شباهنگ راد
(پیرامون گفتگوی "فعالین چپ دانشجوئی" با سایت اشتراک)
نگاهها از کارکردهای چپ متفاوت است و هر کسی دارد از دریچهی خودی موقعیت گذشته و کنونی چپ را رقم میزند. تصویرهای داده شده، همخوانیای با واقعیات نهدارد. هر چقدر زیر و رویاش میکنیم، نمیتوانیم به جمعبند صحیحای که منطبق بر اعمال انسانیست، دست یابیم. بزعم خود دارند به نقد نادرستیها مینشیند ولی در عمل به راه دیگری میرونند و دارند نقش و پای خود را در بروز چنین وضعیتی کنار میکشند. همواره دارند نوک قلمشانرا به سمت دیگران نشانه میگیرنند و کاری به اعمال و رفتار خودی نهدارند. این کار ساده، به سیاست روتین همهی نیروها و عناصر معتقد به آرمانهای کمونیستی تبدیل گشته است. درد کهنه شدهایست و بهدرجات متفاوت در ذهن همه ریشه دوانده است. بدون برو و بر گردی، شناخت چپ گذشته و امروزی، نیاز به نقد دیدگاهها، سیاستها و تاکتیکهایاش دارد؛ نیاز به آن دارد که در وحلهی نخست نسبت به انحرافات خودی بیرحم باشیم و ناکردهها و سبککارهایی که منجر به خسرانها گردیده است را بدون پردهپوشی و بدون پنهانکاری بر شماریم و در ثانی، سستیها و کمکاریهای دیگران را ردیف نمائیم. این قاعده است و عکساش، خلاف مسئولیت پذیری کمونیستیست. تا مادامیکه این سیاست یعنی سیاست نادیدهگیری اعمال خودی، سوار بر سیاست اصولی و تحولگرا باشد و تا مادامیکه روند تخریبی پا بر جاست، کاری به پیش نهخواهد رفت و اوضاع, چپ و جنبش، روز به روز، بد و بدتر هم خواهد شد.
اخیراً سایت اشتراک با چند "فعال چپ دانشجوئی" گفتگوئی پیرامون موقعیت "چپ دانشجوئی" و چپ انجام داده استکه بیفایده نمیباشد تا به جنبههایی از آنها، نگاهی بیاندازیم. گفتگوها و نوشتاری که منحیثالمجموع از استخوانبندیها و سئوالات یکسانی برخوردار بوده و هر یک از پاسخ دهندگان سعی نمودند تا به سهم خود بر نافرجامیهای "چپ دانشجوئی" و چپ اشاراتی داشته باشند.
در حقیقت روح پاسخها در این گفتگوها واحد و گُنگ میباشد. خواننده را از درک حقایق و آشنائی با انحرافات بدور میسازد. ردی از سیاستها، تاکتیکها و سبک کارهای ناصحیح را نمیتوان از میان این گفتگوها به بیرون کشید. امّا در عوض "فعالین چپ دانشجوئی" همهی تلاششان را بخرج دادهاند تا توپ را در "زمین" دیگران نگه دارند و گریبان خود را از اوضاع بهوجود آمده خلاص نمایند. بههمین دلیل تصویرها نادرست کشیده میشود، اشارهها غیر واقعی، غلو آمیز و به عبارت حقیقیتر، نفی جایگاه و نقش خودی، به جوهرهی این گفتگوها تبدیل میگردد. یا باید به نقد نشست و خارج از هر گونه ملاحظهکاریهای سیاسی – تئوریک، گذشتهی سراسر انحراف خود را به چهار میخ کشید و یا بهمانند دهها انسان و نیروی موجود، سیاست سکوت را انتخاب نمود. وارد شدن به میدان و تکرار آنچه را که ما گفتیم و ارزیابی نمودهایم، صحیح بود، پاسخگوی دردهای بیشمار جنبش نیست. این کار سرتاسر ایراد دارد و کمکی به رشد و شکوفائی جنبش نمیکند.
بههر حال گفتگوی "فعالین چپ دانشجوئی"، را اگر بهخواهیم منصفانه مورد بررسی قرار دهیم، در همان راستا و محتواییست که ما تا کنون، صدها نمونه از این دست را در سایتها دیده و خواندهایم. حقیقتاً در این گفتگوها به چیزی جز اینکه، "حزبی"، جنبش "چپ" را به سرقت برده و آنرا کله و پا نموده است، دست نهخواهیم یافت؛ در این گفتگوها به چیزی بهغیر از اینکه عدهای در یک روابط دوستی و خانوادگی، این بلا را بر سر "چپ دانشجوئی" آوردهاند، نهخواهیم رسید. واضح استکه اینگونه پاسخها را نمیتوان به حساب رد انحرافات گذشته نوشت. این نوع برخوردها رد پای درستی را بر جای نمیگذارد و نمایانگر عیار کمونیستی نیست و تاریخ به نیکی و با سربلندی از آنها یاد نهخواهد کرد.
برای نمونه «مزدک طوسینژاد» میگوید "امّا به نطر من حضور افراد مارکسیست و کمونیست در دانشگاه و در جامعه علت موثرتری بود. نسل جدیدی که با گسست از شیوههای چپ سنتی و روشهای روتین گذشته، کار را آغاز کرده بودند و مجهز به دانش اینکار بودند".
"از نظر من مبنای آشنایی ما با مارکسیسم و فعالیتهای ما در قالب فعالین مارکسیست تا سال 84، صرفاً دانشگاه نبوده است و ما در جامعه یکدیگر را پیدا کردیم، کانون تأسیس کردیم، حلسات برگزار کردیم و بههر شکل و نحوی افراد مختلف را از درون جامعه در خودمان جای دادیم و این روند نتوانست ادامه پیدا کند، به این دلیل که از سال 84، به بعد امکانات ما برای ادامه کار آرام ارام سلب شد و در عین حال فشارهای امنیتی افزایش یافت. از اینجا به بعد ما آرام آرام به ناچار تنها دانشگاه را بستر مناسب اینکار یافتیم و فعالیتهایمان در جامعه نتوانست توفیقی داشته باشد، اگر چه همچنان بر آن پای میفشردیم، چه در محیطهای کارگری و چه در فعالیتهای دیگری مانند حقوق زنان".
رویهی عجیب و غریبی بر "چپ" امروزی حاکم گردیده است. افتخار همه بر آن است تا گسست خود از "چپ سنتی" را بدون نقد جامع از کارکردها و روشهای مبارزاتیاش اعلان نمایند. بعد از چنین خطکشهای بی محتواییست که افراد، به "دانش" مارکسیستی مسلح میگردنند!! سئوال این است که چگونه میتوان مسلح و مجهز به دانش مارکسیستی شد، بدون اینکه نقد نوشته و اعلام شدهای نسبت به سیاستها، تاکتیکها و کارکردهای "چپ سنتی" داشت؟ سندیت نقد را میبایست در کجا یافت و آنرا مطالعه نمود؟ به غیر از این استکه میبایست هر نقد و ایدهای را بهعینه دید و خواند؟ به غیر این استکه میبایست شیوههای روتین و نادرست گذشته را که بر خیل خسرانهای چپ افزوده است و در خدمت به رشد و اعتلای جنبشهای انقلابی نبوده است را بر شمارد، تا هم جامعه بر تفاوتها آگاه گردد و هم بر وظیفهی کمونیستی خود جامهی عمل پوشاند؟ مازاد بر همهی اینها وقتی از تجمع و گرد هم آمدن افراد مختلف درون جامعه در صفوف خود سخن بهمیان میآوریم، مگر به غیر از این استکه جامعه میبایست نمود فعالیتهای عملی آن "سازمان"، "تشکل" و "کانون" مفروض را به بیند؟ به قول خودتان "پراتیک جنبشی" کار مخفی نهدارد و رو باز است. فعالیتهای اولیه، وسط و پایانی هر تشکل و کانونی را باید رو کرد.
انصافاً که جامعهی ایران به اندازهی کافی، شاهد رویش سازمانها، تشکلات و تجمعات دو نفره و چند نفرهی بدون برنامه و بدون استراتژی روشن و هدفمند بوده است و به اثبات رسیده استکه نه تنها رویش چنین "کانون"ها، "انجمن"ها و تجمعاتی، به مشکلی از هزاران مشکل تئوریک – عملی جنبشهای اعتراضی پاسخ نهداده و نمیدهند، بلکه بنوبهی خود بر توهمات افزوده و دارند انرژیهای باقیمانده را بههرز میبرنند.
کاملاً واضح استکه فعالیتهای فردی، راه اندازی سایتها و وبلاگهای فردی، بهمعنای نقش آفرینی مارکسیست - لنینیستی نیست. طلب و درخواست جامعه بسیار فراتر از اینگونه فعالیتهای بی محتوا و غلو آمیز میباشد. بنابراین، از این دست فعالیتها را نمیتوان به حساب فعالیت سازمانیافتهی جمعی گذاشت؛ چرا که چپ متشکل و چپ سازمانیافته، حامل تعیین مارکسیست – لنینیستیست و در عمل حرفی برای گفتن دارد. کار جمعی و کانونی، نقد و ارزیابی خود از گذشته و حال را دارد. صحیح نیست تا بدون استراتژی و تاکتیک سازمانی بهمیدان آمد و بهدنبالهی آن بدون نقد جامع و جدی، خود را در همان "مقام" تعریف نمود. نیاز است تا "کانون" و "چپ رادیکال" دلیل عدم توفیق و عقبگرد خویش از درون جامعه به درون دانشگاهها را بر شمارد، تا دنیای بیرونی به علل نافرجامیهایشان واقف گردد.
انجام این وظایف، یعنی بررسی کارکردهای خودی به عهدهی خواننده نیست. همچنین گفتگوی سیاسی، گفتگوی درد دلها و بر شماری ایرادات دیگران نیست. فراتر از ردیف نمودن ایرادات دیگران، بر روی میز گذاشتن اشتباهات خودیست. نقد گذشته و باز نمودن نقطههای خاص گرهی، وظیفهی دیگران نیست. «مزدک طوسینژاد» در قسمتی دیگر از گفتگوی خود میگوید: "بنابراین بر اساس پراتیک جنبشی نمیتوانم به نقطهی خاصی یا خصوصیت خاصی در آنها اشاره کنم، امّا به جز این گروهها که قابل مشاهده بودند، هستند افرادی که از همان ابتدا با یک دسته فعالیتهای مخفیانه کار خود را آغاز کردند و همچنان نیز به این شیوهی مبارزه ادامه میدهند. کار مخفی ضعفهای خاص خودش را دارد و جوابگوی دانشگاه و جامعه در آن دوران نمیتوانست باشد. امّا شاید حسناش این باشد که از سرکوب در امان است".
از عجایب استکه نمیتوان بنابه مصلحت "پراتیک جنبشی"، به نقاط خاصی از تحرکات و کارکردها اشاره نمود. براستی کدام مصلحتی فراتر از مصلحت جنبشهای انقلابیست که دارد ما را از بیان "خصوصیات"ی که اوضاع "چپ" داخل را به اینروز انداخته است، منع میکند؟ در این گفتگوها به خصوصیات شخصی افراد، حتی بر ناتوانیشان در ادارهی خودی، به دهها مورد بیربط و مهمتر از همهی اینها بر همکاری بعضاً دانشجویان با دم و دستگاههای امنیتی اشاره شده است، که نیازی به توضیح آنچنانی بر روی آنها نبوده است. امّا "فعالین چپ دانشجوئی" آنچه را که باید گفته میشد، در پس پرده نگه داشتهاند و بههمین دلیل این گفتگوها بیشتر به درد دلهای سیاسی شباهت پیدا کرد تا بر شماری انحرافات و ناکردههای خودی.
البته این درد، همگانیست. داخل و خارج هم نمیشناسد. این روزها جای نقد جامع و مارکسیستی و رد سیاستهای خسرانساز با درد دلهای سیاسی جابهجا شده است. اگر بزعم "فعالین چپ دانشجوئی" و یا اینکه «مزدک طوسینژاد»، بر این باور است، روشها و سبککارهای نادرست، "چپ داخل" را به این روز انداخته است و یا «امین قضائی» بر این عقیده استکه: "ما در آن موقع تصور درستی از جایگاه خودمان داشتیم و آنچه که آلان میگویم در آن موقع هم همین تحلیل را داشتیم.... " را بهعنوان نقاط ضعف و قوت خودی به حساب میآورنند، آیا جایز نبوده و نمیباشد تا هم به سبک کارهای نادرست و هم بهدلائل عدم پاگیری و رشد "چپ دانشجوئی" اشاراتی نمایند، - "چپی" که همچنان بر این اعتقاد است جایگاهها را بهدرستی تشخیص داده است و ارزیابیهایاش از موقعیت جامعه و چپ واقعی بود – ؟
به هرحال در این راستا سئوال دیگری هم مطرح است که اگر فعالیتهای صرف علنی و آنهم در زیر سر نیزه، جوابگو بوده و میباشد، بنابراین نافرجامی کارها، به کدامین شیوهها و سازماندهیها مربوط میباشد؟ شکی در آن نیست که کار مخفی بدون فعالیت و نقش آفرینی، بههمان میزانی نادرست و غیر مفید استکه مدافعین کار علنی در این چند ساله در مقابل خود قرار دادهاند. بدون برو و برگردی، فعالیت و پراتیک جنبشی با فعالیت و پراتیک سازمانیافتهی کمونیستی در جامعهای که سلاح دارد حرف اوّل و آخر را میزند، متفاوت میباشد. کاملاً واضح استکه اعتراضات دانشجوئی، زنان، کارگری و دهها اعتراضات مردمی در خفا ناممکن میباشد. روشن استکه این دو مفوله، دو نوع سازماندهی را در مقابل نیروی روشنفکر و تشکل کمونیستی قرار میدهد و بدون تردید عدم تفکیک و نادیدهگیری این مفولهها، دست رژیم را در کشف و سرکوبی کمونیستها باز خواهد گذاشت و هر حرکتی را در نطفه خفه خواهد ساخت.
علاوه بر همهی اینها وقتی بر این نظریم که دستگاههای اطلاعات و امنیتی رژیم جمهوری اسلامی در منطقه، از قدرتمندترین دستگاههای سرکوب میباشند؛ آیا وظیفه و منفعت چپ حکم نمیکند تا در مقابل چنین دم و دستگاههای عریض و الطویلی، بر ضریب کشف و سرکوبی خود بکاهیم؟ به غیر از این استکه دستگاههای اطلاعات و امنیت در هر دورهای سنگ تمام گذاشتهاند و مختص به یک دورهی معینی از حیات رژیم جمهوری اسلامی نیست؟ در دوران "اصلاحات" این دستگاهها هزاران نفر را دستگیر و روانهی میادین کُشتار نمودند. دوران "اصلاحات" دوران فریبکاری و دوران بههرز بُردن جنبشهای اعتراضی از جانب سردمداران رژیم بود. ماهیتاً دورهها و دهههای رژیم جمهوری اسلامی، تفاوتی با هم نهدارند. صحیح نیست تا بعد از شکستهای گوناگون و بعد از رو شدن ماهیت "اصلاح طلبان" حکومتی، همچنان بر این جمعبند پای فشاریم و تاکید ورزیم که در دروان بهاصطلاح اصلاحات حکومتی: "امکان فعالیتهای اجتماعی و شانس موفقیت در آنها بالا بود" «مزدک طوسینژاد».
بر خلاف چنین ایدهای، چپ زمانی میتواند ابراز وجود نماید و به نیروی متعهد - و مدافعی مردمی - تبدیل گردد که کاملاً موقعیت فعالیتی خود را خارج از موقعیت و درگیرهای جناحهای متفاوت حکومتی تعریف نماید؛ زمانی میتواند رشد و نقش موثرتری را ایفاء نماید که نقد جامعای از کارکردهای خودی و آنهم در زمینههای سیاسی – تئوریک و سبکها ارائه دهد؛ زمانی میتواند به آرمانهای مارکسیست – لنینیستی وفادار بهماند که متکی به نیروی خودی باشد. در انتطار نشستن فضای باز سیاسی جامعه و آنهم از جانب حکومتمداران، از زمره خواستههای باطنی کمونیستها نیست و با خُلق و خوی و با روحیاتشان در تضاد قرار دارد.
متأسفانه باید اذعان نمود که "چپ" داخل طی دو دهه و بر خلاف ادعاهایاش، کمترین موفقیت و نقشآفرینیای در قبال جنبشهای اعتراضی نهداشته است. به قول خودش بر خرابههای اصلاح طلبی ساخته شد و در عمل هم خود را در همان خرابهها دلمشغول نموده است؛ چرا که در این توهم بود، میتواند از میان گرد و غبار درونِ حکومتی، ارتباط و پیوند خویش را با دیگر جنبشهای اعتراضی برقرار نماید. به دلیل اینکه نگاهاش نسبت به تضادهای درون حاکمیت، کمونیستی نبود، نگاهاش وارونه بود و بههمین دلیل هم دارد حقایق را وارونه تحویل جامعه میدهد. بهعنوان نمونه «پریسا نصرآبادی» میگوید: "بنابراین بنای چپ دانشجویی بر خرابههای اصلاح طلبی ساخته شد، اما چیزی که بیش از همه موجب تقویت این بخش از جنبش دانشجویی گردید، هم زمانی و مقارنت رشد و اعتلای چپ در دانشگاه، با تلاشهای فعالین جنبش طبقه کارگر برای ایجاد تشکلهای تودهای و طبقاتی کارگران بود که از همان زمان، پیوند میان چپ دانشجویی و جنبش کارگری برقرار گردید و به استراتژی چپ دانشجویی از آن زمان به بعد بدل گردید. در واقع شاید بتوان آغاز دهه هشتاد را دوران پر رونق تمام جبشهای اجتماعی اعم از کارگری، دانشجویی ، زنان و جنبش حقوق کودک دانست".
حقیقتاً که کمیت بالا و تقویت جنبشهای اعتراضی را نمیتوان، بهپای رشدی خودی و پر رونقی آن نوشت. به این دلیل روشن که اعتراضات بخشهای متفاوت مردمی از زمان بهقدرت رسیدن رژیم جمهوری اسلامی نمود عینی داشت و در هر دورهای، دور تازهای بهخود میگرفت. بیان "پر رونق"ی اعتراضات کارگری – تودهای و همردیفی آن با دوران فعالیت "فعالین چپ دانشجوئی"، ترسیم حقایق نیست. مگر میتوان منکر تحرکات بالنده و مسلحانهی خلق کرد علیهی سرکوبگران در نیمهی اوّل دههی شصت بود؟ دورانی که عالیترین شکل از مبارزه در گوشهای از جامعهی ایران در جریان بود و به سنگر انقلاب ضد امپریالیستی تبدیل گشت. تنها در آن دوران بود که خلق رزمندهی کرد بهمنظور بازستانی مطالبات اولیهاش، سلاح بهدست گرفت و تنها در آن دوران بود که جنبش روشنفکری و سازمانی خواسته و ناخواسته، آگاهانه و ناآگاهانه توانست ارتباط و پیوند خویش را با بخشهایی از مردم ایران برقرار نماید. متأسفانه از آنزمان به بعد و با عقبنشینی آگاهانهی سازمانهای کمونیستی، جنبشهای کارگری – تودهای، بدون کمترین حمایت و پشتبانی عملیای، تنها و تنها به راه خود ادامه دادهاند. بر اساس چنین واقعیاتی جای دارد تا تاکید شود که بهغیر از آن دوران، به هیچ دوره و زمانی نمیتوان اشاره نمود که جنبش روشنفکری و "چپ دانشجوئی" توانسته باشد، نه با جنبش کارگری بل با بخشهایی از اعتراضات کارگری – تودهای ارتباط برقرار نماید و مبارزاتشانرا به سمت صحیح کانالیزه نماید.
در هر صورت و با وجود چنین حقایقی اگر بهخواهیم مضمون و محتوای پیوند کمونیستی را با جنبش کارگری به سطح پائین نازل دهیم، آنوقت مجازیم تا راه اندازی صندوقهای کمک مالی - در زمان دستگیری اسانلو - در بعضاً دانشگاهها را به حساب پیوند "چپ دانشچوئی" با جنبش کارگری واریز نمائیم!!
پیوندهای مارکسیستی جنبش روشنفکری و بویژه "چپ دانشجوئی" با جنبشهای کارگری، زنان و دیگر محرومان را باید دید. نمودها و تأثیرات آنرا باید در حوزههای متفاوت مشاهده نمود. نقشآفرینیها و تأثیرگذاریهایاش، بر روی جنبشهای کارگری – تودهای را باید نشان داد. زمان وقایع نگاری صرف و وارونه جلوه دادن حقایق و مبالغهگوئی بسر رسیده است و وقت توضیح حقایق و تکان دادن خودیست. فرضیههای ذهنی را باید کنار گذاشت و نقد جدی و کوبندهای را در پیش گرفت. اینکه «عابد توانچه» میگوید: "13 آذر بود و نه 16 آذر. چپ در دانشگاه مثل قطار سریع السیر جلو میرفت اما متاسفانه عدهای از روی منافع گروهیای که کاملاً با منافع جنبش چپ در تضاد قرار داشت نابخردانه خط را عوض کردند و سبب شدند در نهایت امر در 13 آذر 1386 این قطار از ریل خارج شود. با هزینههای سنگینتر و با تلاشهایی کمر شکنتر این قطار دوباره روی ریل خودش قرار خواهد گرفت و همه چیز دوباره در جای مناسب خود خواهد بود اما ما زمان را از دست دادیم. فرصتهای طلائیای مثل انتخابات ریاست جمهوری و اعتراضات مردمی پس از انتخابات را از دست دادیم. این قطار اگر از مسیر خود خارج نمیشد با سرعتی که داشت اکنون فرسنگها جلوتر از جایی بود که اکنون هستیم". پاسخگوی شکست "چپ دانشجوئی" نیست.
چرا که این نگاه، نگاه یکسویه است. چرا که این نگاه دارد، پای خود را از بروز مصائب و مشکلات به بیرون میکشد و دارد پای دیگران را به وسط میکشد. تن دادن به خط و خطوط دیگران بههر دلیل و بههر بهانهای، نمایانگر بیخردی ماها در برههای از فعالیت میباشد. سئوال این استکه چرا "چپ دانشجوئی" مجهز به "دانش" مارکسیستی که بهمانند "قطار سریعالسیر" در حرکت بود، نهتوانسته است، موقعیت و ریل خود را با موقعیت و ریل دانشجوی "نابخرد"، جدا سازد و ایدههای تخریبیاش را به ته دره پرتاب نماید؟
این حقیقتی انکار ناپذیر است که زمان از دست رفته است، ولی حقیقتی سنگینتر و مهمتر هنوز پا بر جاست و آن این استکه "فعالین چپ دانشجوئی" به عمق زمان از دست رفته پی نبردهاند. افرادیکه چندی قبل بهپای گفتگو با سایت اشتراک نشستهاند، باید بدانند که بهدلیل تبیین نادرستشان از ماهیت رژیم جمهوری اسلامی و دم و دستگاههای امنیتی و به دلیل انتخاب شیوههای ناصحیح مبارزه نمیتوانستند کاری را به پیش ببرنند. به دلیل اینکه پایههای فعالیتی خود را در چهارچوبهی تضادهای درونی رژیم بنا نهادند؛ به دلیل اینکه بر این باور بودند دستگاههای امنیتی نظام دارند "فلهای" عمل میکنند؛ به دلیل اینکه به ماهیت و محتوای مبارزه با رژیم پی نبردهاند و قبل از اینکه در جهت رشد و اعتلای جنبشهای اعتراضی حرکت نمایند، به سمت اعلان هویت فردی روی آوردند. روشی که از عقلانیت کمونیستی بدور بود و زمینهی کشف و سرکوبی خود را برای سرکوبگران رژیم جمهوری اسلامی فراهم نمود.
بر خلاف نظر «عابد توانچه»، رژیم جمهوری اسلامی نشان داده استکه در سرکوب اعتراضات و مخالفین خود بهدنبال بهانه نیست. عاقلانه دارد، کار میکند و دارد دون میپاشد و همچنین دارد سر بزنگاهها وارد عمل میشود. دشمن، دشمن خود را بهخوبی میشناسد؛ امّا این دوستان و مدعیان منافعی مردماند که از فهم واقعی دوستان و دشمنان مردم عاجزاند. "چپ دانشجوئی" بهمانند دهها عنصر و نیروی مدعی چپ، در توهم عجیب و غریبی بسر میبُرد. به دلیل اینکه تصورش بر آن بود جامعه را در دستان خود قبضه نموده است و بر این باور نادرست بود که دارد حرف اوّل و آخر را در میادین متفاوتِ اعتراضی میزند؛ بدون اینکه اشراف داشته باشد "جنبش دانشجوئی" بهدلیل ماهیت و سیال بودناش قادر به سازماندهی جنبشهای اعتراضی درون جامعه نیست؛ بدون اینکه بداند اعتراضات دانشجوئی بهمانند دیگر جنبشهای دمکراتیک، نیازمند ارتباط و تغذیهی سازمان کمونیستیست. استقلال جنبش دانشجوئی بهمعنای خط فاصل کشیدن تمام و کمال با سازمانهای کمونیستی نیست. این جنبشها نیازمند تغذیهی تئوریک – سیاسی از جانب نیروهای کمونیست و انقلاباند. بنابراین، چنین سر انجامی نه مربوط به ارتباط افراد، با این و آن و نه مربوط به ارتباط بعضاً "چپ دانشجوئی" با احزاب و سازمانها، بل در اشتباهات تاکتیکی و نگرشیست که منحیثالمجموع بر "چپ دانشجوئی" حاکم گردیده بود. کنار انداختن اصل مطلب و زوم شدن بر وقایعی تاریخی بدون ارائهی جمعبندی روشن و سازنده، به بیراهه رفتن است.
بیان و ارزیابیای که "ما تاکنون در ایران با یک شرایط عینی رو به رو هستیم" و یا اینکه" ما اکنون در ایران با یک شرایط پلیسی روبه رو هستیم. کدام یک از گروهها و ساختارها و روابط قبلی در دانشگاه سر جای قبلی خودش است که چپ در دانشگاه بخواهد سر جای قبلی خود باشد" «عابد توانچه»، بیانگر علل ریشهای به انحراف در غلطیدن "چپ دانشجوئی" نیست. جمهوری اسلامی با سلاح بهمیدان آمده است و با بستن فضای جامعه توانست سی سال آزگار تودهها را سر کیسه نماید و به حاکمیتاش تداوم بخشد. همهی دورهها و دهههای جمهوری اسلامی با بگیر و بهبند کمونیستها، مخالفین و معترضین توأم بوده است. هیج دوره و هیچ زمانی را نمیتوان از جمهوری اسلامی به نیکی یاد کرد و بر این باور بود که از سیاست گفتمان و مدارا با مخالفین خود پیروی نموده است. اتفاقاً چپ جدی با درک از این شرایط و خصوصیات استکه میتواند عرض و اندام کند و منتظر باز شدن فضای باز درون جامعه و آنهم توسط سرمایهداران نیست. تنها با اتخاذ سیاستهای صحیح و با انتخاب تاکتیکهای ثمربخش است که میتواند توازن جامعه را بر هم زند و گام بهگام رژیم را به عقب راند. اینها از خصائل مبارزاتی اولیهی چپ جدی است و طبعاً چپ تحولگرا قبل از انجام هر فعالیتی جار و جنجال براه نمیاندازد و آرام آرام و بدور از چشمان دریدهی سرکوبگران، فعالیتهایاش را سازمان میدهد.
کاملاً واضح استکه بیلان چپ ایران – و بویژه "چپ سنتی" – گویا و روشن میباشد و بر خلاف «سروش دشتستانی» که میگوید: "اما این چپی که من از آن سخن میگویم و خود را با آن تداعی میکنم جریانی بود که در سالهای آینده با نام "چپ رادیکال" شناخته میشد. این چپ به چیزی جز انقلاب سوسیالیستی و دیکتاتوری پرولتاریا قناعت نمیکرد. جریانی از افراد به واقع کمونیست، تیزبین و شرافتمند در ابتدا تشکیل شد. چون من نیز از ابتدای شکل گیری این جریان با آن بودم میتوانم به طور قطع به شما بگویم که این جریان یکی از موثرترین جریانات تاریخ چپ ایران میتوان قلمداد کرد" و در ادامهی چنین ارزیابیهای نادرستی «امین قضائی هم تاکید میورزد که: " .. چپ رادیکال از تئوریکترین و با هوشترین دانشجویان از اقصی نقاط ایران تشکیل شده بود". بدون شک نسبت دادن چنین الفاظی به خود را نمیتوان، پذیرفت. بهدلیل اینکه با واقعیات و خصوصیات "چپ رادیکال" جور در نمیآید و همچنین نمیتواند بازگو کنندهی حقایق "چپ سنتی" تأثیرگذار، چپ دخالتگر و عملگرائی که در زیر سلطهی دیکتاتوری خشن و عریان، سلاح بهدست گرفت و بهجنگ با قدارهبندان برخاست، باشد. براستی که تفاوت "چپ" امروزی با آن چپ، از زمین تا آسمان است.
در هر صورت اگر نهخواهیم بر ضریب تواضع و فروتنی حاملین این گرایش اظهار نظری نهنمائیم و به نظرات، تحرکات و حقایق فعالیتی "چپ" داخل متمرکز شویم، آنوقت این سئوال در مقابلمان قرار میگیرد که براستی عمر "کانون" و "چپ رادیکال" چند ماهه و چند ساله بود و استراتژی و تاکتیکهای مبارزاتیشانرا، چگونه تعریف نمودند؟ در بستر و در پرتو کدام سیاست و با کدامین شیوههای مبارزاتی قصد تغییر جامعه و به سر انجام رساندن انقلاب سوسیالیستی را داشتند؟ تا چه اندازه بطور عملی با دیگر جنبشهای اعتراضی ارتباط برقرار نمودند و مهمتر از همهی اینها عکسالعملشان در مقابل سرکوبگران رژیم جمهوری اسلامی چگونه بوده است؟ براستی کدام آثار تئوریکی از خود – بهعنوان "چپ رادیکال" – بر جای گذاشتند که چپ ایران باید در آینده بهخود ببالد و آنرا در ردیف "موثرترین" چپ ایران قلمداد نماید؟!
وقتی سخن از تشکل و فعالیت سازمانیافته و آنهم بهعنوان نیروی کمونیستی بهمیان میآوریم، جای دارد و ضروریست تا فعالیتهای بیرونی و سازمانیافتهاش را – با هر نام و نشانی - نشان دهیم. نمیدانیم که این "تئوریکترین" و "با هوشترین" انسانها در دوران فعالیتی خود تا چه اندازه توانستند مسیر ناصحیح مبارزه را به مسیر صحیح هدایت نمایند.
خلاصه اینکه، ایراد اساسی این گفتگوها در آن استکه فعالین سابق "چپ دانشجوئی" جایگاهها را قاطی نمودند و خود را در مقام سازمان کمونیستی قرار دادهاند و بههمین دلیل استکه دارند از منظر جریان سازمانیافته و با برنامهای که دارای خط و خطوط روشن بهمنظور تغییر حاکمیت امپریالیستیست، به اوضاع و موقعیت چپ مینگرنند. اساساً چنین قیاسی غیر کمونیستیست و صحیح نیست تا خود را در چنین مقامی قرار داد. متأسفانه "فعالین چپ دانشجوئی" موقعیت و جایگاه خود را گم کردهاند و زمانی میتوانند به جمعبند نسبیای از فعالیتهای گذشتهی خویش دست یابند که بر موقعیت و وظایف خودی آشنا گردنند. تنها در چنین شرایطیست که نقد و فعالیت، از مضمون واقعی برخورارد خواهد گردید و همه چیز در سر جای خودش قرار خواهد گرفت. این حقیقتیست که سالهاست "چپ دانشجوئی" بهمانند همه، سر جای خودش نیست و به سیاست اغراق و بزرگنمائی خودی روی آورده است. این همان رد پا و درد کهنه شدهایست که سازمانها و نیروهای خارج از کشور، از خود بر جای گذاشتهاند و "چپ دانشجوئی" بهنوعی، دنبالهی آنها را پی گرفته است. بی دلیل نیست که نمیتوان تصوری از بارآوری و شکوفائی فعالیتهای کمونیستی، در جامعهی خفقاق زدهی ایران را داشت.
نوامبر 2009 15 آبان
لینک گفتگوها
http://www.eshterak.net/2009/10/blog-post_25.html
http://www.eshterak.net/2009/10/blog-post_24.html
http://www.eshterak.net/2009/10/blog-post_23.html
ttp://www.eshterak.net/2009/10/blog-post_26.html
ttp://www.eshterak.net/2009/10/blog-post_22.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر