خش نهم نقدی بر کتاب" در دامگه حادثه" پرویز ثابتی/اختفای مجرمین درخانه امن ساواک |
1 مرداد 1391 بازگشت به صفحه قبل |
پرویز
انصاری، نویسنده این مقاله. متولد 1319 شمسی است. او علاوه بر تحصیلات
نظامی، دارای لیسانس علوم سیاسی و فوق لیسانس حقوق جزا از دانشگاه تهران
است و در دوران قبل از انقلاب ابتدا در مناصب مختلف قضائی ارتش، خدمت کرده
است. وی در مهر ماه سال 1356 به عنوان وابسته ویژه نظامی مستقل (بدون
وابستگی به سفارت ایران) به پاکستان اعزام می شود .او در آبان ماه 1357 به
تهران احضار و به پیشنهاد ارتشبد ازهاری، ازارتش به نخست وزیری مامور و با
موافقت پادشاه ،تحقیقات از دولتمردان رژیم گذشته راعهده داروماموریت
اودردولت شاپوربختیار نیزادامه مبیابد.انتخاب او درآنروزهایِ آشفته ، به
سابقه خدمتی وی درسالهای قبل از انقلاب ، پیوندداشت که مسئولیت رسیدگی به
پرونده های فسادمالی واداری وتحقیق از فرماندهان کل ژاندارمری ، نیروی
دریائی ، لجستیکی نیروی زمینی ، لشگرزرهی قزوین ، و...راعهده داربوده و .
تکرار وتداوم واگذاری این نوع ماموریتها وارزیابی مثبتِ کاهش فساددرنیروهای
مسلح ، وتجربه اندوزی او درشناخت تنوع حیله های مُفسدین، بود ه است. پیوند به بخشهای پیشین/نقد پرویز انصاری بر کتاب "در دامگه حادثه" پرویز ثابتی /click here ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ بخش نهم نقدی بر کتاب" در دامگه حادثه" پرویز ثابتی متهمی که " ضداطلاعات ارتش " ، درپی اومی گشت ، ولی" پرویز ثابتی" اورا درخانه "امن ساواک " پنهان کرده بود راستش من قصد نداشتم این بخش ازنوشتارخودم را دراین سلسله مطالب ارائه کنم ، اما ازآنجا که "مقام امنیتی " علاوه بر ارائه کارنامه سرک کشیدنهای غیرقانونی وخودسرانهِ بخلوت دیگران که بعنوان شاهکارهای اطلاعاتی خود نقاشی کرده و بی همتائی خود رادرعلم سیاست وامنیت وکشورداری ومدیریت دانشگاهها وصنعت وتجارت وبانکداری به نمایش گذارده و در670 صفحه کتاب "دردامگه حادثه " تاتوانسته ، " خشت پُر توان زده است " ، درصفحه 519 کتاب هم ازقیافه هالیودی وجاذبه "زنها "، و از"لَه لَه" زدنهای "طلا" همسرارتشبد فردوست نسبت بخودش،دادسخن داده، ودرصفحه641 هم میگوید:" فردوست حسادتش فقط برای زن بود، در2-1میهمانی زنها دوروبرمن رامیگرفتند ودرخاطراتش گفته زنها اصلاً نگاهی به وی نمیکردند." ، مطلب زیرراکه برفساداخلاقی مقام ایران برباد ده مربوط ومن بدون سرک کشیدن به خلوت او باآن آشنا شدم وبرحسب تصادف به "طلاوجواهر" ،گره میخورد مینویسم. ولی بمنظورحفظ حرمت خانوادگی افراد، تنها بذکر نام کوچک آنها اشاره میکنم.آنها زنده وهمگی درامریکا سکونت دارند وازهموطنان کلیمی هستند.غرض ازنگارش این مقاله ، ارائه تصویری ازافسارگسیختگی "مقام امنیتی " است.نه افشاکردن حریم خصوصی افرادی که امروزه درخزان زندگی ودارای فرزندان واحتمالاً نوه هائی هستند. روزی فردی که خودرا "شاگردِ داروخانه ای درخیابان حشمت الدوله معرفی کرده بود، نامه ای به ضداطلاعات اداره دوم ارسال وطی آن اعلام داشته بودکه "بیژن فرزند صاحب داروخانه " ، شب هنگام به داروخانه مراجعه وبااستفاده ازموادشیمیائیِ آزمایشگاهِ پشت داروخانه ، اعمال مشکوکی انجام میدهد .نویسنده نامه اضافه کرده بود"چندشب قبل من ،هنگام بستن درب محل کارم بودم که ناگهان "بیژن " نفس زنان سررسید.اوگفت :" من کاری ضروری دارم ، درب را نبند، من بیشترازنیمساعت کارم تمام نخواهد شد". بیژن به انتهای داروخانه وجائیکه آزمایشگاه کوچکی برای مخلوط کردن داروها قراردارد رفت.اومشغول کاری بود! ، اقامت بیژن درداروخانه طولانی ، ومن درنظرداشتم قدری نیازمندیهای غذائی برای پخت غذای شب خریداری کنم واحتمال می دادم مغازه ها تعطیل شوند، لذا به بیژن گفتم :" بیژن خان من عجله دارم وباید برای خرید بروم ، بیژن بکارش ادامه داد.بیش ازیکساعت من همچنان منتظر اتمام کاربودم .یناچار به نزداودرمحل آزمایشگاه رفتم وبه بیژن گفتم :" من نمیتوانم بیش ازاین بمانم ومتوجه شدم اوگذرنامه ای دردست داردوبامواد شیمیائی مشغول پاک کردن مندرجات آن است". نویسنده نامه اضافه کرده بود:" بیژن بناگهان سیلی محکمی بگوشم نواخت وگفت : کی بتوگفته به اینجا بیائی؟" .من به پاس حرمت پدرش ، عکس العملی نشان ندادم ، وقدری تأمل کردم تاسرانجام بیژن داروخانه راباعجله ترک کرد. نویسنده ضمن اشاره به مراجعات مکرربیژن درهفته ها وروزهای گذشته ، یادآورشده بودکه :" ازآنجهت نامه را به اداره دوم ارسال داشته که دوران وظیفه خودرادرضداطلاعات اداره دوم گذرانده است ".وچون آدرس ومشخصات خودرا درج کرده بود، تردیدی درصحت انعکاس مطالبش تصورنمیرفت. مسئول بخش دریافت کننده نامه ، سرهنگی بنام "نواب" بود.نواب ، ضمن ارائه نامه به سرلشگرقاجار ،درزیرنامه واصله اظهارنظرکرده بود : "چون مطلب مربوط به غیر نظامیان است وبه اداره دوم مربوط نمیشود بایگانی ویا به ساواک منعکس شود!".سرلشگرقاجارهم نوشته بود:" نامه رابه قسمت تحقیق تحویل دهید ، سرکارانصاری اظهارنظرنماید". من با دریافت نامه ، بیکی ازافسرانم مأموریت دادم :بطورنامحسوس(درمحلی غیرازداروخانه) ،بانویسنده نامه ملاقات وبااومصاحبه نماید.علت تصمیم من به اینکار ، ازآنجا ناشی میشد که بقول "مقام امنیتی" ، "خرابکاران "، باسرقت گذرنامه وتغییرماهرانه مشخصات آنها ، گذرنامه های جعلی رابرای خروج ازکشورومسافرتهای بعدی به کشورهای دیگر، مورداستفاده قرارمی دادند. افسرمربوطه گزارش خودراتسلیم واظهارنظرکرده بود:" فردِ موردنظراطلاعاتی بیش ازآنچه درنامه ارسالی اولیه منعکس کرده بودندارد، لکن مشخصات "بیژن " را که جوانی 28ساله است ، وشماره تلفن منزل اورا دراختیارگذارده واشاره نموده وی صاحب مغازه ای آبجوفروشی درخیابان کریمخان زند ،روبروی گذرنامه است. من به سرلشگر قاجار پیشنهاد کنترل تلفنهای محل مسکونی وکاری بیژن را برای مدت یکهفته دادم.درشنودهای مکالمات ، مشخص شدکه بیژن ودونفردیگربنامهای "نجات" و"یعقوب" درفعالیتهای تهیه گذرنامه، گواهینامه رانندگی ،ورقه پایان خدمت وظیفه ومدارک تحصیلی متوسطه ودانشگاهی برای اشخاص مختلف هستند. ازآنجا که ادارات گذرنامه ورانندگی ونظام وظیفه هرسه ازادارات تابعه نیروهای مسلح بودند ، ،درجریان پیشرفتِ عملیات ، افسران مرتبط باشبکه شناسائی شدند، و تمامی آنها تحت اقدامات کنترلی قرارگرفتند. درمکالمات تلفنی " بیژن" سردسته گروه ، بااشخاص طرف صحبت (مشتریها ) به کیفیتی همانند ودرجایگاه مقامی همچون"نخست وزیر " ، باتبختروقدرتمند، صحبت میکرد.فراموش نمیکنم ، او درگفتگوبا خانمی که درتهیه پایان نامه نظام وظیفه وگذرنامه فرزندش ، معترض بیژن بود ، بیژن میگفت :" خانم گفته ام مدارک فرزندتان تا فرداصبح حاضر وپسرتان پس فردا توهواپیماست !".اوباحرّافی وزبان بازی عجیبی برای مشتریانش داستانسرائی میکردو هریک رابنوعی منتظر نگه میداشت. پس ازمدتی مراقبت ، افسران مرتبط درنظام وظیفه وگذرنامه واداره راهنمائی ورانندگی ، دستگیر، ومامورین موفق به بازداشت "نجات" و"یعقوب" شدند، اما خبری از"بیژن "،نبود.همسروبستگان او هم نشانی از وی نداشتند(یاداشتندولی اظهاربی اطلاعی میکردند) . چون سیستم کاری اداره دوم انسانی وقانونی بود وهیچگونه تشابهی بااقدامات رذیلانه "اداره امنیت داخلی ساواک " که برای بازداشت فردموردنظر ، خانواده آنهارا بگروگان میگرفت، نداشت،ضمن ادامه تلاش و پیگیری ،دستگیری "بیژن" را به گذشت زمان واگذارکرده بودیم.درتحقیقات ازافسران و"نجات" و"یعقوب " ، مشخص گردید شبکه وسیعترازآن چیزی است که دربدوامرتصورمی شد! درآنزمان معمول براین بودکه فرزندان ذکورخانواده ، پس ازاخذدیپلم متوسطه ، چنانچه درکنکوردانشگاهها پذیرفته نمی شدند، موظف به گذراندن دوره خدمت وظیفه بودند وبرخی ازخانواده های متوسط به بالا ویامتمکن ، با توسل به راههای گوناگون درصدد اعزام فرزندان خودبه کشورهای خارج بودند. این شبکه سه نفری (بیژن ونجات ویعقوب ) ، تأمین کننده مدارک متقلبانه لازم از A تا Z داوطلبین اعزام بخارج بودند. مشتریان این شبکه ازطریق آشنائی خانواده ها وبطورسینه بسینه پیداوتامین می شد. قدم اول ، تهیه مدرک پایان خدمت نظام وظیفه وقدم بعدی تهیه گذرنامه بود.بیژن پس ازبرقراری آشنائی با رئیس نظام وظیفه ، بطورعلنی وبدون هیچگونه پرده پوشی ضمن تشریح نحوه عملکردخود ، به اوپیشنهادداده بود:" گواهی پایان خدمت صوری مشتریان "اورابه منظوراخذگذرنامه آنها صادر، واوبه محض دریافت گذرنامه مشتری،"اصل گواهی صادرشده نظام وظیفه " را مسترد ورئیس نظام وظیفه هم با اطمینان براینکه ازمدرک صادره ،هیچگونه سوء استفاده دیگری جزاخذگذرنامه بعمل نیامده ،آنرا معدوم واثری از مدرکی باقی نخواهدماند. طبق توافق حاصله ، مقرربودبیژن درازای صدورهر تأئیدیه ، مبلغ 2000تومان به رئیس نظام وظیفه به پردازد. قدم دوم ارائه مدرک نظام وظیفه به اداره گذرنامه بود.بیژن "سناریوئی" مشابه برای رئیس گذرنامه تدارک دیده ومقرربود درازای صدور هرگذرنامه 2000تومان هم به رئیس مربوطه پرداخت نماید.اما اوازهرمشتری داوطلب ،مبلغی بین 10تا15هزارتومان مطالبه میکردوبیژن پس ازخروج مشتری ازفرودگاه مهرآباد ، بقول خودش وفادار ، ومدارک صوری تهیه شده را برای انهدام ،به مسئولین بازگشت می داد. بتدریج مشتریان بیژن ودستیارانش گسترش وآنها بامشتریان مشابه ای روبرومیشدندکه علاوه برمشکلات مدارک نظام وظیفه وگذرنامه ، فاقد" مدرک تحصیلی " هم بودند.بیژن در "اساسنامه ذهنی شغل آبرومندانه وپُردرآمدخودش ! " ، تهیه مدرک تحصیلی رااضافه وازطریق آشنائی با یکی ازمدیران کل بازنشسته وزارت فرهنگ(آموزش وفرهنگ کنونی)" ، مشکل را حل و"مدرک دیپلم متوسطه " ، بهمان روال نظام وظیفه وگذرنامه صادرمیشد.بااین تفاوت که مدرک تحصیلی رسمی ومنضم به گواهی رسمی وزارت فرهنگ بودومستردنمی شد ،لکن هزینه آن گرانتربود. دامنه کاربیژن وهمدستانش به راهنمائی ورانندگی ودانشگاه هم راه پیداکرد.وبابرقراری ارتباطات مشابه ، به اخذ گواهینامه های پایه دوشخصی ودوهمگانی ویک ومدارک مختلف دانشگاهی متفاوت هم میکردند.روش آنها بهیچوجه عملِ "جعل نبود" وتمام مدارک ازمراجع ذیربط قانونی صادرمیگردید. درآمدروزانه باندِ سه نفره رقمی بالغ بر50هزارتومان درروز واغلب مشتریان هم ممنون وسپاسگزاربودند.اما قسمت دوم داستان ، که باحیله گریهای نوع "کارهای مقام امنیتی " مشابهت داشت جالبتربود.بدینترتیب که آنها هرشب درخانه یکی ازسه نفر در"خیابان مهر" ، بساط قمارومشروب خوری برپا و روسا وافسران ومدیران سازمانهای ذیربط ذکرشده دربالا را دعوت ، ووجوه پرداخت شده روزانه آنها درقمارشبانه بازپرداخت میشد.علت باخت دریافت کنندگان وجه ، حضوردختران جوانی دراین جلسات قمار وبزم شبانه بود، که اغلب آنها ازمهمانداران هواپیمائی ملی وازهمکاران همسریکی ازآنها بودند. دختران وظیفهِ ، گمراه کردن حواس مدعوین راداشتندودراغلب شبها ،دریافت کنندگان وجوه روزانه ، بصورت بدهکارشبانه ، منزل راترک می کردند. ازآنجائیکه متاسفانه درسیستم قضائی وانتظامی هرکشوری ، حضورافراد"شارلاتان " معمول وواسطه هائی که درزبان فارسی "کارچاق کن " نامیده میشوند عادی است ، من برای جلوگیری ازنفوذچنین پدیده ای درحریم مسئولبتهای تحقیقاتی اداره دوم ، دردفترزندان، تلفن مستقلی نصب وشماره آن ازهمان بدو بازداشتِ افراد، دراختیارخانواده ها ی آنها قرارمی گرفت. وبه اعضای خانواده تأکیدمی شد ، ازمراجعه به اشخاص واسطه خودداری ومراجعه دیگران را که بانیّت "کارگشائی" به آنها مراجعه میکنند ، بوسیله تلفن اطلاع دهند. روزی خانم یکی ازنفرات سه گانه تلفن، واز پاسخ دهنده درخواست ملاقات بامسئولِ ارشد( من ) راکرده بود.اوعلت ملاقات با مسئول ارشد را، ارائه اطلاعات درموردمحل اختفای "بیژن " که تاآنروز مامورین موفق به بازداشت اونشده بودندعنوان وتأکیدنموده بودکه قادربه صحبت تلفنی نیست. هنگامیکه افسرمربوطه چگونگی رابرایم بازگوکرد،اجازه ملاقات دادم.درساعت مقرر،خانم جوانی آمد وخود را همسر یکی ازبازداشت شدگان معرفی واظهارداشت :" من میدانم شما بدنبال (بیژن ) می گردیدومن محل اختفای اورا میگویم بشرطی که شما مشکل مرا باهمسرم حل کنید".خانم مذکورخودراسرمهماندار پروازهای دولتی(غیرازپروازهای سلطنتی) ، معرفی وبجای زبان فارسی ،بزبانهای انگلیس وفرانسه وهندی مسلط بود.اوگفت : "بیژن بوسیله آقای ثابتی در ساواک پنهان شده " واضافه کرد : " خانم بیژن به وسیله مامورین ساواک به محل اختفای شوهرش رفته وبااوملاقات کرده است!" .ازاوپرسیدم : شما ازکجا مطمئن هستید که آقای ثابتی مرتکب چنین کاری شده باشد؟".اوگفت من ودوستانمان ازسالها قبل ،ازدوستی بیژن وثابتی مطلع ومن خودیکبارآقای ثابتی رادرمیهمانیهادیده ام ! ، پرسیدم خواسته شماچیست ؟" ، گفت :" من وهمسرم نسبت فامیلی داریم وخانواده من مقیم هندوستان هستند، همسرم درسفری به هندوستان ، ازمن خواستگاری ودرهندنامزدشدیم ، ولی او انجام تشریفات رسمی ومذهبی ازدواج را موکول به بازگشت به ایران نمود" .اوادامه داد :" من اکنون صاحب دختری 14ساله هستم ولی تاکنون هیچگونه مدرک رسمی ازدواج ندارم ونام فرزندم درشناسنامه ام درج نشده وهمسرم هربار مرا باحرفهای بی سروته ، قانع وچون میداندمن به دخترم علاقه مندم ، مرا به بازی گرفته ودراینمدت درهرپروازی ازمن می خواهداجناس گرانقیمت راخریداری کنم ، وچون بامقامات عالیرتبه پروازمی کنم وازکنترلهای گمرک معاف هستم ، تاکنون بامانعی روبرونشده ام ، اما همواره بانگرانی ودلشوره اینکارراانجام میدهم".وی ادامه دادکه پدروبرادرانش ثروتمندوبه تجارت جواهرات درهندوامریکا اشتغال دارند.واضافه کردبستگانم که ازسرگردانی من دلچرکین هستند ،ازمن خواسته اند ، ایران راترک وبه امریکانزدبرادرم بروم ولی چون هیچگونه مدرکی برای اثبات مادریِ فرزندم ندارم وشوهرم درواقع این امررا بنوعی گروکشی برای ادامه خواسته های تجاری غیرقانونی خود تبدیل کرده است.من ازشما میخواهم ، او که بازداشت وقطعاً محکوم خواهدشد، مشکل فرزندم را حل کنید تابتوانم ازهواپیمائی مستعفی وبه امریکابروم". من خانم مذکورراترک و بدفترسپهبدمقدم رفتم وماجرارابرای اوتشریح کردم وبه اوتوضیح دادم بعلت روابط کِدرثابتی وسرلشگرقاجار ، مطلب را به قاجار اطلاع نداده ام.ازمقدم تقاضاکردم ، خانم موردبحث را بدفتراوهدایت وخودشخصِ وی مطالب همسرزندانی را بشنود.مقدم موافقت ودستوراتی داد. پس ازترک دفترمقدم ، خانم موردبحث که مطمئن شده بودمشکل فرزندش حل خواهدشد ، اداره دوم راترک کرد.سپهبدمقدم فرد مدبر وپخته ای بود.بسیارمودب ولی کوتاه صحبت میکرد.ازتظاهرات معمول خودنمائیهایِ امرای مشابه پرهیز ودرمدت اشتغال دراداره دوم هیچگاه درایام نوروزهم درجمع پرسنل اداری برای تبریک سال نوحاضرنمی شد، ولی ازمجرای اداری به حل مشکلات افسران وکارمندان بی توجه نبود.اما چون خودرابنوعی ازخانواده سازمان اطلاعات وامنیت میدانست وسالها مرئوس ارتشبدنصیری بود، ازدرگیری با ساواک پرهیزواغلب مشکلات فیمابین اداره دوم وآن سازمان رادردیدارهای حضوری بانصیری حل وفصل میکرد.پس ازساعتی ، مقدم مرااحضار وگفت :" شخص موردنظرشما (بیژن) را به شما تحویل خواهنددادودرگزارشات به مقوله " پنهان کردن این شخص " اشاره ای نکنید.من مشکل خانم راازطریق آقای ویشکائی دادستان تهران حل کردم. گسترش تحقیقات موجب بازداشت تعدادی ازافسران نظام وظیفه ،گذرنامه وراهنمائی ورانندگی شد. وسعت این شبکه متقلبانه از صدها نفرتجاوزکردواداره دوم قادربه انجام تحقیقات ازتمامی آنها که اکثراً غیرنظامی(کارمندان دانشگاهها ووزارت فرهنگ) بودندرانداشت ودر محدوده مصاحبه و تخلیه اطلاعات وتأئید همکاری ومشارکتشان درایجادتسهیلات خلاصه می شد .ولی سوابق آنها برای پیگیری به بازرسی شاهنشاهی ارجاع گردید.اما ازآنجا که لازمه حصول اطمینان از عدم صدورمدارک ، بخصوص گذرنامه برای عناصر خرابکار وعناصردارای سوابق امنیتی ضروری بود، تحقیقات ازباندسه نفره وافسران تازمان ارجاع پرونده آنان به دادرسی ارتش ادامه یافت. درتحقیقات ازافسران نظام وظیفه وگذرنامه وراهنمائی ورانندگی ، ورسیدگی به سوابق وپرونده ها که بسیار وقت گیربود، همه آنها به خطای خود اعتراف کردند.اما اعترافات "بیژن " ونجات " و"یعقوب " که سن آنها از32سال تجاوزنمیکرد، درشکل دادن به این شبکه حیرت آور بود.آنها درمدت کوتاهِ فعالیت خود ، صاحب میلیونهاتومان ثروت شده بودند.خوشبختانه سروانی بنام احمدزاده که درگذرنامه خدمت می کرد، دریادداشتهای شخصی خود، اسامی دریافت کنندگان گذرنامه را منعکس ودربررسیهای بعدی شائبه هرگونه اقدام ضدامنیتی برطرف شد. دراین پرونده ،علاوه بر بیژن ونجات ویعقوب ، یک امیرشهربانی سه نفرسرهنگ وسه جهارنفر افسردردرجات پائینتر ، متهم بودند.پرونده آنهابدادرسی ارتش ارجاع وهمگی محکوم وافسران اخراج یابازنشسته گردیدند. هرچند سپهبدمقدم عدم انعکاس چگونگی "اختفای "بیژن " راتوصیه کرده بود ، معذالک من درپیگیری وتکمیل تحقیقات ، غافل نبودم.زیرا همانطورکه درنوشتارهای گذشته عنوان کردم ، من درگذران خدمت ودرچهارچوب دانسته های خودم ،هم با شخصیت پلید"مقام امنیتی " وهم باناله وفغان وزجروشکنجه بیگناهان ، وهم بابیماری ایران بربادده پرویزثابتی بیگانه نبودم.من یقین داشتم روزی مسئول تحقیق صدها پرونده اتهامی اوخواهم بود. وچه بسا اگر ایران ازبلای ویرانگران انقلابی مصون مانده بود، چنین اتفاقی صورت میگرفت.لذا سنگین کردن پرونده های اتهامی "مدیرکل امنیت داخلی "ساواک را وظیفه وجدانی خود میدانستم.اوهزاران موردپرونده سازیهای بی دلیل راباخودیدک می کشید ومن تنها یک پرونده ولی بادههاهزاربرگ اتهام جزائی ازاوتدارک دیده بودم.پرونده سه جوان کلیمی ، سابقه فساداخلاقی اورا به فسادمالی وجاسوسی او ضمیمه کرد. من تحقیق ازبیژن را خودبعهده گرفتم ، اوطبع شوخی داشت ودراظهارمطالب موردپرسش ، هیچگونه تأمل وپروائی از پنهان کردن فعالیتهای خود نداشت . وی میگفت :" من بچه جهودم وهرپدیده ای را از دیدتجارت ارزیابی میکنم ، حتی مسائل اخلاقی را " .اوتأسیس آبجوفروشی خیابان کریمخان زندرا همجواری بااداره گذرنامه ومحل مناسبی برای قرارملاقانهای خود توجیه و مقدمه آشنائی خودبا"مقام امنیتی" ، را ازطریق جواهرفروشی درجنب دبیرستان انوشیروان دادگر عنوان میکرد.بیژن میگفت ازکارهای امنیتی بیزارولی درامور" پااندازی" ماهراست. اوهزاران شماره تلفن مقامات مملکتی ازوزیروامیرواستاددانشگاه ومدیرکل وصاحبان معروف صنعت وتجارت را همراه داشت.اوچندین خانه از نوع "خانه زعفرانیه " محل پذیرائی آخوند نصرالله فلسفی وشجونی وحجازی و...راصاحب بود ، اما ازقیافه هرچه آخوندوخاخام وکشیش اظهارتنفرمیکرد.اومیگفت من برای رسیدن به اهدافم ، قادر به اغفال " هرکسی وهرمقامی " هستم .بیژن ،تنهاکلیمی صاحب جواهرفروشی خیابان شاهرضا رارقیب حرفه "پااندازی"خودمی دانست.وی میگفت اغلب هنرپیشه ها وخوانندگان ،مشتری امانت بَرِ جواهرفروشی اوهستند اما نه خرید .وافرادسرشناس هنرمند وخوانند گانی رامعرفی میکردکه درمجالس عروسیها ومیهمانیهای "دزدان فراریِ خارج نشین امروزی"، نیاز به تعویض جواهرات "یکبارمصرف" داشتند .بیژن " شگردهای " ، جواهرفروش را منحصربفرد می دانست ومیگفت :جواهرفروش موردبحث برای تمام جواهرات نمایشی ویترین خود، جواهرات مشابه بدلی میسازدوهرگاه هنرپیشه ای به اومراجعه وجواهری رادرویترین مغازه انتخاب میکند ، او به بهانه اینکه " دکورویترین بهم میخورد" ، جواهربدلی مشابه اصل رااز پستوی مغازه خارج وتحویل مراجعه کننده میدهد.اوبدون درخواست چک یاتضمینی ،باعنوان کردن ارقام میلیونی برای قیمت آشغالهای بظاهرجواهر، وتاکیدبراینکه مشتری امانت بر !! ، روزبعد جواهرات امانی رابازگرداند، آنهارا به همخوابگی با فلان مقام ترغیب ودرعوض ازنفوذمقامات در ورودجواهرات خارجی وتخفیف حقوق گمرکی وگاهاً بدون پرداخت عوارض مربوطه ، استفاده میبرد.اواشاره به خانم میهمانداردوستش داشت که چندین بار جواهرات ومروارید ازژاپن وارد وبدون پرداخت حتی یک ریال بدولت ،صاحب میلیونهاتومان ثروت شده است.(اظهارات بیژن موردتأئیدخانم موردبحث بود).بیژن "مقام امنیتی را یکی ازمشتریان همیشگی جواهرفروش شاهرضامی دانست. وی درمورد چگونگی اختفای خوددرخانه "امن ساواک " ، میگفت من هنگامیکه متوجه شدم مامورینی بالباس "سویل" برای دستگیری "نجات ویعقوب مراجعه کرده اند ، تصورم معطوف به ساواک بود ، به مغازه جواهرفروش رفتم وازآنجا به آقای ثابتی زنگ زدم ، او اظهاربی اطلاعی کردوبمن گفت ساعتی دیگربااوتماس بگیرم تاتحقیق کند.من ساعتی بعد تلفن کردم واو گفت درهمان مغازه بمانم تامأمورینش مرانجات دهند.ساعتی بعد دونفربه مغازه جواهرفروشی مراجعه ومرا باخود به ساختمانی درحوالی تجریش بردند.من دراین روزهای گذشته آنجابودم .اما نمیدانم "غرامت جواهرفروش " چقدرتمام می شود!!. بیژن به نکات مفصل دیگری اشاراتی داشت که من به حُرمت خانم مشتری "کفاشی شارل ژوردن " ازبازگوکردن آن معذورم. هنگامیکه من گزارش تحقیقات رابه سپهبد مقدم ارائه کردم ،اولبخندی زد ومن احساس کردم :"تیمسار نیزجواهرفروش مذکوررا میشناسد". پرویزانصاری – افسرسابق ارتش شاهنشاهی ansari_parviz16@yahoo.com پیوند به بخشهای پیشین/نقد پرویز انصاری بر کتاب "در دامگه حادثه" پرویز ثابتی /click here |
بازگشت به صفحه قبل نسخه قابل چاپ لینک دائمی به این خبر |
۱۳۹۱ مرداد ۳, سهشنبه
دی بر کتاب" در دامگه حادثه" پرویز ثابتی/اختفای مجرمین درخانه امن ساواک
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر