ای قوم به حج رفته، کجایید، کجایید؟
معشوق همین جاست، بیایید، بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید؟
گر صورت بی صورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید
یکبار از این خانه بر این بام برایید
آن خانه لطیف است، نشانهاش بگفتید
از خواجه آن خانه نشانی بنمایید
یک دسته گل کو، اگر آن باغ بدیدیت؟
یک گوهر جان کو، اگر از بحر خدایید؟
با اینهمه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما، پرده شمایید
*********************************
حیلت رها کن، عاشقا، دیوانه شو، دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ، پروانه شو، پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن، هم خانه را ویرانه کن
وانگه بیا، با عاشقان همخانه شو، همخانه شو
رو، سینه را چون سینه ها، هفت آب شو، از کینه ها
وانگه شراب عشق را پیمانه شو، پیمانه شو
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان می روی، مستانه شو، مستانه شو
آن گوشوار شاهدان همصحبت عارض شده
آن گوش و عارض بایدت، دردانه شو، دردانه شو
چون جان تو شد در هوا، زافسانه شیرین ما
فانی شو و چون عاشقان افسانه شو، افسانه شو.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر