برگی از تاریخ؛ «قرارداد ۱۹۱۹»، نایبیان کاشان، پدربزرگم حاجمحققالدوله
ایرج مصداقی
ایرج مصداقی
در مورد نایب حسین کاشی و فرزندانش و به ویژه ماشاءالله خان کاشی و نایبیان کاشان روایتهای گوناگون و متضادی موجود است. هرچند به تاریخ علاقمندم اما تخصصی در آن ندارم. به همین دلیل از داوری شخصی در مورد وقایع و چهرههای تاریخی خودداری میکنم.
نزدیک به یک قرن از اعدام ماشاءالله خان کاشی و نایب حسین میگذرد. از آنجایی که پدربرزگم حاج محققالدوله در جریان مذاکرات نایبیان کاشان با دولت وثوقالدوله حضور داشته و در همان ماجرا دستگیر شده بود، اشارهای خواهم داشت به چگونگی دستگیری و اعدام ماشاءالله خان کاشی و امضای قرارداد خائنانهی ۱۹۱۹ که به فاصلهی چند روز اتفاق افتاد.
قرارداد ۱۹۱۹
احمدشاه در سال ۱۲۹۷ خورشیدی و به دنبال پایان جنگ جهانی اول، صمصامالسلطنه بختیاری را از نخست وزیری عزل و در ۱۶ مرداد ۱۲۹۷ وثوقالدوله را به ریاست الوزرایی انتخاب کرد . در ماههای ژوئن – ژوئیه – اوت ۱۹۱۹، گفتگوهای مربوط به بستن قرارداد، بر اساس مواد تنظیم شده از لندن، در ییلاق دنج و خوش آب و هوای «پس قلعه» تهران با وزیرمختار بریتانیا و مشاوران سیاسی وی در جریان بود. اعضای ایرانی این مذاکرات عبارت بودند از میرزا حسنخان وثوقالدوله (نخست وزیر و بردار بزرگ احمد قوامالسلطنه)، صارمالدوله اکبر میرزا قاجار (وزیر دارایی، پسر شاهزاده سلطان مسعود میرزا ظلّالسلطان که به دلیل کشتن مادرش به شدت بدنام بود)، نصرتالدوله فیروز میرزا قاجار (پسر ارشد شاهزاده عبدالحسین میرزا فرمانفرما وزیر خارجه).
گفته میشود سید ضیاءالدین طباطبایی مدیر روزنامهرعد و رابط اصلی بین سفارت بریتانیا و نخست وزیر که سال بعد در کودتای ۱۲۹۹ به نخستوزیری رسید، در تمام مراحل مذاکرات و جلسات محرمانه شرکت داشت. وزیر امور خارجه علی قلی خان انصاری مشاورالممالک که میبایست در تمام گفتگوهای مربوط به سیاست خارجی کشور شرکت میداشت، به این جلسات دعوت نشده بود. و در مردادماه ۱۲۹۸ نصرتالدوله فیروز میرزا جانشین وی در وزارت خارجه شد.
در تاریخ ۱۷ مرداد ۱۲۹۸ خورشیدی برابر با ۹ اوت ۱۹۱۹ میلادی، قرارداد میان دولتهای ایران و بریتانیا با امضای وثوقالدوله و سِر پِرسی کاکس وزیر مختار انگلیس در تهران و با پرداخت ۴۰۰ هزار تومان رشوه (دویست هزار تومان به وثوقالدوله و صدهزار تومان به صارمالدوله و نصرتالدوله فیروز) از سوی بریتانیا به عاقدان قرارداد، بسته شد.
امضاءکنندگان قرارداد که به خیانت خود آگاه بودند، خواهان تضمین نامهی كتبی از طرف دولت بریتانیا شدند تا چنانچه در نتیجهی بسته شدن قرارداد شورشی در ایران برپا خاست و حكومت وثوقالدوله سقوط كرد دولت انگلیس هر سه وزیر عاقد قرارداد را در یكی از مستملكات خود به عنوان پناهندهی سیاسی بپذیرد.
بر اساس این قرارداد تمامی امورات کشوری و لشکری ایران زیر نظر مستشاران انگلیسی و با مجوز آنان صورت میگرفت.
تصویب این قرارداد مغایر با قانون اساسی مشروطه بود و در مجلس شورای ملی و بیرون مجلس با چالش جدی روبرو شد. افرادی چون مشیرالدوله پیرنیا، حاج امام جمعه خویی، ممتازالدوله، محمود افشار یزدی، حاج میرزا یحیی دولتآبادی، عبدالله مستوفی، محمدعلی فروغی، مستوفیالممالکو بسیاری دیگر، نهضت ضد قرارداد را که منتهی به لغو قرارداد گردید راه انداختند.
وثوقالدوله به سرعت دریافت که واکنشها تندتر از آن است که پیشتر اندیشیده بود. به درخواست او سر پرسی کاکس در ۱۷ شهریور ۱۲۹۸ برابر با ۹ سپتامبر ۱۹۱۹، نامهای برای چاپ در روزنامههای تهران نوشت. کاکس در آن نامه مخالفان قرارداد را عدهای جاهل، قدرناشناس و غرضورز خواند و ضمن تأکید احترام بریتانیا بر استقلال ایران به عنوان کشوری کهنسال از دولت وثوقالدوله پشتیبانی کامل کرد. وثوقالدوله نیز در ۹ سپتامبر حکومت نظامی اعلام کرد.
سرهنگ فضلالله آقاولی
در دهم فروردین ۱۲۹۹، وثوق الدوله مخالفان قرارداد ۹ اوت ۱۹۱۹ را مردمی خواند که معنای وطندوستی را نمیدانند و گفت این قرارداد مورد حمایت و تایید وطندوستان است! سرهنگ فضلالله آق اولی فرمانده ژاندارمری مرکز در نخستین روز فروردین ماه آن سال به جای حضور در مراسم سلام نوروزی که در کاخ گلستان بر پا میشد، پس از نوشتن شرح مخالفت با قرارداد ۱۹۱۹ وثوقالدوله و دولت انگلستان در دفتر کار خود با شلیک گلوله حودکشی کرده بود و متن یادداشت او که به دست وثوق الدوله افتاده بود که نهایت میهندوستی را بازتاب می داد هرگز فاش نشد.
تدارک سفر ماشاءالله خان کاشی به تهران علیرغم هشدارها
نایبیان در اردستان ۱۲۸۹
ایستاده نفر سوم از چپ یار امیر مسئول ارتباطات، پدربزرگم حاجمحققالدوله، یار حسن منصور لشگر مسئول روابط داخله و خارجه، یار علی شجاع لشگر فرمانده واحدهای نایبی، نایب حسین کاشی (سالاراسلام)، ماشاءالله خان کاشی (سردار جنگ)، منتخب السادات یغمایی شاعر سیلاخوری.
در همان روزهایی که مذاکرات مربوط به قرارداد ۱۹۱۹ در «پس قلعه» جریان داشت، وثوقالدوله و سرکنسول انگلیس در اصفهان و سر پرسی کاکس وزیر مختار انگلیس در تهران، در صدد تحکیم پایههای قدرت دولت وثوقالدوله و پایان دادن به حیات نایبیان کاشان که قدرتشان از دروازههای ری تا اصفهان و طبس را شامل میشد، بودند.
آنان با حیله و نیرنگ در صدد کشاندن ماشاءالله خان کاشی (سردار جنگ) به تهران و سربه نیست کردن او بودند. به همین دلیل با دادن تأمین و سوگند به قرآن و ... او را برای مذاکرات به تهران فراخواندند.
پس از به قدرت رسیدن وثوقالدوله در مرداد ۱۲۹۷ تحت نام آشتی طلبی از سران نایبی خواست که نمایندهای برای مذاکره به تهران بفرستند. نایبیها پدربزرگم حاج محققالدوله را که پیشتر فرماندار اردستان بود و از سرشناسان و معتمدان نطنز محسوب میشد و نزد دولتیان اعتبار فراوان داشت و در آن موقع ساکن تهران بود را به عنوان نمایندهی خود به وثوقالدوله معرفی کردند و او سرگرم مذاکره با دولت شد.
وثوقالدوله احکام قرهسورانی (حفاظت از جادهها) بخش جنوبی منطقهی کویر قم تا نائین را در همان دوران از طریق حاجمحققالدوله به نایبحسین رساند.
ماشاءالله خان، پسر و برادرش را که از تجربهی چندانی برخوردار نبودند به تهران فرستاده بود تا ضمن تحقیق، اوضاع را به اطلاع او برسانند.
سرکنسول انگلیس در اصفهان در تاریخ ۳۰ ژوئن ۱۹۱۹ طی تلگرافی به سر پرسی کاکس وزیر مختار انگلیس در تهران و طرف قرارداد ۱۹۱۹ که از تاریخ ۲۴ شهریور ۱۲۹۷ وارد ایران شده بود خبر میدهد:
«ماشاءالله خان، پسر و برادرش را به تهران فرستاده و اعلام کرده است که درعرض چند روز آینده به تهران خواهد رفت.
در تاریخ ۴ ژوئیه ۱۹۱۹ وی دوباره به وزیر مختار انگلیس در تهران طی تلگراف رمز شمارهی ۱۴۱ اطلاع میدهد:
«چون مدتی بود که از کاشان خبری نداشتم، با مأمور تلگرافخانهی کاشان تماس گرفتم تا از اقدامات ماشاءالله خان باخبر شوم. درجواب مطلع شدم که طبق گفتهی ماشاءالله خان امکان دارد که او در ظرف چند روز آینده عازم تهران شود ولی هنوز منتظر تلگراف برادرش از تهران است که آیا صلاح است به این سفر برود و یا خیر؟
این عمل ماشاءالله خان به نظر من گستاخی به دولت ایران و به شماست. با وجود آن که به او دستور داده شده است که به تهران برود، و با وجود گرفتن تأمین جانی هم از طرف دولت تهران وهم از جانب شما، او باز هم به هیچکدام توجهی نکرده و منتظر توصیهی برادرش است! مهلت تأمینی که شما به او دادهاید منقضی شده است با وجود این که به او یادآوری کردید، لذا نیازی نیست که دوباره به او هشدار داده شود. ... »
پدربزرگم حاجمحققالدوله در سفر به پاریس – قبل از مشروطیت
در آن دوران غالب تلگرافچیها جاسوسان انگلیس بوده و اخبار رد و بدل شده را به اطلاع مقامات انگلیسی میرساندند. دو روز بعد کنسول انگلیس متوجه می شود که پدربزرگم حاجمحققالدوله که از تجربه و شناخت بیشتری برخوردار بود به او توصیه کرده که از حرکت به سمت تهران خودداری کند.
در تلگراف ۶ ژوئیه۱۹۱۹ سرکنسول انگلیس به سر پرسی کاکس آمده است:
«ماشاءالله خان در رفتن به تهران در شک و تردید است. شنیدم که او از برادرش تلگرافی دریافت کرده که به او اطمینان داده است که در تهران همه چیز امن و امان است. ولی محققالدوله که در تهران است تلگرافی ارسال و پیشنهاد کرده است که فعلاً از حرکت به سمت تهران خودداری تا پس از بررسی مجدد، اوضاع تهران به او اطلاع داده شود.»
علیرغم توصیهی حاج محققالدوله و مخالفت نایب حسین کاشی پدر ماشاءاللهخان، وی تصمیم به سفر میگیرد. دلایل متفاوتی برای سفر او به تهران روایت شده است، از جمله «قول ازدواج با دختر مجلل الدوله که دختری وجیه و تحصیل کرده بود». دختر مجللالدوله با این شرط كه ماشاءالله خان وسایل زندگی او را در تهران فراهم کند، تن به ازدواج با وی داده بود.
یحیی دولت آبادی روایت میکند كه از سرپرسی كاكس، وزیر مختار انگلیس، پرسیدم: شما با ماشاءالله خان كاشی همراهی خواهید كرد؟ میگوید: از ما تقاضا كرده بود در قلهك یعنی در پناه سفارت انگلیس منزل نماید، من [سرپرسی كاكس] از رئیس دولت پرسیدم آیا میتوانم اجازه بدهم در قلهك برای او منزلی معین نمایند جواب منفی داده است از اینجا بر من [یحیی دولتآبادی]، معلوم میشود قصد گرفتاری او را دارند.
در تاریخ ۵ اوت ۱۹۱۹ برابر با ۱۴ مرداد ۱۲۹۸ شمسی موکب یارماشاءالله خان از قم عازم تهران شد. او با حیلههایی که وثوقالدوله به کار برد، دویست سوار خود را در شهر ری گذارد و خود در تهران در منزل حاجی قنبر صاحب قهوه خانه معروف قنبر اقامت كرد. در دوران اقامت ماشاءالله خان در تهران مخالفان وثوقالدوله همچون ممتازالدوله، محتشمالسلطنه، محمدتقی بهار و مدرس با وی ملاقات داشتند و از وثوقالدوله و خیانت او به كشور صحبت میكردند. این ملاقاتها از چشمان تیزبین رئیس الوزراء دور نمیماند.
از روز ۱۰ اوت ۱۹۱۹ یعنی دو روز پس از امضای قرارداد خائنانهی ۱۹۱۹ تا ۲۴ اوت، به مدت دو هفته ماشاءالله خان با دولت مشغول مذاکره و بحث بودند.
از مذاکره در باغ وثوقالدوله تا زندانی شدن در «باغشاه»
ماشاءالله خان در سال ۱۲۷۲ در سن ۲۰ سالگی
یارماشاءالله صبح روز شنبه ۲۷ ذیالقعدهی ۱۳۳۷ قمری برابر با ۱ شهریور ۱۲۹۸ و ۲۴ اوت ۱۹۱۹ برای آخرین دور مذاکرات با نزدیکان خود وارد چادر پذیرایی در باغ وثوقالدوله در زرگنده شد. قصد او این بود که با تظاهر به موافقت با خواستهای وثوق الدوله زمینهی ادامه مذاکرات را فراهم آورد و در آن حین با نایبیان شهرری، از تهران بگریزد. در چادر، مشاورالملک، وزیر مشاور و اعتلاءالملک، کفیل وزارت امور داخله از او پذیرایی کردند و اطلاع دادند که رئیس الوزرا برای شرکت در جلسهی کابینه، به شهر رفته و از آنان خواسته است که پیش از بازگشت او، با یارماشاءالله به مذاکره پردازند. آن دو پیشنهادهای وثوقالدوله را مبنی بر خلع سلاح فوی نایبیان و خروج سران نایبی از ایران تکرار کردند، و یارماشاءالله در ضمن گلهگزاری از بیعدالتیهای دیرینه دولت نسبت به نایبیان، خود را برای مذاکراه دربارهی پیشنهادهای رئیسالوزرا آماده نشان داد. اما به این عذر که رئیسالوزرا غایب است و خود او هم بنابر قرار قبلی، میبایست برای شرکت در مهمانی نهار، به منزل مخبرالدوله برود، خواستار تعویق مذاکرات شد. نمایندگان وثوقالدوله موافقت نمودند، ولی برخلاف میل یارماشاءالله، شامگاه همان روز را برای ادامه مذاکرات تعیین کردند.
هنگام غروب، یارماشاءالله به همراهی فرزند ارشد خود، امیرمهدی و پدربزرگم علیمحمد محققالدوله و سیدشجاع ابیازنی و افراد موکب خود، به چادر پذیرایی وثوقالدوله درآمد. وثوقالدوله پس از تعارفات معمولی، مذاکرات را به بعد از شام موکول کرد. ولی یارماشاءالله گرفته بود، کلنل گلروپ رئیس سوئدی ژاندارمری (در رأس چند افسر دیگر) وارد چادر شد و پس از ادای احترام به یارماشاءالله، متذکر شد که به امر «حضرت اشرف رئیس الوزرا» مأمور توقیف اوست. آنگاه در حالی که یارماشاءالله، وثوقالدوله را به باد دشنام گرفت، وثوقالدوله از چادر خارج شد، گروهی از گارد مخصوص وثوقالدوله که از مردان ارمنی تشکیل میشد و قبلاً افراد موکب یارماشاءالله را در حین صرف شام غافلگیر و دستگیر کرده و در اطراف چادر و بالای بامهای دور باغ استقرار یافته بودند، به درون ریختند و بعد از ضبط محتویات جیبهای یارماشاءالله و همراهانش، آنان را با اتومبیل رولز رویس وثوق الدوله، تحتالحفظ به مقر ژاندارمری در باغ شاه تهران بردند. به محض دستگیری یارماشاءالله و اطرافیانش، دسته بزرگی از پلیس که از اقامتگاه او مراقبت میکردند، بدانجا ریختند و هرکه را یافتند و هرچه را به دست آوردند از جمله خزانهی سیار یارماشاءالله را ضبط کردند.
از تاریخ ۵ اوت که موکب ماشاءالله خان از کاشان حرکت کرد تا تاریخ ۲۹ اوت ۱۹۱۹ برابر با ۷ شهریور ماه ۱۲۹۸ شمسی که یارماشاءالله در تهران به دار آویخته شد، ۲۴ روز طول کشید. ماشاءالله خان بدون آن که مورد محاکمه قرار گیرد طی یک فرمان نظامی به مرگ محکوم شد. هنگام به دار کشیدن ماشاءالله خان و آجودانش پهلوان رضا، پدربزرگم حاج محققالدوله در میدان توپخانه حاضر بود. ماشاءالله خان طبق وصیتی که کرد قیمومیت فرزندان خردسالش را به او سپرد.
بعد از دستگیری ماشاءالله خان و همراهانش از جمله پدربزرگم و انتقال آنها به باغشاه، به خانهی پدربزرگم در خیابان ری حمله کرده و آن را غارت کردند، اگرچه بعداً جبران شد.
نایب حسین کاشی پس از دستگیری در سن ۹۷ سالگی
سرکنسول انگلیس در تاریخ ۱۴ سپتامبر ۱۹۱۹ گزارش داده است که در تاریخ ۸ سپتامبر ۱۹۱۹ نایب حسین کاشی و دو نفر از پسرانش که هر سه زخمی بودند وارد کاشان شدند. نایب حسین کاشی در سن ۹۷ سالگی در حالی که زخمی بود از کاشان به تهران آورده شده و به دار کشیده شد.
خانه پدربزرگم در بادرود
پدربزرگم پس از این واقعه سرخورده شد و از فعالیتهای سیاسی کنار کشید و ضمن ازدواج مجدد به کشاورزی و تجارت پرداخت. ۱۱ فرزند پدربزرگم بعد از این واقعه به دنیا آمدند.
بدبینی پدربزرگم به کارگزاران دولتی ریشه در گذشته نیز داشت. از جمله کنسول انگلیس که مدتی است به مقام سرکنسولی ترقی کرده است، در گزارش مورخهی ۱۲ اوت ۱۹۱۷ خود به وزیر مختار انگلیس چنین نوشته است:
«حقوق افراد قرهسوران برای مدتی طولانی پرداخت نشده بود و سعیدالملک مسئول ادارهی مالیه (کارگزار اصفهان) با کلاهبرداری پرداخت حقوق افراد گارد جادهها را در حوزهی اردستان برای دو ماه به تعویق انداخته و کلاه بزرگی بر سر محققالدوله گذاشته بود . به این ترتیب که محققالدوله فرماندار اردستان برای دریافت حقوق به کارگزار مراجعه کرد و او چکی که در اردستان قابل نقد کردن بود به محققالدوله داد و از او رسیدی دریافت کرد مبنی بر این که پول افراد را تمام و کمال دریافت کرده است. پس از مراجعت محققالدوله به اردستان و مراجعه به بانک معلوم شد که کارگزار اصفهان تلگرافی به مسئول بانک دستور داده است که چک محققالدوله را نقد نکند. محقق الدوله اجباراً دوباره به اصفهان رفت ولی نتوانست پولش را از کارگزار دریافت کند. وی پس از مراجعت به اردستان اعلام کرده است که به هر طریقی که امکان داشته باشد پول خود را از کارگزار پس خواهد گرفت، حتی اگر مجبور به اعمال خشونت شود. به نظر من تصمیم محققالدوله کاملاً عاقلانه و منطقی است».
به سادگی میشد بدبینی پدربزرگم نسبت به دولت و کار دولتی را دید. عمویم همیشه از قول پدربزرگم میگفت: «آخر کار دولتی، اول گداییه» با این حال هر شش داییام دنبال کار دولتی رفتند و عمویم دنبال کار آزاد رفت و وضعیت اقتصادی بهتری نسبت به داییهایم پیدا کرد.
ایرج مصداقی ۵ ژوئیه ۲۰۱۷
www.irajmesdaghi.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر