نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۵ مهر ۲۰, سه‌شنبه

مدارسي روي قله‌هاي قاف


 

سه معلم روستايي از سختي كار و زندگي مي‌گويند 
ابراهيم يكي از اهالي روستاهاي دور‌افتاده گيلان است كه پانزده سال قبل در كنكور سراسري با كسب رتبه دورقمي توانست در رشته برق دانشگاه صنعتي شريف قبول شود و پس از آن به شهر آمد تا در يكي از بهترين دانشگاه‌هاي كشور تحصيل كند. ابراهيم همه موفقيت‌هايش را مديون آموزگار دوران ابتدايي خود است. او مي‌گويد: سال دوم دبستان آموزگاري به روستاي ما آمد و از روز اول نگاه ويژه‌اي به من داشت. او تا اتمام دوران دبستانم در روستاي ما ماند و بعد از آن به شهر منتقل شد. بعد از رفتن او من هم مدرسه را‌‌ رها كردم و در كنار پدرم به دامداري پرداختم. يك سال بعد معلم دوران دبستانم به روستاي ما آمد و دو روز تمام در خانه ما ماند و با تلاش بسيار بالاخره توانست پدرم را راضي كند تا اينكه مرا به مدرسه شبانه روزي بفرستد. شايد آن روز يكي از بهترين روزهاي زندگي من بود. پس از آن من به خاطر قولي كه به خانواده و معلمم داده بودم همه تلاشم را كردم تا به موفقيت‌هاي بزرگ برسم. روزي كه خبر قبولي‌ام در رشته برق دانشگاه شريف را به معلمم دادم او با صداي بلند گريه مي‌كرد و به من گفت: ابراهيم تو غير‌ممكن را ممكن كردي. من خيلي تلاش كردم و سختي‌هاي زيادي كشيدم كه شايد براي برخي قابل درك نباشد. پدرم وقتي براي شركت در جشن فارغ‌التحصيلي‌ام به تهران آمده بود بعد از چهار سال تازه متوجه شد من به چه جايگاهي رسيده‌ام و پس از آن مقداري از زمينش را فروخت تا به عنوان جايزه برايم يك خانه در تهران بخرد. در روستاهاي كشور افرادي كه بتوانند رتبه‌هاي خوبي در كنكور به دست بياورند كم نيستند، شايد اگر به آنها امكانات داده شود نسبت به بسياري از شركت‌كنندگان رتبه‌هاي بهتري كسب مي‌كنند ولي متاسفانه عدم وجود عدالت و بي‌توجهي باعث مي‌شود كه اين استعداد‌ها از بين بروند. روزي كه من وارد دانشگاه شريف شدم احساس تنهايي مي‌كردم و بسيار گوشه گير بودم ولي بعد از گذشت چند ماه متوجه شدم كه بسياري از هم دانشگاهي‌ها و حتي اساتيدي كه با كت و شلوار شيك به دانشگاه مي‌آيند هم روستايي هستند. بعد از اينكه در خوابگاه دانشجويي صحبت از امكانات بچه‌هاي سمپاد(استعداد درخشان) به ميان آمد و از كلاس‌هاي تقويتي و كنكور صحبت مي‌كردند تازه فهميدم معناي محروميت چيست. من تا قبل از سال ۸۰ كه وارد دانشگاه بشوم كامپيو‌تر را تنها در سريال‌ها ديده بودم و آرزوي آن را داشتم كه يك شيشه آزمايشگاه داشته باشم. شايد بتوان گفت كه من صد برابر بيشتر از بچه‌هاي شهر براي رسيدن به موفقيت تلاش كردم.

دانش‌آموزان تنها كساني هستند كه آسيب مي‌بينند
احسان يكي از آموزگاراني است كه به تدريس در روستاهاي محروم استان كهگيلويه و بويراحمد مشغول است. او ۹ سال است كه در اين مناطق تدريس مي‌كند و شرايط موجود را بسيار سخت و در برخي مواقع بسيار غير قابل تحمل مي‌خواند. احسان به نكاتي اشاره مي‌كند كه شايد هر كدام از آنها به تنهايي از سوي كار‌شناسان به عنوان بحران قلمداد مي‌شود. احسان در طول صحبت كردن مرتب تكرار مي‌كند كه خطر در يك قدمي دانش‌آموزانش است. احسان در ادامه مي‌گويد: ۹ سال است كه در مدارس چند پايه ابتدايي در مناطق ديشموك از توابع استان كهگيلويه و بويراحمد مشغول به تدريسم و در اين مدت شرايط بسيار سختي را تجربه كرده‌ام. از حدود هشتاد مدرسه ابتدايي منطقه ديشموك حدود ۶۵ مدرسه مربوط به مدارس چند پايه ابتدايي است كه حدود ۵۰ درصد آنها داراي فضاي ساختماني تازه تاسيس هستند ولي بسياري از اين مدارس تازه‌تاسيس به دليل كم كاري پيمانكاران كاملا غيراستاندارد ساخته شده‌اند و اكنون كه هنوز چند سال از تاسيس آنها نگذشته است ديوار‌هاي‌شان ترك‌هاي شديدي برداشته است و بسياري از اين مدارس به دليل كار‌شناسي ضعيف و بودجه كم جوابگوي تعداد دانش‌آموزان يك روستا نيستند. به‌طوري كه يك روستايي كه نياز به يك مدرسه چهار كلاسه دارد برايش يك مدرسه دو كلاسه ساخته‌اند و دانش‌آموزان به صورت مختلط به فراگيري درس مي‌پردازند. آن ۵۰ درصد باقيمانده هم اكثرا ساختمان‌هاي استيجاري هستند كه بعضا شرايط نامساعدي دارند و از نظر امكانات اوليه مانند روشنايي بسيار ضعيفند. تعداد قابل توجهي از اين مدارس هم به صورت پيش ساخته يا‌‌‌‌ همان كانكس هستند كه اين نوع مدارس هم مشكلات خاص خود را اعم از بي‌دروپيكر بودن، نداشتن حياط مشخص، نداشتن سرويس بهداشتي، عدم دسترسي به آب آشاميدني و... دارند. اين را بايد توضيح دهم كه منظور از مدارس استيجاري خانه‌هاي متروكي است كه از هيچ نظر شرايط استاندارد مدرسه را ندارند، هميشه به اين فكر مي‌كنم كه اگر خداي ناكرده يك زلزله چهار ريشتري بيايد و بچه‌ها در كلاس باشند چه فاجعه‌اي پيش مي‌آيد. در منطقه ديشموك راه ارتباطي سه روستا از روي رودخانه مي‌گذرد و با توجه به گذشت چندين سال از تقاضاي مردم بومي هنوز فعاليتي از سوي دولت براي احداث پل روي رودخانه صورت نگرفته است. مدرسه بلال حبشي رودسمه، شهيد بانه رودريش عاجم و مدرسه روستاي سرگچ اين مشكلات را دارند و با نخستين بارش شديد باران و پر آب شدن رودخانه راه ارتباطي كه با چوب ساخته مي‌شود از بين مي‌رود. باتوجه به كوهستاني بودن منطقه، بارش‌هاي شديد باران در فصل زمستان مشكلاتي را براي آموزگاراني كه به ناچار در آنجا سكونت دارند پيش مي‌آورد. براي اين آموزگارن مشكلات بسياري از نظر اسكان وجود دارد مخصوصا در هنگام وقوع سيل خطرات زيادي در كمين آنها است. هرچند نبايد از حقيقت گذشت كه افراد بومي رفتار دلسوزانه‌اي با آموزگاران دارند. يكي ديگر از مشكلات اساسي مدارس اين منطقه سيستم گرمايشي آن است. بعد از بروز حوادث تلخ براي دانش‌آموزان برخي مدارس كشور و دستور وزير آموزش و پرورش در خصوص جمع‌آوري بخاري‌هاي نفتي از سراسر كشور، متاسفانه اين موضوع تنها در مدارس نوساز و داراي ساختمان آموزشي و مدارسي كه داراي كنتور برق هستند اجرايي شد و عملا سهم زيادي از مدارس منطقه ديشموك كه از سازه خاصي برخوردار نيستند يا مدارس پيش ساخته كه بدون كنتور برق هستند مشمول اين طرح نشدند و همچنان براي گرم كردن كلاس از بخاري‌هاي خطرناك و غير استاندارد نفتي استفاده مي‌كنند كه بسياري از مواقع مي‌توان خطرات آن را به چشم ديد. جدا از خطرات جاني و آتش سوزي، استشمام بوي نفت جزو مشكلات هميشگي است كه يكي از تهديدهاي اصلي براي سلامتي دانش‌آموزان و آموزگار محسوب مي‌شود. به اين نكته هم بايد اشاره كنم كه هنوز برخي مدارس منطقه از بخاري‌هاي روباز يعني بخاري‌هاي هيزمي براي گرم كردن كلاس درس استفاده مي‌كنند كه جمع‌آوري هيزم توسط دانش‌آموزان، خود يكي از كارهاي طاقت فرسا محسوب مي‌شود. مسوولان منطقه حتي به فكر تهيه نفت براي گرم كردن اين كلاس‌ها نيستند و بيشتر مواقع خود آموزگاران مجبورند كلاس درس‌شان را تعطيل كنند و براي گرم كردن دانش‌آموزان كيلومترها پياده روي كنند و در صف نفت بايستند و نفت كلاس‌شان را تهيه كنند. از ديگر نكات اين منطقه بايد به عشايري بودن بخش قابل توجهي از آن اشاره كرد كه حتي فاقد جاده‌هاي ارتباطي هستند. واقعيت اين است كه عده‌اي از هموطنان ما به صورت عشايري زندگي مي‌كنند و دولت هم موظف است براي رساندن خدمات آموزشي به آنها يك معلم را به آنجا بفرستد. به علت سختي‌هاي موجود، كمتر آموزگاري مي‌پذيرد كه به اين مناطق برود و متاسفانه زمان انتخاب معلم براي اين مناطق طولاني مي‌شود. طولاني شدن مراحل انتخاب معلم براي اين مناطق ‌‌گاه باعث مي‌شود كه دوماه بعد از شروع سال تحصيلي، كلاس‌هاي درسي در اين مناطق تشكيل شوند كه قطعا دانش‌آموزان تنها كساني هستند كه در اين مورد صدمه مي‌بينند.
هيچكس تمايلي به بازگو كردن مشكلات ما ندارد
محمود معلمي ٣٠ ساله است كه بعد از گذراندن مراحل تحصيلي به استخدام آموزش و پرورش درآمد و پس از آن به تدريس در مناطق محروم مشغول شد. روايتي كه او از مدارس محروم استان كرمان براي‌مان تعريف مي‌كند شايد داستاني باشد كه بسياري از كساني كه در شهر زندگي مي‌كنند تنها در فيلم‌هاي مستند ديده باشند. محمود در طول مصاحبه گاهي با مكث صحبت مي‌كرد و دليل اين مكثش را پيدا كردن كلام‌هايي عنوان مي‌كرد كه بتواند كمي وضعيت خودشان را بهتر جلوه دهد ولي باز هم به اعتراف خودش نمي‌توانست. محمود شرايط موجود در مدارس جنوب كرمان را اينگونه توصيف مي‌كند: چند سالي است كه در جنوب استان كرمان، روستاي ده‌قضا كه از توابع شهرستان انور آباد است به تدريس مشغولم. مدرسه‌اي كه من در آن تدريس مي‌كنم داراي پنج كلاس درس است و صد و پنجاه نفر دانش‌آموز در مقطع راهنمايي در آن درس مي‌خوانند. اول مهر هر سال پايان انتظار دانش‌آموزان و معلمان است زيرا نويد بخش آغاز سال تحصيلي جديد است اما براي من و دانش‌آموزانم شروع يك دلتنگي است. دوباره‌‌‌‌ همان مدرسه بي‌در و پيكر و‌‌‌‌ همان حياط خاكي و كلاس‌هاي سرد و بي‌روح، هرچند مدرسه ما از مركز شهر ده كيلومتر بيشتر فاصله دارد اما ميان مدرسه ما و مدرسه‌هاي داخل شهر فرق زيادي وجود دارد. بعضي روز‌ها كه از مركز شهر به سمت مدرسه مي‌روم در راه به اين فكر مي‌كنم كه اين چند كيلومتر بين ما و آنها چه فاصله‌هايي انداخته است. حتي فكرش هم مرا آزار مي‌دهد كه چگونه با آن كلاس سرد بي‌روح كه بر روحيه دانش‌آموزان هم تاثير مي‌گذارد كنارآيم. اينكه كاري از دستم بر‌نمي‌آيد وضعيت را سخت‌تر مي‌كند حتي در و ديوار كلاس‌ها هم نقاشي نمي‌كنند تا يك روح جديدي در كلاس دميده شود. همواره به اين مي‌انديشم كه چگونه جواب سوال دانش‌آموزي را بدهم كه از من مي‌پرسد چرا ما با دانش‌آموزان شهر اينقدر فرق داريم؟ زيرا من خودم هم از كسي ديگر بايد بپرسم چرا من با معلمان داخل شهر اينقدر تفاوت دارم! شايد دانش‌آموزان من نمي‌دانند كه زنگ ورزش، رايانه، توپ بسكتبال، ميز پينگ‌پنگ و كتابخانه چيست كه تاكنون چنين سوالي از من نپرسيده‌اند. شايد حتي در تخيل آنها مدرسه‌اي با چنين امكانات فقط مختص به فيلم‌هاي خارجي است. باز هم خدارو شكر كه مدرسه ما با اين همه مشكل تنها ساختمان نوسازي و حياط خاكي كوچكي دارد كه زنگ تفريح جايي براي دويدن بچه‌ها باشد. مدرسه ما فاقد سرويس بهداشتي و آب آشاميدني است و داخل كلاس آن هم با تلاش خود دانش‌آموزان تميز مي‌شود چون چاره‌اي نيست اگر خود دانش‌آموزان تميز نكنند كسي نيست به نظافت كلاس‌ها رسيدگي كند. شايد بتوان گفت كه تنها شباهت مدرسه ما با مدارس مجهز همين ساختمان نوساز و كلاس تميز باشد. خدارو شكر مي‌كنم كه ما در اينجا به بخاري براي گرم كردن كلاس احتياج نداريم و هوا به خودي خود گرم است در غير اين صورت بايد استرس آتش گرفتن كلاس را همراه داشتيم. گاهي از اين بي‌عدالتي‌ها دلم مي‌گيرد، به راستي وقتي پنجره‌هاي كلاس درس هم از داخل و هم از خارج نرده محافظ داشته باشد دلگيري به وجود نمي‌آورد؟ دانش‌آموزان روستايي هر روز بايد حدود شش تا ده كيلومتر را پياده بيايند تا در كلاسي كه هم كم نور است و هم شباهت بسياري به ندامتگاه دارد بنشينند و درس بخوانند. در بين اين دانش‌آموزان استعدادهاي بسياري نهفته است، آنها رياضي و علوم را بهتر از بچه‌هاي شهر مي‌فهمند ولي چاره‌اي ندارند جز اينكه ترك‌تحصيل كنند و به بازار كار بروند. آنها را مي‌توان قرباني بي‌توجهي و بي‌قانوني سيستم آموزشي كشور دانست كه هيچگاه اجازه شكوفايي به آنها نمي‌دهد. به‌رغم اينكه مدارس جديد از دور شكل خوبي دارند ولي از نزديك هنوز‌‌‌‌ همان وضعيت بحراني وجود دارد. در اين منطقه هنوز مدارسي هستند كه ساختمان آنها مربوط به قبل از انقلاب است و آنها را هم مي‌توان تنها ساختمان ناميد زيرا فاقد هرگونه امكانات آموزشي هستند. مدارسي كه حتي حريم حياط آنها مشخص نيست و به قول معروف در و ديوار ندارد. مسوولان از زمين‌هاي مدارس مي‌توانند براي كار كشاورزي و كسب درآمد در جهت بهبود شرايط مدارس استفاده كنند اما به نوعي مي‌توان گفت كه اين مدارس به صورت كامل فراموش شده‌اند و كسي يادش نمي‌آيد كه در اينجا مدرسه‌اي وجود دارد و دانش‌آموزي در آن درس مي‌خواند و فقط سال به سال حكم ماموريت معلمان را صادر مي‌كنند. شايد اگر كسي كه در شهر درس خوانده باشد و به‌طور اتفاقي به مدرسه ما بيايد به هيچ عنوان نمي‌تواند قبول كند كه دانش‌آموزي در اينجا تحصيل مي‌كند. در اينجا دانش‌آموزان كاملا بي‌انگيزه هستند و اين موضوع در شيوه تدريس همكاران من هم تاثيرگذار است. وقتي دانش‌آموز به هر دليلي ميلي به درس دادن معلم ندارد به هيچ ترتيب نمي‌توان به او آموزش داد. در اينجا تنها چيزي كه بي‌ارزش است وقت و استعدادهايي است كه هر سال به دليل دوري از شهر و امكانات بي‌هيچ استفاده‌اي از بين مي‌روند و هيچ كس حتي تمايلي به بازگو كردن مشكلات آنها ندارد.
استعدادهاي دانش‌آموزان روستايي فراموش مي‌شود
جواد از اهالي تبريز است كه بسيار تلاش مي‌كند تا به عنوان يك معلم وظايف خود را به نحو احسن انجام دهد و در اين راه احساس مسووليت بسياري مي‌كند. او يكي از مشكلات سال‌هاي تدريس در مناطق محروم را از بين رفتن استعدادهايي مي‌داند كه در‌‌‌‌ همان روستا‌ها مي‌مانند بي‌آنكه تا پايان عمر چيزي به نام دبيرستان و دانشگاه را تجربه كنند. جواد در مورد وضعيت مدرسه روستاي قلزچه از توابع شهرستان تسوج كه در مرز بين آذربايجان شرقي و آذربايجان غربي است، مي‌گويد: بعد از اينكه دوره تربيت معلم را در دانشگاه فرهنگيان به اتمام رساندم به مدرسه روستايي اعزام شدم كه به تنهايي بايد به همه امورات آن رسيدگي و در‌‌‌‌ همان جا هم زندگي مي‌كردم. در آن مدرسه همزمان به پنج كلاس درس مي‌دادم. زندگي در روستا و تدريس در چنين مدارسي برايم تجربه خوبي بود زيرا در يك كلاس تقريبا بيست متري بايد به پنج پايه كلاسي درس مي‌دادم، از هر پايه كلاسي چهار تا پنج دانش‌آموز در كلاس بودند. سطح كلاسي در اين روستا‌ها باتوجه به اينكه شرايط‌شان با مدارس شهري تفاوت‌هاي بسياري دارد بسيار پايين است. از روز اولي كه به اين منطقه رفتم با خودم عهد كردم كه با قبول همه سختي‌ها هرچه آموخته‌ام را به دانش‌آموزان ياد دهم ولي كار سختي است كه بخواهي به پنج پايه به‌طور همزمان در يك كلاس درس بدهي، به چهار نفر علوم، به چهار نفر رياضيات و... ولي اصلي‌ترين مسائلي كه در اين مدارس مهم است كاركرد آموزگار است كه سطح كلاس را تعيين مي‌كند. باتوجه به شرايط و امكاناتي كه در اين نوع مدارس وجود دارد بسيار سخت مي‌توان از عملكرد دانش‌آموزان نتيجه گرفت ولي در بين آنها دانش‌آموزاني هستند كه به آموزگار براي تدريس اميد مي‌دهند. مدرسه‌اي كه من در آن تدريس مي‌كردم از مركز شهر بسيار دور بود و به همين خاطر مي‌توان تجسم كرد كه وضعيت امكانات در آنجا به چه صورتي است. در چنين وضعيتي بايد با شاگردان و اهالي بومي منطقه رابطه خوبي برقرار كني زيرا براي انجام امورات شخصي به آنها نياز بسيار داري. برخي از خانواده‌ها همواره به معلمان با چنين شرايطي كمك مي‌كنند و براي‌شان غذا و نان و نفت مي‌آورند و همچنين در امورات مدرسه هم كمك مي‌كنند، مي‌توانم بگوييم كه مدارس بدون كمك دانش‌آموزان و اولياي آنها تعطيل مي‌شود. يكي از وظايف سنگيني كه بايد به دانش‌آموزان مي‌دادم مسووليت بخاري بود. اينكه هر روز بخاري مدرسه را قبل از روشن كردن بازرسي و نفت آن را چك كنند و باقي بچه‌ها به هيچ عنوان نبايد به بخاري مدرسه دست مي‌زدند زيرا همواره خطر آتش‌سوزي مدرسه را تهديد مي‌كرد. بار‌ها پيش آمده بود كه به دلايل فني بخاري شعله‌ور مي‌شد و همه دانش‌آموزان با وحشت كلاس درس را ترك مي‌كردند. خبر آتش‌سوزي مدرسه شين آباد به گوش آنها نرسيده بود ولي من كه مي‌دانستم، به همين خاطر بسيار مراقب بخاري كلاس بودم. يكي از اصلي‌ترين مشكلاتي كه آموزگاراني چون من را آزار مي‌دهد ديدن دانش‌آموزان با استعداد و با پشتكار است، متاسفانه آنها به دليل داشتن مشكلات اقتصادي و كمبود امكانات از رسيدن به جايگاه‌هاي علمي باز مي‌مانند. اين مناطق به دليل اينكه از شهر‌ بسيار دور است از نظر فرهنگي هم داراي مشكلات بسياري هستند. متاسفانه بسياري از دختران پس از اتمام دوران ابتدايي يا در خانه مي‌مانند و به امورات خانواده مي‌پردازند يا اينكه ازدواج مي‌كنند و به خانه شوهر مي‌روند! بار‌ها سعي كردم اين موضوع را به آرامي براي اهالي روستا توضيح دهم كه چنين كاري اصلا درست نيست ولي با برخورد تند آنها روبه‌رو شدم. شايد اگر بخواهم براي شرايط مدارس روستايي مثالي بزنم تا با وضعيت آنجا بيشتر آشنا شويد بايد بگويم كه اين مدارس از نظر امكانات شبيه مدارس پنجاه سال پيش تبريز است كه ما در عكس‌هاي قديمي مي‌بينيم.
چهار سال از اتفاق تلخ مدرسه دخترانه روستاي شين‌آباد مي‌گذرد ولي هنوز صحنه‌هاي تلخ آن اتفاق و چهره سوخته دختران شين‌آباد در خاطره‌ ايرانيان مانده است. اتفاق ناگوار اين مدرسه باعث شد تا توجه‌ها به سمت چنين مدارسي بيشتر جلب شود. مدارس مناطق محروم ايران به دليل دور بودن و پراكندگي در محروميت قرار دارند و هر سالي كه مي‌گذرد وضعيت بحراني آنها عميق‌تر مي‌شود. بسياري از اين مدارس كه محلي براي درس خواندن دانش‌آموزان ايراني است از امكانات اوليه مانند برق و آب آشاميدني بي‌بهره هستند و هنوز به سبك مدارس چند دهه قبل امورات خود را مي‌گذرانند. اين مشكلات تنها مختص به مدارس دور‌افتاده نيست بلكه مدارسي كه تنها چند كيلومتر از مركز شهر فاصله دارند دچار محروميت‌هايي هستند كه شايد براي شهرنشينان غير‌قابل‌باور باشد. نوسازي مدارس ايران از چند سال قبل آغاز شده است و به گفته مسوولان بسياري از مدارس در مناطق محروم ايران داراي ساختمان جديد با استانداردهاي نوين هستند مشكلات مدارس مناطق محروم تنها به سرويس بهداشتي، آب آشاميدني، بخاري‌هاي هيزمي و نفتي، نداشتن كنتور برق و... محدود نمي‌شود بلكه مشكلات آموزشي بسياري سلامت آموزشي اين دانش‌آموزان را تهديد مي‌كند. يكي از مشكلات آموزشي دانش‌آموزان مناطق محروم را بايد در كتاب‌هاي درسي آنها دانست. آنها كتاب‌هايي را مي‌خوانند كه دانش‌آموزان شهري روي ميز مي‌گذارند. با اين تفاوت كه دانش‌آموزان مدارس شهري پس از گذراندن مقاطع آمادگي و پيش دبستاني وارد مقطع ابتدايي مي‌شوند و از اطلاعات لازم براي فراگيري دروس برخوردارند ولي دانش‌آموزان روستايي بدون گذراندن اين مقاطع اين درس‌ها را مي‌خوانند. دروسي مانند درس اجتماعي كه نياز به تحقيق دارد عملا در اين مدارس كاربردي ندارد زيرا دانش‌آموزان در اين مدارس نه به اينترنت دسترسي دارند و نه به كتابخانه و مجبورند تنها به گفته‌هاي آموزگار خود اكتفا كنند. يكي ديگر از اتفاقات تاسفباري كه در مناطق محروم ايران رخ مي‌دهد اين است كه اكثريت دانش‌آموزان روستايي بعد از گذراندن دوران ابتدايي درس را‌‌‌ رها مي‌كنند و با توجه به استعداد بالاي برخي از اين دانش‌آموزان آنها هرگز شانس نشستن در كلاس‌هاي دبيرستان را به دست نمي‌آورند.

هیچ نظری موجود نیست: