پیشینه نام ایران در اشعار شاعران فلات ایران
یکشنبه, ژانویه 17, 2016 - 11:33
رودکی، فردوسی، سعدی، نظامی گنجوی، منوچهری دامغانی، اسدی توسی و بسیاری دیگر از سرایندگان نامی ایران، از "ایران" به عنوان سرزمین زیستگاه خود نام برده اند
ایران نامی است به بلندای تاریخ.
شاید پرداختن به معنا، تاریخ و پیشینهٔ آن از نظر خوانندگان گرامی کاری تکراری و غیر ضروری باشد چرا که بسیاری پیش از این به تفصیل به جنبههای مهمی از آن پرداختهاند. اما آن چه که نگارنده را بر آن داشته که به نوشتن چند سطری بپردازد، تحرکات و اقدامهایی است که مدتی است از بیرون مرزهای سیاسی کنونی کشور آغازیده و در صورت عدم مقابله بیم آن میرود که شوربختانه پس از تغییر ذهن و فکر بسیاری از باشندگان برخی کشورهای همسایه که تا صد و اندی پیش هم پیوند سرزمینی با باشندگان ایران سیاسی داشتند، به صورتی خزنده میان اندک جوانان احساساتی و کم مطالعهٔ استانهای مرزی کشورمان نیز رسوخ کند.
نگارنده گرچه به صلابت ایران باور دارد اما در عین حال معتقد است که نمی توان در برابر این روند خزنده و خطرناکی که به برخی شبکههای ماهواره ای نیز در پراکندن آن دست دارند و نشان از آفندی همه جانبه و برنامه ریزی شده به کیان تاریخ و موجودیت این سرزمین کهن دارد، ساکت بود چرا که بیم آن می رود در آینده ای نه چندان دور بر ذهن برخی دیگر از هموطنانمان نیز اثر بگذارد. بی گمان چاره چنین کاری فرهنگیست و خوشبختانه تاریخ و فرهنگ سترگ ایران آن قدر ریشه دار هست که بتوان با تکیه بر آن به دودلیها درباره آن پاسخ بایسته داد.
خاستگاه این ناراست پراکنیها تاریخی را بی گمان باید سیاست تدوین کتب تاریخی و درسی در کشورهای همسایه مانند جمهوری اران (آذربایجان) دانست که به دلایل سیاسی منکر وجود نام ایران سیاسی تا هشتاد و اندی سال پیش بوده و به خوانندگان چنین القا می کنند که کشور ایران قبلأ «فارس» یا «پرشیا» نام داشته و پادشاه وقت در سال 1936 میلادی نام آن را به ایران تغییر داده است!
البته ایران با موجودیت سیاسیاش همیشه دارای یک مرز و بوم یا پایتخت و مرکزیت سیاسی ثابت نبوده و مرکز ثقل سیاسی آن بارها در طول تاریخ در فلات ایران جابجا شده است؛ اما این نام علیرغم همه کشاکشهای روزگار و پست و بلندیهای تاریخ، خود را زنده و پابرجا نگاه داشته است با رجوع به متون شعر پارسی در اشعار شاعران فلات ایران، با این نام از گاه کهن بر میخوریم.
در وندیداد، اشاره به «ایرانویچ» و کوچ (ایرانیها) هاست که به بیش از 13 هزار سال پیش میکشد.
لازم به ذکر است که اشاره به ایران در اشعار، بسیار بیش از نوشته حاضر بوده و پرداختن مفصلتر بدان فضای نوشتاری جداگانهای میطلبد که به دلیل فضای محدود نشریه، ناگزیر از اشارهای مختصر به مصداق «مشت نمونه خروار» میباشیم:
1- ابوعبدالله رودکی سمرقندی شاعر نامدار ایرانی که در زمان سامانیان میزیسته خطاب به ابوجعفر احمد بن محمد سامانی چنین میسراید:
خسرو بر تخت پیشگاه نشسته شاه ملوک جهان امیر خراسان
شادی بوجعفر احمد ابن محمد آن مه آزادگان و مفخر ایــران
شادی بوجعفر احمد ابن محمد آن مه آزادگان و مفخر ایــران
جالب است که منوچهری دامغانی هم کمی بعد در ستایش سلطان محمود غزنوی رقیب و دشمن سامانیان چنین میسراید:
ای سپاهت را سپاهان رایتـت را ری مکان ای ز ایـران تا به تـوران بنـدگانت را وثاق
2- منوچهری دامغانی شاعر سده پنجم خورشیدی باز هم در اشعاری دیگر به ایران میپردازد:
زود شــود چـون بهـشت، گیــتی ویـران بگـــذرد این روزگـار سخــتی از ایــران
و
خواست از ری خسرو ایران مرا بر پشت پیل خود ز تو هرگز نیندیشید در چندین سنین
لازم به توضیح است که منوچهری بیت دوم را در مورد سلطان محمود غزنوی سروده است.
بنابراین ثابت میشود که سلطان غزنوی فرمانروای ایرانی بوده که از سپاهان و ری تا غزنه و بیشتر از آن را در بر میگرفته است. این نکته باید قابل توجه آنهایی باشد که با نوعی لجاجت سیاسی سعی در روبرو کردن نامهایی چون آریانا و خراسان در برابر ایران دارند.
3- سعدی شیرازی در باب اول بوستان در وصف عدل و تدبیر و رای ضمن اشاره به دارا چنین سروده است:
بگـفت ای خـداوند ایران و تور که چـشم بد از روزگار تــو دور
من آنــم که اسـبـان شه پرورم به خـدمت بدین مـرغزار اندرم
من آنــم که اسـبـان شه پرورم به خـدمت بدین مـرغزار اندرم
وی هم چنین سروده است:
تو کافتاب زمینی به هیچ سایه مرو مگر به سایه دستور و مفخر ایران
4 - مسعود سعد سلمان میفرماید:
به هر شهری که بگذشتی به آن شهر این خبر ده که آمـــد براثر ایــنک رکـاب خســرو ایـران
5 - فخر الدین اسعد گرگانی شاعر قرن پنجم هجری که در زمان سلجوقیان میزیست، در منظومه ویس و رامین چنین میسراید:
ز هر شهری سپه داری و شاهی ز هر مرزی پری رویـی و ماهی
گزیده هر چه در ایران بـزرگان از آذربـایگـان و ری و گـرگان
چو بــهرام و رهـام اردبیــلی گشـسب دیلـمی شاهپور گیلی
گزیده هر چه در ایران بـزرگان از آذربـایگـان و ری و گـرگان
چو بــهرام و رهـام اردبیــلی گشـسب دیلـمی شاهپور گیلی
جالب است که وی در ابیات بعدی نیز اصفهان، خراسان و قهستان را چون آذربایگان و ری و گرگان بخشی از کُل بزرگتری به نام «ایران» نام میبرد.
6 - نظامی گنجوی شاعر مشهور ایرانی که در شهر گنجه در شمال غربی ایران بزرگ میزیسته و در اواسط قرن بیستم به دست حکومت شوروی و امروز به دست حکومت بادکوبه قلب هویت گردیده، ممدوحش شروانشاه را در کتاب «لیلی و مجنون» سبب نظم کتاب خوانده و وی را «شهریار ایران» میخواند:
ایــن نـامه نغــز گفــته بهتر طاووس جـــوانه جفتــه بهتر
خاصـه ملکی چـو شـاه شروان شـروان چـه که شهریار ایران
خاصـه ملکی چـو شـاه شروان شـروان چـه که شهریار ایران
وی بارها در اشعارش از ایران نام می برد.به طور مثال یکی از ابیات مشهور وی در اینباره از قرار ذیل است:
همــه عالم تـن اســت و ایــران دل نیست گویــنده زین قیاس خجل
به غیر از بیت مشهور مذکور، ابیات دیگری از وی درباره ایران به ویژه در هفت پیکر و شرفنامه نیز وجود دارد:
لیکـن ایرانیان به زور و به شرم نرم کــردندم از نـوازش گرم
شـد آراسـته ملـک ایـران بدو قوی گـشت پـشت دلیران بدو
شـد آراسـته ملـک ایـران بدو قوی گـشت پـشت دلیران بدو
***
به خود نامدم سوی ایران ز روم خدایـم فرستاد از آن مرز و بوم
***
نه بر جنگ از ایران زمین آمدیم به مهمـان خاقـان چین آمدیم
***
کز آمـد شد شـاه ایـران و روم برومـند بـادا همـه مـرز و بـوم
محمد بخش آشوب، نادر را «شاهنشاه ایران» میخواند:
چو نادر شـهنشاه ایـران زمین به اقـبالش ادبـار آمــد یقیـن
7 - از جمله اشعاری که در موضوع ایران سروده شده، قطعهای است از حزین لاهیجی، شاعر سدهٔ دوازدهم هجری با نام «صفتِ ممالکِ بهشتنشانِ ایران» که در آن چنین به نام ایران اشاره شده است:
بهشـتِ برین است ایرانزمین بسیطش سلیمان وشان را نگین
بهشـتِ برین باد جـان را وطن مبادا نـگین در کـفِ اهــرمـن
بهشـتِ برین باد جـان را وطن مبادا نـگین در کـفِ اهــرمـن
8 - حکیــم میسری که در قـرن چهارم هجری میزیسته در دیباچه ی کتاب «دانشنامه» چنین در وصف ایران میسراید:
چو بـر پیوستنش بر، دل نهادم فراوان رایهـا بــر دل گـشادم
که چون گویمش من تا دیر ماند و هر کـس دانــش او را بــداند
بگویم تازی ار نه پــارسی نغز ز هـر در مـن بگـویم مایه و مغز
وپس گفـتم زمین ماست ایران که بیش از مردمانش پارسیدان
که چون گویمش من تا دیر ماند و هر کـس دانــش او را بــداند
بگویم تازی ار نه پــارسی نغز ز هـر در مـن بگـویم مایه و مغز
وپس گفـتم زمین ماست ایران که بیش از مردمانش پارسیدان
9 - صائب تبریزی چنین سروده است:
از رعیت پیشـگان شاه، آباد است هند زینت ملک جهان را اهل ایران دادهاند
10 - اسدی طوسی در ستایش سلطان محمود چنین میسراید:
از پرستیدن آن شاه که در ایرانشهر گــردنی نی که نه از منت او دارد بار
11 - و سرانجام حکیم توس، ابوالقاسم فردوسی که بیش از هزار بار نام ایران را در شاهنامه یاد کرده است.
بدینترتیب در هنگامهای که دستگاههای تاریخ جعلکنِ برخی از سرزمینهای همسایه به راه انداخته و خوابهای شومی که پیروان ضد ایرانی امثال برنارد لوئیس برای تمامیت ارضی کشور ورجاوندمان دیدهاند، مسئولیت حفظ کیان ایران در همه ابعادش نه تنها در عرصه نظامی که حتی در عرصه فرهنگی بر دوش همه دستگاههای متولی سیاسی، فرهنگی، ادبی و آحاد روشنفکران، پژوهشگران و دلسوزان این مرز و بوم قرار دارد.
چو ایران نباشد تن من مباد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر