نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ مرداد ۲۷, پنجشنبه

آيا قوام السلطنه ديکتاتور نبود ؟!

آيا قوام السلطنه ديکتاتور نبود ؟!

درنقد اظهارات و ادعاهای آقای دکترمحمدعلی همايون کاتوزيان درنوشته:

«گفت‌و‌گويی متفاوت با همايون کاتوزيان درباره زندگی سياسی و فکری او/ از دوستی با خليل ملکی و جلال آل‌احمد تا تجربه کنفدراسيون و همکاری با حميد عنايت»
ـ بخش اول ـ



آقای دکتر محمدعلی همايون کاتوزيان (هما کاتوزيان) استاد دانشگاه آکسفورد ـ انگليس، طی گفتگوئی با «شهروند امروز» (١) پس از معرفی خود به يکسری مسائل و رويدادهای تاريخی اشاره کرده است، ازجمله در باره سياست و عملکرد برخی از فعالين و سازمانها و احزاب سياسی ايرانی قبل از انقلاب بهمن ١٣۵٧سخن گفته که دربعضی موارد اظهارات وي، اشتباه و در واقع تحريف تاريخ است و حتی درمغايرت و در تضاد با محتوی برخی از نوشته ها و کتابهائی که خود قبلا درباره گوشه هائی از تاريخ معاصر ايران انتشار داده است قراردارد . وی بعضی از سياستمداران دوران رژيم پهلوی و دوران جمهوری اسلامی را، بدون توجه به وابستگی آنها به طيف های مختلف سياسی که هميشه رقيب و مخالف يکديگر بوده اند و طی فعاليتها و مبارزات سياسی خود اهداف و خواست های متفاوتی را با روشهای مختلف دنبال می کرده اند، حتی معيار قضاوتشان در باره ارزشهای سياسی ـ اجتماعی بر پايه معيارهای جهانشمول نبوده، بصرف ادعای اصلاح طلبي، از يک «تبار» قلمداد نموده است.اظهاراتی که در مخدوش نمودن مرزهای هويتی نيروهای سياسی بی تأثير نيست.

اما ، باتوجه به متن گفتار وی درآن گفتگو، دقيقأ روشن می شود که وی از بسياری از مواضع سياسی گذشته خود فاصله گرفته است، يعنی در آن مواضع تجديدنظر کرده است، بدون اينکه درآنباره کوچکترين توضيحی داده باشد و از آن طريق بخشی از تجربه های خود را با خوانندگان خود درميان بگذارد!
من قبلا طی نوشته هائی يادآور شده ام که آقای دکتر کاتوزيان در گفتار و نوشتار خود درتحريف تاريخ معاصر ايران و مخدوش جلوه دادن آن دوران عمل می کند.(٢)

قبل از بحث درباره محتوی گفتار اين استاد محترم، ضروريست يادآور شود که من تا کنون در چندين نوشته متذکر شده ام که اين حق دمکراتيک هر فردی است که در نظرات و عقايد خود تجديدنظر نمايد. اتفاقأ در جوامع دمکراتيک يکی از اهداف مبارزات نظری فعالين، کوشندگان و نيروهای سياسي، حتی استادان و پژوهشگران دانشگاهها و ديگرمراکز علمی ، فرهنگی و اجتماعی... اين است که در اثر نقد نظرات و عقايد يکديگر، اشکالات ، کمبودها و احيانأ غلط بودن نظرات و عقايد رقبا و مخالفين نظری را روشن کنند و از طريق چنان شيوه کاری ، کمک به تجديد نظر در نظرات و عقايد کوشندگان سياسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی ـ اجتماعی ... بنمايند. (٣)

با توضيحی که رفت، پس بايد باين نتيجه رسيد که بهيچوجه نبايد به افراد و سازمانها بخاطر امر تجديد نظردر نظرات و عقايدشان ايرادی وارد نمود، درچنان حالتی اگر احيانأ انتقادی بآنها وارد باشد، آن انتقاد نبايد بدين خاطرباشد که چرا در نظراتشان تجديدنظر کرده اند ، بلکه نقد بايد درباره محتوی نظرات و عقايد جديدی که انتخاب نموده اند،مطرح شود.

آنانکه علاقه دارند تا با تجديد نظر در افکار و عقايد خود بر چگونگی روند و تغييرات اجتماعی ـ سياسی ـ فرهنگی ... تأثير گذار باشند، ضرورت دارد تا علل ، مسائل و مواضعی که سبب تغيير نظرات و عقايد شده است را در نوشتار و گفتار خود توضيح دهند که چراو بچه دليل آن تجديد نظر صورت گرفته است.استفاده از چنين شيوه کاری نه تنها به شکل دادن و شکل گرفتن يک فرهنگ دمکراتيک درجامعه کمک می کند، بلکه در انتقال تجربه ها بيکديگر و بهره مند شدن همگان از آن نيز ياری می رساند ؛ موضوعی که متأسفانه بسياری از کوشندگان و فعالين سياسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی ... ايرانی تا کنون حاضر بقبول چنين شيوه کاری نشده اند!


برای بسياری از ما ايرانيان اصولا انتقاد از گذشته خود و توضيح در باره دلايل فاصله گرفتن از نظرات و عقايد گذشته بهيچوجه مطرح نبوده و با توسل به هزار اما و اگر برآن سرپوش گذاشته و می گذاريم. با فحاشی و بی حرمتی به مخالفين و منتقدين ، خود را از معرکه پاسخگوئی و قبول مسئوليت در مقابل مواضع سياسی گذشته خود ،نجات می دهيم.


برای مثال در گفتگوی آقای دکتر محمدعلی همايون کاتوزيان (هما کاتوزيان) شاهد اين واقعيت تلخ هستيم، فردی که ادعا دارد که از دوران «نوجوانی» طرفدار« جبهه ملی» و «نيروی سوم» بوده است، بدون آنکه برای خوانندگان متن گفتگويش توضيح دهد که مدتهاست که در عقايد و نظراتش درباره «نيروی سوم » ، تجديد نظر کرده است و ديگر به آن «ارزشها»ئی که درشکل دادن هويت سياسی « نيروی سوم » نقش داشتند ـ ازجمله دفاع از خواست استقلال در کنار خواست آزادی ـ باور ندارد؛ به افرد و تشکلات سياسی (جبهه ملی دوم) که درمقطع تاريخی مورد بحث ـ دوران نخست وزيری دکترعلی امينی ـ هنوز برآن ارزشها، که چيزی جز ارزشهای مکتب مصدق نيستند، پايبند مانده و بدان خاطر حاضر نشدند در دوران نخست وزيری دکترعلی امينی ــ سياستمدار ايرانی که بنابرتمايل و خواست پرزيدنت جان اف کندی بمقام نخست وزيری ايران منصوب شده بود ــ ، از وی پشتيبانی نمايند. بيخردانه آنها را «نادان» خوانده است!

اما جالب است که دکتر هماکاتوزيان با حرکت از همان مواضع و ارزشهای نيروی سوم، يک مشت فحش نثار حزب توده ايران نموده است.بدون اينکه توضيح دهد تفاوت بين وابستگی حزب توده به اتحادجماهيرشوری و وابستگی دکترعلی امينی به امپرياليسم آمريکا ــ کودتاچيان ٢٨ مرداد ١٣٣٢ ــ در رابطه با چه ارزشهائی است؟ چرا و بچه دليل به جبهه ملی دوم که حاضر نشد با کودتاچيان ٢٨ مرداد سال ١٣٣٢ همسو و همصدا شود، انتقاد وارد است؟ و اين جناب استاد دانشگاه آکسفورد با حرکت از چه موضع سياسی بخود اجازه داده است تا مخالفين امپرياليسم آمريکا را «نادان» خطاب کند و عليه آنها جوّسازی نمايد؟
در باره اين موضوع در بخشهای بعدی اين نوشته بيشتر توضيح خواهم داد.

حال ببينيم چرا و بچه دليل بخشی از اظهارات استاد محترم دانشگاه آکسفورد ـ انگليس، انحرافی و تحميق کننده است و در واقع درتضاد با رويدادهای تاريخ معاصر وطنمان ايران قرار دارد!


دکتر کاتوزيان طی آن گفتگو با «شهروند امروز» به معرفی خود پرداخته و بيان داشته است که:

« من در ۲۶ آبان سال ۱۳۲۱ (۱۷ نوامبر ۱۹۴۲) در تهران متولد شدم» و «...در خانواده‌ای بزرگ شدم که در آن يک خلوص و صداقتی وجود داشت. من تا ۱۸ سالم نشد و ازمدرسه البرز فارغ‌ التحصيل نشدم يک دروغ از کسی نشنيدم.» . ( تکيه از منصور بيات زاده)
با توجه به نقل قول بالا، جناب دکتر به خوانندگان متن آن گفتگو چنين تلقين می کند که او، استاد تاريخ دانشگاه آکسفورد ـ انگليس، با «دروغ گفتن» و «فرد درغگو» مخالف است و هرچه او دراين گفتگو بيان می کند، بيان «واقعيتِ» گوشه هائی از تاريخ معاصر ايران است و حتمأ نبايد کسی به صحت محتوی گفتار وی شک نمايد!
درحاليکه آن عده از خوانندگان متن گفتگو که تا انداره ای با دکترين «موازنه منفی» دکترمصدق و تز«نيروی سوم» خليل ملکی که اين خود برگرفته از تز «موازنه منفی» دکترمصدق می باشد و اهداف و خواست های مبارزين دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت برهبری دکترمصدق، چگونگی عملکرد و مواضع سياسی مبارزين نهضت مقاومت ملی برهبری آيت الله سيد رضازنجاني، شروع فعاليت مجدد جبهه ملی (معروف به جبهه ملی دوم) درسالهای ١٣٣٩ و ١٣۴٠ و سمت و سوی فعاليتها و مبارزات دانشجويان و محصلين ايرانی در خارج از کشور برهبری کنفدراسيون جهانی محصلين و دانشجويان ايرانی آشنائی دارند و ماهيت ارتجاعی و وابسته به امپرياليسم ِ هيئت حاکمه و مهره های رنگارنگ آن، يعنی شاه، احمد قوام (قوام السلطنه) ـ دکترعلی امينی ، دکتر اقبال، اسدالله علم، اميرعباس هويدا...را فراموش نکرده اند، بسادگی متوجه می شوند که آن استاد محترم در لابلای اظهاراتش، متأسفانه بعضی از مسائل سياسی و رويدادهای تاريخی را آنچنان که در مقطع تاريخی بحث مطرح شده و يا روی داده اند، بيان نکرده است ، بلکه به «تحريف تاريخ» دست زده است؛ يعنی تقلب کرده و متأسفانه دروغ گفته است.
برای توضيح اينکه چرا من صحبت از تحريف تاريخ می کنم، که بنظر من تحريف تاريخ چيزی جز تقلب و دروغ و وارونه جلوه دادن واقعيات نيست، به چند بخش از گفتگوی مورد بحث اشاره می کنم و با کمک گرفتن از اسناد تاريخی به تفسير و توضيح آن اظهارات می پردازم.

١ ـ در باره ادعای تبليغاتی «قوام السلطنه ديکتاتور نبود»!!


دکتر کاتوزيان درپاسخ به سئوال « پس در ۱۸ سالگی به لحاظ سياسی بيشتر تمايل به نيروهای جبهه ملی داشتيد؟» اظهار می دارد :


«بله، من از زمانی که يادم مي‌آيد طرفدار دموکراسی پارلمانی بودم و با هر نيرويی که نماد ديکتاتوری بود مخالف بودم. در آن زمان دو نيرو چنين گرايشی داشتند. يکی ديکتاتوری حاکميت و شاه بود و ديگری ديکتاتوری حزب توده. البته با وابستگی حزب توده به شوروی هم ضديت داشتم اما اين مساله بعدی من بود نه دغدغه اوليه‌ام.


مثلا شما در آن زمان کسی مانند قوام‌السلطنه را از نمادهای ديکتاتوری مي‌دانستيد؟


نه، قوام‌السلطنه مستقل بود و هنگام بحث اصلاح قانون اساسی و تشکيل مجلس موسسان در سال ۱۳۲۷ قوام‌السلطنه برای معالجه به فرانسه رفته بود و نقشی در دادن اختيارات به شاه نداشت. کاره‌ای نبود. اما نامه محکمی خطاب به شاه نوشت و گفت که در اين مملکت آن همه خون ريخته شد برای مشروطيت و اين اقدام خلاف مشروطه است. شاه هم خيلی عصبانی شد. قوام‌السلطنه به خاطر نقش‌اش در ماجرای آذربايجان لقب حضرت اشرف گرفته بود، اما وقتی اين نامه را نوشت شاه دستور داد به ابراهيم حکيمي، وزير دربار که پاسخ اين نامه را بدهد و بگويد که اين فضولی به شما نيامده و آن لقب را از شما پس گرفتيم. قوام به اين هم جواب داد و گفت که آقای حکيم‌الملک آدم با شخصيت و با ادبی است و من باور نمي‌کنم که اين حرف‌ها حرف‌های او باشد. بگذريم. قوام در ۳۰ تير در موقعيتی قرار گرفت که بدنام شد، اما او آدم شاه نبود همانطور که امينی هم آدم شاه نبود. شاه همانقدر که از مصدق بدش مي‌آمد از امينی و قوام‌السلطنه هم بدش مي‌آمد.» (همه جا، تکيه از منصور بيات زاده)


با توجه به محتوی پاسخ اين استاد محترم در رابطه با سئوالی که از وی شده بود، بايد تاکيد داشت که اگر او بيان داشته بود در دوران «نوجوانی» فکر می کردم که هرکس «مستقل» از شاه باشد، «ديکتاتور» نيست، اصولا من به نقد چنان اظهاراتی نمی پراختم، چونکه نبايد ازيک نوجوان ٩ تا ١٠ ساله اين انتظار را داشت که حتمأ معيار های ديکتاتور بودن را برپايه معيارهای علمی و چگونگی شيوه عملکرد و سياستی که درمغايرت با اصول قانون اساسی مشروطيت و درآن رابطه پايمال کردن حقوق دمکراتيک و قانونی ملت ايران قرار داشت توضيح دهد.اگرچه خود در آن پاسخ نيز فقط از «ديکتاتوری شاه» صحبت نکرده ، بلکه گفته است « يکی ديکتاتوری حاکميت و شاه بود».


نبايد ازخاطر بدور داشت که درهنگام انتخابات دوره پانزدهم مجلس شورايملی که در دوران نخست وزيری حضرت اشرف احمد قوام (قوام السلطنه ) انجام گرفت و قوام السلطنه و« حزب دمکرات» اش در آن انتخابات با تمام نيرو دست به تقلب زدند و اجازه ندادند تا در بسياری از حوزه های انتخاباتی مردم نمايندگان واقعی و مورد نظر خود را انتخاب نمايند، وی کودکی چهارساله بوده است و بخاطر سن و سالی که داشته است، نمی توانسته است همچون دوران کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ ، که تقريبأ يازده ساله بوده، تحت تأثير «فضای سياسی» که در خانواده اش «غالب بود»، قرارگرفته باشد و درآن رابطه اظهارنظر کند!


اما بايد درنظر داشت که وی در آن مصاحبه بعنوان يک استاد تاريخ، آنهم استاد تاريخ دانشگاه آکسفورد، فردی که نويسنده تعداد زيادی مقالات و کتابهای تاريخی می باشد که همچنين در برخی از آنها دررابطه با قيام ٣٠ تير ١٣٣١ و هويت سياسی و اهداف قوام السلطنه اظهار نظر کرده ، سخن گفته است!

آقای دکتر کاتوزيان فراموش کرده است که طبق اصول قانون اساسی مشروطيت ، نخست وزير (رئيس الوزرا) بخش مسئول نهاد «حاکميت» ، فردی که در مقابل نمايندگان مجلس شورای ملی مسئول و پاسخگو می باشدرا تشکيل می دهد؛ با توجه به اصول قانون اساسی ، رئيس الوزرا بايد بعنوان نماينده ملت عمل کند و با توجه باين اصل مهم، اصولا نمی تواند و نبايد «آدم شاه» باشد. پس برپايه چگونگی اعمال و کردار او در دوران نخست وزيری اش و با درنظر گرفتن اصول قانون اساسی مشروطيت و انحرافات و پايمال کردن آن اصول در آن زمان، بايد در رابطه با «ديکتاتور» بودن و يا نبودن او اظهار نظر و قضاوت نمود!

آقای دکتر کاتوزيان بعنوان يک تاريخنگار، حتمأ بايد از تقلبات انتخابات دوره پانزدهم مجلس شورايملی که در دوران نخست وزيری قوام السلطنه انجام گرفت، آگاهی کامل داشته باشد و در آن رابطه از محتوی نامه ايکه دکتر مصدق در آبان ماه ١٣٢۵ در رابطه با انتخابات آن دوره مجلس به «جناب اشرف آقای قوام نخست وزير» نوشته بود و طی آن نامه به او هشدار داده بود که نبايد در انتخابات تقلبی صورت گيرد، مطلع باشد.


دکتر مصدق در آن نامه می نويسد:


«...متعاقب صدور فرمان انتخابات غليان فوق العاده ای در افکارعمومی پديدار گرديده و مراجعاتی از طبقات مختلفه باين جانب شده و اظهار نگرانی کرده اند، مردم می گويند هنگامی که دولت در بعضی حوزه ها عملا بازرسی ندارد و در ساير حوزه ها هم خود دولت بعنوان حزب دخالت کند انتخابات آزاد نخواهد بود و چنين انتخاباتی با وضعيت کنونی ايران بسيار خطرناک است و مجلسی که با اين طرز تشکيل شود مظهر افکار عمومی ايران نيست و در مقابل بيگانگان برای دولت تکيه گاه نخواهد بود. زيرا مأمورين بيگانه بهتر از هرکس ناظر باوضاع و از منشاء انتخاب نمايندگان آگاهند و چنين مجلسی را از قوه مجريه جدا نمی کنند و توقع دارند که دولت مجلس را برای پيشرفت مقاصد سياسی آنها مطيع و منقاد کند و چنانچه مجلس نسبت بتوقعات يکطرف مقاومتی نشان داد و يا برويه او اعتراض نمود آن را اثر تحريک طرف مقابل دانند و عصبانی شوند و جنبه تعرض آميز اتخاذ کنند که زندگی را بر هر ايرانی حرام کند. درصورتی که ملت ايران خواهان دوستی با همسايگان است و اگر بگذارند نمايندگان حقيقی خود را انتخاب کند از راه صفا و شرافت می تواند سياست همسايگان را فراهم نمايد و انتظار ما از اولياء امورآن است که مرتکب سهو و خطا نشوند و ما را دچار سرنوشت شوم و فاجعه جبران ناپذيرنکنند.

هيچ کس منکر مضار ادامه فترت و مخالف لزوم تشکيل مجلس نيست، بشرط اينکه مجلس محصول آراء طبيعی مردم و مبين تمايلات ملت ايران باشد و چون با اوضاع و احوال کنونی چنين مجلسی بوجود نخواهد آمد بايد در اجرای قانون انتخابات تأخير شود تا مقتضيات انتخابات آزاد فراهم گردد. اين است نظريات مردمی که با اين جانب داخل مذاکره شده اند.
اما بعقيده خود اين جانب آنچه تا کنون برما آمده از نبودن مجلس است چنانچه در تأخير انتخابات نتوانيم با مردم هم عقيده شوم از اظهار عقيده و عرض اين نکته ناگزيرم و دولت اعم از اينکه مانند دوره ديکتاتوری اسامی داوطلبان وکالت را بفرمانداران تلگراف کند و يا اينکه مانند دوره ١۴ تقنينيه عده ای را با تزوير و حيله در حوزه های انتخابيه تحميل و يا نامزدهای خود را تحت عنوان تشکيل حزب تقويت کند نتيجه يکی است . آن اين است که قاطبه مردم از حق انتخاب کردن، حقی که قانون اساسی برای تعيين مقدراتشان بآنها داده است محروم می شوند....
بعقيده اين جانب صلاح مملکت دراين است که نمايندگان مجلس با خودمردم سروکار پيدا کنند و فرمان وکالت را از دست مردم بگيرند و بالنتيجه در مجلس شورای ملی مأمور مردم باشند و در صلاح و صرفه جامعه ايرانيت عمل کنند و صلاح شخص جناب اشرف هم دراين است.
بنابر اين اگر ١٢٠ نفر از طبقات شش گانه و مورد اعتماد جامعه بطوريکه در ماده ١۴ قانون انتخابات مصرّح است يعنی از علماء ـ اعيان ـ ملاکين ـ تجار ـ اصناف و زارعين دعوت شوند و آنها هيئتی که کمتر از ٦ و بيشتر از ١٢ نفر نباشند از بين خود انتخاب کنند و انتخابات در مملکت تحت نظر هيئت مزبور عملی شود، آن جناب با نهايت بيطرفی از عهده انجام وظايف نخست وزيری و رهبری حزب هردو برمی آيند و نتيجه انتخابات هم هرچه بشود مورد اعتراض نخواهد بود، زيرا ملت مقدرات خود را هرطور که بخواهد تعيين می کند و منظور از اصرار اين جانب در آزادی انتخابات برای تمام افراد و احزاب و دستجات نه اين است که حب يا بغضی نسبت بحزب معينی در ميان باشد بلکه از اين جهت است که مردم آزادانه می توانند هرکه را که مورد اعتماد آنهاست انتخاب نمايند...» (۴)

آقای دکتر کاتوزيان خود در باره تقلب انتخاباتی دوره پانزدهم مجلس شورای ملی در دوران نخست وزيری احمد قوام (قوام السلطنه) در کتاب «مصدق و نبرد قدرت در ايران» نوشته است:


«تقلب سازمان يافته قوام در انتخابات دوره پانزدهم مجلس (که درسال ١٣٢۵ برگزار شد) به قدری زياد بود که از سال ١٣٢٠ به بعد سابقه نداشت. اين انتخابات يادآور «انتخابات کوپنی» بريتانيا بعد از جنگ جهانی اول بود، در اينجا از کوپن واقعی برای خريد رأی به نفع طرفداران قوام استفاده می شد...» (۵)


برای آشناشدن به نمونه های ديگری از ديکتاتوری و قانون شکنی احمدقوام در دوران نخست وزيری اش ، بخشی از نامه سرگشاده دکتر مصدق خطاب به «جناب اشرف آقای قوام نخست وزير» مورخ پنجم دی ماه ١٣٢۵ در اعتراض به توقيف و تبعيد غير قانونی مخالفين قوام را نقل می کنم.


دکترمصدق در آن نامه می نويسد:

«...از بدو زمامداری جناب اشرف عده ای از رجال بدون ذکر علت تبعيد و يا توقيف شده اند و چنانچه بعضی از آنها احيانأ مورد ترديد جامعه بود عدم ذکر علت سبب شده است که مظلوميت آنها برجامعه معلوم شود.
و اما راجع بجناب آقای سيد ضياء الدين طباطبائی که قريب نه ماه است بامر آن جناب توقيف و اکنون از قرار مذکور ميخواهند ايشان را تبعيد کنند هرچند اين جانب نظريات خود را در مجلس شورای ملی نسبت بايشان در پاره ای از مسائل اظهار نموده ام (٦ * ) ولی اکنون از نظر حفظ اصول و احترام به قانون مقتضی است که بتوقيف غيرقانونی و يا تصميم به تبعيد ايشان و تمام اشخاصيکه بدون ذکر علت و تبعيد و يا زندانی شده اند خاتمه داده شود، الملک يبقی بالعدل. يقين دارم که رهبر حزب دموکرات ايران که خودشان گرفتار اين روزها شده راضی نخواهند شد که اين اشخاص و عائله آنها ناله نموده و بحکومت دموکراسی لعنت کنند. دکترمحمد مصدق». (٦)

باحتمال زياد آقای دکتر کاتوزيان در هنگام گفتگو با «شهروند امروز»، محتوی غير دمکراتيک متن اعلاميه ای که حضرت اشرف قوام السلطنه ، پس از دريافت حکم نخست وزيری ، بعد از استعفای دکترمصدق که در ٢٧ تير ١٣٣١ صادر کرد را ــ اعلاميه ی معروف به «کشتی بان را سياستی دگر آمد» ــ ، فراموش کرده بود.همان اعلاميه ای که حضرت اشرف مخالفان و دگرانديشان را تهديد به «محاکمه انقلابی و سيه روزی » نموده بود!(٧)


برای روشن شدن جوانب بحث و جلب توجه آن بخش از جوانان و کوشندگان اصلاح طلب که گويا تحت تأثير نظرات آقای دکتر کاتوزيان قرار گرفته اند، در زير بخشی از متن اعلاميه «کشتی بان را سياستی دگر آمد» را نقل می کنم:


«... بگذاريد من با فراغ بال شروع به كار كنم. وای به حال كسانی كه در اقدامات مصلحانه من اخلال نمايند و در راهی كه در پيش دارم مانع بتراشند، يا نظم عمومی را بر هم زنند، اين گونه آشوبگران با شديدترين عکس العمل از طرف من روبرو خواهند شد و چنانكه در گذشته نشان داده ام بدون ملاحظه از احدی و بدون توجه به موقعيت مخالفين، كيفر اعمالشان را در كنارشان مي‌گذارم. حتی ممكن است تا جايی برسد، كه با تصويب اكثريت پارلمان دست به تشكيل محاكم انقلابی زده، روزی صدها تبهكار از هر طبقه به موجب حكم خشك و بي‌شفقت قانون قرين تيره‌روزی سازم. به عموم اخطار مي‌كنم كه دورة عصيان سپری شده، روز اطاعت از اوامر و نواهی حكومت فرا رسيده است، كشتيبان را سياستی دگر آمد».

تهران ٢٧ تير ١٣٣١ رئيس الوزرا ـ قوام‌السلطنه»

دکتر کاتوزيان خود نيز در کتاب «دکترمصدق و نبرد قدرت » به آن اعلاميه اشاره کرده است ، اما وی بجای «اعلاميه » بغلط صحبت از «نطق قوام» که مورخ الدوله برای قوام نوشته بود ياد نموده است.(٨)

تهديد ها و خط و نشان های آن اعلاميه (اعلاميه رئيس الوزرا ـ قوام السلطنه) ، به خشم ملت افزود، خشمی که کمک به شکل گرفتن قيام سی تير ١٣٣١ نمود!
در رابطه با قيام سی تير ضروريست همچنين يادآور شود که آيت الله سيد ابوالقاسم کاشانی با صدور اعلاميه ای تند عليه آن تهديد و خط و نشان ها، در پيروزی قيام سی تير نقش بزرگ و تعيين کننده ای ايفا نمود.
بنظر من اشتباه خواهد بود بدين خاطر که آيت الله کاشانی در توطئه ٩ اسفند ١٣٣١ و کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ عليه حکومت ملی و قانونی دکتر مصدق بنحوی شرکت داشته است، از نقش مثبت وی در پيروزی قيام سی تير ١٣٣١ ياد نکرد! مسائل تاريخی را بايد آنطور که رويداده اند بيان نمود و توضيح داد و نه برپايه مواضع و خواست های سياسی گروهی و شخصی!

دکتر کاتوزيان خود در مقدمه کتاب «خاطرات سياسی خليل ملکی» در رابطه با سی تيرسال ١٣٣١ نوشته است:

«عصر روز سی ام تير، هنگامی که کشته شدگان و زخمی ها را از خيابان های مرکزی شهر( در دور و بر ميدان بهارستان) جمع می کردند، کشته ای را يافتند که پيش از نفس آخر با خون خود اين پيام را بر ديوار نوشته بود" اين خون زحمتکشان ايران است، مرده باد قوام ها، زنده باد مصدق!». (٩)

و در صفحه ٩۵ همان کتاب يادآور شده است که :


«حتی روز بيست و نهم تير ١٣٣١، بقائی شخصأ و بدون مشورت با کميته مرکزی حزب زحمتکشان توسط دکتر عيسی سپهبدی (يکی از ياران خود در رهبری حزب) برای قوام السلطنه پيامی فرستاده بود که مقصود و محتوای آن پيام هنوز (برای اين نويسنده) روشن نيست. ملکی و سايرين بعدأ از اين واقعه خبر دارشدند و دريک جلسه تشکيلاتی از بقائی در اين مورد توضيح خواستند. اما بقائی با اين استدلال که او حاضر نيست به اين درجه از نظم حزبی و سازمانی تن دردهد از دادن هرگونه توضيحی خودداری کرده بود» (١٠)


باتوجه به محتوی اظهارات دکتر کاتوزيان پايه های انشعاب خليل ملکی و طرفدارانش از دکتر مظفر بقائی کرمانی در حزب زحمتکشان بخاطرتماس بقائی (دکتر مظفربقائی کرمانی) توسط دکتر عيسی سپهبدی با قوام ريخته می شود.همين قوامی که آقای دکتر کاتوزيان بخاطر تبرئه وی حاضرشده است تمام خصوصيات و ارزشهای هويت «ديکتاتور» نبودن را در «مستقل بودن از شاه» خلاصه کند!!


در کتاب «نامه های خليل ملکی» که اميرپيشداد و محمدعلی همايون کاتوزيان در سال ١٣٨١ انتشار داده اند، خليل ملکی در نامه ای که پس از پيروزی قيام ٣٠ تير ١٣٣١ و استعفای قوام از مقام نخست وزيری ، به آيت الله سيد ابوالقاسم کاشانی نوشته است، در رابطه با «قوام» ، متذکر شده است که:


«ما اطلاع دقيق و مثبت داريم که [دکتر عيسی] سپهبدي، دوست بيست وهشت ساله آقای دکتر بقائي، پس از ملاقات با قوام، با «هيئت قائميّه» که تحريکات و تظاهرات [در واقع] ضدمذهبی می کند رابطه داشته، آنان را برضدحزب زحمتکشان تقويت کرده و با اطلاعات غلطی [نسبت به حزب زحمتکشان] مجهز ساخته است.» (١١)


مسعود حجازی در کتاب خاطراتش تحت عنوان« رويدادها و داوری ١٣٣٩ ـ ١٣٢٩ » مفصلا به موضوع انشعاب ملکی از دکتر بقائی و چگونگی تشکيل حزب زحمتکشان ملت ايران (نيروی سوم) اشاره کرده است(١٢)


با توجه به مطالبی که اشاره رفت ، آقای دکتر همايون کاتوزيان در «گفتگو باشهروند» سعی نموده است با استفاده از جملات: « قوام در ۳۰ تير در موقعيتی قرار گرفت که بدنام شد، اما او آدم شاه نبود همانطور که امينی هم آدم شاه نبود. شاه همانقدر که از مصدق بدش مي‌آمد از امينی و قوام‌السلطنه هم بدش مي‌آمد.» در تبرئه قوام بکوشد. بدون اينکه باين موضوع توجه نمايد که قوام بخاطر مخالفت با ملی شدن صنعت نفت و سرنگونی دولت دکتر مصدق از مدتها قبل از سی تير با مقامات انگليسی در رابطه بوده است و با کمک بيگانگان در جهت سرنگونی دولت مصدق همکاری داشته است. امری که در نهايت بازداشت، سرکوب، کشتار و قتل عام طرفداران دولت دکتر مصدق را در برنامه خود بهمراه دشته ، همانطور که در ٢٨ مرداد توسل به قهر ، بازداشت و سرکوب و قتل در دستور کار قرار داشت.

گويا دکتر کاتوزيان فراموش کرده بود که خود در کتاب « مصدق و نبرد قدرت» درباره اهداف و هويت سياسی احمد قوام چنين نوشته است:

" هنگامی که «رابين زينر» استاد زبان فارسی آکسفورد و عامل پنهانی وزارت خارجه در تابستان ١٣٣٠ به تهران سفر کرد، گزارش داد که قوام بهترين فردی است که می تواند جانشين مصدق گردد و مسأله نفت را با بريتانيا حل کند.«زينر» به دنبال مذاکراتش با عباس اسکندري، از هواداران پروپاقرص قوام ــ که مخالفت با قرار داد ١٣١٢ در مجلس پانزدهم را او آغاز کرده بود(فصل ششم) نوشت:

«درپی بحث پيرامون راه ها و وسايل سرنگون سازی مصدق، اسکندری به من اطمينان داد که قوام خواستار آن است که رابطه کاری نزديکی با انگليسی ها برقرار کند، منافع مشروعشان را در ايران حفظ کند بی آنکه استقلال سياسی و اقتصادی ايران را به خطر اندازد.»
و ادامه می دهد:
« قوام السلطنه به مراتب ترجيح می دهد انگلستان در ايران اعمال نفوذ کند تا آمريکاييان احمق و بی تجربه يا روس ها که دشمنان ايرانند... اگرما [انکليسی ها] آمادگی قبول تضمين های قوام را داشته باشيم، او می تواند قرارداد رضايت بخشی منعقد سازد که به نفع هردو طرف باشد. ما بايد دست قوام را باز بگذاريم تا هرنوع دلش می خواهد عمل کند...» (١٣ *)
قوام شخصأ نيز با دولتمردان جناح راست بريتانيا، نظير جوليان اِمري، تماس برقرار کرده بود." (١٣)

اگرچه اسناد تاريخی بيانگر اين واقعيت هستند که تفاوت و اختلاف زيادی بين شخصيت قوام و نخست وزيران ديگری همچون «جان نثار» دکتر منوچهر اقبال و «غلام خانه زاد» اسدالله علم ... وجود داشته است، اما با توجه به اسنادی که به نمونه هائی از آنها در باره عملکردهای خلاف قانون ، همچون توقيف ، بازداشت و تبعيد غيرقانی مخالفين سياسي، تقلبات انتخاباتی دوره پانزدهم مجلس شورای ملی و همچنين سرکوب و کشتار معترضين و مخالفين در روز ٣٠ تير ١٣٣١ ... در دوران نخست وزيری قوام السلطنه اشاره رفت، نمی توان و نبايد به ادعای اين استاد محترم دانشگاه آکسفورد، مبنی بر« قوام السطنه ديکتاتور نبود»، صحه گذاشت. صحه گذاشتن بر اين ادعای غلط همچنين می تواند بمعنای «قوام السلطنه دمکرات بود» تلقی گردد!

اگرچه درباره عملکردهای غير دمکراتيک و همسوئی و همراهی قوام السلطنه با بيگانگان مدارک زيادی وجود دارد، ولی من سعی کردم تا بخش بزرگی از آن اسناد که در اين بخش از نوشته مورد استفاده قرار دادم، از منابعی نقل کنم که آقای دکتر محمد علی همايون کاتوزيان شخصأ در نگارش و يا نشر آنها بنحوی سهيم بوده است!


ادامه دارد


دکتر منصور بيات زاده


چهارشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۰ - ١٧ اوت ۲۰۱۱


dr.bayatzadeh@ois-iran.com



پانويس:



١ ـ گفت‌و‌گويی متفاوت با همايون کاتوزيان درباره زندگی سياسی و فکری او/ از دوستی با خليل ملکی و جلال آل‌احمد تا تجربه کنفدراسيون و همکاری با حميد عنايت

به نقل از سايت ندای آزادی
http://nedayeazadi.org/interviews_cur.php?id=220

ــــ متن گفتگوی دکتر محمدعلی همايون کاتوزيان (هما کاتوزيان) استاد دانشگاه آکسفورد ـ انگليس، با «شهروند امروز» تحت عنوان:

گفت‌و‌گويی متفاوت با همايون کاتوزيان درباره زندگی سياسی و فکری او/ از دوستی با خليل ملکی و جلال آل‌احمد تا تجربه کنفدراسيون و همکاری با حميد عنايت/ اصلاح طلبان و تأثيرپذيری آنها از نظرات او/ خاتمی و مصدق و امينی از يک تبار بودند ـ رضا خجسته رحيمی ، سياوش رنجبر دائمی
به نقل ازسايت سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق:
http://www.ois-iran.com/2011/mordad-1390/ois-iran-5707-shahrvand_Katuzijan.pdf
٢ ـ توضيحی کوتاه درباره دلايل پيوند مفاهيم«آزادی و استقلال » دربين طرفداران «راه مصدق» ـ تأملی بر گفتار دکتر همايون کاتوزيان در باره کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ ـ دکتر منصور بيات زاده به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليستهای طرفدار راه مصدق
http://www.ois-iran.com/2010/mordad-1389/ois-iran-1148-tozihi_darbarahe_esteghlal_wa_azadi.htm

ـــ خدا رحمت کند خليل ملکی را! ــ توضيحی در باره ادعای دکتر همايون کاتوزيان در گفتگو با بی بی سی ، مبنی بر اينکه « دولت بريتانيا» در کودتای سوم اسفند ١٢٩٩ سيدضياء طباطبائی ـ رضا خان وسرنگونی احمد شاه و به سلطنت رسيدن رضاخان نقش نداشته است و انتخاب رضاخان به مقام پادشاهی در مجلس پنجم از راه قانونی انجام گرفته است!!! ــ دکتر منصور بيات زاده

به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليستهای طرفدار راه مصدق
http://www.tvpn.de/ois/ois-iran-1056.htm
٣ ـ در زير لينک مجموعه ای از چند نوشته ذکرشده است، نوشته هائيکه در آنها همچنين در رابطه با نقد نظرات و عقايد دگرانديش و حق دمکراتيک در امرتجديد نظر در نظرات و عقايد اشاره رفته است.: به نقل از سايت سازمانهای سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق
http://www.ois-iran.com/2011/mordad-1390/ois-iran-5710-darbarahe_naghde_degarandisch.htm

۴ ـ نامه سرگشاده دکتر مصدق به جناب اشرف آقای قوام نخست وزيرـ به نقل از کتاب نامه ها ، محمد ترکمان، جلد اول،چاپ دوم، سال ١٣٧۵، صفحات ٩٠ تا ٩٣

و به نقل از سايت سازمانهای سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق

http://www.ois-iran.com/2011/mordad-1390/ois-iran-5708-namahe_dr_mossadegh_be_ghavam-abanmah-1325.pdf


۵ ـ همايون کاتوزيان، مصدق و نبرد قدرت در ايران، چاپ نخست، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، صفحات ١٢٧ و ١٢٨

ضروريست يادآورشدکه آقای دکتر هما کاتوزيان کتاب مصدق و نبرد قدرت را بزبان انگليسی نوشته و انتشار داده بودند، که بعدأ توسط آقای احمد تدين آن کتاب به زبان فارسی ترجمه شده است.

٦ *ـ منظورنطق تاريخی دکتر مصدق در مجلس چهاردهم درمخالفت با اعتبار نامه سيد ضياء طباطبائی از عوامل کودتای سياه انگليسی سوم اسفند ١٢٩٩ است.

به نقل از سايت سازمانهای سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق
www.tvpn.de/ois/ois-iran-notghe-dr-mossadegh-dar-mokhalefat-ba-seiyedziaa.htm

٦ ـ نامه سرگشاده دکتر مصدق به جناب اشرف آقای قوام نخست وزيرـ به نقل از کتاب نامه ها ،

محمد ترکمان، جلد اول، چاپ دوم، سال ١٣٧۵، صفحه ٩۴
به نقل از سايت سازمانهای سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق

http://www.ois-iran.com/2011/mordad-1390/ois-iran-5709-namahe_dr_mossadehg_be_ghavam-5_dey_1325.pdf


٧ ـ اعلاميه ، رئيس‌الوزراء قوام‌السلطنه در تاريخ ٢٧ تير ١٣٣١ ، معروف به اعلاميهء

« كشتيبان را سياستی ديگر آمد »
به نقل از سايت سازمانهای سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق

http://www.ois-iran.com/2011/mordad-1390/ois-iran-5706-elamiyahe_ghawam-keshtiban_ra_siyasati_degar_amad.htm


٨ ـ همايون کاتوزيان، مصدق و نبرد قدرت در ايران، چاپ نخست، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، صفحه ٢٣۴


٩ ـ خليل ملکی خاطرات سياسي، با مقدمه محمدعلی همايون کاتوزيان ـ چاپ دوم ١٣٦٠ ـ اروپا، صفحه ٩٢


١٠ ـ همان پانويس شماره ٧ ، صفحه ٩۵


١١ ـ اميرپيشداد، محمدعلی همايون کاتوزيان، نامه های خليل ملکي،نشر مرکز، چاپ اول ـ تهران ١٣٨١، صفحات ۵١٩ و ۵٢٠


١٢ ـ انشعاب در حزب زحمتکشان ملت ايران بخاطر تماس دکتر بقائی با قوام السلطنه.

منبع : رويدادها و داوری ١٣٣٩ ـ ١٣٢٩ ـ خاطرات مسعود حجازی ـ چاپ گلشن ـ جلد اول ، چاپ اول: تابستان ١٣٧۵ ـ صفحات ۴٦ تا ۵۴
به نقل از سايت سازمانهای سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com/2011/mordad-1390/ois-iran-5712-ensheab-dar-hezbe-zahmatkashan.pdf


١٣ * ـ در صفحه ٢٣٨ کتاب مصدق و نبرد قدرت تحت پانوشتهای فصل نهم ـ شماره ١٨ ذکر شده است.

18 �FO248/1514 in Roger �Louis,- Musaddiq � Oil and the Dilemmas of Britsh Imperiasm-,in Bill and Louis,Msaddiq- Nationalis and Oil

١٣ ـ همايون کاتوزيان، مصدق
و نبرد قدرت در ايران، چاپ نخست، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، صفحات ٢٣٠ و ٢٣١

27 مرداد 1390   

هیچ نظری موجود نیست: