مرگ حاج ملاعلی کنی، آخوندِ حامی ناصرالدینشاه، در خاطرات اعتمادالسلط
Sun 11 01 2015
س. سیفی
هر چند نامهنگاری حاج ملاعلی کنی به ناصرالدین شاه در خصوص اخراج جندهها از سطح شهر تهران شهرت دارد (روزنامه خاطرات، ص145)* ولی فقط جندهها نبودند که به ظاهر فضای زیستن در شهر را برای افرادی همچون او تنگ مینمودند بلکه حاج ملاعلی کنی در همدستی با شاه و امینالسلطان، حضور رقبای روحانی خویش را نیز تاب نمیآورد. چنانکه ضمن حمایت دربار ناصری از او، افراد زیادی به نفی بلد مجبور میشدند. حاجی ملااسماعیل واعظ یکی از همین افراد به شمار میآمد که او را به توصیهی ملاعلی کنی برای همیشه از تهران اخراج کردند. در نتیجه او بیش از سی و پنج سال در تبریز زیست و تا زمانی که حاج ملاعلی زنده بود جرأت نداشت به تهران پای گذارد. ولی ملااسماعیل پس از مرگ حاج ملاعلی با آرامش تمام به تهران بازگشت (ص606).
در عین حال در طرد آخوندها از سطح شهر بیش از همه دعواهای درون گروهی آنان در خصوص چپاول و غارت ثروت مردم انعکاس مییافت تا آنکه بتوان خط و سویی مردمی از این حرکت نشان گرفت. همچنان که دوستی کاسبکارانهی حاج ملاعلی کنی با سیدباقر جمارانی در خصوص پیمانکاری جهت دربار عریض و طویل ناصری هم چندان نپایید. چون او که نزدیکی خود را به سفرهی گستردهی دستگاه سلطنت بیش از همه مدیون سید جمارانی بود، حضور سید را در این عرصه تاب نیاورد. در نتیجه از سیدباقر جمارانی ولینعمت خویش "شکایت بشاه کرد حکم شد سید را از تهران بیرون کنند" (ص205).
در نهایت سید جمارانی هم از ترس به "حضرت عبدالعظیم" پناه برد. او چند ماهی در آنجا بست نشست تا آنکه با وساطت انیسالدوله همسر شاه از مهلکه نجات یافت و آزاد شد. به آشکار بین حاج ملاعلی کنی و ناصرالدین شاه اُلف و اُنسی دیرینه بود. تا جایی که هر چند شاه روزه نمیگرفت ولی در دنیایی از تصنع و ظاهرسازی برای حلول ماه شوال فقط از او فتوا میگرفت (ص310). همچنین در شوال 1298 هجری قمری اعتراضهای عمومی به همراه تهران اکثر شهرهای ایران را درنوردید. عدهای نیز از ساده دلی در منزل حاج ملاعلی کنی بست نشستند، ولی او همهی بستنشینان را در همدستی با ناصرالدینشاه به نایبالسلطنه سپرد (ص109) تا دوستی صمیمانهی خود را با دستگاه ناصرالدین شاه به نمایش گذارد.
حاج ملاعلی کنی نمونهای از ملاکان و ثروتمندانی به شمار میآمد که کار اجتهاد و فقاهت را با ثروتاندوزی و قضاوتهای جانبدارانه به هم آمیخته بودند. تا جایی که بین آخوندها و ملاهای تهران در عرصههای مالاندوزی کسی را یارای رقابت با او نبود و در عصر ناصری تنها "حجتالاسلام سید شفتی" در اصفهان رقیبی سرسخت برای او به شمار میآمد. در عین حال در دورهی ناصرالدین شاه مدرسهی مروی پایگاه اصلی حکمرانی حاج ملاعلی کنی قرار گرفت. مدرسهای که زمان فتحعلی شاه توسط وزیرش محمدحسین خان قاجار مروی بنا گردید تا بعدها تولیت آن را حاج ملاعلی کنی به دست آورد. او خود را مجتهد جامعالشرایط تهران میدانست چون در وقفنامهی مدرسه نوشته بودند که تولیت مدرسه را میبایست به چنین مجتهدی سپرد. در نتیجه در ایام عزاداری تمامی درباریان در آن گرد میآمدند تا آنجا که بنا به نذر واقف، آخوندهای مدرسه در نقش خادم به خدمتگزاری درباریان و میهمانان ویژهی خود اشتغال میورزیدند.
اعتمادالسلطنه که در همسویی با ناصرالدین شاه به نیکویی از حاج ملاعلی کنی یاد میکند، گزارشهای جالبی از مرگ او به دست میدهد. او در این گزارشها از حاج ملاعلی به عنوان "اعلم علمای ایران" نام میبرد که از "متمولین مردمان این زمان" بوده است و "سه کرور نقد و ملک" داشت. تا جایی که مینویسد: "فیالواقع خوب زیستن و خوب مردنی کرد" (ص 595). فوت حاج ملاعلی کنی در 27 محرم 1306 هجری قمری اتفاق افتاد. سپس او را در تشییعی عمومی به "حضرت عبدالعظیم" بردند و در آنجا به خاک سپردند.
در تشییع جنازهی او زردشتیان و ارمنیها نیز به همراه یهودیها حضور داشتند و سوگواری مینمودند. چنانکه هواداران او ضمن سینهزنی فریاد میزدند: رفتی تو ز دنیا ای نایب پیامبر / شد جای تو خالی در مسجد و منبر – در این مراسم نوحهی کنیها هم این بود: کندیان را خاک عالم بر سر است/ این عزای نایب پیغمبر است – اما یهودیها در برگزاری عزاداری از این هم فراتر رفتند چنانکه همراه با گروه سینهزنان میگفتند: واویلا صد واویلا / ستون دین ناپیدا (ص597). آنچه که در این عزاداریها اتفاق میافتاد شگفتی اعتمادالسلطنه را نیز برمیانگیخت تا آنجا که جانبدارانه مینویسد: "تا بحال برای احدی در ایران این طور عزاداری نکرده بودند" (پیشین).
چون همانند ایام عاشورا مغازهها را به تعطیلی کشاندند و با حضور در مدرسهی مروی و مساجد سطح شهر تهران به عزاداری برای حاج ملاعلی کنی اشتغال ورزیدند. طرفداران او هم شبانهروز بیوقفه دیگها را بار میگذاشتند تا پذیرایی از عزاداران را به نحو احسن به انجام رسانند.
اگر کسانی همانند اعتمادالسلطنه بپذیرند که در این عزاداری همهی گروهها و اقشار جامعه ذینفع بودهاند و از دیگهای کارگزاران دربار و حاج ملاعلی بهره میگرفتند، ولی کسی نمیتواند به انکار این مدعا برخیزد که جنده های شهر علیرغم نیازشان، از سفرههای پرنعمت مرگِ او برائت جستند. چون رسم و راه آنان با دنیای درباریان و نایبان پیامبر همخوانی نداشت. آنان سر خویش داشتند و فارغ از فقیهان و عملهی جور همچنیان ضمن مطربی و عشقآفرینی رهِ خویش میسپردند./
*************************************
*برای بازخوانی کلیهی استنادها و ارجاعهای این مقاله نگاه کنید به: روزنامهً خاطرات: محمدحسن اعتمادالسلطنه، مقدمه و فهارس از ایرج افشار، تهران، امیرکبیر، چاپ هفتم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر