سپاه پاسداران آفریننده مصیبت وعامل جنایت علیه مردم است و نه سپر بلای آنها
ایرج شكری
ایرج شكری
سپاه پاسداران با موقعیت و امکاناتی که به عنوان یک مقاطعه کار بزرگ و یک مافیای بزرگ و یک نیروی نظامی گسترده سرکوبگر وِ تمامیت خواه که شاخه های تبلیغاتی و فرهنگی متعددی هم ضمیمه آن است و فرماندهان آن که خود را صلاحیتدار ترین حافظ «انقلاب اسلامی» و پرچمدار آن می دانند و از بابت طرحهای ابلهانه و غیرحرفه ای که در زمان جنگ اجرا کردند و هزاران و کشته و معلول روی دست این مردم گذاشتند، از همه طلبکارند و برای مردم و دولت و باید نباید و حد و حدود تعیین می کنند، در صحنه سیاسی، نیروی بزرگ و تاثیر گذار در سیاست و جهت گیری های داخلی و خارجی رژیم هستند. اما سخنان و موضعگیری ها و اقدمات اینان که آثاری داخلی و بین المللی دارد، کمتر مورد توجه و بررسی از سوی اپوزیسیون قرار می گیرد. به نظر نگارنده حرفها و سخنرانی های اینها باید مورد توجه قرار بگیرد و ضمن یاد آوری عملکرد گذشته و نقشی که اینان در سرکوبیها و لگد مال کردن حقوق مردم داشته اند، هشدارهای لازم نسبت به پیامد های تمایلات و گرایشها و اهدافی که اینان دنبال می کنند، به مردم داده شود. در یکی دو هفته گذشته فرماندهان سپاه سخنرانی هایی کرده اند و بعد از پرتاپ موشک از سوی سپاه، فرماندهان سپاه مصاحبه هایی مطبوعاتی ترتیب دادند و در برنامه هایی تلویزیونی شرکت کردند که در این نوشته بعضی از آنها مورد توجه قرار گرفته است.
پاسدار جعفری در سخنانی در ستاد منطقه چهارم نیروی دریایی سپاه درعسلویه ضمن ادعاهای بی ربط در مورد ظلم سیتزی سپاه و نقش جهانی قائل شدن برای رسالت سپاه پاسداران مدعی شده که:« سپاه که از بهترین فرزندان ایران و اسلام شکل و سازمان گرفت، ثابت کرد که در میدان عمل و در هر عرصهای که خطری مردم، نظام اسلامی و انقلاب اسلامی را تهدید کند، در اوج ایثار و گذشت و فداکاری، خط مقدم مقابله با این خطرات و تهدیدات است و همواره سپر بلای مردم، جامعه، نظام و انقلاب در برابر خطرات و تهدیدات است».او درهمین سخنرانی ادعاهایی کرده است که بیانگر چیزی جز قدرت طلبی در پوشش «رسالت انقلابی و اسلامی» و جز افسارگسیختگی و ولع مهار ناپذیر به خودسری و فرا قانونی عمل کردن نیست. پاسدار جعفری با ادعای این که:« انقلاب اسلامی بر مبنای حقطلبی، استکبارستیزی، ظلمستیزی و تقابل با زیاده خواهی، سلطهجویی و زد و بندهای زورمندانه بنیان نهاده شده است»، تاکید کرد:«بر این اساس ما نمیتوانیم در برابر قطببندیهایی که ماهیت آنها تقسیم و تسهیم کشورها بین چند قدرت مستکبر و تمامیتخواه است، در برابر غصب و اشغال ظالمانه و طمعورزانه جغرافیای متعلق به ملتهای مستضعف، در برابر مفاسد و ابتذالی که زاییده سیاستهای سلطهجویان جهانی است و کانونهای انسانیت و معنویت را نشانه رفته و ارزشهای الهی و انسانی را در معرض تهدید و آسیب و نابودی قرار داده است، ساکت باشیم و کنار بیاییم»(خبرگزاری فارس -۹۴/۱۲/۱۲ ). اینها آن رسالت جهانی است که سردار سپاه اسلام برای خودش و سپاه قائل است و هیچ ربطی به آنچه در قانون اساسی همین رژیم و در اساسنامه سپاه برای وظایف و حدود اختیارات سپاه آمده است ندارد و جناب ایشان که دچار یبوست فکری شدید است ولی آرواره و چانه اش برای ادعاهای بی ربط بی وقفه در کار است، نقش و رسالتی جهانی برای سپاه تعیین کرده که روشن است که مطلقا ربطی به مسائل مردم و کشور ندارد. پاسدار جعفری در حالی از ظلم ستیزی و «سپر بلای مردم» شدن دم می زند و فیگور دوستدار «کانون های انسانیت و معنویت» را می گیرد که پاسدار و حافط رژیمی است که با اهل قلم و هنر کشور و سازندگان «معنویّت» این سرزمین، در ستیز دائمی است. رژیمی که سازندگان معنویّت در قرون گذشته این سرزمین حتی از سانسورش در امان نبوده اند. از زمان نشستن «امام امت» روح الله الموسوی الخمینی در تخت خلافت و بنیان گذاشتن دولت اسلامی در ایران، سازندگان معنویت،علاوه بر سانسور، از تیغ و طناب جلادان رژیم ایرانی ستیز خمینی در امان نبوده اند و این رژیم با پاسداران و سربازان گمنام امام زمانش، جنایات داعشی متعددی علیه نویسندگان کشور مرتکب شده و چهره هایی چون محمد مختاری و محمد جعفر پوینده را با توّحش داعشی به قتل رسانده است.
پاسدار جعفری در زمانی ادعاها مستضعف پناهی و ظلم ستیزی و... را بر زبان آورد که در اخبار مربوط به مساله موج مهاجرانی که از جنگ داخلی سوریه و از اقدامات ترویستی داعش و طلبان در عراق و افغانستان گریخته و در وضع مصیبت باری خود را به اروپا رسانده ، دهان دوختن چند پناهجوی ایرانی در کاله فرانسه در اعتراض به وضع ناروشنی که قرار دارند، از نکات مهم اخبار تلویزیونهای اروپایی همراه تصاویر تکان دهنده وضع مصیبت بار این پناهندگان بوده است. چندی قبل از این نیز چنین تصاویری از پناهجویان ایرانی که در یونان متوقف شده اند و دست به همین اقدام زدند، در تلویزیونها دیده شد. دیدن تصاویر آن «دهن دوخته ها»، برای هرکسی که یک جو شعور داشته باشد، این سوال را به وجود می آورد که در ایران که جنگ نیست این جوانها از چه چیزی گریخته اند که در برابر احتمال بازگردانده شدن به ایران لبهای خود را برای «جلب ترحم» دوخته اند و روی قطعه مقوایی «به فریاد ما برسید» نوشته و سردست گرفته اند. البته ما می دانیم که صد ها هزار جوان، از جمله جوانان با تحصیلات دانشگاهی در کشور وجود دارند که امکان فریاد زدن از فشار و تحقیر از سوی رژیم و از بیکاری و بی آیندگی، ندارند و با لبهای بسته فریاد می زنند، جوانانی گاه در بعضی از فیلمها ، به گوشه یی از سرکوب و تحقیری که این رژیم منحوس به آنها روا می دارد پرداخته شده است که فیلم «تهران:سیم آخر» یکی از آنهاست و شعر ترانه این فیلم وصف حال و شرح دلگیری و نا امیدی این نسل سوخته غارت شده «بی خاطره» است که راههای پیموده شده را بی نتیجه می یابد و انتخابی در پیش رو جز زدن «به سیم آخر» در پاییزی و در «وسطای ماه آذر» نمی بیند*.
ادعاهای ظلم سیتزی و مستضعف پناهی فرمانده سپاه همچنین همزمان است با روزهایی از سال که جنایات داعشی سپاه پاسداران را در ترکمن صحرا در سال 58، برای کوبیدن شوراهای مردم آن سامان، در ذهن کسانی که آن ایام را دیده اند زنده می کند. شوراهایی که مردم ترکن صحرا ادره امور محلی و کشت و برداشت از زمینهای کشاورزی را از طریق آن سامان می دادند. کشتار و به خون کشیدن مردم کردستان و ترکمن صحرا که همراه با قتل عام مردمان روستاهایی در بخشها از ایران بود، از اولین اقدامات مکتبی و سیاسی این نهاد مردم ستیز آزادی کش و ریختن آوار فاجعه و مصیبت بر سر مردم این گوشه و آن گوشه از ایران بود(ض1).
اینها منّت به سر مردم می گذراند که «امنیّت» برای مردم فراهم کرده اند و هیچ جا در اطراف ایران این امنیّت را ندارد. این که البته به کلی خلاف واقعیت است. مثلا آیا در جمهوری آذربایجان در آنسوی مرز در شمال غربی ایران و در جمهوری ترکمنستان در آن سوی مرز ایران در شمال شرقی، و در در جنوب ایران، در پادشاهی عُمان و درامارات متحده عربی و قطر، اوضاع مثل عراق و افغانستان است و آنجا جولانگاه داعش است؟ اینها فراموش کرده اند و یا به روی خود نمی آورند که خود و امام و نظامشان در پیدایش القاعده و داعش و وضع آشفته اطراف ایران نقش داشته اند. گردانندگان همین رژیم پلید هرچه از دستشان بر می آمد در همراهی با رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا و ژنرال ضیاء الحق اسلامگرای مستبدی که ذالفقار علی بوتو را به دار کشید، در سر راه تلاشهای دکتر نجیب الله برای گفتگو و یافتن راه مسالمت آمیز برای بحران افغانستان سنگ اندازی کردند. آنروزها کسانی چون ولایتی حجتیه ای جنایتکار(متهم به شرکت در جنایت میکونوس) و احمد عزیزی مرتجع فرومایه قائم مقام او به چیزی کمتر از اداره افغانستان توسط «شورایی از علما» رضایت نمی دادند و نداند و هر نوع مذاکره یی با دولت افغانستان را رد می کردند. طالبان و القاعده از همین جنگ زاییده شد و ماجرای حمله به برجهای دوقلوی نیویورک که توسط القاعده صورت گرفت، زمینه ساز مداخلات نظامی و لشکرکشی آمریکا و ناتو به منطقه شد. البته خرّیت و رجزخوانی های صدام حسین که بعد از آن خرّیت بزرگ در حمله و اشغال کویت هم ادامه یافت ( رجزخوانی های امروز امثال پاسدار حاجی زاده و سلامی از همان نوع است)، بهانه مناسب برای آماده سازی افکار عمومی در آمریکا برای حمله نظامی به عراق را فراهم کرد و داعش هم به هر حال زاییده شرایط و اوضاع عراق بعد از سقوط صدام است.
موشک پرانی های اخیر سپاه حرفها و اظهارات خودبزرگ بینانه و ابلهانه فرمانده هان سپاه در این زمینه، خود گواه آن است که این افراد تا چه اندازه می توانند برای ایران و مردم ایران مصیبت آفرین و فاجعه آفرین باشند. این تازه به دوران رسیده ها که با کشتار مبارازان و آزادیخواهان و بگیر و ببند و سرکوب و سانسوری که علیه نیروهای ترقیخواه و نیک اندیش و مردم دوست راه انداختند، قدرت اهریمنی و سیایه سیاه و شوم خود را در ایران کسترده اند، در یک معادله یکطرفه و تکیه بر توانایی موشک پرانی، خود را قدرتمند می پندارند و گمان می کنند با این موشکها هیچ قدرتی جرأت حمله به آنها که بدبختانه در خاک ایران صورت خواهد گرفت و نه در کنار این یا آن «حرم» برون مرزی، نخواهد داشت. اینان از نتایج خرّیت ها و توّهمات امام پلیدشان در داشتن رسالت جهانی و اسلامی و توّهمات و باورهای مهمل خودشان به عنوان سربازان «روح الله» وپرچمدار اسلام در جنگ با عراق، درس نگرفته اند. این خودبزگ بینان متوّهم، آنطرف قضیه را اصلا نمی بینند. در محاسبات اینها این مساله که اگر بنا به موشک پرانی باشد، از آن طرف هم موشک و بمب خواهد آمد و با تراکم بمراتب زیادتر از آنچه از سوی اینان امکانپذیر است خواهد آمد جایی ندارد. اینها اصلا در محاسباتشان نیست که اگر جنگی بشود، در استراتژی ویرانگری گسترده در پشت جبهه و در اعماق خاک «دشمن» که آمریکائی ها برای بهم ریختن تعادل روانی دشمن و نابود کردن زیرساختها و امکانات تدارکاتی برای تمام کردن جنگ با کمترین تلفات سرباز و نفرات خود؛ و نیز کوتاه کردن زمان جنگ بکار می گیرند، مردم ایران ضربات فاجعه باری تحمل خواهند کرد. می گویند ما شروع کننده جنگ نخواهیم بود، اما روی موشک می نویسند اسرائیل باید از صحنه روزگار محو شود! هنوز مردم و کشور از آثار چرند گوئی های «مموتی» در نفی هلوکاست و در عربده کشی ها ابلهانه که «اینقدر قطعه نامه بِدن تا قطعنامه دونشون پاره بشه»، خلاص نشده، اینها برای پنبه کردن آنچه جناج مقابل رشته است، بی وقفه مشغول جفتک پرانی و رجز خوانی های ابلهانه هستند. به یاد امام فرمایه شان یکی رجزخوانی های حدود چهل سال پیش آن آخوند پلید را روی موشکی که داری بردی برای کوبیدن اهداف داخل اسرائیل است نوشته اند. همان آخوند خود محور بین نادان و پر مدعایی که شعار «جنگ اسلام با کفر» و «جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم» می داد و در عربده کشی مبسوطی به حجم حدود 14 هزار کلمه(26 صفحه 4 A) در تابستان 1366 علیه شرق و غرب و کشورهای اطراف ایران، از موضع پرچمدار ماموریت جهانی برای اسلام، گفت:« من خون و جان ناقابل خويش را برای ادای واجب حق و فريضه دفاع از مسلمانان آماده نموده ام و در انتظار فوز عظيم شهادتم. قدرت ها و ابرقدرت ها و نوكران آنان مطمئن باشند كه اگر خمينی يكه و تنها هم بماند به راه خود كه راه مبارزه با كفر و ظلم و شرك و بت پرستی است ادامه می دهد و به ياری خدا در كنار بسيجيان جهان اسلام، اين پابرهنه های مغضوب ديكتاتورها، خواب راحت را از ديدگان جهانخواران و سرسپردگانی كه به ستم و ظلم خويشتن اصرار می نمايند سلب خواهد كرد».همان آخوند خود محوربین و ضد ایرانی که می گفت:«ملت شريف ايران توجه داشته باشيد كه كاری كه شما مردان و زنان انجام داده ايد آن قدر گران بها و پر قيمت است كه اگر صدها بار ايران با خاك يكسان شود و دوباره با فكر و تلاش فرزندان عزيز شما ساخته گردد، نه تنها ضرری نكرده ايد، كه سود زيستن در كنار اولياءالله را برده ايد و در جهان ابدی شده ايد و دنيا بر شما رشك خواهد برد، خوشا به حالتان»!! همان آخوند متوّهمی که در فرودین 67 در پیامی در آستانه انتخابات مجلس سوم حکم می کرد که :« امروز روز مقاومت است چنان بر صدام و آمریکا و استکبار غرب سیلی زنید که برق آن چشمان استکبار شرق را کور کند». چنین آدم مالیخولیایی و با افکاری جنون آمیز و ابلهانه سرنوشت مردم را در دست داشت و البته این مصیبت را جهل و ناآگاهی و احساسات از خود بیگانه ساز مذهبی امکانپذیر کرده بود و سبب ادامه آن هم بود. پذیرش قطعنامه 598 در مرداد همان سال و جام زهر نوشیدن و پس گرفتن ادعاهای گنده یی که کرده بود را هم می دانیم(ض2). حالا در این روزها پاسدار حاجی زاده فرمانده نیروی هوا – فضای سپاه بنا بر گزارش خبرگزای بسیجی فارس در روز 19 اسفند در جمع خبرنگاران در محل پرتاپ موشک گفته است که:«موشکهای ایران متعلق به ملت فلسطین، لبنان، سوریه، عراق و همه مظلومان جهان است، هر کس بخواهد به ملتهای مظلوم مسلمان ظلم کند بداند این موشکها برایش خطرساز خواهد بود.» این اظهاراتمالیخولیایی که از نوع مالیخولیای خمینی در داشتن رسالت جهانی است، جز مشکل آفرینی از نوع مشکلهایی که احمدی نژاد قبلا با اظهارات ابلهانه اش برای مردم کشور به وجود آورد، هیج خاصیتی نه برای ملت فلسطین و نه لبنان و نه سوریه و عراق ندارد. کیست که بسیجی و بیشعور نباشد، نتواند ببیند و دریابد که صد تا از این موشکهای به طول 17 متر و چند کلاهی قادر به حمل یک تن تی ان تی، کار یک چاقوی 30-20 سانتیمتری فدائیان جان برکف جوان فلسطینی را در آنچه امروز «انتفاضه» چاقو نام گرفته نمی کند. پاسدار حاجی زاده که به نظر می رسد بعد از بیرون آمدن از حالت شور و عوالم هپروتی اش و پایین آمدن از یابویی که سوار بود، متوجه شده که خیلی نامربوط و چرند گفته است، یک روز بعد در یک برنامه تلویزیونی به عنوان «تیتر امشب» حاظر شده و گفته است:« ما هیچگاه شروعکننده جنگ نیستیم، ما برای افزایش امنیت خود به انواع سامانهها ازجمله موشک نیاز داریم درحالیکه در همه حوزهها حتی سامانههای پدافندی ما را تحریم کردند و دائم در این مسیر مانعتراشی میکنند». روز قبل گفته بود موشکها ایران متعلق به ملت فلسطین و لبنان و...است. او در همین برنامه گفته است که تونلهای محل نگهداری موشکها در زیر کوهها قرار دارد و بمب اتمی هم قادر به انهدام این تونلها نیست. این سرداران سپاه اسلام، اما اصلا کاری به این ندارند که بمب اتمی و تشعشعات رادیو اکتیو آن با شهرها و جان و حیات مردم چه می تواند بکند. در ضمن در این اظهارات یک اصلاحی نسبت به آن ادعای ابلهانه و توخالی در عمق پانصد متری زیرزمین قرار داشتن این تونلها دیده می شود. حالا می گویند که اینها زیر کوهها قرار دارد. خودبزرگ بینی و خود محوربینی های خمینی گونه و خودسری مطلق و نداشتن احساس مسئولیت نسبت به مصائب مردم که در وجود این اوباش نظام ولایت فقیه انباشته شده است، چیزی جز فاجعه برای مردم و کشور نمی تواند در بر داشته باشد. این که گفتم اوباش صرفا از روی خشم نیست، کسانی چون پاسدار قالیباف که خودش در گفتگو با بسیج دانشجویی در ایام تبلیغات انتخابی ریاست جمهوری در سال 92 تصریح کرده بود در اوایل انقلاب جزو دارو دسته چماق کشی بوده است که بهشتی معدوم راه انداخته بود و هواداران مجاهدین را مورد حمله قرار می دادند و آنها را «چوب میزدند» یعنی با چوب و چماق سر ودست آنها را می شکستند و نیز اعتراف پاسدار احمدی مقدم که در بحث با هواداران گروههای چپ متوسل به حمله فیزیکی و مضروب کردن آنان می شدند، گواه اوباش بودن اینان از آغاز استقرار این رژیم منحوس است.
دژخیم بودن و فاجعه آفرین بودن و نه سپر بلا بودن سپاه برای مردم ایران
اینان با قرار داشتن در راس این دستگاه نظامی - اقتصادی و مافیایی گسترده که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نام دارد، تن به هیچ محدویتی نخواهند داد و همه گونه کارشکنی در کار هر دولتی که بخواهد روش تنش زدایی و برقراری روابط عادی با غرب و به ویژه آمریکا پیش بگیرد خواهند کرد(هم چنان که در مورد اقدامات اخیر دولت روحانی در معامله با اروپایی ها، نه از موضع بررسی کارشناسانه این معاملات بلکه با از موضع عقیدتی به توسط خبرگزاریها و رسانه ها و عناصر وابسته، به تخطئه آن پرداختند، و دائم از دشمنی همیشکی و همیشگی بودن شعار مرگ بر آمریکا حرف می زنند) و تا آنجا که به حقوق شهروندان مربوط است طبعا اینان همچنان ستون فقرات دستگاه سرکوب رژیم منحوس اسلامی هستند. با زیاده طلبی و افسارگسیختگی که در اینها هست، بعد از مرگ خامنه ای اینان خود را بالاترین مرجع تصمیم گیری در همه امور خواهند دید و اقدام به از سر راه برداشتن هر مانع که سر راهشان باشد خواهند کرد. شدت تضاد کنونی جناح ولاتیمدار و پاسداران با جناح رقیب، یاد آور تضاد حزب جمهوری اسلامی و باندهای دیگر پیروان خمینی با نهضت آزادی و بعد در سال 60 با بنی صدر و حامیان او در آستانه عزل بنی صدر است. یک تضاد مهم که امروز به اندازه تضاد دو جناح نمایان نیست، تضاد و رقابت سپاه با ارتش است. این تضاد در حال حاظر در نیروی دریایی بیشتر از دیگر بخشهای ارتش است. سپاه همچنان در حال گسترش و خود تاسیس دانشکده و پایگاه و جذب و تربیت نیرو برای خود است و در این زمینه اصلا مشکل تامین هزینه و بودجه ندارد. احتمال این که بعد از مرگ خامنه ای سپاه اقدام به حذف بالاترین بخشهای فرماندهی ارتش برای تسلط برارتش بکند و ارتش را با بریدن دست و پای آن ضمیمه و تحت امر سپاه بکند زیاد است. چنین حرکتی ممکن است به آسانی و بدون واکنش از سوی ارتش عملی نشود. به همین خاطر احتمال سوریه شدن ایران بعد از مرگ خامنه ای، از اتفاقاتی است که ممکن است در ایران بیفتد. این مساله یی است که بحث جداگانه ای می طلبد.
***************************************
توضیحات و ضمیمه ها:
* فیلم طهران تهران، فیلمی است ساخته دو کارگردان ولی فیلمی به کارگردانی داریوش مهرجویی شناخته می شود. این فیلم تشکیل شده از دو قسمت متفاوت. قسمت اول آن که «طهران : روزهای آشنایی» است ساخته داریوش مهرجویی است و قسمت دوم که « تهران: سیم آخر» است فیلمی به کارگردانی مهدی کرم پور. در مورد این فیلم و معرفی ترانه یی که در قسمت دوم آن خوانده می شود به همراه شعر آن، مدتی پیش قصد نوشتن یادداشتی داشتم که نیمه کاره مانده است. به هرحال ترانه در یوتیوب قابل دسترسی است و یکی از لینک های ترانه که همراه است با تصاویری از پایان فیلم که این ترانه در آن خوانده می شود،در زیر آمده است.https://www.youtube.com/watch?v=9JEa7b4AO78
ضمیه 1:
کشتار در ترکمن صحرا - یورش سپاه حرامزاده به خلق ترکمن در اواخر بهمن ماه 58 صورت گرفت. دستگیری وبعد کشتن مخفیانه چهار رهبر ترکمن(توماج، مختوم، جرجانی، واحدی) و وانمود کردن این که کار سپاه نبوده است از اولین جنایتها به روش«سر به نیست کردن» و تلاش برای پنهان کردن دستهای خونین بود که در امتداد جنایات بی پایان رژیم، به قتلهای زنجیره ای پاییز 77 وصل شد. تنها آن چهار نفر نبودند که چنین جنایتکارانه از میان برداشته شدند. در روزنامه کیهان 7 کیهان 1358 نامه «خانواده های داغدار ترکمن به آیت الله منتظری» که در آن پاسداران را عامل قتل عزیزان خود دانسته و خواهان محاکمه آنها شده اند درج شده است. متن این نامه کوتاه چنین است:«پیشگاه فقیه عالیقدر آیت الله العظمی حسینعلی منتظری- قم
بنام خدا- سحرگاه روز یکشنبه 28 بهمن پاسداران مسلح با راهنمایان نقابدار در منطقه ...(ناخوانا) در میان وحشت افراد خانواده ها به منازل یورش برده و 22 نفر را دستگیر و به شهرستان بهشهر بردند. پس از آزار و شکنجه آقای پرویز ایرانپور شخصیت ملی و متماز ترکمن صحرا(که از قبل نشان شده بود) و آقایان نازدوردی – نوشین و یوسف قردجه را در تاریخ 1/12/58 به گنبد اعزام و با توطئه و صحنه سازی به فجیع ترین وضع با ضربات چاقو و سپس با رگبار گلوله به شهادت رسانده و به اطراف امام زاده گنبد انداختند. سپس پاسداران ظاهرا آنها را پیدا کرده!! و با این گزارش موذیانه که در درگیری های گنبد کشته شده اند به سردخانه تحویل داده اند.
مشابه اینگونه جنایات بدون در نظر گرفتن موازین اسلامی و دستور العمل شخص آنجناب در مناطق مختلف ترکمن صحرا صورت گرفته و همچنان صورت می گیرد. تراکمه شدیدا ناراحت و نارضایی به حد اعلا است و می گویند که رضاخان و فرزندش محمد رضای منفور اینچنین رفتار بی رحمانه با ما نکرده است.
اهالی ضمن محکوم کردن قاطع این جنایات فجیع مصرانه خواستار دستگیری و مجازات مسببین جنایتکار آن فاجعه هستند- امضاء:خانواده های داغدار».
در آن زمان خلخالی که انتشارعکسهایی از جنایات او در کردستان و اعدام گردنفرازان کُرد و کمونیست در تابستان همان سال در کردستان در مطبوعات خارجی، توحش رژیم اسلامی را با تصویر در برابر جهانیان قرار داده بود و نام او مترادف بود با کشتار و توّحش آخوندی، به گنبد رفت و در آنجا گفت :«من برای کشت و کشتار مردم به منطقه نیامده ام بلکه برای رسیدگی به وضع مردم ستمدیده و...»(کیهان 25 بهمن 58). دو روز بعد کیهان 27 بهمن ضمن خبری از اقدامات خلخالی در مصادره «اراضی فئودالهای گنبد»، اضافه کرد که خلخالی «شایعه اعدام افراد دستگیر شده را تکذیب و تاکید کرد که تاکنون حتی یک نفر را محاکمه نکرده است چه رسد به اعدام و مجازات». در همان روزها رژیم دست به انتشار اطلاعیه هایی از سوی گروه موهومی به نام فدائیان ترکمن زد که در آن قتل چها رهبر ترکمن را بعهده گرفته بود تا وانمود کند که جریان ناپدید و کشته شدن چهرهای سرشناس سیاسی ترکمن، نتیجه اختلافات بین خود ترکمن هاست. سازمان چریکهای فدایی خلق در واکنش به بازی بیشرمانه رژیم اطلاعیه یی صادر کرد و ضمن محکوم کردن صدور اطلاعیه به نام گروههای موهوم یاد آور شد:«آیا کسی هست که نداند محسن رفیق دوست معاون سپاه پاسداران رفقای ما را از زندان تحویل گرفته است؟ این شیوه های ورشکسته ادامه همان اعمال ننگین ساواک است و مردم ما عمیقا از آن ابراز انزجار می کنند». چهار پنچ سال بعد، بعد از کشتار های وحشیانه در زندان و بیرون زندان از گروههای سیاسی و در فضایی که اختناق و ارعاب شدیدی که امکان هیچگونه انتقاد و اعتراضی نبود و چهره های کار آمد دیگری چون سید اسدالله لاجوردی و محسن رضایی هم در کنار خلخالی قرار داشتند، خلخالی جلاد در مصاحبه یی با روزنامه صبح آزادگان که با امکانات روزنامه مصادره شده آیندگان منتشر می شد و گفته می شد که در اختیار«کمیته های انقلاب اسلامی» است و بهزاد نبوی فرومایه هم در اداره آن نقش داشت، با صراحت و افتخار مسئولیت دستور قتل چهره های سرشناس فرهنگی و سیاسی خلق ترکمن و کشتار مردم آن سامان را بعهده گرفت. او در مصاحبه یی که در روزنامه صبح آزادگان 28 شهريور 1363 چاپ شد در اين مورد گفت:« من با قاطعيت در گنبد وارد شدم و يكي از كار هاي برجسته و انقلابيم، در گنبد بود. ما دستور داديم هركسي را كه مسلح باشد بياورند كه آوردند، يكي، دوتا، سه تا. پنج تا، هر كسي را كه مسلح آوردند اعدام كرديم. اين جريان را كه مي گويم شاهد زنده داريم: آقاي مصحف استاندار مازندران، آقاي دادستان آن زمان مازندران، دادستان كل و آقاي درويش رئيس سپاه پاسداران گنبد، آقاي دراز گيسو[فرماندار گنبد] كه چندي پيش سفير جمهوري اسلامي ايران در آلمان شرقي بود...و چه بگويم براي شما آقاي هاشمي، حاج احمد آقا، شخص حضرت امام خود آقاي منتظري و همه مسئولين، آقاي دكتر بهشتي و آقاي قدوسي، كيست كه نداند اين جريانات را؟ همه مي دانستند، آقاي رفيقدوست هم مي داند.94 نفر منجمله توماج، واحدي، مختوم. جرجاني، اينها را بنده اعدام كردم. 94 نفر را اعدام كردم نه يك نفر...من با قاطعيت اسلامي در گنبد وارد شدم و خلق تركمن را در آنجا كوبيدم. من اينها را اولين بار نيست كه گفته باشم، ولي در جرايد اولين بار است كه منتشر مي شود... مي گويند قتل (رهبران تركمن) عمدي بوده، بله عمدي بوده. من توماج، واحدي، مختوم، جرجاني را بگذارم[زنده بمانند] كه چي؟». البته خلخالی در اینکه چند سال پیش از این مصاحبه گفته بود هیچکس را محاکمه نکرده، حقیقت را گفته بود، او بدون محاکمه دستور اعدام داده بود.
جنایات داعشی رژیم و سپاه در خارج - در جنایات داعشی متعددی در خارج از ایران که علیه مخالفان رژیم منحوس آخوندی صورت گرفته، سپاه قدس به همراه وزارت اطلاعات در آن دسته داشته است. البته وزارت خارجه و عناصری مثل ولایتی و منوچهر متکی در راس این وزارتخانه نقش پشتیبانی و تهیه تدارکات در آن را بر عهده داشته اند. قتل فجیع شاهپور بختیار و همراهش، قتل فجیح فریدون فرخزاد، ترور دکتر کاظم رجوی و دکتر قاسملو، کشتار رستوران میکونوس، ربودن و قتل فجیع و تدریجی علی اکبر قربانی(بازجویی همراه باشکنجه او ده روز طول کشیده بود) از اعضای مجاهدین در ترکیه که با قعطع اعضای بدن( از جمله آلت تناسلی) و کشیدن ناخنهای او همراه بود و بنابر اعتراف یکی از همدستان دستگیر شده ترک دژخیمان رژیم، از آن فیلمبرداری هم کرده بودند(حتما برای استفاده بازجویان وزارت اطلاعات و سپاه در بازجویی ها برای مرعوب کردن قربانی و هم برای آموزش شکنجه گری به سربازان گمنام امام زمان)،وحنایت های دیگر، بخشی از کارنامه داعشی سپاه و دستگاه امنیتی رژیم است که جدای از سپاه نیست و از جنس سپاه است.
اگر کمی به عقب برگردیم، خیلی قبل از پیدایش داعش و طالبان، قتل وحشیانه کسروی و منشی اش توسط عناصر فدائیان اسلام که آخوند هایی از جمله شخص خمینی پلید، خواهان قتل او شده بودند، از اعمال داعشی اسلامگرایان متعصب درنده خوی پیرو مکتب آخوندیسم و عاشقان اهل بیت، در ایران است که با گذشته دهه ها، تغییری در افکار سیاه و انسان ستیز و آزادی کش و ضد ایرانی دارندگان این گرایش مذهبی شیعه پیدا نشده است. بعضی از آنها ممکن است صد تا کتاب فلسفه و اقتصاد و جامعه شناسی هم خوانده باشند و حتی تحصیل کرده آمریکا باشند(مثل سعید امامی و یا محمدجواد لاریجانی و آشغال کله های مرتجع دیگر) و یک عنوان «دکتر» هم به دم خودشان بسته یا به گردان خود آویخته باشند، همه آنان که امام شان خمینی است - که نکاح با کودک شیرخواره و بردن لذت جنسی از او با «تفخیذ»(مالیدن آلت تناسلی به ران و تن بچه) را در رساله تحریرة الوسیله جایز دانسته است – و او را ستایش می کنند، پست فطرتهایی مثل او هستند و کلا نه اعتقادی به حقوق برابر شهروندان و آزادی بیان دارند و نه و حق حیات سیاسی برای دگر اندیشان قائل اند. به حقوق برابر زن و مرد و ممنوعیت اجباری بودن حجاب هم مطلقا اعتقاد ندارند.
ضمیمه 2 - بعد از آزاد سازی خرمشهر که امکان دریافت غرامت جنگ تا دهها میلیارد دلار هم وجود داشت، با شعارهای مهملی مثل جنگ اسلام با کفر و جنگ تا رفع فنته از عالم، پاسداران آنقدر هم زبان با امام پلیدشان به ادامه جنگ پافشاری کردند تا دیگر کفگیر برای یافتن نیروی انسانی و منبع اقتصادی برای ادامه جنگ، به ته دیگ خورد و پاسدار پر مدعا و بیشعوری مثل محسن رضایی که در12 خرداد 65 مدعی بود که :« رزمندگان ما برای پیروزی احتیاج به هواپیما و تانکهای پیشرفته ندارند، تنها کافی است ما چهار برابر عراقی ها نیروی پیاده با اسلحه سبک وارد میدان کنیم تا بردشمن صهیونیستی غلبه کنیم و امیدواریم بتوانیم با سرعت، 8 میلیون جمعیت به جبهه اعزام بکنیم»، دو سال بعد، بعد از شکستهای سنگین اردیبهشت و خرداد سال 67 و به کشتن دادن هزاران جوان و نوجوان بسیجی، رفت یک لیست تحویل خمینی برای ادامه جنگ داد که خودش در برنامه یی تلویزیون در یکی دو سال پیش، تایید کرد که به 4 میلیارد دلار نیاز داشت و این در زمانی بود که در آمد نفتی سالانه به 6 میلیارد دلار رسیده بود و البته تامین آن ممکن نبود و تازه اگر تامین هم می شد، بنابر ارزیابی خودش که به خمینی فرستاده بود، صرفا برای ادامه جنگ در حالت دفاع بود تا پنج سال. خودش «نداشتن پیروزی» در طی این مدت را از پیش اعلام کرده بود! تازه برای بعد از 5 سال تصویری که ارائه داده بود این بود که:« در صورت داشتن وسائلی که در طول پنج سال به دست میآوریم اگر قدرت عملیات انهدامی یا مقابله به مثل را داشته باشیم و بعد از پایان سال ۱۳۷۱ اگر ما دارای ۳۵۰ تیپ پیاده و ۲۵۰۰ تانک و ۳۰۰۰ قبضه توپ و ۳۰۰ هواپیمای جنگی و ۳۰۰ هلیکوپتر باشیم و قدرت ساخت مقدار قابل توجهی از سلاحهای لیزری و اتمی که از ضرورتهای جنگ در آن موقع است را داشته باشیم، میتوان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی انجام دهیم...» تازه اینجا هم با داشتن سلاحهای لیزی و اتمی، چیزی جز احتمال حمله را وعده نمی دهد. بعد همین آدم با این ارزیابیها با پر رویی مدعی می شود که آن نامه برای پایان دادن به جنگ نبود برای ادامه جنگ بود! اینها بنابر آمار رسمی که در درستی ارقام آن باید شک کرد و حتما رقم تلفات بسیار بالا تر از آنچه اعلام شده بوده است، تعداد دانش آموزان و دانشجویان کشته شده را 33 هزار دانش آموز و 3500 دانشجو ذکر کرده اند، تعداد کل زخمی ها را که البته دربرگیرنده معلولان به درجات و درصدهای محتلف از جمله نابینایی و فلج پاها و قطع نخاعی ها هم می شود 672 هزار نفر اعلام کردند(در حالی که این رقم تا حد دومیلیون نفر تخمین زده می شود). بخش اعظم تلفات انسانی جنگ(رقم رسمی 190 هزار نفر است) مربوط به 6 سال ادامه بیهوده آن بعد از آزادی خرمشهر است.
چند ماه بعد از آتش بس رفسنجانی در مصاحبه یی که به مناسبت دهمین سالگرد «انقلاب اسلامی» مدیرکل اداره مطبوعات خارجی وزارت ارشاد با او به عمل آورده بود و در روزنامه اطلاعات 18 بهمن 67 درج شد، اعتراف کرد که:« اگر به تجربه های امروز بخواهیم انقلاب را شروع کنیم[...] تلاش بیشتری می کردیم که جنگ آغاز نشود[...] در کل جمبعندی این است که شاید ما با تجربه امروز می توانستیم از بروز جنگ جلوگیری کنیم[...] ما امکاناتی را که صرف جنگ کردیم اگر صرف سرمایه گزاریهای زیر بنایی اقتصادی می کردیم شاید الان بسیاری از وابستگیها از بین رفته بود[...]». حال پرسیدنی است که آن هزینه های سرسام آور برای غنی سازی (که البته هدف تولید بمب را در بطن خود داشت) و دیدیم که به کجا رسید و این همه تونل و سیلو و شهر زیر زمینی و زیر دریایی برای تسلیحات و موشک ساختن و این موشکهای 17 متری چند تنی که حتما با هزینه هر کدامشان می توان چند دبستان مناسب برای فرزندان مناطق محروم این سرزمین در بلوچستان و بختیاری و کردستان و... ساخت تا آتش سوزی بخاری های فرسوده سبب حوادث دلخراش برای آنان نشود، به درد چه کاری جز همین نمایشات موشک پرانی که پشتوانه یی برای نعره و عربده کشی های پوچ امثال پاسدار حاجی زاده و سلامی و آن مبهوت و گریان «کوچه های بنی هاشم» پاسدار جعفری، می خورد؟
۲۳ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۳ مارس ۲۰۱۶
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر