تن فروشی
در خیابان اصلی شهر
دامنش را بالا کشید و فریاد زد
من فقط تن خودم را می فروشم
تنها خودم و بس...!!
اما در همین خیابان میبینمشان
کسانی هستند که تن کوه و
تن دشت و، تن باغچه
تن خورشید و باران را
فروخته و
بدون شرمساری
بر روی کرسی شرافت این سرزمین
نشسته است!
« شیرکو بیکس»
ترجمه: هیوا حسینی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر