جدال بر سر اشیا در خانه خیابان هدایت
شانزده-هفده سال پیش، پدربزرگ و مادربزرگ پدریام به فاصله یک سال از یکدیگر، به "مرگ طبیعی" فوت کردند. در اولین فرصت، لباسها و اشیای شخصیشان به خیریه داده شد.
خانه آنها که خاطرات مشترک هشت فرزند و تعداد زیادی نوه و نتیجه بود، فروخته و بعد کوبیده شد تا جایش پاساژی ساخته شود. در کوتاه زمانی، غیر از خاطرههایی که هر روز دورتر میشوند، یک فرش و شاید چند فقره زینتآلات، شیء دیگری از هیچکدام از آنها باقی نماند. سالهاست که تنها نشانه آنها، دو سنگ قبر نزدیک به یکدیگر در بهشت زهراست.
ما مردگانمان را از میان زندگان میرانیم، با سرعتی بسیار عجیب، آنها را پس میزنیم تا همان گورستان. همان چند وجب خاکی که قبرشان است. و دیگر هیچ نشانه زندهای از آنان نیست. فوقش چند تا عکس و شیء "یادگاری" کوچک و خاطرههایی که با گذشت زمان هر چه بیشتر خاک میخورند از آنها می ماند؛ و این، کمابیش سنت همه ماست پس از وقوع واقعه مرگ طبیعی.
عکسهای پرستو فروهر از خانه غارت شده مادر و پدرش، پروانه اسکندری و داریوش فروهر اما، تصویر دیگری از "اشیا"ی مردگان را به ما باز مینمایاند. تصویری که گوشه گوشهاش، جدالی است بر سر بودن یا نبود اشیای متعلق به رهبران حزب ملت ایران که هفده سال پیش، توسط ماموران وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران در خانه خود در خیابان هدایت تهران به قتل رسیدند.
تصاویری را که پرستو فروهر روی صفحه فیسبوک خود منتشر کرده دوباره و چند باره نگاه میکنم تا شاید بتوانم جوابی به این سئوال بدهم که چرا "اشیا" در این موقعیت خاص تا این حد اهمیت پیدا کردهاند؟ این دومین غارت خانه پروانه اسکندری و داریوش فروهر در امسال است. بنا بر روایت پرستو فروهر، در غارت اول، خانه را به هم ریختهاند ولی جز چند شیء که اهمیت نمادین داشته، از جمله ساعتی که روی زمان قتل از حرکت باز ایستاده بوده، چیزی نبردهاند در حالی که در غارت دوم، اشیای بسیار بیشتری از جمله لباسهای پروانه اسکندری و داریوش فروهر را به سرقت بردهاند.
عکس های دو غارت اما، برای چشم من غریبه که اشیای به سرقت رفته را نمیتوانم تشخیص دهم شبیه به یکدیگر هستند. انبوهی از کاغذها، نامهها، لباس ها و وسایل شخصی، از جاهایشان بیرون آمده و همه جا پخش شدهاند. حجم غارت و آشوب آنقدر وسیع است که دیگر به سختی بتوان هر کدام از آن اشیا را سر جایی که بودهاند گذاشت. اما شاید نخستین واکنش هر کسی به این غارت دوباره که در مصونیت کامل غارتگران می تواند چندباره و چندینباره هم تکرار شود این باشد: اصلا آیا لازم است اشیا را سرجایشان بگذارید؟! چرا این اشیا را، "یادگاری"ها را که اهمیت تاریخی هم دارند از آن خانه بیرون نمیآورید؟! چرا در "حفظ" آنها، حالا که در معرض خطر قرار گرفتهاند نمیکوشید؟
به زعم من، این درست همان سئوال سرزنش باری است که غارتگران میخواهند پرسیده شود. به همین دلیل است که اشیایی به سرقت میروند و اشیایی به هم ریخته و خراب میشوند. به جای این سئوال، باید پرسید: چرا این همه تهدید علیه "اشیا"؟ این اشیا چه اهمیتی دارند؟ معنای بودن یا نبودن این اشیا، در آن خانه چیست و چه چیزی را به ذهن متبادر میکند؟ چرا این اشیا، نباید در "آنجا" باشند؟
به گمان من، این اشیا اهمیت دارند زیرا فاصلهای ایجاد می کند بین "مرگ طبیعی" و "قتل سیاسی". وجود این اشیا فقط در همان جایی که در لحظه قتل بودهاند، در لحظهای که زندگی جریان داشته و به طور "غیرطبیعی" و با ضربههای کارد، سلاخی شده است، معنا دارد. تا وقتی آن خانه، از آن همه "شیء" خالی نشده، جای خالی پروانه اسکندری و داریوش فروهر، صاحبان و استفادهکنندگان از آنها، خود را نشان میدهد.
آن اشیا، لحظهای را که بخشی از تاریخ، با جنایت، از نفس کشیدن بازمانده به ما یادآوری میکنند. اما به محضی که خانه از آن اشیا خالی شود، پروانه اسکندری و داریوش فروهر هم میشوند دو سنگ قبر در بهشت زهرا؛ مانند مادربزرگ و پدربزرگ من.
به بیان دیگر، هر چقدر این اشیا تحلیل بروند، تعدادشان کم شود، از خانه سرقت شوند یا برای حفظشان از سرقت بیرون برده شوند، قتل پروانه اسکندری و داریوش فروهر بیشتر به "مرگ طبیعی" نزدیک میشود. به محض اینکه این اشیا، از محل زندگی خود برده شوند، تبدیل به "یادگاری" میشوند و نه "یادآوری". به این ترتیب، حافظه تاریخی-تصویری ما بدون آن اشیا که غیبت و حذف صاحبان خود را فریاد میزنند، یا حتی با حضور آن اشیا در جایی دیگر، دستخوش دستکاری خواهد شد و فراموش کردن، در یک حافظه دستکاری شده بسیار آسانتر خواهد بود.
و سر آخر اما، این تهدید همچنان واقعی خواهد بود که اگر پرستو فروهر آن خانه را از اشیایش خالی نکند، آن گونه که به نظرم خواست غارتگران است، غارتگران، خود در هجوم سهباره و چندینبارهشان، اشیا را برای همیشه از میان خواهند برد. و این دوگانه دردناک باقی خواهد ماند میان کندن آن اشیا از مکانی که باید در آن باشند و بردن آنها به مکانی دیگر که احتمالا آنها را بیمعنا خواهد کرد؛ و یا بازگرداندن آنها به قفسهها و کمدها و کشوها، برای تداوم آن معنا و تداوم یادآوری جنایت با این خطر که ممکن است در هجوم و هجومهای بعدی، برای همیشه از دست بروند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر