باز هم ۲۵ خرداد…
هفت سال از آن روز پرعظمت می گذرد.
روزی که باید آن را به خاطر سپرد و از آن همیشه یاد کرد.
روزی به بزرگی و عظمت مردم ایران، مردمی که همیشه در وجودشان جرقهای برای رسیدن به آزادی شعله میکشد و حاضرند با دادن هزینههای فراوان برای رسیدن به آزادی راه را هموار کنند.
و این همان مردمی هستند که هرگاه اراده کنند میآیند.
فراموش نمیکنم روزهای قبل از انقلاب ۵۷ را که مردم برای محکوم کردن استبداد و برقراری استقلال در کشور چگونه به نداهای رهبرانشان به خیابانها میآمدند و فراموش نمیکنم روزهای بعد از انتخابات ۸۸ را که مردم با ندای وجدانی خود و با همراهی رهبران جنبش سبز مردمی و با فریاد “رأی من کجاست؟” به میدان آمدند.
اما چه شد؟ فرزندان ما را به خاک و خون کشیدند و مردم ما را در زندانهای مخوف خود به اسارت بردند.
در پی چه منافعی بودند که حاضر شدند هموطنان صبور خود را که با سکوت دست به اعتراض زده بودند، سرکوب کنند و با خشم و کینه زنان و مردان را در خیابانها مورد ظلم قرار دهند.
فراموش نمیکنم شب ۲۵ خرداد که فرزندم را گم کردم و به تمامی بیمارستانها و مراکز قانونی در تهران مراجعه نمودم ولی اثری از او نیافتم و هیچگاه فراموش نخواهم کرد، مدت ۲۶ روز دربدری را که به دنبال فرزندم میگشتم و هیچ کس پاسخگویم نبود و در آخر ۲۰ تیرماه عکس پیکر کشته شدهاش را در آگاهی شاپور شناسایی کردم.
و اما آن روزها را از یاد نخواهیم برد. روزهای همبستگی دلها… همبستگی خواستهها… و حال آزادی زندانیان سیاسی و رفع حصر رهبران جنبش سبز و رفع ممنوعالتصویری و ممنوعالبیانی آقای خاتمی را از حاکمیت خواستاریم و همچنین برپایی دادگاههایی عادلانه و کمیته حقیقتیاب برای رسیدگی به شکایات و پروندههای کشتهشدگان و آسیبدیدگان را جز مطالبات ملی و حقوق حقه خود میدانیم.
۲۵ خرداد ۱۳۹۵
پروین فهیمی
پروین فهیمی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر