جنگ و صلح در شاهنامه
نظری به کار نمایشی جدید رضا علامهزاده : «جغد جنگ»Sat 28 10 2017
محسن یلفانی
بر عهدۀ شاهنامهشناسان است که نقش پرمعنا و متناقض و پایان غمانگیز پیران ویسه را برای ما توضیح دهند. آیا این سردار دلاور و کهنسال تورانیان، به راستی بیزار از جنگ و ستیز و خواهان صلح و آشتی بود، یا ضروریات و اقتضائات داستانپردازی – نجات کیخسرو در کودکی و کمک به بالیدن او تا بازگشت به ایران و رسیدن به تخت پادشاهی -- فردوسی را واداشت تا او را با چنین سرشتی بپردازد. شاهنامه مالامال از شرح دلاوریها و بیباکیهای پهلوانان نامدار و بیشمار آن است که بیشتر به جنگ و خونریزی کشیده میشود. این همه، عموماً چون تقدیری محتوم و پیشانی نوشتی پرسشناپذیر، به تفصیل – و گاه گوئی با احساسی از رضایت و لذّت – شرح داده میشود.
با این همه اظهار بیزاری از آثار و عواقب جنگ و کشتار، حتّی آنجا که تنها پای آزمونِ دلاوری و پهلوانی در میان است و نه تجاوز و کشورگشائی، نزد جهاندیدۀ طوس به نقش دردناک و ترحمانگیر پیران ویسه محدود نمیشود. از جمله، در پایان رو در روئی مرگبار رستم و سهراب و رستم و اسفندیار نیز، فردوسی همراه با پهلوان قدرقدرتش بر حاصل تلخ چیرگی و پیروزی میگرید و از شکوه و شکایت از سرنوشت خونریز خودداری نمیکند.
همین آمیختگی چارهناپذیر خشونت و راًفت، در دنیائی که هنوز بهرۀ چندانی از قانون و مدارا ندارد، یکی از امتیازهای شاهنامه است که بعد از هزار سال، هنوز ما را در افسون سادگی نیرومند و عمق پایانناپذیرش مجذوب میکند. و گاه همچون معمّائی بیپاسخ – مثل خود زندگی – به حیرت و سرگردانی میکشاند. پایان بیسرانجام و ناگشودۀ پادشاهی کیخسرو، که پیران ویسه در تحققش نقش تعیینکننده دارد، خود نمونۀ دیگری از همین سادگی و عمق و پیچیدگی است که قرنها و قرنها در فرهنگ ما ایرانیان، بویژه در عرفان، در وجوه گوناگون آن تداوم یافته است.
با این همه، رضا علامهراده نمایشش را، که خلاصهای است از سرگذشت تلخ پیران ویسه با آرزوی برنیامدهاش برای برقراری صلح میان ایرانیان و تورانیان، با چند بیت از قصیدۀ مشهور ملکالشعرای بهار، جغد جنگ، آغاز میکند و پایان میدهد. نمیتوان با علامهزاده شریک نشد و درنیافت که این « جغد» سالهاست که به یمن بیخردیهای سردمداران و «سرداران» انقلاب در میهن ما آشیانه گرفته؛ طولانیترین جنگ قرن بیستم را نصیب ما کرد و همچنان بر فراز سر ما پرواز میکند.
علامهزاده چند سال پیش با اجرای نمایش «مصدّق» -- که او نیز مدتهاست در شمار پهلوانان ملّی و اساطیری و در نتیجه دستنیافتنی در آمده – توانائی خود را در ارائۀ «اجرا»های بزرگ و در به کار گرفتن ابزارها و شگردهای صحنهای به خوبی نشان داد و اجرایش نیز با استقبال فراوان روبرو شد. این بار امّا راه دیگری در پیش گرفته و به سادهترین و بدویترین عناصر تئاتر قناعت کرده است : یک حکایت گیرا با زیر و بالاهای «دراماتیکـ» و یک بازیگر پر تجربه (حمید عبدالملکی).
اجرا ما را به یاد شیوۀ محبوب، صمیمانه و فراموششدۀ نقالی میاندازد. امّا علامهزاده و همکارش از امکانات و شگردهای نقالی نیز صرفنظر کردهاند. به تئاتر فقرا یا تئاتر فقیر (théâtre des opprimés) فکر میکنیم که چند سالی در فرانسه و حتماً در جاهائی دیگر بر سر زبانها بود و شاید همچنان اینجا و آنجا ادامه دارد. امّا در این نوع تئاتر حکایت جای چندان مهمی ندارد. در «جغد جنگ» حکایت عنصر اصلی است. در مقایسه با تئاتر فقیر یا تئاتر فقرا، باید از موسیقی «جغد جنگ» (ساختۀ لیام) یاد کرد. این «تخطی» از مرزِ حداقل را میتوان به علامهزاده بخشید. بخصوص که موسیقی سخت نیرومند و به واقع «نمایشی» است و با مهارت با سوند افکت –جلوههای صوتی – آمیخته شده تا آنجا که به جراًت میتوان آن را نمونۀ موفقی از موسیقی توصیفی یا همراه دانست.
شاهنامه، با گنجینۀ پایانناپذیر قهرمانان جذّاب و رویدادهای حیرتانگیزش و این همه در بستر فرزانگی و حکمت فردوسی، همواره منبع الهام دوستداران و دستاندرکاران سینما و تئاتر بوده است. آمّا آنچه تا به حال عرضه شده، تا آنجا که تجربۀ نگارنده اجازۀ قضاوت میدهد، در مقایسه و در مقابله با اثر عظیم فردوسی که طی بیش از هزار سال به صوزت ماترک مسلّم ایرانیان درآمده است، عموماً ناقص و ابتر از کار درآمدهاند. علامهزاده از این تیزهوشی برخوردار بوده که در پی جنبهها و خصوصیات تماشائی و خارقالعادۀ (spectaculaire) شاهنامه نبوده و در دام مقایسهای که خواه ناخواه در این میان پیش میآید، نیافتاده است. (شاید زمانی که امکاناتی که اینک در اختیار سازندگان «بلاکباستر»های آمریکائی است در دسترس سینماگری هوشمند و فرهیخته قرار گیرد، بتوان به آزمایشی در این زمینه دست زد!) در فقدان چنین امکاناتی و بینیاز بدانها، علامهزاده از شعر نیز صرفنظر کرده و حکایت را به نثر باز میگوید و به اقتضای کوتاهیِ فرصت زمان تئاتری، اندک تغییری نیز در سیر داستان پیران ویسه داده است. این همه، به تماشاگر امکان میدهد تا تنها با تخیّل خود با فردوسی روبرو شود.
برای آنها که شاهنامه را خوانده و مجذوب این گنجینۀ سرشار شدهاند، تماشای «جغد جنگ» امکان میدهد تا با پیر طوس دیداری ساده و صمیمانه داشته باشند و با جهانبینی والا و انسانی او تجدید عهد کنند. برای آنها که با این اثر ملّی – و جهانی – آشنائی ندارند و ظاهراً تعدادشان هم در وادی بلاخیز تبعید و مهاجرت کم نیست، اجرای علامهزاده و همکارانش فرصتی است تا با بزرگترین پاسدار و مروّج و آفرینندۀ فرهنگ انسانی ایرانی آشنا شوند.
محسن یلفانی
۲۶ اکتبر ۲۰۱۷
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر