Fw: روانشناختي مردي که ياردارابودودل باسکندرداشت 1
پرویز انصاری، نویسنده این مقاله. متولد 1319 شمسی است. او علاوه بر تحصیلات نظامی، دارای لیسانس علوم سیاسی و فوق لیسانس حقوق جزا از دانشگاه تهران است و در دوران قبل از انقلاب ابتدا در مناصب مختلف قضائی ارتش، خدمت کرده است. وی در مهر ماه سال 1356 به عنوان وابسته ویژه نظامی مستقل (بدون وابستگی به سفارت ایران) به پاکستان اعزام می شود .او در آبان ماه 1357 به تهران احضار و به پیشنهاد ارتشبد ازهاری، ازارتش به نخست وزیری مامور و با موافقت پادشاه ،تحقیقات از دولتمردان رژیم گذشته راعهده داروماموریت اودردولت شاپوربختیار نیزادامه مبیابد.انتخاب او درآنروزهایِ آشفته ، به سابقه خدمتی وی درسالهای قبل از انقلاب ، پیوندداشت که مسئولیت رسیدگی به پرونده های فسادمالی واداری وتحقیق از فرماندهان کل ژاندارمری ، نیروی دریائی ، لجستیکی نیروی زمینی ، لشگرزرهی قزوین ، و...راعهده داربوده و . تکرار وتداوم واگذاری این نوع ماموریتها وارزیابی مثبتِ کاهش فساددرنیروهای مسلح ، وتجربه اندوزی او درشناخت تنوع حیله های مُفسدین، بود ه است.
پیوند به بخشهای پیشین/نقد پرویز انصاری بر کتاب "در دامگه حادثه" پرویز ثابتی /click here
بخش هفتم نقدی بر کتاب "در دامگه حادثه"
ansari_parviz16@yahoo.com
روانشناختی مردی که یاردارابودولی دل باسکندرداشت(1)
برگی دیگر از نقد کتاب "دردامگه حادثه " پرویزثابتی
واژه جاسوسی کلمه مقدسی نیست !. اما راهبردهاي استراتژيك منافع ملي کشورها در ابعاد ملي ، منطقه اي و جهاني و تأمين منافع ملي ،آنها را ناگزير از جاسوسي مينمايد. فعاليتهاي جاسوسي سمتوسو دارندو تبعات به دست آوردن اطلاعات از اوضاع يك دولت خارجي ،درجهت كارايي و اثر بخشي در سامان دهی تمهيدات جنگ ویابراندازی است. فعاليت جاسوسي به نحوي شكل داده میشودکه شرايط انجام آن كاملاً عادي و موجه بنظر آيد. هرچه جاسوس به محل تصميمسازي و تصميمگيري نزدیکترباشدبهایش گرانترست. .
جاسوسي، فراهم كردنمقدمات خيانت است و تا وقتي كه اعمال فرد در مرحله مقدماتي است، جاسوس، و چون اطلاعات راتسليم كرد، خائن است. اقدامات مقدماتي، تفحص و تحصيل اطلاعات آشکارومخفي است که داراي ارزش اطلاعاتي باشد.
عمليات تکمیلی یا عمليات تحویلی ازطریق ايجاد ارتباط و رساندن اطلاعات جمع آوری شده به كساني است كه بايد از آنبهرهبرداري كنند .
فعالیتهای جاسوسي رابا هدفهای سياسي،نظامي ،اقتصاديوعلمي ميسنجند.
هدف جاسوسي سياسي شناخت گروهها و احزاب سياسي و نيروهاي مؤثر در كشور و روابط نهادها و ايجاد تفرقه بين آنها و فتنه انگيزي برای بخطرانداختن امنيت كشوري به طور جدي است.جاسوسي نظاميبه دست آوردن اطلاعات و معلومات مربوط به نيروهاي مسلح در زمانصلح و جنگ ازانواع اسلحهها و ميزان آن و تعداد نيروهاي مسلح و شكل سازمان بندي آنست. اين نوع جاسوسي در قوانين اكثر كشورها شدیدترین مجازاتهارادارد.جاسوسي اقتصادي آگاهی ازتوان اقتصادی کشورها وحربهاي برای محاصره اقتصادي(تحریمها) است ودر جهان امروز كم اهميتتر از مبارزه عليه جاسوسي نظامي نيست. جاسوسي علمي اطلاع از مصنوعات علمي واختراعات و بخصوص ابتكاراتِ در صنعت نظامي است.
مجموعه مقدورات مؤثردر جاسوسي ،امنيت و سرعت واستمرار وپايداری عمليات جاسوسي است.
فردي كه مأموریت داردتا از منبع يا منابع ، اطلاعات جمعآوري کند عامل نامیده میشود . عامل عضو رسمي سرويس اطلاعاتی نیست. به عاملها ازجهت نوع كارايي پسوندهايي میدهند مانند عامل نفوذي، عامل فريب، عامل نشان کردن، عامل مشاور و ....
بشخصي که مسئوليت هدايت و رهبري عامل يا عاملين جاسوسي را عهدهدار است رهبر عمليات میگویند.رهبرعملیات عضو سازمان اطلاعاتي است.
عنصر اطلاعاتي دیگری که هدايت و رهبري چندين شبكه جاسوسي مرتبط با هم را عهدهدار است سرشبكه نامیده میشود.روسها برای نظارت چندوجهي در كنترل اطلاعات ،درکشورهای هدف حتماً دارای سرشبكه هستند.
علامات و نشانههاي تمیز عامل جاسوسي تمايلات و روحيه فرد دركنجكاويهاي جهتدار و غيرمتعارف ، پيشنهادهاي ترديدآميز ،جمع آوری اطلاعات خصوصی دیگران برپایه انگیزههای مختلف، تلاش برای متقاعد کردن دیگر افراد به انجام کار خواسته شده از آنهاست، بنحویکه آنچه ميكند و كساني كه کاراوراارزیابی میکنند، به ترديد وادارد.
حال ببینیم ، حضور پرویزثابتی درکجای قالب تعاریف بالا قرارمیگیرد:
برای این منظور ،ابتدا به گفته های مقامات ارشداطلاعاتی وروسای سازمانهای ضدجاسوسی ساواک واداره دوم ارتش اشاره میکنم. وسپس مندجات" توضیح المسائل " خودپرویزثابتی راورق میزنم:
ثابتی بر مفاد اسناد واطلاعات طبقهبندي شده، اسرارنظامي،سياسي، حتی اقتصادي بطورمستقیم دسترسی نداشت ،اما یک نفوذگر هوشمند بود وباروشهای فریفتن دیگران واستفاده از "حقه اعتماد " . واتکا به آرمانهاي انساني و خيرخواهانه و بهبود و اصلاح جامعه ، در مديريت سياسي کشوراخلال و با صدمه زدن به زمامداري كشور، مهندسی اجتماعی کشور راناممکن ساخته بود . گماردن افراد را در موقعیتها ی سیاسی، اجتماعی ،فرهنگی ، اقتصادی برنمی تابید. اطلاعات امنيتي او، تحت تاثير اغراض شخصي و احساسات غير انساني و انتقام و حسادت ،ازمحدوده تفحّص و خبر جُستن از امور پنهان خصوصی مردم، هم تجاوز ، وهم در جایگاه، دهنده اطلاعات وارونه ،آگاهانه و عمدي و پيشنهادهاي ترديدآميزی که عموماً به نفع يك قدرت خارجي و به زيان مملكت بود"مهندسی اجتماعی معکوس" میکرد.
اوباشیفتگی و هزینه کردن دروغین عناوین پادشاه ، اعتماد افراد راجلب، وسپس نفوذ خویش را ممکن ، ومقامات را تحت کنترل خود قرار میداد. قواعد من درآوردی خودرابر مجموعه حقوق مطبوعاتي کشورحاكم کرده بود . اودرسنجش مكتوباتِ كُتب، روزنامه ها، مجلات، اعلاميه ها. آگاهي هاي استخدام وتسلیت ، راديو و تلويزيون و سينما ، نويسندگان و خوانندگان، ارگانهاي مطبوعاتي ، بيان عقايد سياسي، مذهبي، فلسفي و ادبي ،احزاب ، مجامع ، انجمن ها ،ارزيابي هاي نا منصفانة خودرا داشت ،وازدیداو هر پديده ای ازاین قبیل ، سیاسی تلقی میشد
آرمان مطلوب اوتلاش برای متقاعد کردن افراد به انجامِ "کار خواسته شده از او" و رضایتمندی وی در راه رضایت منافع بزرگترها بود. او بانشر اكاذيب، شايعه پراكني، انتشار اعلاميه، بيانيه و شبنامه.وهتك حيثيت مقامهاي سياسي کشور، آرامش زمامداري جامعه رابرهم زده وآنارشيسم را جایگزین كمونيسم و تروريسم کرده بود، تا نفرت عمومی را تولید ونفرت عمومی را به تحريك و شورش و آشوب و توطئه عليه امنيت ملی کشورتبدیل کند که موفق بود.
انسانها وقتی وظیفه اخلاقی خود را به انجام نرسانند ، احساس گناه می کنند. اما ثابتی وجدانش بياثر و گناه را انجام وظیفه اخلاقی میدانست! میگویند"هیچ کامپیوتری تا زمانی که از پریز کشیده نشده امن نیست.".پریز ثابتی بسیاردیر ازبرق کشیده شد.
استواری رادردادرسی ارتش به اتهام اهانت وتهدیدمسلحانهِ فرمانده اش محاکمه میکردند.من ازدفاعیات این استوار ، خیلی آموختم.
او خطاب به رئیس دادگاهش میگفت :" قربان اهانت به فرمانده وتهدیدمسلحانه ( مؤخّره داستان) است.شما به مقدمه ومتن توجه نمیفرمائید!"
ازآنجا که داستان دادگاه این درجه دار(6کلاسه ابتدائی) مصداق رقیقی برای توجیه اقدامات ایران بربادده "مقام امنیتی" (لیسانس حقوق) میتواند باشد ، اشارهِ کوتاه به آن راضروری میدانم.
درجه دارمورداشاره ، سرگروهبان گردان تانک یکی ازیگانهای زرهی ارتش بود.زمانی که ارتش ایران ،به تانکهای چیفتن مجهز ، ودردستورالعملهای کاربردی آنها تأکید شده بود : "روغن مورداستفاده موتورِتانکها میبایستی باغلظت60 باشد" ، گویا فرمانده استوارازطریق تبانی باصاحب پمپ بنزینی ، " روغن 60 "گران را با" روغن 30 "ارزان، معاوضه وهربارمبالغی ازصاحب پمپ بنزین دریافت میکرده.استوارموردبحث متوجه چگونگی تبانی فرمانده میشودوازمصرف " روغن 30 " خودداری ومراتب را بهمان فرمانده گزارش وضمن یادآوری مفاددستورالعمل تانکها ، مینویسد : " من ازمصرف روغنی که موتور تانک چندمیلیونی ارتش را معیوب ومستهلک میکند خودداری میکنم ".فرمانده ، استواررااحضارومیگوید: " دیوث این فضولیها بتومربوط نیست ".استوار پاسخ میدهد : "جناب سرهنگ من زن وبچه دارم ، دیوث نیستم ، دیوث کسی است که به ارتش ومملکت خیانت وتانک چندمیلیونی واحدش را برای چندرغازنابودمیکند".فرمانده حرف رکیکتر دیگری میگوید.استوارهم ازدفترفرمانده خارج وبابرداشتن کُلتی از اسلحه خانه ، به اطاق فرمانده بازمیگرددوقصد شلیک داشته که نظامیان دیگری اورا متوقف ،واز تیراندازی وی جلوگیری میکنند".
درجریان محاکمه ،رئیس دادگاه ازاستوارپرسید : شما چگونه متوجه اختلاف کیفیت " روغن موتور شُدید؟ " ، استوارپاسخ داد : "من سالها باتانک سروکارداشته ام ، هم تجربه دارم وهم میفهمم" .رئیس دادگاه گفت تجربه ات درست ، اما :"میتوانی بگوئی چگونه فهمیدی ؟".استوارجواب داد : " قربان من 6کلاس بیشترمدرسه نرفته ام ،معنی علمی فهم رانمیدانم ، اما میدانم :" فهم چیزی است که به فعالیت مغز مربوطست و ازلحظه خلقت انسانِ سالم، تالحظه مرگ، بااوهمراهست. مثلاً طفل نوزاد میفهمد چگونه باحیلهِ گریه، مادرش را اغفال تامادراورادرآغوش بگیرد"واضافه کرد : " اگرشما مجازات مراکورشدن ویاکرشدن ویا لال شدن تعیین کنید ، امکان اجرا دارد ، ولی اگربگوئید مجازات تو " نفهمیدن " است، عملی نیست وخودتان راگول زده اید!
حال حکایت "مقام امنیتی " است که همچنان درمانده"راه میان بُر" خوداست ، او نه مقدمه میداندونه متن ونه مؤخّره.من درهنگام مطالعه کتاب در"دامگه حادثه " ،صحنه دادگاه استوار برایم تداعی شد .و پرویزثابتی را موجودعجیب الخلقه ای یافتم که هم کوربودوهم بینا ، هم کربودوهم شنوا ، هم لال بودوهم گویا ، هم فهیم بودوهم نافهم!!
اوکوربود، زیراقادربخواندن مندرجات آبروبرِروزنامه های خارج وداخل کشورش ،درمورد مُثله کردن انسانهای بیگناه نبود ، اما درکمال بینائی ،نوشته های نویسندگانی چون مهدي اخوان ثالث ـ نيما يوشيج ـ صمد بهرنگي ـ فروغ فرخزاد ـ هوشنگ گلشيري ـ صادق هدايت ـ ابراهيم گلستان ـ غلامحسين ساعدي ـ سهراب سپهري ـ را میخواند وبزعم خود،آنهارا" ترویج دهنده مرام کمونیستی " میدانست وپرونده سازیهای امنیتی خودرا را توجیه میکرد وتشخیص میداد صمدبهرنگی "فدائی ساز"،وعلی شریعتی "مجاهدساز" است.
اوکربود وصدای رادیوتلویزیونهای کشورهای خارج ومصاحبات خبرنگاران باغرض وبیغرض خارجی را باپادشاه خود نمی شنید ،که درهرفرصتی ازاومیپرسیدند :
" این راست است که ساواک مُتهمین را با کون برهنه روی آهن سرخ شده می نشاند که از آنها اقرار بگیرد ؟!"( خاطرات علم چهار شنبه 26/6/54 )، ولی بعلت عقده هاو حقارت فکری ، وعجزدرنبرداندیشه با امثال ساعدیها ، و مرعوب کردن مقامات ، براههای فرومایگی شنودتلفن آنها وپی بردن به" عیب نهان" و " اسرارمگوی " دیگران ،می پرداخت وگوشی شنوا داشت و برای تشخیص ترانه های انقلابی داریوش وفرهاد وحتی مرحوم قمرالملوك وزيري وتهیه خوراک باج گیری ازمقاماتِ بی اعتنا به خود، سمعک خدادادی داشت.
ثابتی درشرافتمندگوئی نابسامانیها ومشکلات ودردمردم به پادشاه میهنش لال ، امادر لفاظی ودغلکاری وتزویروسرپوش نهادن وسامان دادن به تبانیهای سازمان یافته ، و وصله چسبانیهای غیرشرافتمندانه بدوست ودشمن ،حرّاف ،و بافراهم کردنِ سردرگمی پادشاهی که ازنجابت ذاتی اخلاقی برخوردار بود ، جلسات"کمیسیون مرگ "را که ازطریق غیرسلسله مراتب ایجادش کرده بود ،درگزارش به شاه " کمسیون عفو" جابزند ،تابتواند جان سروان مجیدفرودنیا و9 نفر رادرتپه های اوین وسی و چند نفردیگررادرزندانها بگیرد وامروزدرکتابش بگوید "جانشان را نجات دادم و برای آنها یک درجه تخفیف گرفتم" (295 تا 297).ثابتی درتسلیم گزارشات آلوده به تبانیهای قبلی به شاه ،گستاخ وحیله گربود و چنان باملت ومملکت خودش کرد که "نه که رامنزلت ماندونه مه را" .پرویزثابتی میفهمید با هیچ "آب زمزمی "، قابل تطهیرنیست. وبهمین جهت میدانست دستورات کی وکجا را اجرامیکند ولی نمی فهمیدکه ذهنیت و باورهایی پادشاه نسبت به اعمال وکردارش مشکوک وبه این وآن مأموریت میدهد که : " ببینند مقام امنیتی سرَش به کجابنداست". پرویزثابتی محو تدریجی حیات واستقلال کشورش رارقم زد.
اداره دوم ستادارتش درساواک ، نفوذناتوشته بالقوه ای داشت .این نفوذازآنجا ریشه میگرفت ،که دربدوتاسیس ساواک ،مدیریت آنرا، افسران رکن دوم آنزمان شکل دادند.مدیران کل ساواک اغلب افسران واُمرای ارتش بودند ، حتی تاقبل ازپرویزثابتی ، مدیران کل اداره سوم امنیت داخلی همه افسرارتش بودند.درزمان ریاست سرلشگر پاکروان ، بتدریج افسرانِ دارایِ روحیه خشن وکم سواد ، جای خودرابه افسران خوشنام وباسوادواغلب زبان دان داند. پاکروان وافسران ارشدجدیدالورود ، باتغییرات وگسترش سازمانی ساواک ، به استخدام افرادغیرنظامی شتاب بیشتری دادندو باهماهنگی ضداطلاعات اداره دوم ارتش ، افسران ودرجه داران شایسته ای ازنیروهای مسلح وبیشترازنیروی زمینی ارتش به ساواک منتقل ،ودر ترکیب وتکمیل بدنه ساواک کوشیدند ،آموزش اطلاعاتی انتخاب شدگان ، درمرکزآموزش اطلاعات وضداطلاعات ارتش صورت میگرفت.
بعدها ساواک خودمستقلآ اقدام به تاسیس مرکزآموزش کرد وبرمبنای نیازسازمانی ، استخدام کارمندان غیرنظامی سازمان اطلاعات وامنیت فزونی یافت.کارمندان غیرنظامی ادارات 9گانه ساواک (بعدها 10) ، بجز اداره سوم امنیت داخلی ، اغلب دارای تحصیلات دانشگاهی (حقوق،اقتصاد جامعه شناسی ،علوم اجتماعی،مهندسی و...) ،وبسیاری ازآنها مدیران شایسته ای بودند.روحیه این قبیل کارمندان با حضوردراداره سوم وافکارپلید مدیرکلش پرویزثابتی سازگارنبود.بعلاوه جاهطلبی های پرویزثابتیِ روان پریش ، مریدان وروان پریشان دیگری رامیطلبیدکه همزادخوداوبودند وروشهای خشونت اورا باورداشتند و موتور تصمیمات خیره سر انه اوراروغن کاری میکردند.
تا واپسین روزهای رژیم شاهنشاهی نیز ، درجایگزینی پرسنل بازنشسته ساواک ، ازافسران
ارتش وبخصوص افسران رسته اطلاعات اداره دوم استفاده میگردید.اغلب افسران واجدشرایط درجه امیریِ شاغل در ساواک ، الزاماً به ارتش بازمیگشتند.مجموع این شرایط ،فضائی ایجادکرده بود که بین افسران ساواک بااداره دوم پیوندی دائمی برقراربود.این پیوند اززمان انتصاب سرلشگرمقدم (سپهبدبعدی) بریاست اداره دوم وانتخاب سرهنگ هوشنگ قاجار (سرلشگربعدی)بریاست ضداطلاعات ارتش که هردو ازساواک به اداره دوم ارتش بازگشته بودند ، مضاعف شد.ایندوامیر با90 % پرسنل ساواک آشنائی وبا برخی ازآنان روابط خانوادگی داشتند.
باتوجه به توجیهات مذکور ،نفوذاداره دوم درساواک نیازی به پیروی ازروشهای متداول اطلاعاتی نداشت.افسران ارشد ساواک درملاقانهای اداری ویاآمیزشهای خانوادگی بامقدم وقاجار ، احساس نامحرمی نمیکردند و سینه به سینه مسایل درونی ساواک را باآنها مطرح مینمودند. بنابراین ،آنچه در محدوه مدیریت ساواک ، جاری بود ، ازدید اداره دوم پنهان نبود. انتقادازعملکرداداره سوم واحساس تنفرعمومی ازواژه "ساواک وساواکی " ، بسیاری ازمقامات ارشدومیانی خودِساواک راآزارمیداد. درخواست ها برای اصلاح خطاهای بزرگ اداره سوم همیشگی بود ولی بدنامی اداره سوم وآثارتنفربجامانده از گذشته های پرویزثابتی ، هیچیک ازمدیرانِ کل ساواک رابه پذیرش میراث "مقام امنیتی " ترغیب نمیکرد.
بعداز ماجرای افسران بروجرد، که همه مقامات ارشدارتش وشخص پادشاه رامتأثرساخت ،انعکاس آن درفضای ارتش ، بصورت غیرمتعارفی، خشم پرسنل نیروهای مسلح را برانگیخته بود.اطلاعات واصله ازیگانهای مستقردرشهرستانها ، حکایت از تصمیم برخی ازافسران ودرجه داران ، به عمل متقابل به مثل ،وحمله خشونت بار به شعبات ساواک درشهرستانها راداشت. همدوره های افسران بروجرددرواحد نوهد(نیروهای ویژه هوابرد) ، قصد یورش به کمیته مشترک ضدخرابکاری ساواک وقلع وقمع کارکنان آنجاراداشتند تاجائیکه، سپهبد مقدم سرلشگرمنوچهر خسرودادرابدفترش دعوت ، وازاوخواست ازطریق گفتگو بافرماندهان تحت امرش ، موضوع را قدری فروکش نماید.هنگامیکه چگونگی فضای ارتش به اطلاع پادشاه رسید، ایشان دستورداد:" بفرماندهان یگانهای ارتش ابلاغ شود،درهنگام مراسم صبحگاه بگویند این حادثه اتفاقی صورت گرفته ، وپرسنل خاطی تنبیه ودستورات مارادرمورددلجوئی ازافسران بروجرد گوشزدنمایند" .
روزی ارتشبد غلامرضاازهاری سپهبدمقدم وسرلشگرقاجارفرمانده ضداطلاعات رااحضارودستورداده بود:"سرگرد انصاری راهم بیاورید".مقدم دراتومبیل خود ومن دراتومبیل سرلشگرقاجاررهسپارستادبزرگ ارتش شدیم.دربین راه ازسرلشگرقاجارپرسیدم :"تیمسارعلت احضارچیست ، چون درمواردمشابه بمن ابلاغ میکردید سابقه یاپرونده ای همراه داشته باشم " ، قاجاراظهاربی اطلاعی کرد.
ارتشبدازهاری فردملایمی بودولی اینباراورا عصبانی وپریشان یافتم.اوخطاب به سپهبدمقدم پرسید:"تیمسارمقدم مطلب افسران نوهدچه بوده که اعلیحضرت را آشفته کرده؟" ، مقدم پاسخ داد:" من به خسرودادتذکرداده ام جای نگرانی نیست" ، من که متوجه علت احضارشده بودم ، اجازه صحبت خواستم،ولی قبل ازتوضیحاتم اضافه کردم : " اجازه میفرمائید برای توجیه مطلب ، واحساس آرامش بیشتر دربیانم قدری ازمرزسلسله مراتب خارج شوم ؟" ، ازهاری که باتوضیحات مقدم قدری آرام شده بود، درپاسخم باملاطفت گفت : " تو چه موقع بی مرز صحبت نکرده ای که اینبارشرط میگذاری، بگو!" ، درحضور خودقاجار گفتم :" تیمسار، دونفر باید ازمقام خود کنارزده شوند ، یکی تیمسارسرلشگر قاجارازضداطلاعات اداره دوم ، ودیگری ثابتی درساواک.ایندوازگذشته های دوردرساواک بایکدیگر مسئله داشته اند ، من آقای ثابتی راندیده ونمیشناسم ولی تیمسارقاجارکه دراینجاحضوردارند ، فرمانده مستقیم من هستند.تا تسویه حسابهای ایندوبایکدیگرادامه دارد،پرونده سازیهای احمقانه ساواک برای نظامیان هم ادامه دارد." واضافه کردم همین الان که درحضورتان هستم ، ساواک افسروظیفه ای بنام مُرادمُرادی را که طبیب و ازسپاهیان بهداشت کرمانشاه است ، دستگیر وپس ازبازجوئیهای اولیهِ توام باخشونت ، تحت عنوان : "اخلال درامنیت استان واهانت به پادشاه " ،تحویل اداره دوم داده است".
ازهاری پرسید : "تحقیقات شما چه میگوید؟"
گفتم:" درتحقیقات ازاین افسرمشخص شده که ریشه کار،دزدی بودجه داروئی روستاهای استان کرمانشاه بوسیله رئیس بهداری استان که موردحمایت رئیس ساواک استان میباشد ، بوده ، این افسر طبیب است وداوطلبانه خدمت درسپاه بهداشت راانتخاب وچون خودکرمانشاهی است ومنطقه موطن خودرامیشناسد، اورابه کرمانشاه فرستاده اند.درکرمانشاه ، وی رابه سرپرستی 12پایگاه مستقردرروستاها گمارده اند.اوپس ازبازدیدازروستاها ،متوجه میشودکه برخی ازسپاهیان بهداشت دیپلمه غایب ،وبرخی دیگردرساعت 11صبح خواب ودرهیچیک ازپایگاهها، نه تنهادارو، بلکه کمکهای اولیه پزشکی واقلام پانسمان زخم هم وجودندارد. این افسر میگوید:برابرچک لیست ودستورالعمل سازمان سپاه بهداشت ، بودجه داروئی هرروستا یکصدهزارتومان است.من پس ازبازدیدازروستاها گزارشی تهیه وبه مسئول سپاه بهداشت استان تسلیم وبه اتفاق اوبه نزدمدیرکل بهداری استان رفتیم ، آقای مدیرکل بعدازشنیدن توضیحات من گفت :" شما برای آموزش تزریقات وکمکهای اولیه پزشکی به سپاهیان دیپلمه، اینجاآمده اید، نه فضولی دربودونبودِدارو!! ".به رئیس بهداری گفتم من تااقلام داروئی مندرج درلیست راتحویل نگیرم ازدفترشماخارج نخواهم شدواضافه کردم: " اعلیحضرت میگویند ماباایجادسپاه بهداشت ، برای ریشه کن کردن بیماریهای واگیر ،خدمات ودرمان پزشکی راتاسطح روستاها توسعه داده ایم ،منهم که بدون پرداخت هزینه تحصیلی ، ازجیب ملتّم طبیب شده ام ، خدمت درسپاه بهداشت راانتخاب وبجای راحتیِ خدمت دربهداری پادگانهای ارتش، خدمت درروستاها راترجیح داده ام که سهمی درمداوای روستائیان داشته باشم ، وچون ازعکس العمل واهانتهای مدیرکل عصبی شده بودم ، اضافه کردم :"یااعلیحضرت دروغ میگویند ، یاشما بادزدیدن بودجه یک میلیون ودویست هزارتومانی 12 روستا ،به ایشان خیانت میکنید.من به تهران میروم وگزارشم رابه کاخ پادشاه تحویل میدهم ".
ازهاری ادامه توضیحات مراقطع وبا اندوه گزنده ای گفت :"فهمیدم ، این افسر بجای نیاوران ، سرازکمیته درآورده است.بعداً گزارش مفصل آنرا بدهید تا حضوراعلیحضرت تقدیم کنم".
ارتشبدازهاری ، من وسرلشگرقاجاررامرخص وبه گفنگوبا سپهبدمقدم ادامه داد.دربازگشت ازستاد ، قاجارازگفتارمن دردفترازهاری گله مندبود.من به وی گفتم : "تیمساربرای جلوگیری ازشورش نظامیان ، بایدفداکاری کرد" .قاجاربااشاره چشم وصورت بطرف راننده بمن فهماند که اتومبیل محل مناسبی برای گفتگونیست وازمن خواست جمعه آینده به منزل اوبروم. ازآنجا که روابط من با قاجاردرمحدوده امورخدمتی واداری بود. لذادعوت اوبرایم شگفت آورمینمود.
درماهها ی قبل ازدعوت قاجار ،ساواک نامه ای خطاب به سپهبد مقدم وتیتر"شخصاًملاحظه نمائید" ارسال داشته بود.دراین نامه که امضای ارتشبدنصیری راداشت ،اشاره شده بود : " سرلشگرقاجار درزمان خدمتش درساواک مرتکب سوء استفاده مالی شده".سپهبدمقدم پس ازدریافت ومطالعه ، مرااحضارونامه رابمن سپردوباحالتی عصبی دستورداد : "ازامروزلزومی ندارد شما سلسله مراتب رارعایت کنید ، گزارشاتتان را بدون امضای سرلشگر قاجارمستقیماً برای خودمن بفرستید!". این دستورِشفاهی ،برخلاف قوانین وآئین نامه های انضباطی ارتش بود ،وبعلاوه سپردن نامه ای آنچنانی به مرئوس یک فرمانده ، باعرف نظامی واداری ارتش همخوانی نداشت ، ولی درآن لحظه فرصت را برای یادآوری قوانین وآئین نامه به مقدم ،مناسب ندیدم.
بعدازظهرآنروزبمناسبت دیگری ،سپهبدمقدم مرااحضارکرد، ضمن گفتگوفرصت رامساعدترازصبح تشخیص دادم وبه مقدم گفتم :" تیمسارمسبوقیدسرلشگرقاجار فرمانده قانونی وسازمانی من است وتازمانیکه اوفرمانده ضداطلاعاتست ، قانون ارتش اورا هم موظف، وهم مُحّق به وقوف ازجریانات اداری وعملیاتی سازمان تحت امرومسئولیتش میداند، وازاوخواهش کردم ابهام مرادرنادیده گرفتن سلسله مراتب قانونی ،تفهیم نماید.مقدم گفت :" احتمالاً تحقیقاتی درموردصحت وسقم نامه بشما محول خواهدشد".
من آموخته بودم که : " پُشت سرِ قانون بروم وازقاضی وفرمانده نترسم " ، بدین سبب نه بخودونه بفرماندهانم ،اجازه نمیدادم مرا بازیچه منازعات زودگذرخودشان قراردهند.راه حل مورداخیررادراین تشخیص دادم که گزارشاتم را برای مطالعه به سرلشگرقاجارارائه ، ولی بدون امضای وی،تسلیم مقدم نمایم.بعدها که فضای گِل آلود آندو ترمیم شد، هردوتدبیرمراتحسین کردند.
روزجمعه موعود به منزل نوساز سرلشگرقاجاررفتم.قاجار ضمن ارائه مدارکی ،به شرح چگونگی دریافت وام بانکی برای ساخت منزلش پرداخت ،وبا اشاره به نامه ساواک ،آنراساخته وپرداخته ثابتی توجیه کرد. هنگامیکه ازعلت وانگیزه روابط تیره آنها پرسیدم ، قاجارگفت : " من درسالهائی که مسئولیت ضدجاسوسی ساواک راعهده داربودم ، اولین فردی بودم که ارتباط ثابتی راباروسها ازطریق احمدمیرفندرسکی به مقامات تسلیم کردم.اواضافه کرد ، احتمالاً بعدازانتقال من ازساواک تیمسارنصیری که فاقدتجربیات اطلاعاتی است ، ثابتی را ازگزارش ضدجاسوسی آگاه کرده است."
تجربیات خدمتی من با " انگ " زدنهای رقیبان خدمتی بیکدیگرآشنابود وتازمانیکه پرونده ای برای تحقیقات رسمی بمن ارجاع نمیشد ازقضاوت زودهنگام پرهیزمیکردم.لذا ازقاجارپرسیدم که : "پس چگونه است که ثابتی همچنان امنیت داخلی ساواک رامدیریت میکند؟" ، قاجارپاسخ داد : " دنیای جاسوسی پیچیده است ، ارتباطات جاسوسی بادهها واسطه انجام میشود، اما نمودهای جاسوسی را میتوان تشخیص داد" ، قاجارمیگفت : " تمام افسران قدیمی ساواک ، معتقدند که سپهبد تیموربختیار عاشقانه به شاه وفاداربودولی روسها بعلت قساوتِ بختیار درسرکوب افسران توده ای ،هرگزاورانبخشیدند وازطریق عوامل پیداوناپیدای خود توانستند آلودگی ذهنی پادشاه رانسبت به اوفراهم سازند.قاجاراستدلال میکرد: "اگرتیموربختیارقصد کاراحمقانه ای داشت ،درزمان مصدق لشگروتانک وتوپش رابرای بازگشت شاه وبرعلیه مصدق بکارنمیبرد" .قاجاربا قاطعیت میگفت: " روسها تیموربختیارراکشتند ونه ساواک، وثابتی بدون تردید عامل نفوذی روسها درساواکست " .قاجار که قراربودچندروزی بعدازملاقات من برای معالجه آرتُروزگردنِ مشکوک به سرطان عازم امریکا شود، بمن گفت : " شایدمن احتیاج بعمل جراحی داشته باشم و بعدازعمل زنده نمانم ، ولی شما جوان هستید ، اگرروزی ادعای من ثابت شد ، تشخیص امروزمرا فراموش نکنید"
قاجار افسری پُرکارودقیق بود. دوره عالی رسته ای را درامریکا گذرانده وبزبان انگلیسی تسلط داشت وی ازسالهای سرگردی دراداره هشتم ضدجاسوسی ساواک بکارپرداخت وسالها رئیس اداره بررسی شوروی وکشورهای اقمارشوروی را برعهده وتازمان به انتقال به اداره دوم ستادارتش ، همچنان دراداره هشتم ضدجاسوسی فعالیت میکرد.اودرضداطلاعات ارتش هم تادیرهنگام وتازمانیکه کارهای جاری روزانه اوپایان نمیگرفت ،محل کارش راترک نمیکرد. تمام متن پیاده شده شنودهای تلفنی راخط بخط میخواندو درفاصله خطوط باتوضیحات قلمیِ خود، نکات حساس را به افسران عملیاتی مسئول ، یادآورمیشد.ارتشبدفردوست درکتابش، بعدازسرتیپ اردشیرتاجبخش ، سرلشگر قاجاررا ورزیده ترین رئیس ضداطلاعات ارتش ودرعین حال آلوده به فسادمالی درسالهای آخرین خدمتش میداند.من هردوصفتِ برشمرده فردوست راتأئیدمیکنم.
درروزهای اولیه حکومت آقای شاپوربختیار که لایحه انحلال ساواک رابه مجلس ارائه داد ، ازسپهبدمقدم ،خواسته بوددرانتخاب وزرایش به اوکمک نماید.بختیارسوابقِ افرادمنتخب خودرا خواسته بود.مقدم سوابق کلیه افراد موردنظربختیاررا تهیه ودراختیارنخست وزیرقرارداده بود، لکن پرونده قطور"احمدمیرفندرسکی " درساواک، مفقودبود . ازآنجا که"میرفندرسکی قبل ازتشکیل ساواک مظنون به جاسوسی برای روسها وتحت تعقیب رکن دوم سابق ارتش وسپس ساواک بوده است " مقدم باآنکه سمتی براداره دوم نداشت ،بناچار سرهنگ عطاء الله بائی احمدی رئیس ضدجاسوسی ضداطلاعات ارتش رااحضار وازاوخواسته بود، چنانچه سوابقی ازاحمدمیرفندرسکی درضدجاسوسی ضداطلاعات وجوددارد، دراختیاراوقراردهد.مقدم پس از مطالعه سوابق ارائه شدهِ سرهنگ احمدی، و مددگیری ازمحفوظات ذهنی خود ، گزارشی به نخست وزیرارائه میدهد ،معذالک شاپوربختیار بعلت التهابات لحظه ای آنروزها ونبودِ داوطلب دیگری ، مسئولیت وزارتخارجه را به میرفندرسکی میسپارد.میرفندرسکی درتمام 37روزحکومت بختیار وبااطلاع او، زیر نظر افسران عملیاتی سرهنگ بائی احمدی ،تحت مراقبت دائمی بود وگزارشات روزانه مراقبتیِ احمدی درپاکت بسته، نه ازطریق اداره دوم ، بلکه درپادگان جمشیدیه تحویل من ،ومنهم بوسیله درجه دار موتورسوار تسلیم آجودان مقدم میکردم . من ازمحتوای گزارشات سرهنگ احمدی هیچگاه اطلاع نداشتم.
سرهنگ احمدی وافسران ضدجاسوسی ساواک مشترکاً بازجوئیهای اولیه سرلشگرمقربی راعهده دار و بازجوئیهای بعدی توسط من وبائی احمدی ومستشارنظامی اطلاعاتی اعزامی ازامریکا انجام میشد.بعدازوقوع انقلاب هم، دستگیری محمد رضا سعادتی رابط مجاهدین خلق که بعد از رجوى و خیابانى نفر سوم سازمان بود ،بوسیله سرهنگ خدیوی که یکی از افسران برجسته اداره دوم وسالها معاونت سرهنگ احمدی راداشت ، صورت گرفت وتحقیقات تخصصی اولیه از سعادتی هم قبل ازتحویل اوبدادگاه انقلاب با ضداطلاعات ارتش بود. بعدازانقلاب هنگامیکه ازسرهنگ بائی احمدی علت تحویل گزارشات مراقبتی ازمیرفندرسکی ، ازطریق موتورسوارجمشیدیه به سپهبدمقدم تحویل میشد،پرسیدم ؟، بمن گفت : اولاً مقدم عقیده داشت :"جّدی شدن انحلال ساواک ، روحیه پرسنل ساواک را درهم شکسته ، ثانیاً مقدم دیگررئیس اداره دوم نبود وانتخاب راه تماس ازطریق موتورسوار جمشیدیه، پوششی بود برای اختفای عملیات "اوگفت احمدمیرفندرسکی حتی قبل ازتشکیل ساواک بطورجدی مظنون به جاسوسی برای روسها وتحت تعقیب رکن دوم سابق ارتش بوده است ".احمدی میگفت :" باتمام ظّنی که نسبت به میرفندرسکی وجودداشت ، هیچکس نفهمید چرا اوچندین سال سفیرایران درشوروی بود"
میرفندرسکی خوددرخاطراتش تاکیددارد که شخصاً حامل درخواست عفو"مسعودرجوی " بوده وپیام برژنف رئیس دولت شوروی را پس از ختم محاكمه مسعود رجوي ،شخصاً به پادشاه تسلیم نموده است. تلاش میرفندرسکی یرای تخفیف محکومیت مسعودرجوی ، منطقی ترازادعای ثابتی است که درصفحه282 میگوید بخواست کاظم رجوی :"من یک گزارشی درست کردم که برادرش برای ساواک این کارها وخدمات را کرده ومسعودرجوی را یکدرجه تخفیف بدهیم شاه هم موافقت کرد" ،کاملاً نادرست است ، زیرااظهارنظر درمورد همکاری متهمان ،همزمان با ارسال پرونده به دادرسی وقبل ازصدورکیفرخواست اولیه دادستان دادگاه بدوی صورت میگیرد ، ودرچنین صورت است که، مراتب همکاری متهم درصدوررای دادگاه اولیه ملحوظ نظردادگاه خواهدبود ، نه مِتهمی که بعلت سنگینی جرائمش ، هم دردادگاه بدوی وهم دردادگاه تجدیدنظرمحکوم به اعدام شده است.اما تلاشهای کاظم رجوی وتعجیل گزارش ثابتی آنهم درپای چوبه اعدام مسعودرجوی ، هم میتواند حضوراحتمالی کاظم رجوی را درشبکه موازی چندضلعی روسها ( میرفندرسکی-ثابتی-کاظم رجوی-بعدها سعادتی) ، توجیه کند.
ولادیمیر کوزیچکین افسر عملیات KGB در سفارت اتحاد شوروی در تهران بود که به انگلستان گریخت.وی در کتاب «کا.گ.ب در ایران» که به قلم او نوشته شده است، آورده: «برقراری روابط ما با سازمان مجاهدین خلق، به خوبی پیش میرفت و گسترش مییافت. مجاهدین در جریان حمله به سازمانهای رژیم شاه، توانسته بودند آرشیو اسناد ساواک را بدست آورند. وقتی این خبر را به مسکو منتقل نمودیم، بلادرنگ خطاب به ما چنین نوشتند: بلافاصله با مجاهدین تماس بگیرید و از آنها پرونده سرلشگر مقّربی را در ساواک بخواهید... مقربی 30 سال عامل K.G.B بود، از زمانی که افسری جوان بود٬ در سال 1945 به خدمت این سازمان درآمد. او بهترین عامل رزیدنسی به حساب می آمد و اطلاعات محرمانه ای را که واقعاً برای اتّحاد شوروی حایز اهمیت بود٬ در اختیار ما می گذاشت. در طی سال ها، ترقّی بسیار کرد و مسئول خرید اسلحه از آمریکا و دیگر کشورهای غربی شد... دیگر جانشینی برای او یافت نمی شد.
باتوجه به توضیحاتی که رفت، آیااظهارات صریح پروزثابتی که درصفحه 321کتابش میگوید ، " درباره احسان نراقی نبایدهمه چیزرابشما بگویم " ودرصفحه325 بروشنی اقرارمیکند : " من درپرونده احسان نراقی هیچ نشانه وردی باقی نگذاشتم که نشان دهداوبامن تماس ورابطه داشته واطلاعاتی میداده "،نشان از وجودوحضور شبکه جاسوسی وسیعی درساواک نیست ؟ نمیدانم ، اما این احسان نراقی که درپوشش مشاورومدرس دانشکده اطلاعات ساواک درسازمان اطلاعاتی مملکت رخنه ویکروزواسطه آزادی بنی صدر(322)، روزدگردلال آزادی داریوش فروهر وروزسوم شفیع آزادی علی شریعتی(279) میشود کیست ؟ که ثابتی بادیگران درهرمسئله کوچکی چانه میزند، ولی دستورات نراقی را بدون چون وچرا اجرا . مرتبت نراقی کجاست که "مقام امنیتی " حتی ازقوانین جزائی ارتش واهمه ندارد و ،ریسک مجازات "اعدام " خود را بجان میخرد وهیچ ردونشانه ای ازسوابق او بجا نمیگذاردوامروزهم چنان درمحظوراست که تنها درمورداحسان نراقی تمام ترمزهای بیانی اش به کارمیافتد.این احسان نراقی کیست که باآنکه درحکومت منصوروهویدا ،پادشاه با سپردن مسئولیت وزارت به اومخالف است، یک پایش درساواک وپای دیگرش دردفترشهبانوفرح وهردو دست وپایش درهمه کمسیونها ی مُهم مملکتی درازست.
سرهنگ عطاء الله بائی احمدی ازدرجه ستوانی درمشاغل اطلاعاتی خدمت کرده بودوازدرجه سروانی تا آخرین روز فروپاشی رژیم پادشاهی درامورضدجاسوسیِ ضداطلاعات انجام وظیفه میکرد.احمدی کاشف چندین مورد ازفعالیتهای جاسوسی درارتش بود. وی هیچگاه ازدواج نکرد وچون تمامی دوران خدمتش را درضدجاسوسی گذرانده بود، روسها اورا میشناختند.احمدی گنجینه اطلاعات فعالیتهای جاسوسی روسها درایران بود .وابستکان نظامی روسیه درمیهمانیهای رسمی به سرتیپ خسردانشوررئیس تشریفات نظامی باطعنه میگفتند :" احمدی چرازن نمیگیرد، به اوبگوئید دختران روسی زیبا هستند".اوشبهانیز درکاباره ها، افسران اطلاعاتی شناخته شده روسیه ودیگرکشورهای بلوک شرق رارها نمیکرد.
درزمانیکه من به اداره دوم رفتم ، احمدی درجه سرگردی داشت ، اومسئول آموزش توجیهی من درامرضدجاسوسی بود.بعدها روابط صمیمانه ای بااوپیداکردم ، اما درطول سالها روابط دوستی ، هرگزبمن نگفته بود ، اودرملاقاتهای پنهانی سپهبدمقدم با افسران ارشد ضدجاسوسی ساواک که بطورانفرادی وباآگاهی پادشاه درمنزل مقدم صورت میگرفته حضورداشته ودراین نشستها ،نتایج عملیات دائمی مراقبتی مشترک( ساواک واداره دوم ) ازثابتی موردارزیابی بوده است.
درسالهای اولیه بعدازانقلاب سرهنگ احمدی ، مسئول نظامی –اطلاعاتی سازمان مقاومت ملی دکترشاپوربختیار درپاریس بود .خواهروی دروقایع "نوژه" ، اعدام شدوخوداو نیزدرجریان همکاری باسازمان درفش کاویانی دکترمنوچهرگنجی ، دردوبی ترورومتاسفانه بقتل رسید.
روز بعدازورودخمینی به ایران ،شاپوربختیارمن را بدفترش خواست.ساعت ملاقات بانخست وزیر پنج بعدازظهر تعیین شده بود. متعاقب تلفن بختیار، سپهبدمقدم تلفن کرد ، وی ازاحضارمن بدفترنخست وزیرآگاه بود. مقدم گفت ، اونیز درهمان ساعت بدفتربختیاردعوت شده است واضافه کرد : یکساعت قبل ازقرار باآقای بختیاردردفتر من باشید وبه اتفاق خواهیم رفت.سپهبدمقدم که همیشه عادت داشت مطالب خودرا "تلگرافی" بیان کندگفت " مطالبی که احتمالاً آقای بختیار مطرح میکند عملی نیست" ، (دراین ملاقات ،بختیارپیشنهاد تشکیل دادگاه صحرائی 24ساعته هویداونصیری واعدام آنهاراکردکه هم من وهم سپهبد مقدم باآن مخالفت کردیم. (درفرصتهای احتمالی بعدی ، چنانچه فرصتی پیداشد ،حوادث بعدازخروج پادشاه ونخست وزیری شاپوربختیارراخواهم نوشت.اما همینجا بگویم ، درتمام مدت 37 روز من هرروز بین ساعت 5تا6 بعدازظهربااوملاقات وگزارشاتم رابه اومیدادم .ما ایرانیها عادت به قهرمانسازیهای خیالی داریم ،بعقیده من ، رفتارموهن بختیاربافرماندهان ارتش که درمقام ارتشبدی وسپهبدی قرارداشتند،موجبات خشم آنهاوصدوراعلامیه بیطرفی ارتش بود ).
درفاصله راهِ دفترمقدم وبختیار، دراتومبیل اوفرصتِ گفتگوی باوی راداشتم،مقدم آینده راتاریک ارزیابی میکرد.من بحث رابه پرویزثابتی کشاندم وتلویحاً ناخشنودی خودم وجامعه ملتهب آنروزهارا ازاینکه " اوتسهیلات فرارثابتی را فراهم کرده " ، بیان داشتم.مقدم گفت :" من بشما خدمت کردم ،زیرااگرثابتی بازداشت میشد ، یاخودکشی میکردویا زندانیان دیگراورا بقتل میرساندند.و درهردوصورت این شایعه بوجودمیامد که دولت ثابتی رابطورعمد کشته است وآنوقت شما بدردسر میافتادید".
پرویزانصاری-افسرسابق ارتش شاهنشاهی
(خوانندگان توجه فرمایند ، اعدادبکاربرده شده درمتن مقاله اشاره به صفحات خودکتاب "دردامگه حادثه میباشند)
پیوند به بخشهای پیشین/نقد پرویز انصاری بر کتاب "در دامگه حادثه" پرویز ثابتی /click here
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر