نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۵ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

ملک‌الشعرای بهار و شعر و ترانه وطنی



Image copyright

اردیبهشت ماه امسال یکصد و سی سال از تولد و شصت و پنج سال از درگذشت محمد تقی بهار، ملک‌الشعرا، قله سترگ ادبیات معاصر ایران می‌گذرد. بهار را می توان فرهنگمردی برای تمام فصول نامید.
او از آغاز مشروطیت به مبارزان راه آزادی پیوست و با عضویت در انجمن انقلابی سعادت به ستیز با استبداد پرداخت. بعد در حزب دموکرات ایران در مشهد به عضویت کمیته ایالتی برگزیده شد و روزنامه نوبهار را به راه انداخت. مقالات آزادیخواهانه و استبداد شکن او در نو بهار آن‌چنان محبوبیتی برایش فرهم آورد که از سوی مردم درگز و کلات به نمایندگی مجلس سوم برگزیده شد.
بهار با آن‌که بارها توقیف و زندان و تبعید استبداد را تجربه کرده بود هرگز از آزادیخواهی و تجدد طلبی کناره نگرفت. نه تنها خودکامگان و دشمنان آزادی هدف حملات کوبنده بهار بودند که او در جبهه موازی دیگر با ریاکاران مذهبی و واپسگرایان قشری می‌جنگید. به باور او تا هنگامی که اینان جهل و خرافات را در جامعه می‌پراکنند نبرد با استبدادیان به جائی نخواهد رسید.
محمد رضا شفیعی کدکنی بهار را مدیحه سرای آزادی و وطن نام داده است. غلامحسین یوسفی نوشته است: "بهار از تاریخ ایران مایه‌ها اندوخته بود و از سر وطن دوستی به آن عشق می‌ورزید."
ماشاءاله آجودانی آزادی و وطن را چون تکیه کلامی مستمر در شعر بهار جستجو کرده است: "طبل آزادی، مرگ آزادی، گلبانگ آزادی، جویبار آزادی، شاخه آزادی، سرو آزاد وطن، لیلای وطن، چراگاه وطن، خاکستر وطن، گنج وطن....لوح وطن و ..."

قدرت تسخیر

بهار اندیشمندی همه جانبه بود. در همه زمینه‌ها اندیشیده، در همه مقوله‌ها قلم زده و در همه شکل و شیوه ها نوشته و سروده است. ولی با این همه آن چه به دانایی‌ها و توانایی‌های او درخششی کمیاب بخشیده آرمان های انسانی اوست.
بهار جان شیفته آزادی و عاشق پر شور ایران بود و برای رهائی آن از جهل و استبداد می‌جنگید. عشق به وطن که از جان شیفته‌اش برمی‌خاست تا ژرفای جان مردمان از هر لایه اجتماعی تاثیر می نهاد و به شعر او به گفته شفیعی کدکنی قدرت تسخیر می‌داد. همین قدرت تسخیر بود که او و ابوالقاسم عارف قزوینی را در صدر شاعران مشروطیت می‌نشانید. همین قدرت تسخیر است که میان بهار و ایرج و دیگر شاعران مشروطیت تفاوت ایجاد می کند.
شفیعی کدکنی تاثیر گذاری شعر بهار را در جامعه از نوادر حوادث تاریخ شعر فارسی می‌داند. شعر بهار تا آخرین روزهای حیاتش همواره در اوج زندگی و در پیوند با نبض جامعه بوده و هرگز به ابتذال و سستی و تکرار که از ویژگی های دیگران در سنین کهولت و پیری است گرفتار نشده است.
نکته دیگری که به باور شفیعی کدکنی در شعر بهار جلوه‌ای درخشان دارد تنوع اقالیم شعری اوست. بهار در حوزه‌های مختلف کار کرده. از وصف طبیعت و خشم و خروش انقلابی و سیاسی تا قلمرو وطنیات که حوزه اصلی شعر اوست. قصیده به یاد وطن نمونه برجسته‌ای از این وطنیه‌ها به شمار می‌رود. شفیعی حتی "حبسیه‌ها"ی بهار را بر حبسیه‌های مسعود سعد سلمان رجحان می نهد.

Image copyrightj

نکته دیگری که بر اهمیت شعر بهار می افزاید این است که "او بخش مهمی از تجربه های قدمائی خود را به خدمت مسائلی درآورده که قدما از پرداختن به آن ها محروم بوده‌اند. به بیان دیگر ساخت قدیمی شعر را که در خدمت هجو و مدح و اخلاق بوده به قلمرو گسترده ای از مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی عصر جدید آورده است. در نتیجه اگر چه ساختار شعر او همان شعر قدمائی است ولی در اثر ترکیب با عوالم روحی انسان عصر جدید بافت تازه‌ای به خود گرفته و نوعی سبک شخصی برای او پدید آورده است. البته سبک شخصی در تاریخ شعر فارسی چیزی است که تا روزگار نیما بسیار اندکیاب است."

بهره‌گیری از ترانه

بهار از همه رسانه‌های فرهنگی موجود در زمان خود بهره می‌گرفت تا پیام‌های انسانی خود را به جامعه ابلاغ کند. حتی به سراغ موسیقی و ترانه رفته بود. تصنیف یا ترانه در زمان او در میان ادیبان ارج و قربی نداشت و پرداختن به آن دون شان‌‌شان به شمار می رفت.حتی ایرج برای خوار کردن عارف، او را تصنیف‌ساز خطاب می‌کند.
در حالی‌که با توجه به انبوه گسترده مخاطبان رسانه با ارزشی تلقی می‌شود و برخی از آهنگسازان دوره مشروطیت چون درویش خان، رکن‌الدین خان و حسام‌السلطنه مراد، و مرتضی نی داوود شماری ترانه پدید آوردند که مرغ سحر در صدر آن‌ها نشسته است.
در دیوان دو جلدی بهار متن چهارده ترانه چاپ شده ولی بی‌تردید تعداد ترانه‌ها‌ی او بیش از این‌هاست که همه آن‌ها را می‌توان وطنیه به شمار آورد. بهار نیز چون عارف در همه شعرها و ترانه‌ها یا دست کم مصراعی از آن‌ها به یاد وطن می‌افتد. بزرگ ترین وطنیه بهار به یاد وطن نام دارد که در آن به همه گوشه‌های تاریخ ایران سرک کشیده، از پیروزی‌ها شادمان و از شکست‌ها اندوهگین شده است.
در یاد وطن، لِزنیه نیز نام دارد چرا که آن‌را در آسایشگاه مسلولین در دهکده لزن در سویس سروده است. در این قصیده بلند بهار دیروز و امروز ایران را به رویارویی با یکدیگر می‌کشاند:
امروز چه کردیم که در صورت و معنا/ دادیم ز کف تربیت سر و عَلَن را/
ایران بود آن چشمه صافی که به تدریج/ بگرفته لجن تا گلو و زیر و ذقن را/
یارب تو نگهبان دل اهل وطن باش/ کامید به ایشان بود ایران کهن را/
و اما در میان ترانه‌های وطنی نیروی ذوق و شوق آهنگسازانی چون درویش خان سبب پدید آمدن شش وطنیه موسیقیائی شده است:مرغ سحر، بهار دلکش، ز من نگارم خبر ندارد و عروس گل‌ها (در جریان رفع حجاب)، و باد خزان شهرت بیشتری یافته است.
بازگردیم به مرغ سحر که تاثیرگذارترین ترانه تمثیلی- سیاسی بهار به شمار می‌رود. پس از حدود نود سال که از عمرش می‌گذرد هنوز نیروی تسخیر خود را حفظ کرده است. مرغ سحر را شمار زیادی از خوانندگان در تنظیم‌های مختلف خوانده‌اند ولی نخستین خواننده آن بر خلاف نظر رایج نه قمرالملوک وزیری که ایران‌الدوله هلن بوده است. عده‌ای انگیزه سرودن آن‌را تاثیر جنبش مشروطیت عنوان کرده‌اند. عده‌ای دیگر ولی آن را در مخالفت با دیکتاتوری رضا شاهی تلقی می‌کنند.
نکته دیگری در مورد مرغ سحر باقی مانده و آن روایتی‌ست از خود بهار. بهار گفته که در متن ترانه ابتدا سروده است: شام تاریک من را سحر کن/ ولی یک شب شنیده است که رهگذری در کوچه به جای آن می‌گوید، شام تاریک ما را سحر کن/ او هم متن را به همین شکل شنیده و اصلاح کرده است. در اجراهای بعدی ترانه، من‌ها به ما تبدیل شده است.
گفتنی است که بند دوم مرغ سحر یک مانیفست تند و تیز سیاسی است:
عمر حقیقت به سر شد/ عهد و وفا بی‌ثمر شد/ ناله عاشق ناز معشوق بی اثر شد/
راستی و مهر و محبت فسانه شد/ قول و شرافت همگی از میانه شد/
از پی دزدی وطن و دین بهانه شد/ دیده تر شد/
ظلم مالک جور ارباب/ زارع از غم گشته بی‌تاب/
ساغر اغنیا پر می ناب/ جام ما پر ز خود جگر شد/
یکی از ترانه‌های بهار که در دیوان او آمده، ای چرخ نام دارد. این همان ترانه انقلابی عارف قزوینی است با مطلع از خون جوانان وطن. یادمان آمد که این ترانه از همان آغاز مشروطیت مورد اختلاف بهار و عارف بوده است. هر یک دیگری را به سرقت ادبی متهم می‌کردند. آخر هم روشن نشد که حق با کی است.

هیچ نظری موجود نیست: