تاکسی نارنجی رنگ هم دوست دارد مثل صاحبش در خانه بماند و استراحت کند.اما پیرمرد نمیتواند خود را بازنشسته کند و در خانه بنشیند.او باید هر روز این تن نحیف و خسته را به خیابان بیاورد، از تاکسی قدیمیاش بخواهد جلوی مسافرها ترمز کند، مردم را جابجا کند، کرایه بگیرد تا امورات زندگی بچرخد.
یکی از مشکلات جامعه امروز ما عدم استقلال مالی جوانان است.بیشتر جوانان ایرانی با این تفکر زندگی میکنند که تا زمانیکه در خانه پدری هستند، والدین باید مخارج آنها را تامین کنند؛ از خرج روزمره زندگی گرفته تا پول توجیبی، تا خرج درس و مدرسه.
این معضل در کلانشهرها بیشتر از شهرهای کوچک و روستاها خود را نشان میدهد.در شهرهای کوچکتر که مردم هنوز سنتیتر زندگی میکنند، بچهها بخصوص پسرها از همان نوجوانی در کنار تحصیل حرفهای را هم یاد میگیرند؛ مثلا در اوقات بیکاری و فراغت میروند، سلمانی، مکانیکی، تعویض روغنی و... یاد میگیرند.
آنها از این که یک فن و حرفه را در کنار تحصیل آموزش ببینند ابایی ندارند.پدر و مادر به آنها آموختهاند که باید مراقب روز مبادا باشند؛ شاید اتفاق رخ بدهد و آنها مجبور شوند، کار کنند.
اما تا زمانی که روز میادا نشده، پدر و مادر از آنها حمایت میکنند و هزینه زندگی آنها را تامین میکنند.این گونه بچهها یاد میگیرند کار کنند و پول دریافت کنند.این عادت باعث میشود وقتی پدرها، پیر شدند، بچهها کار کردن آنها را تاب نیاورند و خودشان سرکار بروند و هزینه تحصیل و بخشی از زندگی پدر و مادر و خانواده را تامین کنند.در اصل احساس مسئولیت از همان کودکی در آنها شکل میگیرد و در بزرگی از به عمل تبدیل میشود.
اما در کلانشهرها که زندگی سنتی در سایه زندگی مدرن قرار گرفته است و بیشتر مردم این شهرها نمیدانند که چگونه باید زندگی خود را بین این دو فرهنگ مدیریت کنند، بچهها فقط بچه میمانند حتی زمانی که بزرگ میشوند، به سن قانونی میرسند،به دانشگاه میروند، فارغ التحصیل میشوند و ...
پدر و مادر وظیفه خود میدانند هزینه زندگی آنها را تامین کنند.پدرها تبدیل به خودپردازهایی میشوند که باید همیشه جیبشان پر از پول باشد.ندارم و نمیتوانم وجود ندارد.وظیفه پدر و مادر تامین زندگی بچههاست.در این شرایط این جمله را بسیار میتوان شنید: شما که نمیتوانستید زندگی را اداره کنید چرا بچهدار شدید؟!
اما این سوال معمولا بی جواب میماند که پدر و مادر تا چه زمانی باید هزینه زندگی بچهها را تامین کنند.در کشورهای پیشرفته در همان کشورهایی که مدرن زندگی میکنند و بیشتر ایرانیها تلاش میکنند از زندگی آنها تقلید کنند از همان دوره مهدکودک و دبستان به بچهها آموزش داده میشود که باید مستقل شوند؛ پدر و مادر فقط تا سن 18 سالگی باید امورات زندگی آنها را تامین کنند و بعد از آن قانون آنها را مکلف به چنین کاری نمیکند.بچه ها از همان سالهای اول زندگی میآموزند باید مستقل شوند.
اما در کشور ما این حرفها نه در مهد کودک گفته میشود، نه در مدرسه و نه حتی در دانشگاه.استقلال مالی یکی از نکتههای مغفول مانده سیستم تربیتی و آموزشی در کشور ماست.بچهها از ابتدا یاد میگیرند: بابا نان داد! این جمله چنان در مغز آنها فرو میرود که انگار بابا باید تا آخرین قطره خون خود سرپا بایستد و به هر قیمتی شده است، نان را به سفره بیاورد و گرنه حیثیت و مردانهگیش دچار فروپاشی میشود.
بچهها باید یاید بگیرند تا سن قانونی باید منتظر نان بابا باشند.باید این تفکر از ذهن بچههای امروز و جوانان پاک شود که پدر وظیفه دارد هزینههای زندگی آنها را تامین کند.پدر حامی فرزندان است.نقش حامی با نقش موظف کاملا متفاوت است.
اگر مهارتهای زندگی به کودکان امروز آموخته شود، فردا دیگر پیرمردی را نخواهیم دید که برای دهشاهی کرایه و تامین مخارج دختر و پسر دانشجویش، دنده صد تا یک غاز عوض میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر