خیلیهایشان سالها اینجا زندگی میکنند، اما همه چیز موقتی است؛
اضطراری، فوری. با اینکه انگار ساکن پناهگاهند؛ اما خانهای برای ماندن
ندارند ... اینجا؛ «قلعه سیمون». شهرک کامیونداران اسلامشهر را که رد
کنی، انتهای جادهای خاکی، آلونکهایی را میبینی که این روزها شده محل
سکونت نزدیک به 200 نفر. میگویند روزی قلعهای تاریخی بوده. حالا به قول
جامعهشناسها یک سکونتگاه غیررسمی است. قلعه قدیمی از دور شبیه خرابهای
است که فکر نمیکنی کسی داخلش زندگی کند. خانهها آجر و خشتاند، اما بیشتر
شبیه کپر. کپرهای خشتی. اینجا در گذشتههای دورتر به قلعه «هزار اردک» هم
معروف بوده است. صبح است و همه مردهای روستا رفتهاند برای کار. بیشتر برای
کشاورزی و کارگری. زنها و بچهها اما هستند. همهجا پر از خاک است... پر
از غبار... از آسفالت خبری نیست. با هر قدم که برمیداری خاک از روی زمین
بلند میشود. بچهها که میدوند غبار بیشتری هم بلند میشود. بوی
زبالههایی که اینور و آنور روی هم تلنبار شده آزاردهنده است. بچهها
مقابل آلونکها بازی میکنند. لباسهای بیشترشان خاکی است. مقابل همه
خانهها پرده وصل شده، خبری از در نیست.
۱۳۹۵ مهر ۲۵, یکشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر