توضیح المسائل
پاسخ هائی به پرسشهای هزارساله
ازکلینی تا خمینی
چهار شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۱ - ۰۱ اوت ۲۰۱۲
رضا اغنمی
توضیح المسائل
پاسخ هائی به پرسشهای هزارساله
ازکلینی تا خمینی
اثر شجاع الدین شفا
چاپ پنجم
نشر فرزاد 1378
دردیباچه کتاب آمده است:
«کتاب حاضر برای نخستین باردرسال 1362 (1983) درپاریس به چاپ رسید»
کتاب رااز دوستی به امانت گرفتم سرگرم مطالعه اش بودم که خبر درگذشت نویسنده اش را شنیدم. متأسف شدم از دست رفتن این پژوهشگرآشنا با معارف اسلام، که با اشراق به فرهنگ مغرب زمین، با دیدی باز، درفضای امرورۀ حاکم برنیازهای جامعۀ بشری، یکی ازبزرگترین معضلاتِ ریشه دارِچند قرنی ایران را مطرح کرده وبا پژوهش جدّی و استوار خدمت کم نظیری به فرهنگ وهموطنانش انجام داده است.
دیباچۀ شش برگی کتاب با اطلاعات مفید، خواننده را با آهنگِ هشیاردهندۀ نویسنده آشنا میکند. این حس که شفا دریچۀ تازه ای گشوده برای آگاه کردن مردم از رفتار فقها، نظر مخاطبین را جلب میکند، از پشت سیاهی های هزار ساله، مکتبِ حدیث گویانِ دینی قد میکشد. عریان میشود. همانگونه که در پیشانی اثر آمده :
« پژوهشی مستند درمبانی تاریخی و فکری و مذهبی مکتب هزار و صدسالۀ دکانداران دین» است.
شفا، با توجه به سابقۀ فرهنگی، و ازآنجایی که شیوۀ برخورد با مکتب روحانیت را میشناسد و با رفتارهای فرهنگی - اجتماعی آنها الفت دیرینه ای دارد ، مدبرانه، با اتخاذ روش کاملا حساب شده و گزینش راه درست، پژوهش کتاب ها و اسناد ومدارک فقها و تاریخ هزارساله را با صبر وحوصله زیروروکرده، با مطالعۀ دقیق، ضعفها را مستند کرده است. هربرگ ازاین دفترپربار، گواهی از یک تلاش صبورانه و ماندنی ست، درنوع خود کم نظیر.
«برای تألیف این کتاب احتیاج به گردآوری و طبقه بندی و تنظیم مطالب بسیار بود. زیرا اصل براین بود که کوچکترین مطلب و اشارۀ غیرمستندی درآن وجود نداشته باشد، واین کار نیاز به بررسی صدها کتاب و رساله و تحقیق و مراجعه به نشریات فراوان ایرانی و خارجی داشت ... ... بدین جهت منابع تازه ای مورد مطالعه و بررسی من قرار گرفت که دردرجۀ اول آثار معتبر فقه و حدیث بود که درطول هزار سال گذشته از «اصول کافی» کلینی درآغاز قرن چهارم هجری گرفته تا «تحریرالوسیله» خمینی درپایان قرن چهاردهم توسط «اعاظم» رجال دین تألیف شده و مبنای کار مؤمنین قرارگرفته است.» ص6
نویسنده با نقبی به گذشته های دور و دراز، برخورد علمای دین با دانشمندان و متفکران را درجامعۀ ایران بررسی میکند. فرهنگ ستیزیها و کجرویها را یادآور میشود.
« مکتب آخوند درطول بیش ازهزارسال نه تنها سهمی درتکوین و اعتلای این فرهنگ نداشته بلکه بطور بیوقفه با آن مبارزه و دربرابر آن صف آرائی کرده است ... حلاج ها و سهروردی ها به فتوای آنان کشته شدند. ابوعلی سیناها و رازی ها تکفیرشدند .عراقیها وملاصدراها راه فرار پیش گرفتند. به فردوسی اجازه دفن درگورستان مسلمین داده نشد. آرامگاه های خیام و حافط به کرات دستخوش ویرانگری شدند. فتوای شرعی صادرشد که مثنوی مولانا و دیوان حافظ را باید با انبر جابجا کرد. از زمان صفویه ببعد اصولا و به صورتی آشکارا و رسمی با هرگونه کوششی درراه رسوخ دانش جهان خارج به درون جامعۀ ایرانی مخالفت و کارشکنی شد.» ص 48
نویسنده، دل خونی دارد ازجعل حدیث وخبر.
مینویسد :
«از روش های مکتب آخوندی، جعل ساده و آسان هر خبر ومطلب مورد نظر ازقول هر مرجع گذشته و حال است، بی آنکه ازاین بابت احساس مسئولیتی داشته باشد.
میدانیم که میلیونها غیبگوئی به وسیلۀ تنویم [خواب کردن] مغناطیسی درکتب طب امروزی نوشته شده. ایت الله خمینی، کشف الاسرار.
علمای طب ثابت کرده اند که دربدن آدمی 360 رگ است که نصف آنها میجنبد و نصف دیگر نمیجنبد. آیت الله دستغیب کتاب معراج، درتکوین و تشریح انسان.
اخیرا دانشمندان کمونیست به وجود جن پی برده وآن را تصدیق کرده اند. آیت الله مشگینی درخطبۀ نمازجمعه قم.
یکی ازدانشمندان بزرگ غرب میگوید اگرعلی علیه السلام به دست این ملجم شهید نمیشد ممکن بود برای همیشه زنده بماند. زیرا اعتدال درتمام جنبه های حیاتی بروجود او حکومت می کرد. آل کاشف الغطاء : آئین ما.
اما درباره اینکه جن چون ازآتش آفریده که جسم است، چرا خودش جسم نیست، امروز علما رسیده اند به اینکه ما فقط یک نوع جسم نداریم که جسم سه بعدی باشد، بلکه امکان دارد اجسامی با ابعادی بیشتر یا کمتر وجود داشته باشد درکرات آتشین. (علامه مطهری، شهید محراب: خطابه و منبر.» ص 50
خواننده حیرت میکند ازاین مغزهای خیال پروربیپایه با سخنان بیهوده. و شگفت ازپیروان، که قرنهاست در این فرهنگ دوام آورده وهنوز در نقش "اشرف مخلوقات" نفس میکشند!
بخش اول: نگاهی به تاریخ تشیع درایران
شفا، دست خواننده را میگیرد و با خود به اعماق تاریخ میکشاند. با اشاره به حوادث چهارده قرن پیش، یورش اعراب به ایران و بهمریختن نظام شاهنشاهی را مطرح میکند و به درستی عوامل فروپاشی را یادآور میشود:
«امتیازات گسترده طبقاتی، تبعیضات اشرافی، بیعدالتی های اجتماعی، همراه با فرسودگی نظامی که زادۀ جنگ های بیزانس بود، و به خصوص همراه با کابوس نفوذ بیحساب آخوندان زرتشتی درهمۀ امورمملکت با زنجیر تکفیرها و مجازاتها و تفتیش عقیده های مذهبی آنان، ازدیربازکاسۀ صبرمردم این شاهنشاهی بزرگ را لبریز کرده بود.» 57
دراوایل انقلاب 1357 شایعۀ "حمله دوم اعراب به ایران" بر سرزبانها افتاد که نخست به طنز بیشتر شبیه بود و ظاهرا جدی گرفته نشد، اما کم کم آثاراین حمله واین بار از درون، به نام حکومت مذهبی درکشور نمایان شد. مبارزۀ هوشمندانۀ مردم و به ویژه مقاومت سرسختانۀ زنان و جوانان نسل بعد ازانقلاب، آرزوهای واپسگرایان را نقش برآب کرد. با این حال، روحانیت پس ازهزاروخرده ای سال با تشکیل سلطنت فقها ، به آرزوهای دیرینۀ خود رسید. سر آغاز تلخترین دوران برای مردمی که هشت دهه پیش نخستین پرچمدارجنبش مشروطه خواهی درمنطقه بودند، فصل خونبار و هراسناکی درتاریخ پیرانۀ ایران گشود.
شفا مینویسد :
«با پایان رفتن عصر امامان دورۀ طلائی احادیث و محدثان در جهان تشیع آغاز شد ... ... درهمان زمان گفته شد که دردوران حضرت صادق گفته های وی توسط شاگردانش درچهارصد مجلد گرد آوری شده بود، و محدثان غالبا منبع خود را همین مجلدات نادیده میدانستند.» ص 66
این روایت هم شنیدن دارد :
« از حضرت امام صادق پرسیدم چه میشود که شما درگفتگو با اشخاص مختلف دربرابر یک پرسش واحد جواب های متفاوت میفرمائید؟ فرمود ما مردم را به اندازۀ زیادی و کمی عقلشان جواب میگوئیم. عرض کردم: عقل اصحاب پیغمبر که کم نبود، اگر ازقول آن حضرت راست میگفتند چرا آنها نیز درنقل این اقوال اختلاف پیدا کردند؟ فرمود : نه اختلاف پیدا نکردند، این خود رسول الله بود که فرمایشات خودش را عوض میکرد ... به حضرت عرض کردم: حالا که رسول الله نیستند، چرا خود شما گاهی خلاف آنچه را که ازایشان نقل شده به ما میگوئید؟ فرمود آخر حدیث هم مانند قرآن ناسخ و منسوخ دارد.» ص 69
دراین گفتگو، انگار که طرفین سربه سر هم گذاشته دارند باهم مزاح میگویند. نه تنها صحبت ها جدی نیست، بلکه آدمها نیزجدی نیستند. بیشتردست انداختن مردم را میماند. نباید فراموش کرد که نقالی برای سرگرمی وجلب عوام ازعناصر پایه ای ادیان الهی ست، که توسط پبشوایان دینی تبلیغ و رواج اجتماعی پیدا کرده است. تسری این فرهنگ از یهودیت به اسلام، موهبتی بزرگ برای محدثین بوده است که با خوانش تازه ای گسترش آن را دنبال کرده اند. هشیارانه، درهمان اوان دریافتند که نقالی ضرورت حیاتیست درحفظ موقعیت و پایداری قدرت. طرح سخنانِ بیمایه به عنوان حدیث وروایت اززبان پیامبروائمه، ذهنیت ساده وعامیانۀ مؤمن شیفته را لبریز از صفای پاکِ خدایی میکند. گروه حدیث گویان در بازیگری صحنه ها تا آنجا پیش تاختند که هرحدیث و روایت دست چندم به گوش هرکس خورد، بدون کمترین حسِ مسئولیتِ وجدانی همه را به رسول خدا نسبت داد.
به نقل از کشف الاسرار امام خمینی صص87 و 88 آورده است:
«خدای عالم تصمیم گرفته بود که حسین بن علی درسال 70 هجری قیام کند و عالم را مسخرکند. لیکن چون آن فتنه واقع شد کار عقب افتاد وخداوند آن را به سال 140 هجری محول فرمود اگر مردم دراین موقع سرّ امامان را فاش نمیکردند ... » ص 73
سرّ امامان را چه کسی کشف کرده معلوم نیست. مگرخدای عالم سرّوالخفیّات از قبل نمیدانسته درآینده چه اتفاقی درکرۀ خاکی رخ میدهد؟ چرا اصلا اجازه داد سرّ امامان کشف شود؟ دربرگ مقابل این خبر صحبت ازعلم نهان و بداء [ظاهر] است و ازقول امام صادق علیه السلام آمده که خداوند علم نهان را «به فرشتگان و رسولان و پیامبران آموخت و ما نیز ازآن علم برخورداریم.»
تزلزل تصمیم های پروردگار جهان، و نسبت دادن اینگونه حرکتهای سست انسانی به خداوند آیا کفر نیست؟
شفا، که به کنجکاوی، اندیشه های سست و بیمایۀ محدثان بی مسئولیت را، با رو در روگذاشتن ناهمگونی ها به چالش گرفته چنین نتیجه می گیرد :
« ... با برخورداری ازکرامات اصول بنیادی دیگری چون اجتهاد و تقلید، تقیه شک، ناسخ و منسوخ،بداء به صورت پر برکت ترین بازار سودای تاریخ ایران، یعنی بازار " دکانداران دین" درآمد.» ص 76
دنبال می کنیم :
«ابوحنیفه معروف به "امام اعظم" ومؤسس فقه حنفی، که ازفقهای درجه اول عصرخود بود وفقط چند دهه پس ازمحمد [ص] میزیست با وسواس خاصی که بعدا به صورت ضرب المثل درآمد، ازمیان 700000 (هفتصد هزار) حدیث رایج عصرخود فقط 1067 حدیث را صحیح دانست. ... ولی به تصریح "ابن خلدون" مورخ معروف عرب، تعداد احادیثی که مورد تأیید قطعی ابوحنیفه قرار گرفت فقط 17 عدد بود. » ص77
نزول جبرئیل به عایشۀ هفت ساله برای نشان دادن تصویر رسول الله، ازبیمزه ترین حدیث هاست دراین باره . انگاری که شهرمکه درآن زمان گرفتار ترافیک سنگین بوده و اجازه نمیداده عایشه حضرت رسول را درچند قدمی شهر مکه ببیند.
شفا، دراثبات نادرستی روایت های محدثان، با استناد به مدارک مکتوب علمای دین مبین، برگهای 76 تا 100 کتاب را به " تاریخچه ای ازحدیث و حدیث سازان" اختصاص داده، که گوشه ای از دقت و وسواس کم سابقۀ این پژوهشگر آگاه را تأیید میکند
دکانداران دین درعصر صفوی
شفا، سیاهه ای از جنایت های هولناک آن خاندان که چند "کلب علی" را در دامان خونین و متظاهر به دین پرورانده بود به مخاطبین معرفی میکند. به کوتاهی، جنایت هریک ازپادشاهان را یادآورمیشود. به دونمونه از جنایت های کم سابقۀ آن خاندان بسنده میکنم :
«شاه اسماعیل دوم، درطول سلطنت یک ساله خویش تقریبا همه شاهزادگان صفوی ازبرادران و برادرزادگان وعموها وعموزاده های خود، حتی محمدباقرمیرزای دوساله را با ساطور وطناب و زه وکمان به قتل رسانید، و تنها دریک روز به دستور او 500 نفر از صوفیان را درقزوین سربریدند.» ص 102
در همین دوران است «که ملا محمدباقر مجلسی که به فرمان شاه لقب "شیخ الاسلام" گرفته بود ازاو [شاه سلیمان] درعالم مستی اجازه گرفت که زرتشتیان وارامنه و کلیمی های اصفهان را " که باعقاید ضاله خود به اسلام لطمه میزنند" به قتل برساند، و درنتیجه بسیاری ازکلیمیان و ارمنیان به هلاکت رسیدند .عده ای نیز با پرداخت رشوه های کلان جان خود را خریدند. ... ... به تحریک ملامحمد باقر آخرین آتشکده های زرتشتی را ویران کردند.» صص 5 - 104
با این جنایت های وحشتناک صفویه، مذهب تشیع رسمیت پیدا میکند و فرصت طلائی برای محدثان پیش میآید. زمانه ای که باچهره گشودن بزرگترین عالم شیعی مذهب دراصفهان، ده ها مؤلفۀ روائیِ راویان بی مسئولیت، مذهب را آلوده میکند. دروغ، ریا، خشونت، فساد اخلاقی و اخذ مالیات از فواحش شهر، با رشد موزون درهاله ای ازفریبِ پنهانی درردیف مناسک مذهبی قرار میگیرد.
بخش دوم
مبانی فکری ومذهبی مکتب دکانداران دین
شفا، درتحلیل و بررسی مدارکِ روایت های محدثان، ده ها حدیث از کتب معتبر اسلامی را نقل میکند که در این جا به دو سه روایت از آنها اشاره میکنم. به نقل ازکتاب "اصول کافی" اثرکلینی، از نامه ای سخن میگوید که خداوند متعال برای حضرت علی ابن ابیطالب نوشته است که جبرئیل به حضرت محمد میدهد:
«آنگاه جبرئیل گفت ای محمد! پروردگارت بتوسلام میرساند و میگوید این همان مکتوبست که (برای فرستادن آن) با توپیمان کردم ...» ص 154
و حضرت محمد نامه را میگیرد و علی علیه اسلام را خبرمیکند و رسول خدا حضرت فاطمه وحسن و حسین را میخواند و «سپس آن نامه با مهرهائی ازطلا با مهرهائی که آتش به آن نرسیده بود [جلق الخالق] مهرشد و به امیرالمؤمنین علیه السلام تحویل داده شد.» ص 155
ازقول ثقة الاسلام کلینی بازهم میخوانیم:
« ... گروهی ازشیعیان ازشهرهای دورآمدند و ازحضرت امام جواد علیهم السلام اجازۀ تشرف گرفتند و به خدمتش رسیدند و دریک مجلس 30000 [سی هزار] مسئله ازاو پرسیدند که حضرت به آنها جواب داد. ودر آن زمان حضرت علیه السلام ده ساله بود.» ص 165
سرخواننده سوت میکشد ازاین همه مبالغه. این تازه ازقول کلینی ست و ملقب به ثقة الاسلام.
از امام خمینی، میپرسند که «اگرخداوند به استقرار امامت درخاندان علی اراده فرموده بود چرا این موضوع را صریحا در قرآن بیان نفرموده...»
پاسخ امام شنیدن دارد :
«پیغمبر ازاینکه امام را با اسم و رسم درقرآن ذکرکند میترسید، که مبادا پس ازخودش قرآن را دست بزنند واختلاف بین مسلمان ها شدیدترشود.
خدا هم درقرآن دراظهارامامت با اسم ورسم محافظه کاری میکرده و ازمنافقان ترس داشته است.
به واسطۀ احادیث کثیره معلوم میشود که پبغمبر درتبلیغ امامت خوف ازمردم داشته است.» ص 195
گویندۀ این سخنان حیرت آوریا بقول آقای شفا « کدام حاکم واقعی شرع، میتواند بیان کنندۀ چنین مطالبی را مرتکب کفرآشکار ومستوجب حدّ اشد مجازات شرعی نشمارد؟» حضرت امام خمینی ست که در کتاب کشف الاسرار صفحات 130و 131 ثبت و ضبط شده است.
شگفت آور، داستان ولادت باسعادت امام دوازدهم است که آقای دستغیب شهید محراب نوشته وباید به دقت خواند. پبش بینی خبرولادت امام زمان آن هم ازقول دختر قیصر رومی و خواب دیدنش مریم و حضرت زهرا و صحبتش با آن دو، که الحق شاهکار قصه نویسی ست درنوع خود خواندنی. صفحات 200- 204
درحادثۀ طوفان نوح عقرب را به کشتی راه نمیدهد که مبادا دیگرمخلوقات رابگزد. با زبان عربی با حضرت نوح صحبت میکند.
«عقرب گفت من عهد میکنم باتو که نگزم هرکسی را که اسلام بیاورد و بگوید صل علی محمد و آل محمد و علی نوح فی العالمین.» ص 204
از کتاب معراج آیت الله دستغیب، شهید محراب نقل میشود که:
«حضرت محمد اولین باری که جبرئیل را درصورت اصلی او با 600 بال مشاهده نمود غش کرد. با این وجود ملائکی هم هستند که طبق روایت آیت الله شهید16000 بال دارند.» ص 226
در بارۀ شب معراج، نماز خواندن خدا و نقل و قول ها شنیدنی ست :
حضرت رسول اکرم میفرماید: «چون به ملاء اعلی رسیدم، جبرئیل به من گفت که توقف کنم وبیشتر نروم. گفتم چرا؟ گفت برای اینکه پروردگارت درنمازاست. پرسیدم : ای جبرئیل، چگونه نمازی میکند؟ جواب داد که میفرماید: سبوح! قدوس! منم پروردگار بزرگ، و پروردگاری به جز من نیست.» ص 227
ادامه دارد
پاسخ هائی به پرسشهای هزارساله
ازکلینی تا خمینی
اثر شجاع الدین شفا
چاپ پنجم
نشر فرزاد 1378
دردیباچه کتاب آمده است:
«کتاب حاضر برای نخستین باردرسال 1362 (1983) درپاریس به چاپ رسید»
کتاب رااز دوستی به امانت گرفتم سرگرم مطالعه اش بودم که خبر درگذشت نویسنده اش را شنیدم. متأسف شدم از دست رفتن این پژوهشگرآشنا با معارف اسلام، که با اشراق به فرهنگ مغرب زمین، با دیدی باز، درفضای امرورۀ حاکم برنیازهای جامعۀ بشری، یکی ازبزرگترین معضلاتِ ریشه دارِچند قرنی ایران را مطرح کرده وبا پژوهش جدّی و استوار خدمت کم نظیری به فرهنگ وهموطنانش انجام داده است.
دیباچۀ شش برگی کتاب با اطلاعات مفید، خواننده را با آهنگِ هشیاردهندۀ نویسنده آشنا میکند. این حس که شفا دریچۀ تازه ای گشوده برای آگاه کردن مردم از رفتار فقها، نظر مخاطبین را جلب میکند، از پشت سیاهی های هزار ساله، مکتبِ حدیث گویانِ دینی قد میکشد. عریان میشود. همانگونه که در پیشانی اثر آمده :
« پژوهشی مستند درمبانی تاریخی و فکری و مذهبی مکتب هزار و صدسالۀ دکانداران دین» است.
شفا، با توجه به سابقۀ فرهنگی، و ازآنجایی که شیوۀ برخورد با مکتب روحانیت را میشناسد و با رفتارهای فرهنگی - اجتماعی آنها الفت دیرینه ای دارد ، مدبرانه، با اتخاذ روش کاملا حساب شده و گزینش راه درست، پژوهش کتاب ها و اسناد ومدارک فقها و تاریخ هزارساله را با صبر وحوصله زیروروکرده، با مطالعۀ دقیق، ضعفها را مستند کرده است. هربرگ ازاین دفترپربار، گواهی از یک تلاش صبورانه و ماندنی ست، درنوع خود کم نظیر.
«برای تألیف این کتاب احتیاج به گردآوری و طبقه بندی و تنظیم مطالب بسیار بود. زیرا اصل براین بود که کوچکترین مطلب و اشارۀ غیرمستندی درآن وجود نداشته باشد، واین کار نیاز به بررسی صدها کتاب و رساله و تحقیق و مراجعه به نشریات فراوان ایرانی و خارجی داشت ... ... بدین جهت منابع تازه ای مورد مطالعه و بررسی من قرار گرفت که دردرجۀ اول آثار معتبر فقه و حدیث بود که درطول هزار سال گذشته از «اصول کافی» کلینی درآغاز قرن چهارم هجری گرفته تا «تحریرالوسیله» خمینی درپایان قرن چهاردهم توسط «اعاظم» رجال دین تألیف شده و مبنای کار مؤمنین قرارگرفته است.» ص6
نویسنده با نقبی به گذشته های دور و دراز، برخورد علمای دین با دانشمندان و متفکران را درجامعۀ ایران بررسی میکند. فرهنگ ستیزیها و کجرویها را یادآور میشود.
« مکتب آخوند درطول بیش ازهزارسال نه تنها سهمی درتکوین و اعتلای این فرهنگ نداشته بلکه بطور بیوقفه با آن مبارزه و دربرابر آن صف آرائی کرده است ... حلاج ها و سهروردی ها به فتوای آنان کشته شدند. ابوعلی سیناها و رازی ها تکفیرشدند .عراقیها وملاصدراها راه فرار پیش گرفتند. به فردوسی اجازه دفن درگورستان مسلمین داده نشد. آرامگاه های خیام و حافط به کرات دستخوش ویرانگری شدند. فتوای شرعی صادرشد که مثنوی مولانا و دیوان حافظ را باید با انبر جابجا کرد. از زمان صفویه ببعد اصولا و به صورتی آشکارا و رسمی با هرگونه کوششی درراه رسوخ دانش جهان خارج به درون جامعۀ ایرانی مخالفت و کارشکنی شد.» ص 48
نویسنده، دل خونی دارد ازجعل حدیث وخبر.
مینویسد :
«از روش های مکتب آخوندی، جعل ساده و آسان هر خبر ومطلب مورد نظر ازقول هر مرجع گذشته و حال است، بی آنکه ازاین بابت احساس مسئولیتی داشته باشد.
میدانیم که میلیونها غیبگوئی به وسیلۀ تنویم [خواب کردن] مغناطیسی درکتب طب امروزی نوشته شده. ایت الله خمینی، کشف الاسرار.
علمای طب ثابت کرده اند که دربدن آدمی 360 رگ است که نصف آنها میجنبد و نصف دیگر نمیجنبد. آیت الله دستغیب کتاب معراج، درتکوین و تشریح انسان.
اخیرا دانشمندان کمونیست به وجود جن پی برده وآن را تصدیق کرده اند. آیت الله مشگینی درخطبۀ نمازجمعه قم.
یکی ازدانشمندان بزرگ غرب میگوید اگرعلی علیه السلام به دست این ملجم شهید نمیشد ممکن بود برای همیشه زنده بماند. زیرا اعتدال درتمام جنبه های حیاتی بروجود او حکومت می کرد. آل کاشف الغطاء : آئین ما.
اما درباره اینکه جن چون ازآتش آفریده که جسم است، چرا خودش جسم نیست، امروز علما رسیده اند به اینکه ما فقط یک نوع جسم نداریم که جسم سه بعدی باشد، بلکه امکان دارد اجسامی با ابعادی بیشتر یا کمتر وجود داشته باشد درکرات آتشین. (علامه مطهری، شهید محراب: خطابه و منبر.» ص 50
خواننده حیرت میکند ازاین مغزهای خیال پروربیپایه با سخنان بیهوده. و شگفت ازپیروان، که قرنهاست در این فرهنگ دوام آورده وهنوز در نقش "اشرف مخلوقات" نفس میکشند!
بخش اول: نگاهی به تاریخ تشیع درایران
شفا، دست خواننده را میگیرد و با خود به اعماق تاریخ میکشاند. با اشاره به حوادث چهارده قرن پیش، یورش اعراب به ایران و بهمریختن نظام شاهنشاهی را مطرح میکند و به درستی عوامل فروپاشی را یادآور میشود:
«امتیازات گسترده طبقاتی، تبعیضات اشرافی، بیعدالتی های اجتماعی، همراه با فرسودگی نظامی که زادۀ جنگ های بیزانس بود، و به خصوص همراه با کابوس نفوذ بیحساب آخوندان زرتشتی درهمۀ امورمملکت با زنجیر تکفیرها و مجازاتها و تفتیش عقیده های مذهبی آنان، ازدیربازکاسۀ صبرمردم این شاهنشاهی بزرگ را لبریز کرده بود.» 57
دراوایل انقلاب 1357 شایعۀ "حمله دوم اعراب به ایران" بر سرزبانها افتاد که نخست به طنز بیشتر شبیه بود و ظاهرا جدی گرفته نشد، اما کم کم آثاراین حمله واین بار از درون، به نام حکومت مذهبی درکشور نمایان شد. مبارزۀ هوشمندانۀ مردم و به ویژه مقاومت سرسختانۀ زنان و جوانان نسل بعد ازانقلاب، آرزوهای واپسگرایان را نقش برآب کرد. با این حال، روحانیت پس ازهزاروخرده ای سال با تشکیل سلطنت فقها ، به آرزوهای دیرینۀ خود رسید. سر آغاز تلخترین دوران برای مردمی که هشت دهه پیش نخستین پرچمدارجنبش مشروطه خواهی درمنطقه بودند، فصل خونبار و هراسناکی درتاریخ پیرانۀ ایران گشود.
شفا مینویسد :
«با پایان رفتن عصر امامان دورۀ طلائی احادیث و محدثان در جهان تشیع آغاز شد ... ... درهمان زمان گفته شد که دردوران حضرت صادق گفته های وی توسط شاگردانش درچهارصد مجلد گرد آوری شده بود، و محدثان غالبا منبع خود را همین مجلدات نادیده میدانستند.» ص 66
این روایت هم شنیدن دارد :
« از حضرت امام صادق پرسیدم چه میشود که شما درگفتگو با اشخاص مختلف دربرابر یک پرسش واحد جواب های متفاوت میفرمائید؟ فرمود ما مردم را به اندازۀ زیادی و کمی عقلشان جواب میگوئیم. عرض کردم: عقل اصحاب پیغمبر که کم نبود، اگر ازقول آن حضرت راست میگفتند چرا آنها نیز درنقل این اقوال اختلاف پیدا کردند؟ فرمود : نه اختلاف پیدا نکردند، این خود رسول الله بود که فرمایشات خودش را عوض میکرد ... به حضرت عرض کردم: حالا که رسول الله نیستند، چرا خود شما گاهی خلاف آنچه را که ازایشان نقل شده به ما میگوئید؟ فرمود آخر حدیث هم مانند قرآن ناسخ و منسوخ دارد.» ص 69
دراین گفتگو، انگار که طرفین سربه سر هم گذاشته دارند باهم مزاح میگویند. نه تنها صحبت ها جدی نیست، بلکه آدمها نیزجدی نیستند. بیشتردست انداختن مردم را میماند. نباید فراموش کرد که نقالی برای سرگرمی وجلب عوام ازعناصر پایه ای ادیان الهی ست، که توسط پبشوایان دینی تبلیغ و رواج اجتماعی پیدا کرده است. تسری این فرهنگ از یهودیت به اسلام، موهبتی بزرگ برای محدثین بوده است که با خوانش تازه ای گسترش آن را دنبال کرده اند. هشیارانه، درهمان اوان دریافتند که نقالی ضرورت حیاتیست درحفظ موقعیت و پایداری قدرت. طرح سخنانِ بیمایه به عنوان حدیث وروایت اززبان پیامبروائمه، ذهنیت ساده وعامیانۀ مؤمن شیفته را لبریز از صفای پاکِ خدایی میکند. گروه حدیث گویان در بازیگری صحنه ها تا آنجا پیش تاختند که هرحدیث و روایت دست چندم به گوش هرکس خورد، بدون کمترین حسِ مسئولیتِ وجدانی همه را به رسول خدا نسبت داد.
به نقل از کشف الاسرار امام خمینی صص87 و 88 آورده است:
«خدای عالم تصمیم گرفته بود که حسین بن علی درسال 70 هجری قیام کند و عالم را مسخرکند. لیکن چون آن فتنه واقع شد کار عقب افتاد وخداوند آن را به سال 140 هجری محول فرمود اگر مردم دراین موقع سرّ امامان را فاش نمیکردند ... » ص 73
سرّ امامان را چه کسی کشف کرده معلوم نیست. مگرخدای عالم سرّوالخفیّات از قبل نمیدانسته درآینده چه اتفاقی درکرۀ خاکی رخ میدهد؟ چرا اصلا اجازه داد سرّ امامان کشف شود؟ دربرگ مقابل این خبر صحبت ازعلم نهان و بداء [ظاهر] است و ازقول امام صادق علیه السلام آمده که خداوند علم نهان را «به فرشتگان و رسولان و پیامبران آموخت و ما نیز ازآن علم برخورداریم.»
تزلزل تصمیم های پروردگار جهان، و نسبت دادن اینگونه حرکتهای سست انسانی به خداوند آیا کفر نیست؟
شفا، که به کنجکاوی، اندیشه های سست و بیمایۀ محدثان بی مسئولیت را، با رو در روگذاشتن ناهمگونی ها به چالش گرفته چنین نتیجه می گیرد :
« ... با برخورداری ازکرامات اصول بنیادی دیگری چون اجتهاد و تقلید، تقیه شک، ناسخ و منسوخ،بداء به صورت پر برکت ترین بازار سودای تاریخ ایران، یعنی بازار " دکانداران دین" درآمد.» ص 76
دنبال می کنیم :
«ابوحنیفه معروف به "امام اعظم" ومؤسس فقه حنفی، که ازفقهای درجه اول عصرخود بود وفقط چند دهه پس ازمحمد [ص] میزیست با وسواس خاصی که بعدا به صورت ضرب المثل درآمد، ازمیان 700000 (هفتصد هزار) حدیث رایج عصرخود فقط 1067 حدیث را صحیح دانست. ... ولی به تصریح "ابن خلدون" مورخ معروف عرب، تعداد احادیثی که مورد تأیید قطعی ابوحنیفه قرار گرفت فقط 17 عدد بود. » ص77
نزول جبرئیل به عایشۀ هفت ساله برای نشان دادن تصویر رسول الله، ازبیمزه ترین حدیث هاست دراین باره . انگاری که شهرمکه درآن زمان گرفتار ترافیک سنگین بوده و اجازه نمیداده عایشه حضرت رسول را درچند قدمی شهر مکه ببیند.
شفا، دراثبات نادرستی روایت های محدثان، با استناد به مدارک مکتوب علمای دین مبین، برگهای 76 تا 100 کتاب را به " تاریخچه ای ازحدیث و حدیث سازان" اختصاص داده، که گوشه ای از دقت و وسواس کم سابقۀ این پژوهشگر آگاه را تأیید میکند
دکانداران دین درعصر صفوی
شفا، سیاهه ای از جنایت های هولناک آن خاندان که چند "کلب علی" را در دامان خونین و متظاهر به دین پرورانده بود به مخاطبین معرفی میکند. به کوتاهی، جنایت هریک ازپادشاهان را یادآورمیشود. به دونمونه از جنایت های کم سابقۀ آن خاندان بسنده میکنم :
«شاه اسماعیل دوم، درطول سلطنت یک ساله خویش تقریبا همه شاهزادگان صفوی ازبرادران و برادرزادگان وعموها وعموزاده های خود، حتی محمدباقرمیرزای دوساله را با ساطور وطناب و زه وکمان به قتل رسانید، و تنها دریک روز به دستور او 500 نفر از صوفیان را درقزوین سربریدند.» ص 102
در همین دوران است «که ملا محمدباقر مجلسی که به فرمان شاه لقب "شیخ الاسلام" گرفته بود ازاو [شاه سلیمان] درعالم مستی اجازه گرفت که زرتشتیان وارامنه و کلیمی های اصفهان را " که باعقاید ضاله خود به اسلام لطمه میزنند" به قتل برساند، و درنتیجه بسیاری ازکلیمیان و ارمنیان به هلاکت رسیدند .عده ای نیز با پرداخت رشوه های کلان جان خود را خریدند. ... ... به تحریک ملامحمد باقر آخرین آتشکده های زرتشتی را ویران کردند.» صص 5 - 104
با این جنایت های وحشتناک صفویه، مذهب تشیع رسمیت پیدا میکند و فرصت طلائی برای محدثان پیش میآید. زمانه ای که باچهره گشودن بزرگترین عالم شیعی مذهب دراصفهان، ده ها مؤلفۀ روائیِ راویان بی مسئولیت، مذهب را آلوده میکند. دروغ، ریا، خشونت، فساد اخلاقی و اخذ مالیات از فواحش شهر، با رشد موزون درهاله ای ازفریبِ پنهانی درردیف مناسک مذهبی قرار میگیرد.
بخش دوم
مبانی فکری ومذهبی مکتب دکانداران دین
شفا، درتحلیل و بررسی مدارکِ روایت های محدثان، ده ها حدیث از کتب معتبر اسلامی را نقل میکند که در این جا به دو سه روایت از آنها اشاره میکنم. به نقل ازکتاب "اصول کافی" اثرکلینی، از نامه ای سخن میگوید که خداوند متعال برای حضرت علی ابن ابیطالب نوشته است که جبرئیل به حضرت محمد میدهد:
«آنگاه جبرئیل گفت ای محمد! پروردگارت بتوسلام میرساند و میگوید این همان مکتوبست که (برای فرستادن آن) با توپیمان کردم ...» ص 154
و حضرت محمد نامه را میگیرد و علی علیه اسلام را خبرمیکند و رسول خدا حضرت فاطمه وحسن و حسین را میخواند و «سپس آن نامه با مهرهائی ازطلا با مهرهائی که آتش به آن نرسیده بود [جلق الخالق] مهرشد و به امیرالمؤمنین علیه السلام تحویل داده شد.» ص 155
ازقول ثقة الاسلام کلینی بازهم میخوانیم:
« ... گروهی ازشیعیان ازشهرهای دورآمدند و ازحضرت امام جواد علیهم السلام اجازۀ تشرف گرفتند و به خدمتش رسیدند و دریک مجلس 30000 [سی هزار] مسئله ازاو پرسیدند که حضرت به آنها جواب داد. ودر آن زمان حضرت علیه السلام ده ساله بود.» ص 165
سرخواننده سوت میکشد ازاین همه مبالغه. این تازه ازقول کلینی ست و ملقب به ثقة الاسلام.
از امام خمینی، میپرسند که «اگرخداوند به استقرار امامت درخاندان علی اراده فرموده بود چرا این موضوع را صریحا در قرآن بیان نفرموده...»
پاسخ امام شنیدن دارد :
«پیغمبر ازاینکه امام را با اسم و رسم درقرآن ذکرکند میترسید، که مبادا پس ازخودش قرآن را دست بزنند واختلاف بین مسلمان ها شدیدترشود.
خدا هم درقرآن دراظهارامامت با اسم ورسم محافظه کاری میکرده و ازمنافقان ترس داشته است.
به واسطۀ احادیث کثیره معلوم میشود که پبغمبر درتبلیغ امامت خوف ازمردم داشته است.» ص 195
گویندۀ این سخنان حیرت آوریا بقول آقای شفا « کدام حاکم واقعی شرع، میتواند بیان کنندۀ چنین مطالبی را مرتکب کفرآشکار ومستوجب حدّ اشد مجازات شرعی نشمارد؟» حضرت امام خمینی ست که در کتاب کشف الاسرار صفحات 130و 131 ثبت و ضبط شده است.
شگفت آور، داستان ولادت باسعادت امام دوازدهم است که آقای دستغیب شهید محراب نوشته وباید به دقت خواند. پبش بینی خبرولادت امام زمان آن هم ازقول دختر قیصر رومی و خواب دیدنش مریم و حضرت زهرا و صحبتش با آن دو، که الحق شاهکار قصه نویسی ست درنوع خود خواندنی. صفحات 200- 204
درحادثۀ طوفان نوح عقرب را به کشتی راه نمیدهد که مبادا دیگرمخلوقات رابگزد. با زبان عربی با حضرت نوح صحبت میکند.
«عقرب گفت من عهد میکنم باتو که نگزم هرکسی را که اسلام بیاورد و بگوید صل علی محمد و آل محمد و علی نوح فی العالمین.» ص 204
از کتاب معراج آیت الله دستغیب، شهید محراب نقل میشود که:
«حضرت محمد اولین باری که جبرئیل را درصورت اصلی او با 600 بال مشاهده نمود غش کرد. با این وجود ملائکی هم هستند که طبق روایت آیت الله شهید16000 بال دارند.» ص 226
در بارۀ شب معراج، نماز خواندن خدا و نقل و قول ها شنیدنی ست :
حضرت رسول اکرم میفرماید: «چون به ملاء اعلی رسیدم، جبرئیل به من گفت که توقف کنم وبیشتر نروم. گفتم چرا؟ گفت برای اینکه پروردگارت درنمازاست. پرسیدم : ای جبرئیل، چگونه نمازی میکند؟ جواب داد که میفرماید: سبوح! قدوس! منم پروردگار بزرگ، و پروردگاری به جز من نیست.» ص 227
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر