نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۴ مرداد ۳۱, شنبه

همانطور که در چند سال اخیر شاهد هستیم، مصدق گرایی به عنوان دکان و بازاری برای برخی شخصیت های سیاسی تبدیل شده. این افراد که غالبا کارنامه بسیار بدی از فعالیتهای سیاسی خود دارند و تا زمان تیپا خوردن از درگاه خمینی، تنها کسی که یادشان نبود مصدق بود، حال از همه جا مانده و رانده یاد دکان مصدق گرایی افتاده اند.


خسرو شاکری از جمله نیروهای سازمان کنفدراسیون دانشجویی، اتحادیه ملی و جبهه ملی

همانطور که در چند سال اخیر شاهد هستیم، مصدق گرایی به عنوان دکان و بازاری برای برخی شخصیت های سیاسی تبدیل شده. این افراد که غالبا کارنامه بسیار بدی از فعالیتهای سیاسی خود دارند و تا زمان تیپا خوردن از درگاه خمینی، تنها کسی که یادشان نبود مصدق بود، حال از همه جا مانده و رانده یاد دکان مصدق گرایی افتاده اند. یکی از افرادی که به صورت افراطی این دکان را میگرداند، بنی صدر کاندیدای جامعه روحانیت مبارز و نخستین رئیس جمهور حکومت اسلامی است.

برای اینکه به واقعیت دکان و بازاری که او با نام مصدق باز کرده پی ببرید کافیست به نظرات او در مورد مصدق در سالهای پیش اشاره کنیم.

متن زیر برگرفته از تاریخ شفاهی هاروارد در گفتگو با خسرو شاکری از جمله نیروهای فعال سازمان کنفدراسیون دانشجویی، اتحادیه ملی و نیز جبهه ملی و از مخالفین حکومت پهلوی است. آقای خسرو شاکری در تاریخ شفاهی هاروارد بخشی از دورویی و تزویر بنی صدر را چنین بازگو میکند:

روایت شاکری از حاشیه کنگره کارلسروهه

کنگره ای داشتیم در در تابستان 1964 در شهر کارلسروهه در آلمان ، اما حادثه ای که در کنگره رخ داد این بود : در یکی از تنفس هائی  که برای نهار داده بودند در این کنگره بعد از نهار یک فواره ای آنجا در حیاط کنگره بود، من و برادرم علی شاکری و بنی صدر و یکی دونفر از دوستان صحبت میکردیم و صحبتهای کنگره را بعد از صرف چای ادامه میدادیم .... یعنی خارج از پلمیک های کنگره گپ میزدیم بلکه به یک نتیجه برسیم....
ایشان گفت، درباره اینکه مصدق نظرش غلط است و کارش غلط، من نظرم را به شما اینجا بگویم. منهم گفتم خواهش میکنم شما نظر خودتان را بگوئید. ایشان گفت نظر من را بخواهید در مورد مصدق و کارهایش اینست که "مصدق یک پایش را گذاشت اینور ایران و یک پایش را گذاشت آنور ایران رید به ایران رفت" معذرت میخواهم این لغت زشت از آقای بنی صدر است. من شدیدا برافروخته شدم اینجا و چون ما در آن حالت ایجاد سازمان و رفتن به  الجزیره و تمام این داستانها بودیم و میخواستیم زودتر یک سازمان یک پارچه درست کنیم و بکار نظامی بپردازیم چون گروهک های داخل جبه ملی مانع کار ما بودند شدیدا برافروخته شدم و گفتم آقای بنی صدر شما اگر شجاعت اخلاقی دارید لطفا این حرف را در کنگره بگوئید. گفت نه من این حرف را مخصوصا به شما می گویم، حرفهائی را که من میخواستم توی کنگره بزنم همانهائی است که آنجا توی کنگره زدم....من گفتم آقای بنی صدر آدم سیاسی نمیتواند دو جور حرف بزند یک حرف Public داشته باشد و یک حرف Private و من همین حالا که کنگره تشکیل بشود عین حرف شما را آنجا تکرار خواهم کرد و شما باید جواب بدهید. 
برادرم و دوستان دیگر که آنجا بودند مانع شدند و گفتند نه آقا کنگره بهم میخورد اگر این را بگوئی. خلاصه روی این حساب که تکرار این حرف در کنگره ممکن است انشعاب بشود و ما نتوانیم به نتیجه نهائی برسیم و به آن لطمه بزند مانع از آن شدند که من این حرف را بزنم....ولی البته این حرف را خصوصی به دوستان گفتیم ولی هرگز توی کنگره نگفتم.

تکرار توهین بنی صدر به مصدق

بعد از این ماجرا که در حاشیه کنگره پیش آمد اتفاق جالب دیگری افتاد که نشان میدهد آنجا تنها جایی نبوده که بنی صدر چنین اظهار نظری در مورد مصدق کرده و در جاهای دیگر هم این مطلب را تکرار کرده. ماجرا از این قرار است که 18 سال بعد خسرو شاکری به خانه ی متین دفتری دعوت میشود و شرح ماجرا را چنین میدهد:
یک حادثه دیگر هم سالها بعد رخ داد، نزدیک به 18 سال بعد، سال گذشته بود و منزل آقای متین دفتری صحبتی پیش آمد و تکرار این مهم است. آقای کشاورز پسر کشاورز صدر متخصص کشاورزی... ایشان بود، آقای متین دفتری بود، آقای نادر اسکوئی بود، آقای سعید سنجابی، پسر دکتر سنجابی بود. و بنده و یکی دو نفر دیگر. شام منزل آقای دفتری بودیم و بنده هم بر حسب تصادف آنجا بودم، آنجا یک کاری داشتم من را شام آنجا نگه داشتند، مهمانی گویا برای آقای سنجابی بود. طبیعتا صحبت از اوضاع و احوال ایران و رهبری ها و از جمله بنی صدر شد و من این داستان را که الان در مورد کنگره کارلسروهه برای شما گفتم تعریف کردم. گفتم آقای بنی صدر آدم دوروئی است، مصدقیسم اش همیشه قلابی بوده و هرگز به مصدق عقیده نداشت و اصولا خمینی گراییش هم قلابی بود برای اینکه از طریق خمینی بقدرت برسد. در قدیم میخواست سوار مصدق شود و به قدرت برسد نشد. بعدا سوار خمینی شد و الان هم با مجاهدین همان رفتار را دارد که مجاهدین هم البته با او همان رفتار را دارند و یعنی کاملا ابن الوقتانه، یک برخورد اصولی و یک اتحاد اصولی این نیست.
وقتی این داستان [کنگره] را تعریف کردم آقای سعید سنجابی کاملا برافروخته با لحن خیلی خشن بمن گفت آقا شما دروغگو هستید. و من به ایشان گفتم که این داستان شاهد دارد و میتوانید از دیگران هم استفسار کنید.

درواقع خسرو شاکری که فکر میکرد سنجابی به اصل نقل قول بنی صدر شک دارد به قسم و آیه و شاهد آوردن می‌افتد که من دروغگو نیستم و بنی صدر چنین حرفی را زده و شاهد هم دارم.
 اما اصل ماجرا چیز دیگریست، اصل ماجرا این است که خود سعید سنجابی هم در جای دیگری مشابه این ماجرا را از زبان بنی صدر شنیده و با تصور اینکه شاکری داستان خود سنجابی را دارد به خودش تحویل میدهد به او میگوید تو دروغگو هستی وگرنه در گفته بنی صدر که چنین فحشی به مصدق داده شکی نیست.

 روایت سعید سنجابی چیست؟

سنجابی میگوید این داستان را در منزل آقای کشاورز صدر پدر ایشان در تهران گفت و خود بنی صدر برای من، من یعنی سعید سنجابی، تعریف کرد. در منزل کشاورز صدر ما در تهران نشسته بودیم و یادی از مصدق شد و من گفتم مصدق یک پایش را گذاشت اینور و یک پایش را گذاشته آنور و آن کار را کرد.

نتیجه گیری شاکری:

شاکری پس از شنیدن روایت سنجابی میگوید من اصلا علت پرخاش شما را نمیفهمم. چون که شما میفرمایید این را در تهران گفته و در کارلسروهه نگفته. نه شما در کارلسروهه بودید و نه آقای بنی صدر تا حالا این را تکذیب کرده که در کارلسروهه گفته. ولی شاهد هست. نکته اینست که شما حرف بنده را تایید میکنید که ایشان حداقل چندین سال قبل در تهران گفته و معلوم میشود که این یک حرفی نیست که ایشان نسنجیده یکبار از روی عصبانیت یا برای خوشایند بنده یا دیگری گفته باشد بلکه عقیده راسخ ایشان بوده چه کما اینکه در تهران و در اروپا هر دوجا گفته. من تایید جدیدی برای حرفم پیدا کردم و بنظر من این یک تاییدی بود برای ارزیابی که من ازبنی صدر بعنوان یک آدم شدیدا فرصت طلب و ابن الوقت و هرجائی سیاسی بمعنای اینکه به هیچ چیزی واقعا عقیده  ندارد بجز قدرت طلبی که متاسفانه باید بگویم در بسیاری از روشنفکران سیاسی ایران بعنوان یک خصیصه اصلی وجود دارد.


حال از خاطرات شاکری و سنجابی که بگذریم در واقع بلایی که بنی صدر در هنگام انتخابات ریاست جمهوری بر سر دریادار مدنی کاندیدای جبهه ملی آورد و اینکه او را چطور کله پا کرد هرگز از یاد کسی نمی رود و کوچکترین شکی باقی نمیگذارد که دکان تزویر و ریای مصدق گرایی او در سالهای اخیر صرفا جهت سرپوش گذاشتن بر گذشته سیاسی اش است.


 تصاویری تاریخی از دوران انقلاب که حضرات برای جبهه ملی و دکتر مصدق تره هم خورد نمیکردند.

هیچ نظری موجود نیست: