نامه حسن گاوكش، بزرگ لات شهرستان اردبيل و حومه، خطاب به مردم ايران: مرا عفو كنيد!؛ ف. م. سخن
توضيح لازم: دردسرمان خيلى كم بود، حالا علاوه بر مرجع ارتباطات لاهوتى امامان و پيغمبران شدن و در خواب، پيام هاى آنان را دريافت و ارسال كردن، بعد از رحلت حضرت آيت الله موسوى اردبيلى، و مطرح شدن دوباره ى عذرخواهى ايشان در سال ١٣٩١ به خاطر كارهاى كرده و نكرده، سيل نامه هاى خطاكاران كوچك و بزرگ به طرف من سرازير شد، و گرفتارى جديدى بر گرفتارى هاى سابق من افزود.
شايان ذكر است كه اينجانب فاقد هرگونه ارتباط لاهوتى و ناسوتى با آسمان و زمينم و به عبارت رساتر: داداش! بخدا من كاره اى نيستم! من اگر بلد بودم، سرِ خود دوا نمودم! حالا دو نفر عريضه براى ما فرستادند تا به اين و آن منتقل كنيم، ديگر شما به آستر لباس ما حمله نكنيد و آن را تكه تكه ننماييد! مكان مقدسى هست به نام جمكران، تشريف ببريد آنجا، تقاضاهاى خود را به صندوق پستى حضرت امام زمان كه بر بالاى چاه هاى محل اقامت ايشان نصب شده بيندازيد. اين يك.
دو ديگر اين كه، آقاى حاج آقا موسوى اردبيلى رحمت الله، يك كاره اى توو اين مملكت بود كه اين طورى شد، و اعترافات و اقاريرش از اين گوش شنيده و از آن گوش در شد. اين معنى اش اين نيست كه اگر شماها، آدم هاى عادى و هيچكاره، بياييد داوطلبانه اعتراف و اقرار كنيد، كسى با كارتان كار نخواهد داشت؛ مى گيرن پدرتون رو در ميارنا!
سه ديگر اين كه اگر شما فهميديد مرحوم مغفور حاج عبدالكريم از چى چى عذرخواهى كرد، به ما هم بگين ما هم همونجورى عذرخواهى كنيم! ببينيد من الان به سبك ايشان از شما مردم عزيز عذرخواهى مى كنم:
...اگر مشکلات و نارساییهایی واستون به وجود اومده كه من باعث اش بودم، از همه توون عذر میخوام. من دلم میخواست و میخواد که شماها سربلند باشيد، اخلاق و ایمان، ميون شماها رونق داشته باشه، شماها خوب زندگی کنيد. اگر بنده کاری کردم که نباس میکردم یا كارى نكردم كه باس مى كردم، از همه تون عذر میخوام، از همه تون حلالیت میطلبم. من از کارهای کرده و نکرده خودم نگرانم...
خب! خوشتون اومد از اين عذرخواهى من؟! يعنى يه چى گفتم كه خودمم نفهميدم چى گفتم! شما اگه گفتين من واسه چى عذرخواهى كردم، يه دستگاه دروغ سنج پرتابل بهتون جايزه مى دم! تازه با اين جمله بندى، كه همه چيش شرطى ه و با اگه و مگه همراه ه، اصن عذرخواهى يى در كار نيست كه بخواد به چيزى مربوط باشه يا نباشه!
اِ! من چرا لحن نوشته ام اينجور شد؟! از بس نشستم نامه ى اين آقايون اراذل و اوباش و خلافكارا رو خوندم كه از مقتولين و منسوبين مقتولين و اولياى دم و بچه هاى مورد تجاوز قرار گرفته و آدماى زار و زندگى از دست داده و غيره، به سبك آيت الله موسوى اردبيلى عذرخواهى كردن، اصن زبون ام از اين رو به اون رو شده! حالا يه لحظه اگه اجزه بدين، لحن ام رو راس و ريس مى كنم!... مومنت!... آهان...هان! درست شد...
اكنون به اتفاق هم، نامه ى يكى از خطرناك ترين و جنايتكار ترين افراد رو كه در شهرستان اردبيل كاملا شناخته شده مى باشد و مردم اين ناحيه از دست او آرام و قرار نداشته اند، مى خوانيم. لازم به ذكر است كه تنها اين نوع افراد براى من نامه ننوشته اند بل حتى كسانى كه از اداره ى راهنمايى و رانندگى، پرينت خلافى هاى شان را دريافت نموده اند براى من نامه نوشته اند و از محضر محترم اداره ى راهنمايى و رانندگى تقاضاى عفو و بخشش نموده اند و در جوف نامه ذكر كرده اند كه اگر آيت الله اردبيلى با آن همه جوانى كه در دوره اش شكنجه و حبس و اعدام شدند مورد عفو قرار گرفت، چطور مى شود كه جريمه رانندگى معوقه ى ما كه چند ده ميليون بيشتر نيست با عذرخواهى مان مورد عفو و بخشش قرار نگيرد؟! از قديم گفته اند بخشش از بزرگان است و توبه ى گرگ مرگ نيست بلكه حتى توبه ى اين جانور درنده نيز نزد پروردگار پذيرفته مى شود و گور پدر گوسفندهاى دريده شده! به قول معروف: اى گوسفند! ببخش و تيكه تيكه شدن ات را فراموش نكن يا بكن كه اين فعل دوم، تعارف و شوخى ست و مى توان آن را هر جور نوشت.
با هم نامه ى حسن گاو كُش، بزرگْ لاتِ شهرستان اردبيل و حومه را كه خطاب به مردم ايران نوشته و از آن ها عذرخواهى كرده مى خوانيم:
چاكر مردم ايرون، بخصوص اردبيل عزيزمون!
ما سوات درست حسابى نررريم، واسه همين داديم اين نامه رو رفيق مون اسى چنگالو، پادشاه لات هاى رشت نوشت. عرضم به درز تون كه ما توو زندگى، بابا ننه درست حسابى نشتيم كه به ما تربيت ياد بده، واسه همين بى تربيت شديم هرهرهرهر! هرهر و زهرمار! بتمرگ بينيم اصغر گولاخ! وسط نامه ى ما ميخنده مرتيكه!
بله. داشتم عرض مى نمودم كه ما يه مقدار توو زندگى مون تبه كارى كرديم، و يه مقدار آدم كشتيم، يه مقدار تجاوز كرديم، يه مقدار پوزه ى اين بچه هاى محله ى «اوچكدون» رو به خاك ماليديم! آخه زر زر زيادى ميكردن ما هم اعصاب نشتيم و اينا. خب جنگ محلات ه ديگه، مگه شوماها، بچه هاى اين محله با اون محله توون دس به يقه نميشن؟! اينا همه اش تقصير بابا ننه پفيوزمون بود كه به ما نگفتن نكن، مام كرديم! يعنى شما، اگه ما بد كرديم، از نفْس پاك ما ندونين! اين تقصير خودمون بود! واس همين من، از شماها، به خاطر كاراى نكرده و كرده ام عذرخواهى مى كنم! اگه تجاوزى كرده باشم، يا ترتيبات كس يا كسايى رو داده باشم، -دارم ميگم «اگه» ها، يهو پر رو نشى دور وردارى!- آره و اينا... داشتم مى گفتم اگه كسى رو از هس و نيس ساقط كرده باشم، اگه كسى رو توو انبارى زير زمين خونه مون كَت بسته، حبس كرده باشم و اونو تا مى خورْد زده باشم، طورى كه دل و روده اش از دهنش بزنه بيرون، خلاصه ديگه يادم بياد چى بگم، آهان... اگه باث شده باشم كه كسى عملى بشه، بعد به جاى درس خوندن بيشينه كنج خونه، هى بكشه و هى بترسه و هى بلرزه كه من كِى دوباره در بزنم، شيردون شيكمبه اش رو يكى كنم، عذرخواهى مى كنم. خب ديگه بسته، سرم درد گرفت!
اينم اسى ميگه اضافه كن كه من از كاراى كرده و نكرده ى خودم نگرانم!...
دِ اسى! آخه يعنى چى واسه كاراى «نكرده ام» نگرانم؟! مگه ميشه آدم كارى رو نكرده باشه، نگرانش باشه؟!... آهان... اسى ميگه، تو كاريت نباشه من چى مى نويسم. آقات، حاج آقا موسوى اردبيلى هم همين جور نوشته.
اما در خاتمه، از آن بزرگواران تقاضا مى كونم، همون رفتارى كه با حضرت آيت الله اردبيلى ما داشتن با من هم داشته باشن، يعنى ما بريم بيرون، پيش زن بچه مون، بعد حقوق كافى هم به ما بدن، بعد ماشين ضد گلوله هم به ما بدن، بعد بيمارستان مجهز هم ما رو بسترى كنن، بعد حضرت «آقا»م بيان ديدن مون، دستورات لازم رو صادر كنن، آهان... اسى ميگه ديگه روت رو زياد نكن! همون بيرون بذارن بمونى و اعدام ات نكنن، برو خدا رو شكر كن.
پس ختم كلام اين كه ما خيلى شما مردم عزيز رو دوس داريم! ما هر چى داريم، از شوماها داريم! شوما نبودين، مام نبوديم! ايشاللا كه ما رو به بزرگى خودتون مى بخشين!
كوچيك همه ى شما،
حسن،
توو اردبيل و حومه،
معروف به گاو كش،
توو مملكت ايرون،
معروف به سلطان اردبيل!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر