نامه فرزندان شادروان شاه حسینی عضو سابق هیئت رهبری جبهه ملی ایران، تهران
هوالباقی
در این چند روز سخت، ما سکوت کردیم.
تجلیل کردند، تشکر کردیم.
تصویر ساختند، نگاه کردیم و اشک ریختیم.
دوستان با نوشته ها ما را مورد لطف قرار دادند و دشمنان نیز مورد عنایت.
سال هاست که ما دو فرزندان شاهدان زنده اما ساکت زندگی پدرمان بوده ایم.
ما گذشته را هرگز فراموش نخواهیم کرد و هرگز به حال خوش نیستیم و از آینده هراسی نداریم.
پدرمان راوی دست اول تاریخ بود و ما راویان دست اول زندگی او در چهل سال اخیر.
زندگی اجتماعی و سیاسی آن چنان او را شیفته کرده بود که در سال 1350 در سن 44 سالگی طعم داشتن فرزند را چشید.
ما شاهد جوانی پدرمان نبودیم ولی وقایع میان سالی و کهنسالی او را خوب میشناسیم و با آن شب و روز گذرانده ایم.
قلبش در 12 بهمن 57 بر اثر فشار روحی و جسمی در فرودگاه مهر آباد ایستاد ولی خداوند لطفش را شامل حال او کرد و 40 سال به او فرصت داد.
در این سالها شاهد عزیز شدن و مغضوب شدن های متوالی بودیم. از مرتد خواندن او آغاز شد با زندان های متوالی سال های 67 و 68و 69 ادامه یافت و با احضارهای متعدد و مکرر ودر نهایت با آخرین احضار به دادگاه انقلاب در سال 95 در سن 89 سالگی پایان یافت.
هرگز قامت خمیده اش را در سال 67 هنگام خروج از زندان فراموش نمی کنیم. هیچگاه پیام ممنوع الملاقات شدن او را در منزل و بیمارستان از یاد نخواهیم برد.
در سال 68 شاهد صحنه سازی ها برای محکوم کردن او به جرم قتل بودیم.
سال 69 چند نوجوان مسلح وارد منزل شده و در مقابل خانواده و مادرشان پدرمان را بردند.
ما دیدیم که پدرمان بعد از قتل فروهرها سال ها پیرتر شد و هیچگاه پیکر مثله شده دوستانش را بدون بغض به یاد نیاورد و امروز چه ناجوانمردانه در غیابش به او تهمت می زنند.
چه زیبا و صبورانه مادرمان پشت پدرمان ایستاد و آرام تحمل کرد و آرام رفت و پدر در غم رفتنش آهسته آهسته تمام شد.
و اما امروز برخلاف سنت پدرمان و همراه با طلب بخشش از روح بزرگ او نه فراموش میکنیم و نه می بخشیم.
حامده و محمودرضا شاه حسینی
8/10/1396
|
۱۳۹۶ دی ۱۶, شنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر