نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ اسفند ۱۴, چهارشنبه

یونس پارسا بناب :فراز قدرت های نوظهور در جنوب - بخش چهارم و پایانی

یونس پارسا بناب :فراز قدرت های نوظهور در جنوب - بخش چهارم و پایانی


A  فراز
قدرت های نوظهور در جنوب
( بخش چهارم و پایانی )
درآمد   
در بخش های پیشین این نوشتار بعد از بررسی بعضی از واقعیت ها و توهمات درباره کشورهای نوظهور اقتصادی به تشریح موقعیت و ویژگی های چین و هندوستان به عنوان مقتدرترین کشورهای نوظهور اقتصادی در جنوب پرداختیم . در بخش چهارم و پایانی این نوشتار بعد از تشریح ویژگی های برزیل به عنوان سومین کشور نوظهور مقتدر و دیگر کشورهای بالقوه در جنوب چند و چون بروز و رشد ابتکارات استقلال طلبانه ( گسست از نظام جهانی سرمایه ) در راه " گذار طولانی " به سوسیالیسم قرن بیست و یکم در جنوب را مورد بررسی قرار می دهیم .
ویژگی ها و موقعیت برزیل
1 – کشور برزیل با 204 میلیون جمعیت پنجمین کشور پر جمعیت جهان ( بعد از چین ، هندوستان ، آمریکا و اندونزی ) محسوب می شود . این کشور که از نظر رشد اقتصادی و تعداد جمعیت مقام اول را در آمریکای لاتین دارد سومین کشور مقتدر ( بعد از چین و هندوستان ) در بین کشورهای نوظهور مقتدر اقتصادی در جنوب بوده و عضو سازمان " بریکس " است . دیگر اعضای " سازمان بریکس " عبارتند از : چین ، روسیه ، هندوستان و آفریقای جنوبی .
2 – اوضاع حاکم در برزیل از بعضی جهات آن کشور را از یک سو خیلی متفاوت با چین و از سوی دیگر بقدر قابل ملاحظه ای شبیه هندوستان می سازد . برخلاف چین در برزیل نیز ارثیه شوم دوران استعمار در مورد مسئله کلیدی ارضی ( نداشتن دسترسی دهقانان به زمین ) نه تنها از بین نرفته بلکه پیچیده تر و سیستماتیزه تر نیز گشته است . در این کشور نوظهور نیز طبقات حاکمه ( سرمایه داران کلان ، ملاکین بزرگ و تکنوکرات های فرمانبر آنان همراه با بخش هائی از طبقه متوسط ) که جملگی بهره مندان اصلی رشد اقتصاد هستند – درمورد مسئله ارضی به هیچ عنوان حاضر به " مصالحه " با دهقانان بی زمین نیستند . استراتژی های لولا و جانشین اش روس افُ در گستره های اقتصادی با اینکه در پنج سال گذشته( از 2007 تا کنون= 2012) در ارتباط با کاهش در صد شکاف بین فقر و ثروت ( عمدتا از طریق کاهش فقر ) چشمگیر بودند ولی آنها قادر نگشته اند به علل منابع خارجی و داخلی فقر پرداخته و راه حل های از بین بردن آنها را ارائه دهند .
3 – کشور برزیل با اینکه در سال های اخیر در تقابل با تهاجمات ملی و اقتصادی " آمریکای یانکی " به مقاومت های منفعل و نافرمانی های دیپلماتیک متوسل گشته ولی نتوانسته و یا نخواسته از محور نظام بگسلد . در این راستا برزیل قادر نگشته که بطور نمایان و قاطع در کنار کشورهای دیگر آمریکای لاتین ( ونزوئلا ، اکوادور ، بولیوی و.... ) قرار گرفته و به هدف کشورهای عضو سازمان " آلبا " که روابط اقتصادی ، مالی و تجاری بین کشورهای " جنوب به جنوب " را در آمریکای لاتین تبلیغ و ترویج می کند ، به پیوندد.
موقعیت کشورهای بالقوه
نوظهور در جنوب
1 – در کنار کشورهای مقتدر نوظهور اقتصادی بزرگ ما در حال حاضر شاهد گروهی از دیگر کشورها در جنوب هستیم که حداقل بطور بالقوه در آستانه ورود به صف کشورهای نوظهور اقتصادی هستند . این کشورها ( اندونزی ، مالزی و ویتنام در آسیای جنوب شرقی ، ایران و ترکیه در خاورمیانه ، آفریقای جنوبی در جنوب آفریقا ، ونزوئلا ، مکزیک و آرژانتین در آمریکای لاتین ) علیرغم تفاوت های مهمی که با هم دارند .. دارای دو ویژه مشترک هستند که همه آنها را با کشورهای نوظهور چین از یک سو و با هندوستان و برزیل از سوی دیگر متفاوت و متمایز می سازند .
2 – یکم اینکه این کشورها با اینکه از نظر ارضی کوچک محسوب نمی شوند ولی برخلاف چین ، هندوستان و برزیل دارای مساحت های شبه قاره ای و نیم قاره ای نیستند که بتوانند تحت شرایطی صرفا با استفاده از بزرگی وسعت و فزونی جمعیت خود موفق به " مذاکره " با کشورهای سه سره امپریالیستی گردند .
3 – دوم اینکه این کشورها نیز مثل هندوستان و برزیل ( ولی بر خلاف چین) هنوز هم موفق نشده اند که راه کارهای حتی کوچک در جهت حل ارثیه های شوم دوران استعمار امپریالیستی منجمله و بویژه مسئله ارضی ، پیدا کنند . تنها کشوری که در بین آنها استثناء محسوب می شود ، کشور ویتنام است . انقلاب در این کشور ( از جهاتی مثل چین ) موفق شد با یک دگردیسی رادیکال مسئله ارضی را در دهه های 60 و 70 قرن بیستم به نفع دهقانان بی زمین حل کند که امروز یک دستاورد مثبت بزرگی به نفع طبقات توده ای در آن کشور محسوب میگردد .
4 – قدرت های حاکم در این کشورهای بالقوه نوظهور منجمله در ویتنام ، قطعاَ مورد اعتماد توده های مردم خود نبوده و بدین جهت شدیدا آسیب پذیر و شکننده در مقابل عروج امواج بیداری ها و رهائی های مردمان این کشورها در آینده خواهند بود . تنها عاملی که این قدرت ها را بر سر قدرت نگهداشته مجموعه ای از درجه کمپرادوری آنها به کشورهای جی 3 که در سیاست های خصوصی سازی ، کالاسازی و رعایت کامل مقررات فلاکت بار صندوق بین المللی پول ، بانک جهانی و سازمان تجارت منعکس هستند و نبود یک آلترناتیو موثر چپ متحد در آن کشورهاست .
5 – اکثر این کشورها که از نظر درآمد ملی خیلی " ثروتمند " محسوب می شوند عموما ثروت خود را از استخراج و فروش منابع عظیم طبیعی و معدنی – عموما نفت و گاز – کسب می کنند . حاکمین در این کشورها به خاطر این ثروت عظیم که 80 در صد آن سالانه به حساب های بانکی آنها و آقازاده هایشان واریز می گردد نه تنها قادر به گسست از محور نظام جهانی نیستند بلکه اکثراً حتی خواست آن را نیز ندارند . در این مورد کشور ونزوئلا در میان کشورهای بالقوه نوظهور اقتصادی استثناء است . دولت چاوز در این کشور در طول دوازده سال گذشته (از 1999 به این سو ) توانسته که پیوندهای دولت خود را با نهادهای مهم نظام جهانی سرمایه ( بانک جهانی ، صندوق بین المللی پول و.... ) بریده و با تمام محدودیت ها و مشکلات موفق گردد که با استفاده از بخش مهمی از درآمد فروش نفت درجه درصد فقر را بطور قابل ملاحظه ای در ونزوئلا کاهش دهد .
6 – با اینکه خواست گسست بیشتر و کامل از رأس نظام سرمایه به موازات خواست کاهش فقر و ترویج برابری معیشتی در بین طبقات توده ای ( کارگران ، دهقانان ، بی خانمان ها و زاغه نشینان ) فوق العاده جدی و قوی است ولی مخالفت شدید و آشتی ناپذیر طبقات مسلط در جامعه ونزوئلا ( کلان سرمایه داران ، ملاکین بزرگ و بخش هائی از طبقه متوسط ) با چاوزو طرفدارانش به قوت خود باقی است . از منظر این نگارنده اگر چپ رادیکال و دیگر چالشگران ضد نظام جهانی ( ضد امپریالیست ) خود را برای " روزهای بارانی" آماده نسازند چاوزو یارانش با سرنوشتی دردناک روبرو خواهند گشت که دولت مصدق در 28 مرداد 1332 در ایران و دولت سالوادور آلنده در 11 سپتامبر 1973 در شیلی با آن روبرو گشتند . مضافا چون نیروهای راست در جامعه ونزوئلا عمیق تر از گذشته ها در فرهنگ کمپردادوری و لاجرم در باتلاق انقیاد طلبی ( بازار آزاد نئولیبرالی ) در غلطیده اند بالطبع درجه ارتجاعیت و سبعیت شان نیز در روزهای بارانی علیه نیروهای کار و زحمت بیشتر و شدیدتر خواهد بود . بهر رو امروز بیش از هر زمانی در گذشته جامعه بشری به سوی گسست از محور نظام در جهت استقرار آزادی های ملی و دموکراتیک و توسعه عدالت اجتماعی در حرکت است .
واقعیت های استقلال ، آزادی
و عدالت اجتماعی در جنوب
1 – در پرتو اوضاع رو به رشد که احتمال به چالش طلبیدن موقعیت هژمونیکی نظام جهانی فعلی ( سرمایه داری واقعا موجود = امپریالیسم سه سره ) از سوی مجموعه و ائتلافی از کشورهای نوظهور اقتصادی در جنوب وجود دارد ، چالشگران ضد نظام بویژه چپ های رادیکال در تحلیل های خود ضروری است که به ارتباط سه واقعیت موجود در کشورهای جنوب بویژه در کشورهای نوظهور جنوب توجه کنند . این سه واقعیت بطور کلی این است که هنوز بعد از گذشت صد و بیست و اندی سال از آغاز عصر سرمایه داری انحصاری ما هنوز شاهد وجود انگاشت و پراتیک " کشورها استقلال ، ملت ها آزادی و توده های مردمی دگردیسی بزرگ  می خواهند ، هستیم . در اینجا پیش از تفسیر و توضیح این سه واژه و انگاشت بگذارید به امکان وقوع یک واقعه اشاره کنیم : در کشورهای جنوب برای چالشگران ضد نظام این امکان مثل گذشته وجود دارد که یک " جناح هژمونیک " مرکب از طبقات استثمار شده و دوزخیان زمین به عنوان یک بدیل در تقابل و تلاقی با جناح هژمونیک مسلط حاکم جناحی که پیوسته با تعمیق و گسترش فرهنگ کمپرادوری خود به باز تولید تسلط امپریالیستی بر کشورهای جنوب ادامه می دهد ، به وجود آورند .
2 – منظور از انگاشت " کشورها استقلال می خواهند" این است که امپریالیسم پیوسته در تاریخ با سیطره خود منکر و مخل استقلال و عزت ملت – کشورهائی است که در عرض تاریخ معاصر در جوامع پیرامونی جنوب شکل گرفته و رشد یافته اند . امپریالیسم بطور سیستماتیک تلاش می کند که اجزاء و ویژگی هائی که به کشورهای پیرامونی اصالت و هویت می دهند را نابود ساخته و به جای آنها اندیشه ها ، عادات و فرهنگ حاکم بر بازار سرمایه داری را تحت نام "غربی سازی " در آن کشورها تعبیه سازد . به عبارت دیگر از اصل " کشورها استقلال می خواهند " مفهوم شکل غائی خود مختاری ( خود گردانی ) در ارتباط با گسست از محور نظام جهانی استنباط می گردد . رهائی و آزادی بدون استقلال ( یعنی گسست از نظام جهانی سرمایه ) و بقای استقلال و آزادی که لازم و ملزوم و مکمل یکدیگر هستند ، بدون رواج انگاشت و پراتیک " توده ها انقلاب می خواهند " امکان ندارد .
3 – در این برهه از تاریخ و با در نظر گرفتن تلاطمات عظیم در کشورهای جهان بویژه در بخش جنوب منظور از شعار " توده ها انقلاب می خواهند " این است که توده های خلقی ( کارگران ، دهقانان و دیگر تهیدستان در شهرها و دهات به اضافه " دوزخیان زمین ") خواهان برابری بویژه در عرصه معیشتی – اقتصادی هستند . این توده های مردمی چون نقش بزرگی در جریان رسیدن به استقلال و مکمل آن یعنی رهائی و آزادی از ارزش ها و معیارهای اعمال شده از سوی " بازار آزاد " امپریالیستی ایفاء کرده اند به حق خواهان برابری هستند . این امر که یک گره کلیدی است بدون توسعه اجتماعی در جهت تبلیغ و ترویج عدالت اجتماعی و البته با ریشه ها و چشم اندازهای سوسیالیستی در آن کشورهای استقلال یافته و رها گشته ، امکان نخواهد یافت . نتیجتاَ رهائی ملت ها از یوغ امپریالیسم رابطه ناگسستنی با کشورهائی دارد که این ملل در آن کشورها زندگی مشترک داشته و در ساختمان و تکامل آن کشورها نقش داشتند . عموماَ در تاریخ شعار و انگاشت " ملت ها آزادی می خواهند " رابطه مکمل و لازم و ملزوم با اندیشه و انگاشت " کشورها استقلال می خواهند " پیدا می کند . در ارتباط با شعار " ملت ها آزادی می خواهند " چالشگران ضد نظام باید الزامات به زیر سئوال بردن سلسله مراتب ها در نظام جهانی سرمایه را مشخص و معین کنند .
4 – جهان ما در حداقل پانصد سال گذشته سرمایه داری به تدریج ولی بطور مداوم از ملت – دولت های متعدد و گوناگونی تشکیل یافته است که از نظر تاریخ حرکت سرمایه و فعل و انفعالات ناشی از آن به دو بخش مکمل هم تقسیم گشته اند : کشورهای توسعه یافته مرکز ( شمال = امپریالیست ها ) و کشورهای توسعه نیافته پیرامونی ( جنوب = کشورهای دربند پیرامونی = جهان سوم ) . در این سلسله مراتب ها نباید به اهمیت بُعدهای ملی در کشورهای پیرامونی در بند کم بها داد . فارغ از هر نوع فرمول بندی های تاریک اندیشانه اولتراناسیونالیستی که استراتژی های سرمایه جهانی مشوق و حامی آنها در اکناف جهان هستند ، چالشگران بویژه رادیکال ضد نظام باید بپذیرند که خواست آزادی ملل به هیچ وجه ابقاء و یا بازگشت به گذشته نبوده و بلکه ساختمان آینده ای است که با ارثیه های تاریخی آن ملل در آن کشورها گره خورده است . پس ادغام و وحدت مناسب این سه اصل عینی ( استقلال ، آزادی ، عدالت اجتماعی ) در کشورهای جنوب می تواند مردمان کشورهای جنوب را بعد از رهائی از یوغ هیولای جهانی حاکم در جاده ایجاد جهانی دیگر و بهتر قرار دهد که در درازمدت ما را به سوسیالیسم قرن بیست و یکم نزدیک سازد .
نتیجه اینکه
1 – چون توده های مردمی و ملت ها و ملیت ها همراه با دولت هایشان در کشورهای پیرامونی جنوب کوچکترین " احترام و عزت و اعتباری " در محاسبات درون نظام امپریالیستی ندارند در نتیجه جای تعجب ندارد که کشورهای جنوب در صد و اندی سال گذشته ( از انقلاب مشروطیت ایران و انقلاب زاپاتا در مکزیک در دهه اول قرن بیستم به این سو ) به " منطقه طوفانی " انقلاب ها و شورش ها تبدیل یافته اند . این شورش ها و تلاطمات انقلابی و دولت های برآمده از آنها بودند که علیرغم محدودیت ها و تضادهایشان ضروری ترین دگردیسی ها را در تاریخ معاصر جهان بوجود آوردند – دگردیسی هائی که مهم تر و تاریخساز تر از توسعه و رشد نیروهای تولیدی در کشورهای مرکز نظام در صد سال گذشته بودند .
2 – ورود و نزول طولانی نظام فرتوت سرمایه داری جهانی و گذار طولانی به سوسیالیسم از مسیری می گذرد که در آن دو قطب آشتی ناپذیر بشریت را بر سر " دو راهه " قرار داده است . فرود و نزول سرمایه خود بخود نه تنها ما را در جاده بسوی سوسیالیسم قرار نمی دهد بلکه این نظام در تلاش برون رفت از بحرانی که در آن فرو رفته خیلی امکان دارد که دنیا را در سراشیب جاده پر پیچ و خم سبعیت – آپارتاید در سطح جهانی – قرار دهد . ولی از سوی دیگر این فرود و ریزش و ادامه بحران ساختاری شرایطی عینی و ذهنی در سطح جهان بوجود آورده که در آن تعهد و انتخاب راه طولانی گذار به سوسیالیسم هر آن قویتر ، ضروری تر ولاجرم ممکن تر می گردد .
3 – حرکت در مسیر ایجاد "جهانی دیگر" یا به عبارتی جهانی بهتر با چشم اندازهای سوسیالیستی با اینکه غامض و پیچیده و حتی بعضی مواقع مبهم است , ولی هر روز بر ضرورت و امکان ایجادش توسط مردم بویژه در کشورهای جنوب ( منطقه طوفانی نظام ) افزوده می گردد . امروز عروج امواج خروشان بیداری و رهائی که در کشورهای سه قاره جنوب به نام " موج دوم " معروف گشته است ، باز هم در مناطق طوفانی اتفاق می افتد . نقداَ این امواج خروشان به شکل های متنوع و گوناگون کشورها استقلال ، ملت ها آزادی و توده ها انقلاب می خواهند ، موفق گشته اند که سیاست و تهاجمات آمریکا و تهاجمات کشورهای عضو ناتو را در خاورمیانه و آسیای جنوبی در کلیه عرصه های سیاسی و غیر نظامی ( و حتی نظامی در مورد سوریه ) با ناکامی روبرو سازند . بحران سیستم مالی نظام به دولت های نوظهور اقتصادی در کشورهای جنوب فرصت داده که به ایجاد سازمان های خودمختار، سازمان آلبا  در آمریکای لاتین ، سازمان شانگهای در آسیا و سازمان بریکس در سطح جهانی دست بزنند . انحصارات پنج گانه تکنولوژیکی مرکز نظام نه تنها در کشورهای خودی با خشم و نفرت کارگران و جوانان روبرو گشته اند بلکه بطور روزافزونی بخاطر مبارزات توده های مردم در کشورهای جنوب ( که خواهان ملی کردن صنایع و منابع طبیعی خود هستند ) مجبور گشتند که در بعضی از کشورهای جنوب ( بولیوی ، اکوادور ، آرژانتین و.... ) دست به عقب نشینی بزنند . سازمان های توده ای و احزاب رادیکال چپ همراه با دیگر چالشگران ضد نظام در بعضی از کشورهای جنوب برنامه های نئولیبرالی را شکست داده و یا در حال شکست دادن آنها هستند . این ابتکارات ، مقاومت ها و مبارزات که اساسا از نظر تاریخی ضد امپریالیستی ( ضد نظام جهانی سرمایه = سرمایه داری واقعا موجود ) هستند . ویژگی ها ، عناصر و اجزائی را در خود حمل می کنند که بطور بالقوه حداقل بخشی از کشورهای جنوب را در مسیر " گذار طولانی " سوسیالیسم قرار می دهند .
منابع و مآخذ
1 – سمیرامین ، " جنوب جهانی گرائی را به چالش می طلبد " ، در نشریه" پمبازوکا" ، 12 آوریل 2012 .
2 – ایواگولینگر ، " بوش در مقابل چاوز : جنگ واشنگتن علیه ونزوئلا "، نیویورک 2008 .
3 – جان سال ، " سرمایه داری ، سوسیالیسم و دموکراسی در جنوب آفریقا " ، نیویورک 2011 .
4 – چیکومندز ، " مبارزه برای حفظ جنگل در آمازون " ، نیویورک 2009 .
5 – جو آلن ، " ویتنام : جنگی که آمریکا باخت " ، نیویورک 2007 .
6 – یونس پارسا بناب ، " بحران عروج مرکزی های جدید قدرت و بازارهای نوظهور" در " جهان در عصر تشدید جهانی شدن سرمایه " ، در آمازون دات کام ، 2010 .

هیچ نظری موجود نیست: