نکته هایی در باره بر خورد با مرگ رفسنجانی
کورش گلنام
کورش گلنام
آخوند اکبر هاشمی رفسنجانی مرد و با خود رازهای زیادی را به گور برد.
این که رفسنجانی از همآن آغاز انقلاب در کنار خمینی وبه عنوان امین او، نقش تعین کننده و منحصر به فردی در برپایی استبداد، خشونت، ترور، از میان برداشتن دگر اندیشان، مخالفان و رقیبان، ادامه جنگ، صدور انقلاب، باز گذاشتن دست سپاه پاسداران و دیگر دزدان برای چپاول سرمایه های مردم، گسترش فساد و تباهی در ایران داشته و هزاران خانواده را داغدار نموده است و بسیار بیش از این، نیاز به گفتن ندارد و هر وجدان آگاهی از آن با خبر است. مرگ او ولی سبب تحلیل و تفسیر های فراوانی شد که در رسانه های همگانی گوناگون می بینیم. نگارنده همه را نخوانده و چنین مجالی هم نداشته ولی چند مطلب را خوانده است.
آن چه غم انگیز است
آن چه غم انگیز و تاسف بار است دیدگاه هایی است که می خواهند تاریخ را از هم اکنون وارونه نموده و کوشش می کنند که فرصت خواهی ها و تیز چنگی او در بهره وری از موقعیت ها برای نگاه داشتن قدرت خود را بنام دگرگونی در اندیشه و دیدگاه های او به سود مردم و میهن ما بنامند! این گروه که پیشینه سیاسی و کنونی آنان نیز روشن است، به روشنی در مرگ این مهره اصلی حکومت اسلامی که به جای مهر نماز، مهر جنایت ها بر پیشانی اش نقش بسته بود و در راندن حکومت به وضع کنونی و با دست یازیدن به ترفند و دروغ در حاکم نمودن آخوندی خودخواه، بی مایه و بی جنبه چون خامنه ای بر جان و مال مردم، نقش نخست را داشته است، کوشیده اند چهره و دستان خون آلود او را پاک کنند! ببینید این جناب سیاست پیشه چکونه در مرگ این آدم که شوربختانه محاکمه نشد و به گور رفت، اشک می ریزد:
"فقدان هاشمی رفسنجانی به ویژه در چالشهای سرنوشت سازی که به زودی بر سر جایگزینی آیتالله خامنهای در خواهد گرفت، بیاندازه محسوس است[وای برما]. او با هوشمندی و نیز درسگیری از اشتباهات گذشته و موضعگیری خود در برابر سرکوب جنبش سبز و پرداخت هزینه سنگین آن، به راستی از معدود زمامداران ایران پس از انقلاب است که برای ایران و سربلندی آن کوشید و راه را برای پیمودن راههای تازهای در سیاست ایران هموار کرد."
از مقاله:رفسنجانی سیاستورزی هوشمند و فرصتساز اما ناکام، محسن حيدريان، دوشنبه 20 دی 1395، سایت گویا
باور می فرمایید؟ خود در گور رفته نیز در خیالش نمی گنجید که پس از مرگش یک ایرانی که خود را در صف "اپوزیسیون" نیز می داند او را کسی توصیف کند که "برای ایران و سربلندی آن کوشید"؟ این جناب از شتابی که داشته است که مبادا دیگری در ارائه این دیدگاه های ناب بر او پیش دستی کند، فراموش کرده است که جمله اش را درست همآن گونه که در گور رفته می خواسته بدین گونه بنویسد که: "او به راستی از معدود زمامداران ایران پس از انقلاب است که برای انقلاب اسلامی و سر بلندی آن هر کار که می توانست انجام داد." بله، در راه اسلام عزیز و صدور آن دستان او به خون هزاران بی گناه آلوده و در از هم پاشیدن هزاران خانواده نقش اصلی را دارا بود.
برای او اشک هم ریخته است که"هزینه های سنگین" پرداخته است!؟ چه هزینه هایی هم! براستی دل هر انسانی کباب می شود! جناب هم میهن گرامی، چه هزینه هایی؟ نیمه شب به خانه اش ریخته اند، فرزند یا زنش را در برابر چشمانش با رذالت و درندگی کتک زده، هر اهانتی کرده اند و برده اند؛ همه خانه اش را زیرو رو کرده و آن چه خواسته اند با خود برده و به هیچ کس هم پاسخ گو نبوده اند و بعداز مدتی هم گفته اند برای تحویل پیکر شکنجه شده و کشته عزیزش بیاید و.. چه هزینه ای؟ بله، ناسزا خورده است و دختر و پسرش را چند ماهی با احترام زتدانی کرده اند. این شد هزینه؟ کدام زندانی سیاسی ایران را سراغ دارید که با سکه های طلا در جیب یا سلام و صلوات به زندان رفته باشد و در همآن روزهای نخست زندان، پدر آزادانه به ملاقاتش برود و چون گمان آن می رفته که در زندان شنود گذاشته باشند(بنا به گفته خود رفسنجانی) به حیاط و پارکینگ زندان رفته و با پسر آسوده گفت و گو کند؟ جناب چه هزینه ای؟
او با طنابی که خود بافته و در چاهی که خود ساخته اندکی سرک کشیده و فرو رفته است. هزینه را هزاران ایرانی اعدام شده، شکنجه شده، نقص عضو شده، روانی شده، شیمیایی شده جنگ و خانواده هایشان داده اند. جنگی که مسئولیت ادامه شش سالش را همین به گور رفته بر عهده داشته؛ هزینه را میلیون ها ایرانی زیر خط فقر، معتاد، بیکار ، بی خانمان، گور خواب با زندگی در رنج و سختی و زیر فشار و سرکوب پرداخته اند و می پردازند که یکی از بانیانش همین به گور رفته بوده است؛ هزینه را اهل اندیشه، قلم و هنر پرداخته اند و می پردازند که شماری در زمان او به شکل زنجیره ای به فتل رسیدند؛ هزینه را اقلیت های دینی بهایی، یهودی، مسیحی، درویشان بی آزار و حتا سنی مذهب ها داده اند که حتا یک مسجد در تهران ندارند؛ هزینه را میلیون ها ایرانی گریزان از میهن و آواره داده اند که شمار زیادی از آنان با مدرک های بالای تحصیلی به کارگری و پیتزا فروشی پرداخته اند. و چه باید گفت که یک آدم فرصت جو و ریا کار و زیرک را که جهت باد را همیشه خوب تشخیص داده است، دن شیائو پینگ ایران بنامی! چه باید گفت که ایشان با چه دقتی پنح دوره زندگی این چهره برجسته"ملی" را با ریز بینی ویژه خود تفسیر کرده اند. دست مریزاد!
ولی این قصه پر غصه سر دراز دارد. به یک نمونه دیگر اشاره می کنم.
مقاله بانو ملیحه محمدی "چگونگی نگریستن به یک "مرگ" هم خواندنی است و خواننده می آموزد که چگونه به یک مرگ نگاه کند. نخست باید گفت که مقدمه نوشته با متن هم خوانی ندارد. ایشان در آغاز نوشته اند:
"آنچه که به گمان من نیاز امروز ماست، به ویژه در نقش اپوزیسیون سیاسی نظام، که خواهان تغییر شرایط کنونی است، از هر نحلهی فکری و با هر مشی معینی، تعیین موضع خود در مقابل شخص هاشمی یا بررسی کارنامه سیاسی او طی سی و هشت سال گذشته نیست[تاکید از من]، بلکه بررسی برای کمک به تبیین و شناخت شرایطی است که در اثر فقدان شخصی مانند هاشمی میتواند پدید بیاید."
وسپس درست واژگونه آن به بررسی نه سی سال که سی و هشت سال پرداخته است:
"معتقدم که در یک نگاه کلی به سی و هشت سال سپری شدهی بعد از انقلاب بهمن، بهجز شخص خمینی، این تنها هاشمی رفسنجانی است که همواره در مرکز تحولات سیاسی کشور ایستاده و نقش قابل توجهی در رویدادهای خوش و ناخوش ایام دارد؛ چه هنگامیکه در توافق کامل با بخش ولایی نظام بود و مورد تکریم همه اصحاب قدرت، چه زمانی که مغضوب این نهاد واقع شد و با سیاست کمنظیری بدون اینکه در تقابل پیشقدم یا مروج آن باشد، به سمتی که جامعه مدنی نشان میداد، با آرامترین گامها اما بدون بازگشت رفت." منتشر شده در عصر نو، چهارشنبه 22 دی 1395
وتا به آخر بر همین منوال. به راستی بایددر غم فقدان دارنده"این سیاست[های] کم نظیرنالید! بنا بر نوشته ایشان:
"نقش او در پایان یافتن جنگ هشت ساله به ویژه وقتی بعد از انتشار خاطراتش آشکارتر شد، مورد نکوهش کسانی قرار گرفت که اگر نقشی در صلح، در جنگ هم نداشتند...".
به نظر می رسد که باید به رفسنجانی برای پایان دادن به جنگی که بانی ادامه اش خود او بود که آن همه خسارت های عظیم جانی و مالی نیز ببار آورد "جایزه و مدال" هم می دادند! بانوی گرامی، زحمت کشیده گفته های محسن رضایی و خود رفسنجانی را در باره پایان جنگ یک بار دیگر بخوانید. آن ها پول خرید یند پوتین را هم نداشته اند! این همه شاهد موجود است که در نتیجه بی خردی کسانی چون همین محسن رضایی و رفسنجانی و دیگر سرداران بی تجربه، جوانان ایران چگونه دسته، دسته به مسلخ رفتند و سرانجام چگونه همه چیز از هم گسیخته شده و به چه وضع اسفناکی دچار شدند. چه سیاست کم نظیری! مگر چاره ای جز پایان جنگ هم داشتند؟ خبرهای آن روزگار و دوندگی علی ولایتی در پی دبیرکل سازمان ملل برای دست یابی به صلح و راضی نمودن صدام حسین به صلح را هم یک بار دیگر بخوانید.
دو نکته آخر
1 ـ در این مورد این که شماری می خواهند او را هوادار جنبش سبز، جنبش" رإی من کو" بنامند و درگیری هایش بر سر قدرت با باند احمدی نژاد و آخوند خامنه ای و اوباشان و در تنگنا قرار گرفتن او و فرزندان او را دگرگونی از سوی او به سود مردم بدانند، باید گفت که آنان تا امروز و پس از مرگش نیزاو را درست نشناخته اند. تیز هوشی او در همین نکته است که در جریان خیزش مردم در سال 88، او نیز چون شماری دیگر از تیز هوشان، دریافت که حکومت دیگر پایگاه راستینی در میان مردم ندارد و می باید به هر شکل و به هر نوعی خود را از دستگاه ولایت و اوباشان ولایت دور کرده و اعتباری در میان ساده دلان بیابد. او هیچ گاه جسارت این را نداشت که به روشنی از جنبش مردم در سال 88 پشتیبانی قاطع بکند. راه و روش او همین سیاست کج دار و مریز بود. سیاستی که هر دو سو را داشته باشد. از آخرین سخنرانی اش(اگر اشتباه نکنم آخرین) در دانشگاه باید یاد کرد که زمانی که از او در باره " رهبر" پرسش شد گفت "من عاشق رهبری هستم"! درد او از دست دادن قدرت گذشته خود بود. او شاید گاه بر اشتباه هایی انگشت نهاد ولی هرگز شنیده نشد که از مردم و خانوادهای داغ دیده و رنج کشیده و مردم ایران پوزش بخواهد.
2 ـ شمار میلیونی شرکت کنندگان در مراسم خاکسپاری رفسنجانی در بر دارنده دو نکته مهم بود:
الف ـ با وجود همه بمباران های دستگاه های تبلیغاتی آخوند خامنه ای و اوباشان وابسته به ویژه در هفته های نزدیک به 9 دی که جنبش سبز یا "رإی من کو" را "مرده" و "ریشه کن شده" می شمردند، این جنبش هم چنان با قدرتی شکننده در ژرفنای جامعه وجود دارد.
ب ـ شماری از مردم یک بار دیگر نشان دادند که از هر مجالی برای ابراز نا رضایتی ها و خستگی و نفرت از نظام سرکوبگر ولایت فقیه و آخوند خامنه ای و باند های وابسته به خوبی بهره گرفته و زهر خود را می ریزند. یک روز در پاسارگاد و بر مزار کوروش و یک روز در مراسم خاکسپاری رفسنجانی. صدا و سیمای آبرو باحته حکومت هنگام نشان دادن مراسم برای جلوگیری از شنیده شدن فریادهای اعتراضی مردم با ناتوانی کوشش کرد ولی جز بد نامی و تمسخر بیشتر بهره ای نبرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر