نیستم خواهان زیستن در
جزیرهها، قصرها، برجها
که بیشتر لذتی دارد
زیستن در ضمیرها!
دور ریز رختها،
قابها، عکسها؛
که خوش نمیدارم
دختری اینطور مبدّلشده
دختری که همیشه پابستۀ اشیاست.
خوش دارم چنین باشی: بیآلایش، آزاد،
فرونکاستنی؛ یک کلام، تو باشی.
نامها را خاک میکنم
لقبها را، تاریخ را خاک میکنم
درهم میشکنم همه آن چیزها
که بهشان لگد زدهام
پیش از تولدم.
مبدّل میشوم به جزئی از این
تکه سنگ بینام جاودانه عریان،
از این جهان
و میگویمت
«این من است که عشق میورزد به تو.»
جزیرهها، قصرها، برجها
که بیشتر لذتی دارد
زیستن در ضمیرها!
دور ریز رختها،
قابها، عکسها؛
که خوش نمیدارم
دختری اینطور مبدّلشده
دختری که همیشه پابستۀ اشیاست.
خوش دارم چنین باشی: بیآلایش، آزاد،
فرونکاستنی؛ یک کلام، تو باشی.
نامها را خاک میکنم
لقبها را، تاریخ را خاک میکنم
درهم میشکنم همه آن چیزها
که بهشان لگد زدهام
پیش از تولدم.
مبدّل میشوم به جزئی از این
تکه سنگ بینام جاودانه عریان،
از این جهان
و میگویمت
«این من است که عشق میورزد به تو.»
از بخش چهاردهم منظومۀ «صــدای مـن به خـاطـر تــو» سرودۀ پـــدرو ســـالـیـنـاس ترجمه:هادی خردمندپور
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر