مترو تهران. مسیر آرامگاه خمینی- میدان تجریش. این صحنه ها کم نیست. روزانه دهها و صدها موردش در اشکال گوناگون دیده می شود. این را نمونه فرستادم که برابر است با اصل! فرق نمی کند اهل کجاست. افغان است یا خراسانی و یا زابلی و یا ... مهم اینست که او هم فعلا تهرانی است. حاشیه نشین باشد یا متن نشین. خارج شهر زندگی کند یا داخل
شهر. شغلش چیست؟ نمی دانم. مگر می شود این روزها چیزی از مردم پرسید. مثل ترقه از جا در می روند. به چه می اندیشد؟ اجاره خانه عقب افتاده؟ بی پولی؟ شکم گرسنه؟ شوهر معتاد؟ بی خانمانی؟ بیکاری؟... هیچکس از او نپرسید و نخواست که سفره دل بگشاید. همه این روزها دردهای بی درمان دارند. مثل خود من که زودتر از او به مقصد رسیدم پیاده شدم. از یکدیگر چه بپرسیم؟ بقول حافظ "آنکس که چو من نیست در این شهر کدام است؟"
|
۱۳۹۴ دی ۲۲, سهشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر