داستان غمبار «دکتر سلیمان برجیس» از سیرت ظالمان و تیغ مرتجعان پرده برداشته و از قتلهای زنجیرهای و ترورهای پیش و بعد از آن، ازجمله ربودن «دکتر علی مراد داودی» رازگشائی میکند.
سلیمان برجیس مانند پدرش(حکیم یعقوب برجیس) طبابت میکرد و آنطور که اسناد نشان میدهد در محل کارش کاشان، به خوشنامی مشهور بودهاست. چهار سال بعد از قتل احمد کسروی، عمله ارتجاع دستور قتل سلیمان برجیس را(به خاطر تبلیغ بهائیت) میگیرند و در تاریخ ۱۴ بهمن ۱۳۲۸، وی را در خانهای در شهر کاشان تکه تکه میکنند.[پانویس ۱]
به باور عاملین قتل، سلیمان برجیس مُلحد بوده و آنان وظیفه شرعی خود را انجام داده و کار درستی کردهاند.
دو نفر وابسته به انجمن تبلیغات اسلامی کاشان(عباس توسلی و علی نقی پور)، به بهانه داشتن بیمار در حال مرگ، سلیمان برجیس(طبیب) را به خانهای میکشانند [پانویس ۲] و سپس آنطور که روزنامههای رسمی کشور گزارش دادند با زمینهچینی و کمک حاج محمد رسولزاده، درودگر، محکمهای، رضا گلسرخی و دو نفر دیگر، با هشتاد و یک ضربه کارد تکهتکه میکنند. [پانویس ۳]
سپس در بازار به راه افتاده و شعار لا اله الا الله سرميدهند. مردم ميپرسند كه چه خبر است و آنها جواب ميدهند كه سگ كشتيم، برجیس سقط شد. میرويم شهرباني خودمان را معرفي كنيم.
_________________________
ما وظیفه شرعی خود را انجام دادهایم!
بعد از آنکه(با برنامه قبلی)، چهار نفر از قاتلین خود را معرفی نموده و زندانی میشوند، با تحریک امثال شیخ عبدالکریم تربتی واعظ، جمعیّت زیادی از مساجد و بازار در اطراف شهربانی و زندان گرد آمده و قصد خارج نمودن آنها را مینمایند. [پانویس ۴]
محمد تقی دامغانی(از اعضای هیئت مدیره کانون وکلای ایران، قبل از انقلاب) که کار پُرس و جوی متهمان را بعهده داشته در کتاب خاطراتش توضیحات پُرمعنایی داده که مضمون آن این است:
آن چهار نفر، بدون هیچ تکلف و تردیدی صریحاً به ارتکاب قتل اعتراف کردند و هر کدامشان مدعی بود که او ضربه اول را نزده، بلکه همه با هم اللهاکبرگویان ضربه زدهاند. معلوم بود به آنها آموزش داده شده که چه بگویند و چه نگویند.
پرسیدم چرا دکتر برجیس را شما کشتید. همه همزبان پاسخ دادند او ملحد بوده و برای آنکه مسلمانان را از راه به در کند تلاش میکردهاست.
گفتم که او مردی خیّر و ضعیف پرست بوده، گفتند همه اینها را برای گمراه کردن مسلمانان انجام دادهاست.
بر حسب فتوای اعلم علمای زمان، شرعاً مکلف به اجرای حکم قتل این شخص بوده و وظیفه شرعی خود را انجام دادهایم. [پانویس ۵]
_________________________
عاملین جنایت تبرئه میشوند
شماری از روجانیون از قبیل آیتالله بهبهانی، آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی، آیتالله میرزا محمد فیض، آیتالله احمد علی احمدی و حجتالاسلام محمدتقی فلسفی جانب دستگیرشدگان را میگیرند و از آنان به عنوان مردان ایمان و عمل یاد میکنند.
گفته شده که آیتالله سید حسین طباطبایی بروجردی در رابطه با قتل سلیمان برجیس، نامه ای [پانویس ۶] برای محمد تقی فلسفی نوشتند و در آن از قتل برجیس حمایت و خواستار آزادی متهمان شدند. [پانویس ۷]
در گلپایگان نیز(بنا بر یک سند تلگراف که موجود است)، ۲۴ نفر همراه با آیتالله میرزا ابوالقاسم محمدی به تلگرافخانه میروند و با مخابره نامههایی به مقامات عالیه و مراجع تقلید به مرکز و قم، خواهان جلوگیری از تبلیغات بهائی و آزادی قاتلین سلیمان برجیس میشوند.
علما نامهای هم به محمد رضا شاه پهلوی در مورد آزادی قاتلین برجیس مینویسند.
دادگاهِ عاملین قتل، که جز دو نفرشان، بقیه حدود ۱۸ سال سن داشتند در تهران تشکیل شد و از ۵ شهریور ۱۳۲۹ تا ۲۲ شهریور همان سال(جمعاً ۱۷ روز) طول کشید.
با تلاش علما و هواداران سنتی آنان در بازار، وکلای برجسته کشور(ارسلان خلعتبری، صادق سرمد، ذوالمجد طباطبایی...) وکالت حاج محمد رسول زاده و دوستانش را بعهده گرفتند.
با تلاش علما و هواداران سنتی آنان در بازار، وکلای برجسته کشور(ارسلان خلعتبری، صادق سرمد، ذوالمجد طباطبایی...) وکالت حاج محمد رسول زاده و دوستانش را بعهده گرفتند.
...
آیتالله غروی، آیتالله راستی، حجهالاسلام حلیمی، سیداصغر ابنالرسول و دیگر طلاب برای رهایی عاملین قتل سلیمان برجیس تلاش زیادی کردند.
آیتالله غروی، آیتالله راستی، حجهالاسلام حلیمی، سیداصغر ابنالرسول و دیگر طلاب برای رهایی عاملین قتل سلیمان برجیس تلاش زیادی کردند.
مجلات «پرچم اسلام»، «آیین اسلام»، تلگراف آیتالله صدوقی را به آیتالله بروجردی و آیتالله کاشانی چاپ کردند و همه با های و هوی خواهان تبرئه مسببن حادثه شدند.
بعد از آنکه دادگاه جنایی برای رسیدگی به پرونده به صورت علنی تشکیل شد، دکترعبدالله رازی(وکیل خانواده سلیمان برجیس) گفت: فدائیان اسلام مرا تهدید به قتل کردهاند.
او در دادگاه گفته بود:
«یک دکتر بیچاره یک طبیب پیرمرد که به درد مردم میرسید را بردهاند و قطعه قطعه کردهاند.»
در نهایت مقامات دادگاه، عاملین قتل سلیمان برجیس را تبرئه نمودند و آنان با سلام و صلوات به خیابان آمدند و جلوی پایشان گاو و گوسفند قربانی سربریدند و چراغانی شد...
_________________________
از قاتلان به گرمی استقبال میشود
متهمان به قتل پس از خروج از دادگستری تهران، مورد استقبال هزاران نفر از روحانیون و مردم قرار میگیرند و آنها را به منزل آیتالله خوانساری و آیتالله کاشانی میبرند. یکی دو روز بعد هم راهی کاشان میشوند و در کاشان برایشان سنگ تمام میگذارند و از آنان استقبال بسیار گرمی به عمل میآید.
«در این حادثه، آیتالله بروجردی پشتیبانی بسیاری از متهمین کرد. ایشان در جواب نامه محمدتقی فلسفی که در اینباره وساطت کرده، حمایت نمود و اعلام کرد که به این هشت نفر نباید صدمه بخورد.» [پانویس ۸]
از فردی که اکنون زنده است و آنزمان را به یاد دارد شنیدم برخی که خودشان اهل نماز و روزه بودند، هیج نسبتی هم با بهائیان نداشتند اما به کاردآجین شدن برجیس به نام دین مبین معترض بودند از کوره به در رفته، دشنام میدادند و اینجا و آنجا میگفتند: قم بهتره یا کاشون، لعنت به هر دوتاشون...
...
در پی قتل سلیمان برجیس و شیوه محاکمه مسببین آن که ارباب جراید «ننگ دادگستری ایران» نامیدند، «کانون پزشکان ایران» نیز نامه سرگشادهای به شاه نوشتند و شدیداً به این عمل وحشیانه اعتراض نمودند و یادآور شدند سلیمان برجیس پزشک باسواد و حاذقی بود، سالها نسبت به اهالی کاشان خدمت کرد. او اشخاص بی بضاعت را مجّاناً معالجه میکرد و در شهر به نیکنامی مشهور بود. [پانویس ۹]
_________________________
گزارش مطبوعات از قتل سلیمان برجیس
این پزشک را به عیادت بیماری دعوت کردند و سرانجام بطرز فجیعی به قتل رسانیدند. آیا رئیس شهربانی کاشان دراین حادثه دخیل بودهاست؟
از چندی پیش در کاشان هیئتی بهنام هیئت دعاةِ اسلامی منتسب به انجمن تبلیغات اسلامی بوجود آمدهاست.
اشخاصی که در این هئیت مصدر کار بودند بهیچ وجه صلاحیّت آنرا نداشتند و اعمال خلافی بنام دین اسلام و شرع مقدّس انجام میدادند. این اشخاص یک عدّه آدم ماجراجو و بیکاره را تحریک میکردند که بهائیان را در معرضِ عام اذیّت کنند. سرهنگ فاطمی رئیس شهربانی به شکایات بهائیان ترتیب اثر نمیدهد.
در جلسات سرّیِ هیئت، توطئه قتل سلیمان برجیس چیده میشود. آقای شیرزاد از طرف مجلّه فردوسی به عنوان مأمور تحقیق به کاشان اعزام میشود. او چنین گزارش میدهد:
دکتر سلیمان برجیس اهل کاشان در حدود ۵۰ سال از عمرش میگذشت. دکتر برجیس تا ۱۶ دی ماه گذشته(۱۳۲۸) عضو وزارت بهداری بوده و در بهداری شهرستان کاشان انجام وظیفه میکردهاست. سلیمان برجیس علاوه بر مطبّ دارای داروخانه هم بوده و اغلب بیماران بی بضاعت را مجّاناً پذیرفته و به آنها داروی رایگان میدادهاست. میگویند حتّیٰ به بیماران تنگدست پول هم میداده و روی همین اصل در آن شهرستان به نیک نامی معروف و مورد احترام عموم بودهاست(این قسمت را نماینده ما در کاشان نیز تائید کردهاست.)
حوالی ساعت ۱۱ صبح ۱۴ بهمن دو نفر بنام عبّاس توسّلی و علی نقی پور به مطبّ دکتر برجیس آمده اظهار میدارند:
آقای دکتر دست ما و دامن شما. مریضی داریم که حالش خیلی بد است. خواهشمندیم قدم رنجه بفرمائید و به عیادت او بیائید. در آن موقع هفت هشت نفر مریض در مطبّ نشسته و منتظر نوبت بودهاند.
برجیس جواب میدهد مانعی ندارد امّا اجازه بفرمائید این چند نفر را راه بیاندازم آنگاه با هم به عیادت بیمار شما میرویم. ولی آن دو نفر التماس و اصرار کرده تأخیر را موجب مرگ بیمار میدانند. برجیس با آنها میرود. در منزل اثری از بیمار نبودهاست.
او را با ۸۱ ضربۀِ مهلک از پای درمیآورند.
شخصی به نام رسول زاده گلوی برجیس را میبُرد. بعد از این عمل فجیع که در کمتر جایی از جهان سابقه داشته، قاتلین در بازار فریاد میکنند ما یک نفر کافر را کشتیم و خودرا به شهربانی معرّفی میکنند. [پانویس ۱۰]
...
خبرنگار قضائی روزنامه، دلیل قتل را تنها یک علّت و آن هم تعصّبِ مذهبی مینامد. قاتلین خود علّت قتل را در بازجویی بواسطۀ تعصّبات مذهبی توضیح دادهاند. کانون پزشکان ایران نامه سرگشادهای به شاه مینویسند و شدیداً به قتل سلیمان برجیس اعتراض میکنند و از اعلیحضرت میخواهند «تا محرّکین و عاملین این قتل خونین هرچه زودتر به شدیدترین کیفرها برسند تا برای عناصر ماجراجو و جانی درس عبرتی باشد.» [پانویس ۱۱]
...
عدّه ای از جمعیّت وابسته بهانجمن تبلیغات اسلامی، دکتر سلیمان برجیس را که از اطبّاء حاذق کاشان بود و سالها خدمات شایانی نسبت به اهالی کاشان داشت و مخصوصاً از اشخاص بی بضاعت دستگیری میکرد و آنها را مجّاناً معالجه مینمود، [به دروغ] برای عیادتِ مریض دعوت نموده و علناً او را با ضرب چاقو و سنگ بطرز فجیع و شرمآوری میکشند. پس از آن ضاربین خود را به اداره شهربانی معرّفی و اعتراف به قتل میکنند. طولی نمیکشد که جمعیّت زیادی در اطراف شهربانی و زندان گرد آمده و قصد خارج نمودن بازداشتشدگان را مینمایند.
صبح روز بعد مجدّدا به تحریک عدّهای آشوب طلب، اهالی اجباراً به تعطیل و بستن بازار وادار میشوند. نظم عمومی مختل میشود و اهالی فوقالعاده نگران و بلاتکلیف میباشند. برای ما وقوع چنین اعمالی که نمونۀ نزاعهای قرون وسطائی است جای نهایت تاثّر و نگرانی است. [پانویس ۱۲]
...
ما در قرن بیستم زندگی میکنیم که عقاید مذهبی بعنوان یک اصل مسلّم و حق تزلزلناپذیر برای همه مردم جهان به رسمیّت شناخته شدهاست.
چنین صفحات شرم آور را که حاکی از کشتار انسانها بر بهانههای مذهبی باشد فقط میتوان در دورۀ بربریّت و دورۀ تاریک قرون وسطائی جستجو کرد و در دوره کنونی، بشریّت مترقّی از اینگونه عملیّات ننگ دارد.
هممیهنان ما از هر دسته و گروه و عقیده مذهبی بایستی حق مسلّمِ دیگر هممیهنان خودرا بهآزادی عقاید مذهبی بشناسند و عملاً قدمی بر ضدّ این اصل تردیدناپذیر برندارند.
در دوره امروزی راه انداختن نزاع و کشتارهای مذهبی در مملکتهای مستعمره و نیم مستعمره فقط برای پست نشان دادن آنها و جاودانی ساختن استعمار آنها و تأمین تسلّطِ مستعمره طلبان عملی میشود و همه آنهائی که به استقلال و ترقّی و آزادی میهن خود علاقه دارند باید از این تشبّثات شرم آور خود را بر حذر نگاه دارند و مرتکب عملیّاتی که قبل از همه ضررش به تمام کشور خواهد خورد نگردند.
به نظر ما دولت وظیفه دارد مرتکبین این عمل خشونت آمیز و وحشیانه را در کاشان محاکمه و مجازات کند و بفهماند که هیچ دستهای نباید به بهانههای اختلافات موهوم مذهبی هم میهنان خود را کشتار کند و اغراض خصوصی خویش را عملی سازد. همه ایرانیان به هر عقیده مذهبی که باشند باهم برادرند و قبل از همه چیز باید برای استقلال و آزادی و ترقّی کشور و میهن خود با هم دست اتّحاد بدهند.[پانویس ۱۳]
_______________
ننگ دادگستری ایران
واقعه کاشان حقیقتاً جای بسی تأسّف است. در کشوری که مردم آن سه هزارسال داعیه تمدّن و بزرگی و فهم و شعور و احساسات بشردوستی و نوع پروری دارند، در سرزمینی که تاروپود زندگی مردم آن با قوانین و نظامات محکم و صریح و روشن اسلامی بهم پیوسته، در مملکتی که پیشوای بزرگ دین آن در ۱۳۰۰ سال پیش مردم را به برادری و برابری و مساوات دعوت میکرد، مردمی پیدا میشوند که دست خود را به خون فرد بیگناهی بیالایند و جای بسی تاثّر است که از این عمل خود کمترین شرم و حیائی نمیکنند و واقعاً خیال میکنند که رفتار آنها طبق اصول دین و مذهب بودهاست. با همۀ اینها و با وجود محرز بودنِ جرم قاتلینِ به قتلِ دکتر برجیس، بر اثر ِتشبّثاتِ روحانیّون و تحت فشارقراردادن دادگاه، متّهمین آزاد میشوند.[پانویس ۱۴]
...
پایبند بودن به اصول حق و عدالت، برابری و یکسانی همه مردم در مقابل قانون، وجود یک دستگاه دادگستری بیغرض و استوار که عملاً با حفظ استقلال خویش در برابر نفوذهای نامشروع و یا قضاوتهای بی غرضانه خود اطمینان و احترام مردم را نسبت به خویش جلب کرده باشد، اینها یکی از مظاهر برجسته یک جامعه مترقی و آزادیخواه است که متاسفانه کشور ما به کلی فاقد آن است.
دستگاهی که بیگناه را محکوم و گناهکار را تبرئه مینماید. دستگاهی که در روز روشن در صحن دادگاه آن، یکی از برجستهترین قضات و وکلای دادگستری(احمد کسروی)، را قطعه قطعه میکنند و در عوض مجرمین را تبرئه میکند.
تعجبی نیست که هردم از از این دستگاه حق کش نفوذ پرور، رسوایی تازهای برمیخیزد و داستانی بر داسنانهای گذشته اضافه میشود.
داستان محاکمه قاتلین دکتر برجیس تازهترین برگی است که بر این کتاب رسوا افزوده شدهاست. همه کس از داستان اسفانگیز قطعهقطعه کردن یکی از اتباع این کشور، یک فردی که حق زندگی در این کشور داشته(با خبر است)، داستانی که در روزنامههای هیئت حاکمه با آب و تاب شرح داده شده بود.
همه کس حکم دادگاه و تظاهرات چند روز اخیر را نیز دیده و شنیدهاست. بیشک هر بیننده با وجدان پس از مقایسه نمیتواند جز نفرت به این دستگاه دادگستری احساس دیگری داشته باشد.
هر انسان با وجدانی میاندیشد که این قضیه از دو شق خارج نیست: یک احتمال این است که فرض کنیم متهمین حاضر بیگناه بوده و حکم تبرئه حق بودهاست و در این حالت این سئوال پیش میآید که این چه دستگاهی است که بیگناهان را بدون دلیل به زندان و دادگاه میکشاند؟
مهمتر از آن سئوال، این سئوال دیگر که پس قاتلین حقیقی کجا هستند، زیرا نتوانستند منکر این حقیقت اشکار شوند که طبیبی را کشته و مُثله کردهاند.
احتمال دوم این است که دستگاه دادگستری مانند موارد متعدد دیگر، این بار نیز تحت نفوذ قرار گرفته و برائت گناهکاران را صادر کرده باشد. بخصوص که انسان هنگامی که آن تظاهرات و حشم کشیهای روزهای اول و این گاوکشیها و دسته راه انداختن و مهمانی کردنهای پس از رأی را مشاهده میکند، این احتمال برای او قویتر میگردد.
...
(...) گمان میکنیم هیچ ایرانی شرافتمندی حاضر نباشد با رجالهبازی و گاوکشی و قمه کشی خون یکی از اتباع این کشور هر که و هرچه باشد، پامال شود. اگر قرار باشد هر روز مشتی رجاله به اسمی و عنوانی بریزند و فردی را قطعه قطعه کنند و دادگاه قانونی نیز از ترس یا در نتیجه تهدید، یا در اثر سفارشها و سیاستبازیهای خاص آن خون را پایمال کند دیگر برای هیچ فردی از افراد این کشور امنیتی وجود نخواهد داشت. دیگر این دستگاه عریض و طویل تامینیه و دادگستری به چه درد میخورد؟
(...) گمان میکنیم هیچ ایرانی شرافتمندی حاضر نباشد با رجالهبازی و گاوکشی و قمه کشی خون یکی از اتباع این کشور هر که و هرچه باشد، پامال شود. اگر قرار باشد هر روز مشتی رجاله به اسمی و عنوانی بریزند و فردی را قطعه قطعه کنند و دادگاه قانونی نیز از ترس یا در نتیجه تهدید، یا در اثر سفارشها و سیاستبازیهای خاص آن خون را پایمال کند دیگر برای هیچ فردی از افراد این کشور امنیتی وجود نخواهد داشت. دیگر این دستگاه عریض و طویل تامینیه و دادگستری به چه درد میخورد؟
به هر حال این قضیه یک اعلام خطری به تمام مردمان ترقی خواه ایران است و هیچ ایرانی شرافتمندی نباید در برابر آن ساکت بنشیند. بخصوص مطبوعات پیشرو نباید این موضوع اصولی را به سکوت برگذار کنند. [پانویس ۱۵]
...
داستان غمبار دکتر سلیمان برجیس، یادآور سربهنیستشدن دکتر علیمراد داودی هم هست که مرتجعین او را بعد از انقلاب، بیستم آبان سال ۱۳۵۸ ربودند و دیگر خبری از او نشد. آن انسان نجیب، نویسنده، مترجم و استاد فلسفه بود و چندین و چند کتاب ارزشمند از او بهیادگار ماندهاست. پژوهش آن استاد ارجمند در مورد «جبر و اختیار» نکات قابل تأملی دارد.
پانویس
۱- «به نمايندگی از طرف آيتالله بروجردی به شهرستانهای فيروز کوه، چهار محال بختياری، فريدن و داران از توابع اصفهان و همچنين وادغان از توابع کاشان - که مرکز سران بهائيت و تبليغات گسترده آنان بود- هجرت کردم. در وادغان کاشان جلسه مصاحبه و پرسش و پاسخ قرار دادم. نتيجه آن شد که بسياری توبه کرده و به دامن اسلام برگشتند و يکی از سران بهائيت به نام دکتر برجيس به دست مسلمانان کشته و آن گروهک فريب خورده تضعيف و نابود شدند.» آيتالله احمد علی احمدی(مصاحبه با سيد محمد سجادی)
۲- فتوای حذف سليمان برجيس به آيتالله العظمی غروی کاشانی نسبت داده شدهاست.
۳- مجلّه فردوسی شماره ۳۲ اسفندماه ۱۳۲۸، روزنامه آتش شماره ۷۸۷ شنبه ۲۷ فروردين ۱۳۲۹، روزنامه نيسان، ۲۰ بهمن ۱۳۲۸
۴ - شيخ عبدالکريم تربتی از منبریهای معروف و وعاظ پُرآوازه قم بود. او از اصحاب و احباب مخصوص آيتالله بروجردی و سخنگو و سخنران اصلی روحانيت شيعی بشمار میرفت. خاطرات آيتالله محمد يزدی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحه ۱۳۲
پيش از واقعه قتل سليمان برجيس عبدالکريم تربتی واعظ، در چند جلسه انجمن تبليغات اسلامی کاشان، به زشت گويی و افترازنی به بهائيان برمیآيد و شماری از وابستگان اين انجمن را در دسته ای به نام «هيئت دعاه اسلامی» سازمان ميدهد تا عليه منحرفين و مشرکين وارد عمل شوند. روزنامه فردوسی، شماره ۳۲، ۷ اسفند ۱۳۲۸
۵ - جامه آلوده بر آفتاب، صفحه ۲۰۶ و ۲۰۸
۶ - «مطلبی هم در کاشان واقع شده، طغيان بهائيه در آنجا و توهيناتی که به شرع مقدس نمودهاند بلکه میگويند قرآن را سوختهاند. باعث شده که هشت نفر بالاجتماع يک نفر بهائی را کشتهاند و البته صدمه خوردن اين هشت، موجب ازدياد طغيان و عداواتها میشود. و اين معانی علاوه بر اينکه موجب ضعف اسلام و ديانت است مخالف مصالح مملکت میباشد. میگويند از جيب آن شخص نوشته بيرون آمده و دلالت دارد که طغيان آنها(بهائيان) بيشتر خواهد شد. اولياء امور کانه غافلند از مفاسدی که بر وجود اين فرقه مترتب است.»
۷ - نقش فدائیان اسلام در شکل گیری انقلاب اسلامی در کاشان
۸ - سيداصغر ابنالرسول، «فدائيان اسلام در کاشان»
۹ - آقای سيداصغر ابنالرسول، در مقاله «فدائيان اسلام در کاشان»، که به مناسبت پاسداشت پنجاه و چهارمين سالگرد شهادت نواب صفوی و يارانش نوشتهاند: ضمن دفاع از قتل سليمان برجيس تأکيد کردهاند: سليمان برجيس طبيب نبود يعنی درس نخوانده بود که به طبابت برسد.البته او پسری داشت به نام دکتر ناصر برجيس که طبيب مخصوص دربار شاهنشاهی آن زمان بود. ضمناً يک داروخانهای در «درب گلان» بود که اين داروخانه را «داروخانه خرمی» میگفتند و فردی بهائی بود و با همديگر همدست بودند و مسلمانانی که میخواستند عليه بهائيت قيام کنند اگر مريض میشدند و به سليمان برجيس و يا اين داروخانه خرمی مراجعه میکردند او را میکشتند. در حقيقت اين دکتر و داروخانه، مسلمانکش بودند.
۱۰ - مجلّه فردوسی شماره ۳۲ اسفندماه ۱۳۲۸
۱۱ - روزنامه آتش شماره ۷۸۷ شنبه ۲۷ فروردين ۱۳۲۹
۱۲ - روزنامه اطّلاعات، ۲۲ ارديبهشت ۱۳۲۹، صفحه هشتم
۱۳ - روزنامه نيسان به تاريخ ۲۰ بهمن ۱۳۲۸
۱۴ - روزنامه ملّت ايران شماره ۹۰ مورخّه پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۲۸
۱۵- روزنامه جهان ما، يکشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۲۹
۲- فتوای حذف سليمان برجيس به آيتالله العظمی غروی کاشانی نسبت داده شدهاست.
۳- مجلّه فردوسی شماره ۳۲ اسفندماه ۱۳۲۸، روزنامه آتش شماره ۷۸۷ شنبه ۲۷ فروردين ۱۳۲۹، روزنامه نيسان، ۲۰ بهمن ۱۳۲۸
۴ - شيخ عبدالکريم تربتی از منبریهای معروف و وعاظ پُرآوازه قم بود. او از اصحاب و احباب مخصوص آيتالله بروجردی و سخنگو و سخنران اصلی روحانيت شيعی بشمار میرفت. خاطرات آيتالله محمد يزدی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحه ۱۳۲
پيش از واقعه قتل سليمان برجيس عبدالکريم تربتی واعظ، در چند جلسه انجمن تبليغات اسلامی کاشان، به زشت گويی و افترازنی به بهائيان برمیآيد و شماری از وابستگان اين انجمن را در دسته ای به نام «هيئت دعاه اسلامی» سازمان ميدهد تا عليه منحرفين و مشرکين وارد عمل شوند. روزنامه فردوسی، شماره ۳۲، ۷ اسفند ۱۳۲۸
۵ - جامه آلوده بر آفتاب، صفحه ۲۰۶ و ۲۰۸
۶ - «مطلبی هم در کاشان واقع شده، طغيان بهائيه در آنجا و توهيناتی که به شرع مقدس نمودهاند بلکه میگويند قرآن را سوختهاند. باعث شده که هشت نفر بالاجتماع يک نفر بهائی را کشتهاند و البته صدمه خوردن اين هشت، موجب ازدياد طغيان و عداواتها میشود. و اين معانی علاوه بر اينکه موجب ضعف اسلام و ديانت است مخالف مصالح مملکت میباشد. میگويند از جيب آن شخص نوشته بيرون آمده و دلالت دارد که طغيان آنها(بهائيان) بيشتر خواهد شد. اولياء امور کانه غافلند از مفاسدی که بر وجود اين فرقه مترتب است.»
۷ - نقش فدائیان اسلام در شکل گیری انقلاب اسلامی در کاشان
۸ - سيداصغر ابنالرسول، «فدائيان اسلام در کاشان»
۹ - آقای سيداصغر ابنالرسول، در مقاله «فدائيان اسلام در کاشان»، که به مناسبت پاسداشت پنجاه و چهارمين سالگرد شهادت نواب صفوی و يارانش نوشتهاند: ضمن دفاع از قتل سليمان برجيس تأکيد کردهاند: سليمان برجيس طبيب نبود يعنی درس نخوانده بود که به طبابت برسد.البته او پسری داشت به نام دکتر ناصر برجيس که طبيب مخصوص دربار شاهنشاهی آن زمان بود. ضمناً يک داروخانهای در «درب گلان» بود که اين داروخانه را «داروخانه خرمی» میگفتند و فردی بهائی بود و با همديگر همدست بودند و مسلمانانی که میخواستند عليه بهائيت قيام کنند اگر مريض میشدند و به سليمان برجيس و يا اين داروخانه خرمی مراجعه میکردند او را میکشتند. در حقيقت اين دکتر و داروخانه، مسلمانکش بودند.
۱۰ - مجلّه فردوسی شماره ۳۲ اسفندماه ۱۳۲۸
۱۱ - روزنامه آتش شماره ۷۸۷ شنبه ۲۷ فروردين ۱۳۲۹
۱۲ - روزنامه اطّلاعات، ۲۲ ارديبهشت ۱۳۲۹، صفحه هشتم
۱۳ - روزنامه نيسان به تاريخ ۲۰ بهمن ۱۳۲۸
۱۴ - روزنامه ملّت ايران شماره ۹۰ مورخّه پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۲۸
۱۵- روزنامه جهان ما، يکشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۲۹
منابع
• خاطرات محمد تقی دامغانی، جامه آلوده در آفتاب(فدائيان اسلام و قتل دکتر برجيس)، صفحه ۲۰۶ ـ ۲۱۰
• فريدون وهمن، يک صد و شصت سال مبارزه با آئين بهائی
• ناصر مهاجر، کاردآجين کردن دکتر برجيس، شماره آخر فصلنامه باران – بهار و تابستان ۱۳۸۷ (مقاله آقای ناصر مهاجر در مورد دکتر سليمان برجيس، پُربارتر از نوشته خام من است.)
• قتل دکتر برجیس، گفتگوی رادیو همبستگی با ناصر مهاجر
• ناهيد برجيس(سبحانی)، پيام نور، شماره ۱۸، ۱۳۸۶
• جريان دکتر برجيس، ربانی شيرازی آيه استقامت
• س. نيکو صفت، کنکاشی در بهائی ستيزی، کتابِ يکم از سلسله نشریّاتِ خُرافات زُدائی
• روحالله محرابخانی، شهادت دکتر برجيس، آهنگ بديع،شماره ۱۷، سال چهارم، اسفند ۱۳۲۹
• سيداصغر ابنالرسول، فدائيان اسلام در کاشان(ويژه نامه شهيد نواب صفوی و شهدای فدائيان اسلام)
در این رابطه:
...
آهنگ آغاز و پایان ویدئو (و فایل صوتی)، زیگونروایزن (آوای کولی) Zigeunerweisen /Gypsy Airs یکی از فاخرترین آثار «پابلو دو ساراساته» Pablo de Sarasate نوازنده مشهور ویولن و آهنگساز عصر رمانتیک است.
...
سایت همنشین بهار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر