نقدی مختصر به مقاله ی ایرج مصداقی «مسعود رجوی سه دهه فرار و ...»
حنیف حیدرنژاد
حنیف حیدرنژاد
حنیف حیدرنژاد
ایرج مصداقی در نوشته ای تحلیلی با عنوان "مسعود رجوی سه دهه «فرار» از «جانبازی» و به خطر انداختن جان مجاهدین"[1] به طرح چند سوال مهم می پردازد: "میخواهم بپرسم آیا «زندگی» مسعود رجوی آنگونه که خود تببین و تشریح میکند «ناشی از یک تقصیر» هست یا نه؟ آیا «حرام بودن نفَس» شامل او نیز میشود یا خیر؟ آیا وی «آگاهانه و به عمد از مرگ» گریخته است یا نه؟ آیا آنچه او میگوید شامل خودش هم میشود یا خیر؟"
مصداقی تلاش کرده تا به کمک گفته ها و نوشته های مسعود رجوی، خاطرات دیگران و اخبار و اطلاعیه های مربوط به مجاهدین به تحلیل رفتار مسعود رجوی بپردازد و انگیزه او از تصمیم گیری هایش را "نهان خوانی" کند. یعنی آنچه در پس ذهن مسعود رجوی بوده را کنکاش کرده و نتیجه گیری می کند که مسعود رجوی در اساس فردی بزدل است که از مرگ می ترسد، همیشه با فدا کردن دیگران در جلوی پای خودش تلاش کرده تا خود را از مهلکه برهاند. مصداقی همچنین نتیجه گیری می کند که رجوی با مقدس کردن خود و واژگونه کردن حقیقت این حس را به پیروان و هوادارانش منتقل می کند که نه تنها از مرگ نمی ترسد، بلکه همیشه حاضر به فداکردن خود بوده و هست و اگر هم تا حالا زنده مانده است، بخاطر تلاش دیگران بوده که مانع از آن شده اند. مصداقی همچنین به وجوه دیگری از شخصیت رجوی از جمله حسادت، دروغگوئی، راحت طلبی، عدم تعهد به قول و قرارهایش، ابزاری برخورد کردن با انسان های دیگر و "انجام اقدامات عملی با زنان مجاهد" اشاره می کند.
چند نکته:
اول: اهمیت نقش رهبر در سازمان ها و تشکل های سیاسی در حاکمیت یا خارج از حاکمیت: "رهبر" می تواند به دلیل قدرتی که در اختیار دارد- چه در مناسبات دمکراتیک و چه در مناسبات یا سازمان های غیر دمکراتیک – با تصمیم گیری های خود به روند تحولات سیاسی کشور و منطقه یا جهان سمت و سو داده و به طور میان مدت یا دراز مدت، به طور مستقیم بر روند تحولات تاثیر گذار باشد. تغییر و تحولاتی که می تواند مستقیم روی جنگ و صلح، زندگی یا جان انسان ها، از هم پاشیدن خانواده ها، نابودی یک نسل و یک کشور تاثیر بگذارد. چند مثال در تاریخ معاصر: هیتلر، موسیلینی، خمینی، صدام، جورج بوش، رجوی و ..
دوم: نیمه دیگر شخصیت و رفتار: تصمیم گیری های یک رهبر فقط حاصل بحث و گفتگو و مشاوره با مشاورانش و ... نیست، بلکه بخش بزرگی از آن متاثر از شخصیت او می باشد. بسیاری از رهبران (شاید هم همه) بخش های تاریک و پنهانی از شخصیت خود را محافظت کرده و علاقه ای برای آنکه عموم مردم از آن با اطلاع باشند نداشته و تنها ممکن است حلقه بسیار کوچکی از معتمد ترین افراد از آن موضوعات باخر باشند. چه بسا اگر افکار عمومی و حتی هواداران یک رهبر از این بخشِ پنهان شخصیت او - نیمه دیگر- با اطلاع شوند، نظرشان نسبت به آن رهبر تغییر کرده و دیگر او نتواند برنامه و سیاست هایش را آنطور که می خواهد پیش ببرد.
سوم: این حق مردم است که از حقایق با خبر باشند: "رهبر" یا مستقیم توسط مردم برگزیده می شود، یا اگر هم اینگونه نباشد ممکن است اعتماد بخشی از مردم یا هوادارن و پیروانش را پشت خود داشته باشد و به هرحال با تصمیمگیری هایش بر سرنوشت مردم تاثیر می گذارد. به همه این دلایل رهبر باید به مردم پاسخگو بوده و مردم حق دارند تا در مورد رهبران همه ی حقایق(بجز موضوعات حریم خصوصی) را بدانند. حتی اگر یک رهبر، برای مردم ارزشی قائل نبوده و آنها را "گوسفندان"ی بداند که شبان آنهاست، از حق مردم در با خبر شدنشان از حقایق چیزی کم نمی شود. اگر در آلمان مردم حقایقِ پشت پرده ی مربوط به هیتلر را زودتر می فهمیدند، شاید زودتر از هورا کشیدن برای هیتلر دست بر می داشتند. یا اگر در ایران مردم بیشتر نسبت به خمینی و تصمیمات او برای اعدام یا ادامه جنگ و اندیشه هایش در حکومت داری و ... باخبر می شدند؛ زودتر به او و نظامش پشت می کردند و در نتیجه جان های کمتری بر زمین می افتاد و شاید ایران امروز، زنگ و چهره ای دیگر داشت.
چهارم: زندگینامه نویسی: در حالی که مردم و افکار عمومی امکان دسترسی به اطلاعات و بسیاری از حقایق در مورد رهبران و شخصیت های بزرگ را ندارند، این وظیفه روزنامه نگاران و رسانه ها و مورخین و محققیقن است تا برای شفاف سازیِ پشت پرده ذهن و ضمیر این افراد، مردم را مطلع کنند. امروزه افرادی با تخصص های مختلف از جمله با عنوان روزنامه نگار، مورخ، تحلیلگر یا روانشناس برای درک و کشف مکانیزم های تاثیر رفتار، کاراکتر و شخصیت رهبران سیاسی، رهبران مذهبی یا چهره های اقتصادی، هنری و ورزشی آنها را زیر نظر داشته و این شخصیتها را در زندگی روزمره، در مسافرت های کاری یا حتی بطور کنترل شده ای در زندگی خصوصی شان همراهی می کنند. آنها علاوه بر ثبت وقایع، با چیدن اجزاء و تکه های پازل بزرگی از شخصیت این رهبران و شخصیت های مهم به دنبال ترسیم تصویری واقعی تر از این افراد هستند. از همین روست که در دنیای امروز بزرگترین شخصیت ها، چندین "زندگینامه نگار" یا بیوگراف نویس دارند. همه این ها برای ثبت فاکتها و وقایع است، تا از دل آن بتوان در هر لحظه تحلیل نسبتا واقعی تری از علل رفتار و تصمیم گیری های آن شخصیت ارائه داد. در بسیاری موارد و پس از گذشت دهه ها به کمک همین فاکت ها و مستندات است که می توان تا حد زیادی به برخی از ابهامات و سوالات تاریخی پاسخ داد.
نمونه زیر[2] یک مستند از تلویزیون کانال دو تلویزیون آلمان در مورد "ویلی برانت" صدر اعظم آلمان فدرال (1969 تا 1974) می باشد. کسی روی اهمیت بسیار بالای تاثیرگذری رهبری او در سطح داخلی، منطقه ای و جهانی تردیدی ندارد. این مستند بر اساس گفتگو با همسر، دو فرزند، یکی از معشوقه ها، یکی از مشاورین نزدیک و چند فرد دیگر و نیز با استفاده از برخی اسناد رسمی و آرشیو فیلم های مختلف تهیه شده است. این مستند فراز و نشیب های سیاسی ویلی برانت را مرور کرده و از خلال آن به برخی از ویژگی های رفتاری و شخصیتی او پرداخته و تاثیرگذاری همه اینها بر روی تصمیم گیری هایش را روشن تر می سازد.
نقدی بر متد کار در این نوشته
ایرج مصداقی در این نوشته تلاش دارد تا با تابو زدائی و تقدس زدائی از مسعود رجوی به پشت پرده ی رفتار و شخصیت او نورافشانی کند. این کار بخودی خود شایان تقدیر است. او تلاش دارد تا با نوشته اش خلاء تحقیقات و کار پژوهشی و مستند در ارتباط با مسعود رجوی و سازمان مجاهدین خلق را جبران کند. این اقدام او نیز جای تشویق دارد. اما به دلیل اینکه دانسته ها و فاکت های او محدود است، یا میزان وثوق و دقت برخی از آنها ممکن است نامشخص باشد و بالاخره برای آنکه ایرج مصداقی یک نفر آدم است و نمی تواند همه تخصص ها و توانمندی ها و اطلاعات را یکجا در خود داشته باشد، جنبه تحقیقی یا مستند بودن نوشته اش کمتر و جنبه تحلیلی آن بیشتر می شود. اگر به این موضوع لحن گفتار مصداقی، که در برخی موارد پرخاشگارانه یا همراه با تاکیدی قطعیت گونه است را هم اضافه کنیم، آنگاه تلاش او در این روشنگری بیشتر این حس را به خواننده مطلب منتقل می کند که گویا انگیزه او بیشتر جنبه ی شخصی دارد. همه اینها میزان جنبه تحلیلی و حدس و گمان بودن نوشته را افزایش و به همان میزان ارزش پژوهشی و تخصصی آن را کاهش می دهد.
حنیف حیدرنژاد
07.12.2014
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر