری آیه در قرآن نداریم. بناءبراین، آیهٔ مذکور هیچ دلالتی ندارد که قرآن در ماه رمضان نازل شده باشد. به راین اساس، تخالف و تناقضی هم بین نزول قرآن، همزمان با بعثت رسول خدا در ماه رجب، و این آیه وجود نخواهد داشت. به این چند آیه هم نگاه کنیم در معنای «فی»؛
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَیشْهِدُ اللَّهَ عَلَی مَا فِی قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ (بقره ۲۰۴)
و از مردم کسی هست که گفتار او ـ دربارهٔ ـ زندگی دنیا تو را به شگفت آورد.
یثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَفِی الْآخِرَهِ (ابراهیم ۲۷)
ثابت قدم میسازد خدا آنان را که ایمان آوردهاند، به قول ثابت دربارهٔ زندگی دنیا و دربارهٔ آخرت.
کَذَلِکَ یبَینُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ، فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَهِ… (بقره ۲۱۹ و ۲۲۰)
این چنین روشن میسازد خدا برای شما نشانهها را باشد که بیاندیشید، دربارهٔ دنیا و آخرت. / و آیات بسیار دیگر.
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَیشْهِدُ اللَّهَ عَلَی مَا فِی قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ (بقره ۲۰۴)
و از مردم کسی هست که گفتار او ـ دربارهٔ ـ زندگی دنیا تو را به شگفت آورد.
یثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَفِی الْآخِرَهِ (ابراهیم ۲۷)
ثابت قدم میسازد خدا آنان را که ایمان آوردهاند، به قول ثابت دربارهٔ زندگی دنیا و دربارهٔ آخرت.
کَذَلِکَ یبَینُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ، فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَهِ… (بقره ۲۱۹ و ۲۲۰)
این چنین روشن میسازد خدا برای شما نشانهها را باشد که بیاندیشید، دربارهٔ دنیا و آخرت. / و آیات بسیار دیگر.
پس این شبهای قدر رمضان نمادین است تا انسان از یک نقطه و از جایی شروع به شناختن قدر و منزلت خود کند! ولی به حقیقتِ «لَیلَهِ الْقَدْرِ» واقف نخواهد شد مگر آن زمانی که تمامی روح و تمامی فرشتگان در اختیار او قرار گیرند. دیگر حتی در اندیشهٔ او هیچ باطلی رسوخ نخواهد کرد. فرشتهٔ عقل، فرشتهٔ هدایت، فرشتهٔ نبوت، فرشتهٔ وحی، فرشتهٔ الهام، همه در اختیار او است. پایین آمدند، تنزل کردند و در دسترس قرار گرفتند. اینها بالا بودهاند، از این انسان جدا بودهاند، در دسترس این انسان نبودهاند! این انسان کوشش کرد، و در شب تاریک قدر، به سوی مطلع فجر حرکت کرد، و خودش را به جایی رسانید که خدا بگوید حالا سینهٔ تو، قلب تو، نفس تو، ذات تو، روح تو، که ودیعت من در وجود تو است، مَهبِط و فرودگاه روح و تمام فرشتگان است. اکنونای تمامی روح و فرشتگان! در دمادم طلوعِ فجرِ خرد و نور هدایت، بر این انسان بزرگ، امیرمؤمنان علی علیه السّلام فرود آیید. این انسانی است که قدر خود و قدر خدا را بشناخته است.
در این مقام است که چنین انسانی دیگر اشتباه نمیکند. دیگر دچار کبر و خودخواهی و استکبار و خودکامگی و استبداد، و خودرأیی و خودبینی و عصبیت و مانند اینها از صفات رذیله، نمیگردد! ببینید عصمت از کجا پیدا میشود؟ نه اینکه خدا داده باشد، بلکه ثمرهٔ عبور از لَیلَهِ الْقَدْرِ است و رسیدن به مطلع فجر! پس «عصمت» اکتسابی است و برآمده از اینجا است. و این حقیقت را خدا خود در کتاب مجیدش مؤید ساخته آنجا که میفرماید: «وَمَا قَدَرُواْ اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» (انعام ۹۱) قدر خدا را نشناختند آن قدری که شایسته و سزاوار پروردگار است. چرا؟ چه گفتند که حاکی از نشناختن بود؟! چه طور نشناختند؟! «إِذْ قَالُواْ مَا أَنزَلَ اللّهُ عَلَی بَشَرٍ مِّن شَیْءٍ» (انعام ۹۱) آنگاه که گفتند خدا که هیچ چیزی بر بشر نازل نکرده است، «قُلْ» بگوای پیامبر؛ «مَنْ أَنزَلَ الْکِتَابَ الَّذِی جَاء بِهِ مُوسَی نُورًا وَهُدًی لِّلنَّاسِ» (انعام ۹۱) چه کسی آن کتاب را فرو فرستاد که بر موسی آوردش، در حالی که نور بود و هدایت برای مردم. آری! بپرس از ایشان که چه کسی آن را نازل کرد؟ «تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِیسَ» (انعام ۹۱) همان را تبدیل به کاغذ پاره میکنید! دقت کنند مسلمانها!! قرآن ما «قراطیس» گشته است! قرآن ما کاغذ است نه برنامهٔ زندگی! چه کسانی قدر خدا را نشناختند؟ کسانی که کتاب خدا را قراطیس و کاغذ پاره کردند، اینکه در طاقچه باشد، پهلوی آینه باشد، خانه به خانه بشود، خانهٔ نو میرویم بیاید، خانه کهنه میرویم دنبالمان باشد، ببوسیمش، از زیر آن برای سفرگذر کنیم، اینها قراطیس است! اینان قدر خدا را نشناختهاند. این آدمها هزار هزار سال هم هرشب «اِحیاء» بگیرند، هرگز، با این شیوه، قدر خدا را نتوانند شناخت! و نور الهی که در مطلع فجر و تابش سپیده است، بر دلهاشان نخواهد تابید و لَیلَهِ الْقَدْرِی اتفاق نمیافتد! «تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ کَثِیرًا» (انعام ۹۱) پارهیی از آیات هدایت را اظهار و بیشتر آن را پنهان میدارید! آری! اکثر آیات کتاب را از مردم مخفی میکنیم! قرآن به روانی و سلاست با ما سخن میگوید؛ «وَعُلِّمْتُم مَّا لَمْ تَعْلَمُواْ أَنتُمْ وَلاَ آبَاؤُکُمْ» (انعام ۹۱) چیزهایی به شما آموخته شد که نه شما میدانستید و نه پدرانتان. چه کسی اینها را نازل کرد؟ای پیامبر «قُلِ اللّهُ» (انعام ۹۱) بگو خدا، تا بلکه جرقهیی در ذهنشان زده شود که بیاندیشند خدا کیست؟ قدرش چیست؟ منزلتش چیست؟ کجا قرار دارد؟ «ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ» (انعام ۹۱) سپس رهاشان کن تا سرگرم بازیهای خود شوند و در آن فرو روند.
اما چرا شب را انتخاب میکند، «لَیلَهِ الْقَدْر»؟ شب چه خصوصیاتی دارد؟ در این آیاتی که میآورم از چند منظر به شب نگاه میکند. یکی اینکه شب ساکت است و ساکن «وَجَعَلَ اللَّیلَ سَکَنًا» (انعام ۹۶) شب را برای اینکه شما آرام بگیرید و ساکن بشوید و حرکت نکنید بنهاده است. سکوت و سکون و خروج از کار روزانه. دوم اینکه پایانش روشنایی است! یعنی سرانجام تاریکی، صبح است و روشنایی! و این از ویژگیهای خیلی مهم شب است، و یکی از زوایایی است که باید از آن به لَیلَهُ الْقَدْرِ نگاه کنیم.
دریچهٔ دیگری که قرآن از آن به شب نگاه میکند، تاریکی است. ظلمتی که میتوان از آن حسن استفاده را داشت. یعنی در تاریکی شب میتوان و باید نیروهای خودی و تابع را که تحت ستم و استبداد قرار گرفتهاند، حرکت داد و به سمت صبح آزادی و رهایی برد. «وَأَوْحَینَا إِلَی مُوسَی أَنْ أَسْرِ به عبادی إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ» (شعراء ۵۲) و به موسی وحی نمودیم که شبانگاهان حرکت ده بندگان مرا زیرا که شما تحت پیگرد هستید.
قوای هتاک و قتّال فرعونی که همان صفات رذیله درونی انسانند، قوای عاقله و پیروانش را تحت تعقیب قرار دادهاند. آنها همیشه از تاریکی شب استفاده میکنند تا ناشناخته بمانند، اما قوای عقل باید آنها را در این تعقیب و گریز، به روشنایی صبح بکشانند تا در بحر عمیق رسوایی پیدا آمده غرق شوند.
حال با این سه منظر، به این سه دسته آیات نگاه میکنیم: «مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّهٌ قَائِمَهٌ یتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّیلِ وَهُمْ یسْجُدُونَ» (آلعمران ۱۱۳) از اهل کتاب گروهی هستند که آیات إلهی را تلاوت میکنند، چه وقت؟ «آنَاءَ اللَّیلِ» درطول ساعات و لحظات شب «وَهُمْ یسْجُدُونَ» در حالی که ساجد هم هستند و سر بر آستان ربوبی میسایند. پس اینان بندگانی هستند که از سکوت شب و آرام گرفتن در آن، و دست کشیدن از کار روز، بهره میجویند و به عبادت حق و بندگی معبود مشغول میشوند.
«قَالُواْ یَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ» (هود ۸۱) گفتند:ای لوط ما فرستادگان پروردگار تو هستیم. اگر نفس و ذات انسان، هر انسانی در هر جایی، شخصیتی باشد مثل لوط، آیا این آیه با او سخن میگوید یا نه؟ حال اگر فرض بر این باشد که همهٔ آحاد بشر مورد خطاب این آیه قرار بگیرند که؛ «قَالُواْ یَا لُوطُ»، پس مخاطب آیه، این جسم مادی بشری نیست، بلکه ذات او، بما هو انسان و بما هو عاقل، مورد خطاب قرار گرفته است. پس «یا لوط»! یعنی یا ایها الانسان! ما فرستادگان پروردگار تو هستیم. حال ببینیم برای ذات و نفس انسان، چه چیزهایی را، قبل از پیامبر بیرونی، که میگویند عقل منفصل است، فرو فرستاده است! برجستهترین و مهمترین آنها عقل متصل است، و بعد از آن تمام قوایی که در اختیار او است، و در این بدن و کشتی قرار داده شده، و خدای تعالی نام «کشتی نوح» را برآن نهاده است. «لَن یَصِلُواْ إِلَیْکَ» (هود ۸۱)ای لوط دشمنان تو به تو نمیرسند.ای لوط!ای انسان! اگر به قدر و منزلت خود دست یابی و تاریکی وجود خود را به صبح روشن منور سازی، دشمنانت نمیتوانند تو را دریابند! دشمنانی که میخواهند وجود تو، و عقل تو، و حیات معنوی تو، و اخلاق تو، و بزرگی و عظمت تو، و قدر و منزلت تو را نابود کنند، حتماً به تو دست نخواهند یافت! به یک شرط! «فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّیْلِ» (هود ۸۱)، خاندان و اهل خود را در پارهای از شب حرکت دِه. «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیلَهِ الْقَدْرِ» (قدر ۱) این شبی است که دشمنان درآن نمیبینند، دشمنان به خواب رفتهاند، این همان تاریکی است که میتوان از آن استفاده کرد و گریخت. اگر لوط، انسان باشد، اهل او، قبل از اینکه همفکران او باشند، اندیشهٔ خود او است. اندیشهٔ تعالی یافتهٔ او است. چون اندیشه را اول پیدا میکند و شکلش میدهد، بعد از آن عدهیی دور او، یعنی گِردِ اندیشهٔ او جمع میشوند، و تفکر او را میپذیرند، و مهر تأیید برآن میزنند و میگویند این خوب است. پس اولین اهل انسان که همراه او است، و هرگز او را رها نمیکند، اندیشهٔ او است و عقل او است و نیروهای معنوی او است که در اختیار دارد.ای لوط!ای انسان رشد یافته و به حد نبوت و رسالت رسیده! تمام قُوی و نیروهایت را، خرد و اندیشهات را شبانه نجات بده، حرکت بده. به تو نمیرسند.
آری! دشمنترین دشمن اندیشههای توحیدی، «شرک» است. این لوطِ نبیّ و پیروانش، چگونه باید حرکت کنند؟ «وَلاَ یَلْتَفِتْ مِنکُمْ أَحَدٌ» (هود ۸۱) هیچ یک از اهل تو حق ندارد به اطراف خود نگاه کند و در جستجوی چیزی باشد. چرا؟ چون یا وسوسه میشود یا میترسد. شب است و تاریک! لوط پیامبر، انسان کمال یافتهیی که از پس شناختن قدر و منزلت خویش، باید خود را و قوم خود را به روشنایی صبح هدایت و به سلامت برساند. اکنونای لوط!ای انسان خردورز و عاقل! که میخواهی اهل خود، یعنی اندیشهٔ توحیدی و إلهی خود و کسانی را که آن را پذیرفتهاند، نجات بدهی، در پارهیی از شب، در تاریکیهایی که چشم دشمن از غرور قدرت نمیبیند و تو به نور خرد میبینی، حرکت کنید! اما به اطراف توجه نداشته باشید.
حال مقایسه کنید حال و هوای این فرمان الهی را با وضع فعلی خودمان! ببینید که ما چه قدر در مبارزه با خرافاتی که دین ما و جامعهٔ ما را فروگرفته است، و به سبب آنچه همه خونها ریخته شده و میریزد، متوجه اطرافیم که مبادا تهمتی به ما بزنند! مواظبیم چیزی نگوییم که هدف تهمت قرار گیریم، یا چیزی را از دست بدهیم! اما حضرت باری میگوید: «وَلاَ یَلْتَفِتْ مِنکُمْ أَحَدٌ» اصلاً پیرامونت را متوجه نباش! راه را برو! دیدگانت را به نقطهٔ مطلع فجر بدوز! مگر بامدادان نزدیک نیست؟! «أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ» (هود ۸۱) قرآن اینگونه هدایت میکند و میگوید کتاب نور است، تمام کتاب نور است. تمام کتاب، همچون ذات باری، صبح است و مطلع فجر.
ای لوط! چه کسی نباید همراه تو باشد؟ «إِلاَّ امْرَأَتَکَ» (هود ۸۱) هوای نفس و خواهش نفسانی خود را زمین بگذار. میگوید حالا همسرت را، آن نفس امّاره بالسوء را زمین بگذار! لازم نیست او را با خود ببری، این نفسی است که مربی به تربیتی نیست! امّارهٔ به سوء است. تحریض و ترغیب به بدیها میکند! باید بماند و همراهی نکند! «إِنَّهُ مصیبها مَا أَصَابَهُمْ» (هود ۸۱) آنچه بر سرِ دشمنان تو بیاید، بر سرِ این نفس هم میآید. یعنی جزء دشمنان است. خوب اکنون شما به کجا میروید؟ کجا میرویای لوط؟! کجا میرویای انسان راه یافته؟! فرمان را اجراء کردی! حرکت کردی! همسرت را، همان نفس طغیانگر را وانهادی! حالا به کجا میروی؟! آخر آیه مقصد حرکت را تعیین میکند: «إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ» (هود ۸۱) میعادگاهشان، زمان و مکان قرارشان، صبح است، پگاه روشنایی و مطلع فجر. «سَلَامٌ هِی حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ» (قدر ۵) آنجا صبح است، شما در حرکتید از شب قدر به سوی صبح ایمان و روشنایی هدایت! صبح توحید و یکتاپرستی، صبح نور خدا، صبح دلها است نه صبح طبیعت، صبح قلبها است نه صبح خورشید! جایی که قلبهاتان روشن شود، همان جایی است که شرک را زدودهاید، و نفس اماره به سوء را وا نهادهاید.
رسالت و سلطهٔ عقل را به عنوان رسولان پروردگار پذیرفتهاید! وعدهگاه در آن صبحگاه است، همان جا است. بعد میپرسد: «أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ» (هود ۸۱) آیا چنین صبحی نزدیک نیست؟ «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» (ق ۱۶) این همان «قُرب» است. و اگر صبح، همان بامدادی است که نور إلهی بر قلب آدمی میتابد، پس «قرب» آن هم نزدیک شدن خدا به انسان است و برعکس. و ما اگر در نظام توحیدی حرکت کنیم، خیلی زود ایمان میآوریم که خدا هست و او را میبینیم، و نور او در قلبهای ما هست، و ما به نور او حرکت میکنیم. پس شبِ حرکت لوط با اهلش به صبحی میرسد که نور خدا آن را روشن کرده است! صبح روشنایی دلها، اما با این شرائط به آنجا میرود که؛ «لَیلَهُ الْقَدْرِ خَیرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» (قدر ۳)ای لوط اگر در این شب حرکت کردی و از چنگال واهمه و دام دشمنیهای نفس امّارهٔ به سوء، اهل خود را، که همان قوای معنوی تو است، و همه به سبب همفکری با تو همراه تو شدهاند، رها ساختی و همه را به صبح نور و هدایت إلهی رساندی، از هزار ماه عبادت برای تو بهتر و پاداش آن بیشتر است.
علاوه بر سورهٔ هود، در سورهٔ حِجر هم خدای تعالی با لوط صحبت میکند. آیات شصت و چهار تا شصت و شش. و باز همان مطالب را میگوید. جالب است! به آیاتش دقت کنیم. «وَأَتَینَاکَ به الحقّ» (حجر ۶۴) فرشتگان میگویند:ای لوط ما به حق نزد تو آمدهایم، ما برحقیم! اگر یکی از این فرشتگان عقل باشد، چه کسی میتواند بر حقانیت آن خدشه وارد کند؟! «عقل» فرشتهٔ الهی است، از طرف خدا آمده است، «وَإِنَّا لَصَادِقُونَ» (حجر ۶۴) همانا ما راست میگوییم. پس عقل فطری انسان، مخصوصاً اگر با عقل منفصل، که رسول إلهی است، متحد و همآهنگ شوند، همیشه راست میگویند. «فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیلِ» (حجر ۶۵) اهل خود را در پارهیی از شب حرکت دِه. إِسراء حرکت دادن در شب است «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی به عبده لَیلًا» (اسراء ۱) یعنی حرکت دادن در شب «مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی» (اسراء ۱) آن هم بیان دیگری است از همین مطلب؛ «لِنُرِیهُ مِنْ آیاتِنَا» (اسراء ۱) رسول اسلام هم باید در سیر شبانهٔ خود به صبح برسد تا آیاتمان را به او نشان دهیم. میببینیم که آیات قرآن چگونه مفسر یکدیگرند.
«وَاتَّبِعْ أَدْبَارَهُمْ» (حجر ۶۵) اهل تو، قوای تو، نیروهای همراه و همفکر تو باید پیشاپیش تو حرکت کنند. آنها را جلو بینداز و خودت پشت سرشان حرکت کن!ای انسان! تمام نیروها باید تحت سیطرهٔ عقل، و زیر نفوذ و سلطهٔ عقل، و تحت نظارت عقل، تاریکیهای شب را طی کنند، و از پیچوتاب حوادث ناگوار و دهشتناک شرکآلود جامعه، خود را به صبح نور إلهی برسانند. پشت سرشان باش «وَلَا یلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ» (حجر ۶۵) و هیچیک ملتفت پیرامون خود نباشند، «وَامْضُوا حَیثُ تُؤْمَرُونَ» (حجر ۶۵) و از جایی که به شما فرمان داده میشود حرکت کنید! «وَقَضَینَا إِلَیهِ ذَلِکَ الْأَمْرَ» (حجر ۶۶) و ما این فرمان را بر او گزراندیم که؛ «أَنَّ دَابِرَ هَؤُلَاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِینَ» (حجر ۶۶) اگر خودت را به صبح نور إلهی رساندی، تمامی عقبهٔ دشمنان بشریت، دشمنان عقل و اهل و اندیشهٔ راستین تو، و معاندان هدایتی که خدا در برابر تو نهاده است، در آن صبحگاه، مقطوع و بریده میشود! دیگر به تو نمیرسند. آنجا که رسیدی «سَلَامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ» (قدر ۵) سلامت مطلق است در نور مطلق.
آخرین آیات مورد بحث، از آیه یکم تا سوم سورهٔ دخان است و مبیِّن و مفسِّرآیهٔ «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیلَهِ الْقَدْرِ» (قدر ۱) هم میباشد، «حم وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ، إِنَّاأَنْزَلْنَاه ُفِی لَیلَهٍ مُبَارَکَهٍ إِنَّاکُنَّا مُنْذِرِینَ» (دخان ۱ تا ۳) مرجع ضمیر «هاء» در «أَنْزَلْنَاهُ» در این آیه و هم در سورهٔ قدر مضمر و ناپیدا است. خدای تعالی نگفته است که چه چیزی را نازل میکند؟ و بر چه کسی نازل میکند؟ در آنجا میگوید: فرودش فرستادیم در شب قدر، و در اینجا میفرماید: در شبی میمون و مبارک؛ «فِی لَیلَهٍ مُبَارَکَهٍ» (دخان ۳). پس این اتفاق بزرگ حتماً باید در شبی مبارک رخ نماید. و مبارکیش در این است که انسان به جریان عالم و حقیقت خدا پی ببرد. پس طی چنین شبی است که به مقام دریافت وحی نائل میگردد. یعنی پیامبر تا این مسیر را نپیمود، و به قدر و منزلت انسانی ـ الهی خود دست نیافت، به شایستگی و استحقاق و سزاواری قبول وحی نرسید. لَیلَهٔ مبارکهیی نبود، یا لَیلَهِ الْقَدْرِی نبود که در جای معینی مستقر باشد. بلکه مقامی بود که پیامبر حرکت کرد و به آنجا رسید. نه اینکه شب بیاید و قرآن بیاید! ما هستیم که باید به سمت قرآن حرکت کنیم، ما هستیم که باید مسیر را طی کنیم تا «لَیلَهٍ مُبَارَکَهٍ» شب مبارک و میمون. با چنین شبی به کجا میرسیم؟ به صبح! وقتی نازل شد صبح میشود، روشن میشود! پس این «هاء» ضمیری است که مرجعش فقط قرآن نیست. وسعت و فضائی خیلی گستردهتر و بزرگتر از قرآن را شامل میشود. درک و فهم کلیت عالم و حقیقت عالم است که قرآن بخشی از آن و تعریف قسمتی از آن است که بیشتر مسائل مربوط به انسان را دربر میگیرد.
«إِنَّاکُنَّا مُنْذِرِینَ» (دخان ۳) ما انذار دهنده بودهایم، ما بیم دهنده بودهایم. به صیغهٔ جمع میگوید؛ پس خدا تنها نیست. خدا با جمیع فرشتگان و نیروها و انبیاء و اولیاء و صالحانی که آفریده، و نیز همدست و همداستان با تمام نعمتهایی که خلق کرده، این کار را انجام میدهد، تا توای انسان از همهٔ نعمتها برخوردار شوی، تا به کجا برسی؟! به «لَیلَهٍ مُبَارَکَهٍ». این میشود «إَنّا- ما»، منِ خالق با گندمی که آفریدهام، با نانی که درست کردهام، با آفتابی که خلق کردهام، با عقلی که در تو نهادهام، با چشمی که در تو گذاشتهام، با دست و پایی که به تو دادهام، با زبانی که در کامت بنهادهام، اکنون همه باهم شدیم «ما»! پس درحال، به سوی «لَیلَهٍ مُبَارَکَهٍ» حرکت کن! آنجا که رسیدی «إِنَّاأَنْزَلْنَاهُ فِی لَیلَهٍ مُبَارَکَهٍ» ما هستیم، «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیلَهِ الْقَدْرِ» ماهستیم! پس پیامبری باید باشد تا راه تکاملی را طی کند و به آن لیلهٔ مبارکه یا لَیلَهِ الْقَدْرِ برسد، و استحقاق نزول وحی را پیدا بکند. حال این آیه را ببینیم: «فیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ» (دخان ۴)، دقیقاً همان مفهوم آیهٔ «سَلَامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْر» (قدر ۴) است. در این شب است که تمامی کارهای حکمتآمیز الهی از هم شکافته میشود، باز میشود، و دیگر هیچچیز مبهمی جلو انسان نیست. دیگر چنین سؤالاتی برایش مطرح نیست که عبادت یعنی چه؟ خدا یعنی چه؟ خدا کجاست؟ قیامت چگونه است؟ آتش یعنی چه؟ جهنم به چه معنا است؟ مفهوم بهشت چیست؟! اینها همه و مسائل دیگر از جمله چیزهایی است که در آن شب قدر و مبارک، و صبح نور هدایت از هم شکافته شده، و برای انسانی که در آن مقام جای گرفته، هیچ نقطهٔ ابهامی باقی نمانده است. «فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ» (دخان ۴) آن اموری که نیاز به حکمت و عقلانیت و تدبر و اندیشه دارد، در آن لیلهٔ مبارکه از هم شکافته میشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر