سیستان در خاک جان میسپارد
راهی سیستان و بلوچستان می شوم؛ سرزمینی که علاوه بر مسیر هوایی با سرعت بالای وزش باد که پیوسته هواپیما را میرقصاند؛ رنگ سفید لباس مردمش در مقابل صورت هایی با رنگ تیره( تضاد سفید و سیاه برای تنظیم نور دوربین) عکاسی هیجان انگیزی را رقم می زند؛ تهیه گزارش از مناطق محروم کشور پروژه ای است که در آن سعی شده مشکلات اقتصادی در مناطق مختلف کشور که به طبع موجب دیگر مشکلات اجتماعی و فرهنگی شده است را همچون زنگی به صدا در آورد؛ زنگی به نام فقر.
زاهدان و حاشیه شهر
شهر زاهدان هیچ شباهتی به مرکز یک استان ندارد, نقطه روشن این شهر استفاده از انرژی خورشیدی برای روشنایی است. برای دیدن مناطق حاشیه نشین لازم به طی کردن مسافت زیادی نیست, مناطق محروم درست در فاصله یک کیلومتری از خیابان های اصلی شهر واقع شده اند, در کنار نقاط محروم و حاشیه ای شهرک هایی برای خانواده نظامیان با ساختمان های یک شکل توجه را جلب می کند.
راهنمای من که دوران کودکی و جوانی خودر ا در این شهر گذرانده هم ترس خاصی از برخی محله های زاهدان دارد و بی نهایت مراقب است که مشکلی پیش نیاید.
قیمت خانه ها با توجه به رکود بازار خرید و فروش نسبت به سالهای گذشته افزایش چشمگیری داشته است, در چند سال اخیر بوستان های کوچکی نیز در شهر افتتاح شده است.
شاید برای کسی که کیلومترها دورتر از این استان زندگی می کند وجود مشکلات مربوط به آب عجیب باشد؛ اما واقعیت این است، مردم این استان با مشکلات بسیار زیادی برای تامین آب مصرفی دست و پنجه نرم می کنند. در ورودی چند محله شیرهای آب نصب شده, زیرادر اغلب محلات لوله کشی آب شیرین وجود ندارد, آب شور است و غیر قابل خوردن؛ در برخی نقاط شیرهابه سرقت رفته, فروشگاه هایی نیز وجود دارد که در آن آب خرید و فروش می کنند, 20 لیتر 250 تومان.
نکته ای که در تمام سرزمین سیستان و بلوچستان وجود دارد آمار بالای زاد و ولد است به طوری که محال است در کوچه و خیابان تعداد زیادی از کودکان در سنین مختلف حضور نداشته باشند؛ به جرات می توان گفت که برای اغلب این کودکان هیچ تفریحی وجود ندارد، حتی در بسیاری از روستاها به دلیل محرومیت امکان تحصیل نیز بسیار پایین است.
جاده جدیدی در شهر ساخته شده که سه مسجد درست در وسط آن قرار دارد, دو مسجد برای اهل سنت, یکی هم شیعه ؛ گویا شیعه و سنی ها در زمان احداث جاده اجازه خراب کردن مساجد را نداده اند و به همین خاطر در کنار این سه مسجد یک جاده باریک احداث شد تا سالم بمانند.
زاهدان تا هیرمند را سرزمین پروژه های نیمه تمام عمرانی می نامم, پروژه هایی که به خصوص در هشت ساله دولت محمود احمدی نژاد تابلویی در آن نصب شد و به غیر از این هیچ پیشرفت دیگری نداشته است, پروژه هایی نیز تا 80 درصد تکمیل شده که به دلیل نبود بودجه کافی نیمه کاره رها شده است, راهنما یک مرکز فرهنگی را نشان می دهد که 6 سال است تغییری در رویه ساخت آن ایجاد نشده,درست در مقابل آن مردی ایستاده و انبه و هندوانه می فروشد انبه کیلویی 3 هزار تومان ,هندوانه کیلویی 600 تومان, البته دیگر میوه ها در این استان قیمت نسبتا بالایی دارد.
مرکز ترک اعتیادی نیز درست در وسط یک محله قرار دارد که در آن خرید و فروش مواد با حجم بالا صورت می گیرد؛ این محله درست شبیه دروازه غاراست فقط نحوه پوشش متفاوت است, فروشندگان خرده فروش شب ها فعالیت گسترده ی دارند؛ اگرچه که یکی از محلی ها می گوید" اغلب مواد فروش ها خرده فروش نیستند و به شکل کلان خرید و فروش می کنند." قیمت زمین بالا نیست اما ساختمان هایی جود دارد که شکل ظاهری آنها در حاشیه شهر کمی عجیب است."
زندگی در شهرک های دامداری
شهرک دامداری زاهدان مرکز دامداری این استان است که کارخانه جمع آوری شیر نیز در آن وجود دارد؛ متاسفانه علی رغم ماهیت این شهرک, خانواده ها نیز درآن زندگی می کنند؛ یه سختی می توان نفس کشید, بوی تند دام و فضولات آن تمام فضا را پر کرده است.
دامدارها ترس بسیار زیادی از سازمان بهداشت دارند به همین خاطر است که در ابتدای ورود دلیل حضور در آنجا را بیان می کنم و بدون هیچ مشکلی به سوال هایم پاسخ می دهند.
چند نفردر گوشه ای ایستاده اند, پیرمردی مارا به دامداری خود دعوت می کند و درپاسخ اصرار برای طی کردن مسافت تا دامداری با ماشین می گوید:" لباسم کمی آلوده است پیاده می آیم." می پرسم:با قیمت خرید پایین شیر و قیمت بالای علوفه چطور زندگی می کنید؟ می گوید:"مجبوریم." پیرمردی سیه چرده است با چین های عمیقی در صورت, دست به کمر ایستاده, سرفه های مکرر پرسیدن هر سوالی را سخت می کند, شیر را کیلویی 900 تومان به کارخانه ها می فروشد با توجه به اینکه قیمت هرکیلو شیرخام مصوب از سوی وزارت جهاد کشاورزی 1440 تومان است, علوفه را هم کیلویی هزار تومان خریداری می کند.
زنی می گوید:" بگویید برایمان برق و آب وصل کنند و من تنها نگاه می کنم. بوی علوفه سوخته هم حس می شود؛ گویا در شب گذشته انبار علوفه ای با ارزش30 میلیون تومان که شرایط سختی برای بیمه شدن دارد آتش گرفته است. مردی درست مقابل انبار ایستاده, خسارت دیده و کسی هم جوابگو نیست.
کودکان زیادی در بین فضولات گاو و گوسفند که در مقابل خانه ها تلمبار شده راه رفته و بازی می کنند ناباورانه به بازی آنها چشم دوخته ام در حالی که آبریزش بینی گرفته ام و چشمانم به شدت می سوزد.
بازار چهارراه رسولی
بازار چهارراه رسول مملو از لباس های دست دوم است, فروشندگان چندان تمایلی به مصاحبه ندارند اما از ظاهر بازار می توان متوجه رکود شد.سه تا چهار سال است که بازار خرید و فروش آنها رونق ندارد, از روزی که بحث انسداد مرزها مطرح شد تهیه جنس برای آنها بسیار سخت است و اغلب با زبان بی زبانی می گویند که از طریق قاچاق واردات میسر شده است.از سراوان و ایرانشهر اقدام به واردات می شود باکرایه ماشین بالا.
هامون زهک نیمروز هیرمند زابل
در کنار جاده ای که به شهر منتهی می شود صف گازوئیل تریلی هایی که اغلب پلاک افغانستان دارند جلب توجه می کند؛ مردی انحصار ماشین های خارجی برای صادرات را خیانت به مردم استان می داند.
یادمان تاسوکی
در مسیر زاهدان به زابل یادمان شهدای حادثه تروریستی تاسوکی مشاهده می شود,کشتار تاسوکی در سال 84 توسط گروه جندالله در جاده زاهدان-زابل انجام و سبب کشته و زخمیشدن ۲۸ تن شد. دستکم ۷ نفر دیگر نیز در این حادثه گروگان گرفتهشدند. یک نفر در طول اسارت کشته شد و ۶ تن دیگر به تدریج طی ۲۰۰ روز آزاد شدند، اعضای جندالله با لباس مأموران انتظامی و نظامی ایستگاه ایست و بازرسی ایجاد کردند و با متوقف ساختن خودروهای مسئولان محلی و مردم عادی، سرنشینان آنها را پیاده و شماری را در همان منطقه به صورت دستبسته، به گلوله بستند.
گفته میشود حدود 6 میلیارد تومان برای ساخت ساختمان یادمان شهدای تاسوکی هزینه شده است, مرکز یادمان شهدای تاسوکی دارای ساختمان اصلی, نمازخانه و مسجد است؛ اما به دلیل خاطره تلخ و امنیت پایین کمتر کسی ساعتی را در این مرکز گذرانده است.
روستاهایی که شبیه به روستا نیست
در تمام مسیر زاهدان به هیرمند روستاهای زیادی وجود دارد که در ابتدا فکر می کنید خالی از سکنه است؛ اما در حقیقت هنوز هم محل زندگی عده ای به حساب می آید که توان جابه جایی و مهاجرت از محل زندگی خود را ندارند، روستاهای بسیاری که روزگاری بسیار سرسبز بوده؛ اما با نابودی هامون و هیرمند به برهوت تبدیل شده است، قایق هایی که در زمانی بیشترین کاربرد را داشته بی مصرف در کنار خانه ها خاک می خورد.
زابل شهر طوفان ها
زابل دارای گذشته تاریخی و در ادوار مختلف تاریخ ایران، مورد تاخت و تاز اقوام مختلف و محل عبور حکام و فرماندهان وقت بوده، نام سیستان یادآور پهلوانان و قهرمانان شاهنامه ای از قبیل رستم، سهراب، فریدون و زال بوده و مهد داستان های ملی و رزمگاه پهلوانان و رادمردان ایران زمین بوده است.
در این شهر خانه های ویلایی با ماهی 500 تا 600 هزار تومان اجاره داده می شود؛ اما با توجه به طوفان های پی در پی آب و هوای خوبی ندارد و شرایط زندگی در این شهر چندان آسان نیست.
در زابل نیز چند محله به خرید و فروش مواد اختصاص دارد، مرغ فروشی های بسیاری در شهر دیده می شود و بازار اصلی شهر نیز بعد از احداث دیوار مرزی از رونق افتاده است؛ اما مرد راهنما درست می گوید:" اینجا خاک پاگیری داره."
مشکل اصلی مردم سیستان بحث دفع زباله و بازیافت در این منطقه است، کارخانه بازیافت زباله نزدیک به شهر است که مشکلات زیست محیطی را به وجود آورده است.
خاکی که نصیب افغانستان شد
در مسیر زابل تا هیرمند از شهرستان نیمروز عبور می کنیم دراین شهرستان یک کارخانه آرد وجود دارد که حدود 10 سال پیش تعطیل و موجب خانه نشینی 1200 کارگر شده است، این کارخانه به خرابه ای تبدیل شده با توجه به اینکه در صورت فعالیت این کارخانه گندم سیستان در همین منطقه به آرد تبدیل شده و به افغانستان صادر خواهد شد نه اینکه مسیر طولانی را تا زاهدان طی کند و همراه با هزینه اضافی امکان صادراتی را نیز از دست دهد. در حد فاصل نیمروز تا هیرمند بخشی وجود دارد به نام قرقری که تا پیش از احداث دیوار مرزی دارای یک بازار مرزی پررونق بوده است در این بخش ماهیگیری و شکار پرندگان دریایی هم وجود داشته که در حال حاضر نشانی از این فعالیت ها در این بخش نیست.
شهرستان هیرمند با دیوار مرزی که در انتهای چند کوچه به چشم می خورد شهرستانی آرام اما بی رونق است. مرد راهنما در خصوص دیوار بین ایران و افغانستان مدعی است:" با دیوارکشی بین دو کشوردو هزار متر مکعب از خاک ایران به افغانستان پیشکش شده است بسیاری از کشاورزان زمین های خود را در آن سوی مرز رها کرده اند, در زمانهای گذشته رود هیرمند مرز بین ایران و افغانستان به حساب می آمد اما از روزی که دیوار مرزی بنا شد امنیت پایین آمد و آمار سرقت بالا رفته است به دلیل شرایط سخت زندگی.
علاوه بر احداث چاه نیمه چهارم بدون خروجی که هامون را به نابودی کشاند، برای از بین بردن شغل های کاذب ناشی از باز بودن مرزها اقدام به دیوارکشی بین دو کشور ایران و افغانستان شد؛ اما جایگزین شغلی هم برای مردم ایجاد نشده است, حتی بازارچه ها هم به تعطیلی کشیده شد.
بیمارستان شهرستان هیرمند که 80 هزار نفر جمعیت دارد، به فاصله 10 تا 15 متری دیوار مرزی ایران و افغانستان بنا شده هیچ کادر پزشکی حرفه ای ندارد، شاید به دلیل واقع شدن در نقطه صفر مرزی کمتر پزشکی حاضر به فعالیت در این بیمارستان است.
مرد راهنما در خصوص وضعیت آبرسانی درمنطقه سیستان می گوید که "شرایط آبرسانی اصلا مناسب نیست"؛ البته آنچه که در روستاها مشاهده می شود هم صحت گفته او را تایید می کند؛ اغلب مردم ممکن است روزهای متمادی بدون آب شرب باشند در گرمای نزدیک به 50 درجه.همچنین اغلب خانه ها محروم از گاز هستند که شرایط بدی را در زمستان برای آنها به وجود می آورد.
سرپیچی افغانستان از تفاهمنامه پرداخت حقآبه
بیکاری بیش از 70 هزار بهرهبردار بخش کشاورزی و سه هزار صیاد سیستان، با توجه به اینکه مذاکرات آب ایران و افغانستان درباره سرپیچی افغانستان از تعهداتش در اجرای مفاد تفاهمنامه پرداخت حقآبه، مصوب سال 1351 راه به جایی نبرده و همین امر خشکسالی وسیعی را در این استان موجب شده به طوری که به جرات میتوان گفت 70 درصد از مردم این استان زیر خط فقر زندگی می کنند، عدم توجه و احترام به این حقآبه معضلات اقتصادی، بهداشتی و زیست محیطی همچون خشکسالی، بیکاری و ریزگردها را به دنبال داشته و به زندگی مردم سیستان و بلوچستان آسیب زیادی وارد کرده است.
علاوه بر مشکلات ناشی از سرپیچی افغانستان در تفاهمنامه پرداخت حقآبه احداث چاه نیمه چهارم نیز باری بر دوش مردم این استان است.در اوایل دهه 50 شمسی بر سه چاله طبیعی در دامنه های رسی دهانه غلامان، سه دریاچه مصنوعی احداث شد که در گویش بومیان آن را «چاه نیمه» می نامند. این چاه نیمه ها در دهه 60 هجری از رود هیرمند آبگیری شد؛ در سال های 85 تا 87 چاه نیمه دیگری به نام «چاه نیمه چهارم» نیز در غرب محوطه و حریم دهانه غلامان برای آبرسانی به شهرهای این استان با صرف هزینه 266 میلیارد احداث شد؛ آبگیری چاه نیمه چهارم نه تنها دردی از خشکسالی کشور دوا نکرد، بلکه چالشی چون خشکی هامون را به همراه داشته است که سبب شد کشاورزان بیش از پیش با مشکلات معیشتی دست و پنجه نرم کنند.
سیستان و بلوچستان با طبیعتی بکر و منحصر به فرد را با اندوه؛ اما خاطره ای خوش از مردمی ترک می کنم که حرف های بسیاری برای گفتن دارند, باید طوری بنویسم که گویای تمام آن چیزی باشد که دیده و شنیده ام, باید بگویم تصور کنید کودکان در تمام کوچه ها نه می دوند و نه بازی می کنند به حالت نشسته به تو چشم می دوزند بی هیچ حرفی. تمام آن ها روزهای پرآشوب دو بمبگذاری سال 88 و 89 را در خاطر دارند که به راحتی پاک نمی شود، روزهای بد کشتار با فاصله زیادی از جنگ. باید بگویم تصور کنید؛ جنگ فقط به جاری شدن خون نیست؛ آن کسی که گرسنه است باید هزاران بار با خود بجنگد و وجود جنگ به هر شکلی یعنی کودکان در خطرند, در تمام لحظه هایی که هواپیما با تکان های شدید به سمت تهران در پرواز است به آمارهایی فکر می کنم که با کف زدن ها, سرود خواندن ها و تبریک گفتن ها و لبخندهای دلنشین اعلام می شود؛ اما شکل زندگی در نقاطی از کشور همچنان ثابت است, هواپیما همچنان تکان می خورد من اما در هامون بی آب ایستاده ام درست کنارعشایر بی برق,تکان می خورد و من به دخترکان بلوچی می اندیشم که رویاهایی بزرگ در سر دارند و درست در همان زمان به فقر فکر می کنم به روستاهای بی آب به شهرک های صنعتی افتتاح نشده و به بیکاری در حجم وسیع و به تنش های گاه و بی گاه و آنگاه به مرگ در خیابان, به مرگ در فقر و به مرگ در رنج می اندیشم و جمله آن مرد دریکی از روستاهای محروم سیستان که گفت:"برای مرد بودن باید گاهی مرد."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر