زیان و خسارتهای اقتصادی و انسانی این رژیم متعفن را که براساس افکار و امیال متعفن خمنیی در ایران برقرار شد، می توان با ارقام و اعداد و براساس قیمتی که برای مردم ایران تمام شده و در زمینه انسانی براساس میزان تلفات انسانی و معلولان و زیان ناشی از «فرار مغزها» محاسبه کرد(اگر چه نه به طور کامل)، اما بزرگی و گستردگی آسیب و زیانهای معنوی، از جمله به قهقرا کشیدن بخش بزرگی از مردم و گسترش خرافات، گسترش فقر وفحشا، و گسترش ابتذال را، به اعتقاد نگارنده با هیچ محاسبه یی نمی توان نشان داد. عامل بزرگی که در هر دو وجه آسیب رسانی این رژیم منحوس به جامعه ایرانی، نقش داشته است، البته استفاده رِژیم از باورهای مذهبی و عقب ماندگی فکری وفرهنگی ناشی از آن بوده است.
رژیم در استقرار و ادامه حیات خود از این عامل سود فراوان برده و می برد و به همین خاطر در گسترش و دامن زدن به باورهای ارتجاعی و خرافات و تزریق ارزشهای کاذب در بین مردم یک دم آسوده ننشسته و دهها ستاد و سازمان و انجمن برای این کار برپا کرده است. محرم، عاشورا و عزاداری های مذهبی، چشمه جوشان و خشک نشدنی برای آبیاری «کشت و زرع» این رژیم ارتجاعی و ایرانی ستیز است که از آن محصول کلان این سالیان دراز استقرار انحصار قدرت و غارت ثروتهای ملی و خفه کردن و در هم کوبیدن اعتراضات مردم را برداشت کرده و می کند.
به مناسبت فرار رسیدن عاشورا، سایتهای اینترنتی رژیم به ویژه آنها که متعلق است به جناح هار رژیم که اسم اصولگرا را برخود گذاشته، پر است از پرت و پلاها و چرندیات و نوحه خوانی ها به این مناسبت. یک نمونه از این چرندیات مشمئزه کنند و استفراغ آور در سایت روزنامه «مشرق»(متعلق به جناح هار)به عنوان «فرهنگ عاشورا» ارائه شده است که خواندن آن انسان را درگیر یافتن پاسخی برای این سوال دشوار می کند که اینها که این مهملات را اشاعه می دهند، کجا و در چه زمانی زندگی می کنند و مخاطبان اینان که طبعا باید درک و فهم و اطلاعات کمتری از این تبلیغات چی ها داشته باشند، چه موجوداتی می توانند باشد.
سایت مشرق در مطلبی با تیتر فروش فرزند در بازار به خاطر برپایی روضه امام حسین(ع) ، داستانی را نقل می کند که در آن زن و شوهری که هر سال برای امام حسین جلسه روضه برگزار می کرده اند، دچار بی پولی می شوند و از این که نمی توانند روضه را برگزار کنند آشفته بودند و بگومگوی کوتاهی بین زن و شوهر در می گیرد و در همین حین فرزند جوان آنها وارد می شود و با ورود او فکری به ذهن زن می رسد و آن فروش فرزند در بازار برده فروش ها برای تامین هزینه برگزاری روضه! است. حکایت را به طور کامل می توانید در لینکی که در بالا آمده مطالعه کنید. خرّیت متراکم و انباشته در وجود آن داستانسرا و این روایان چنان تغلیظ شده است که اگر یک قطره از آن را در اقیانوس آرام بریزند، از تک تک امواج آن به جای صدای روی هم غلطیند انبوه آب و صدای موج، عرعر خر بلند می شود.
روزنامه مشرق در زیر مطلب نشانی منبع این شاهکار بی نظیر «برانگیزاننده» مذهبی و ایمانی را داده است و آن « داستان های شگفت»از «شهید دستغیب» است. این «آفرینش» بی همتا البته جز از ذهن یک «آیت الله» نمی تواند زاییده شود. مسخره تر از این، کار سایت تسنیم در نقل همین داستان از مشرق است. تسنیم که گفته می شود وابسته به سپاه قدس به فرماندهی پاسدار قاسم سلیمانی است،حکایت را به شکل گزارشی از «گروه رسانه ها» ی خود نقل کرده، چنان که گویی این ماجرا با آن داستان فروش فرزند در بازار برده فروشی، یک جایی که خود این گروه از وجود آن مطلع است و تردیدی در واقعی بودن آن ندارد، در همین روزها اتفاق افتاده است. تسنیم مطلب را این طور شروع کرده است:« به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، سکوت را زن شکست، طاقت نیاورد. فضای خانه انگار بر سینهاش سنگینی میکرد، گفت: "تا کی میخواهی بنشینی و فکر کنی؟ خوب، گناه که نکردیم! هرسال میتوانستیم، امسال دیگر نمیتوانیم، انشاءاللّه سال بعد، از خودشان بخواه تا دوباره دستمان را بگیرند و ما خیمه عزایشان را بر پا کنیم...»* داستان را تا آخر که می خوانی در زیر آن نشانی منبع داده شده و معلوم می شود که از «مشرق» نقل شده است.
البته این سوال همچنان باقی میماند که بالاخره «گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم» با چه میزان شعور و با کدام سطح از اطلاعات، گزارشی از تصمیم فروش فرزند توسط یک زن و شوهر در بازار برده فروشی برای تامین هزینه روضه امام حسین را، باور و آن را باز نشر کرده است. بدنیست همینجا یاد آوری کنم که این گونه نگارش از رویدادها و روایتهای مربوط به عاشورا یک وجه «عقیدتی» هم دارد و آن «کل یوم‘عاشورا...» است (معلوم نیست این فرمایش از کجا آمده و انتساب آن به امام جعفر صادق را «علما» تایید نکرده اند). یعنی این که «به روز بودن» عاشورا و آن را در جریان در همه روزها دیدن است. البته این امر توضیح دهنده چگونگی پیدایش و انباشته شدن آن خرّیت متراکم که پیش تر شرح آن گذشت نیست. برای بیشتر آگاه شدن از میزان «علم و فضل» آن «عالم ربّانی» که این داستانسرایی از اوست، مناسب می دانم که داستانی هم از کتاب «معاد» او نقل کنم.
از جمله حکایت هایی که دستغیب در آن آورده است این است:«در کتاب نورالابصار سید مؤمن شبلنجی شافعی از ابولاقاسم بن محمد روایت کرده که گفت در مسجد الحرام جماعتی را در مقام ابراهیم(ع)انجمن دیدم، سبب پرسیدم، گفتند راهبی مسلمان شده و مکه آمده حدیث عجیبی خبر می دهد پیش رفتم شیخ کبیری پشمینه پوش با کلایی[کلاهی] از پشم عظیم الجثه دیدم نشسته و می گفت من در کنار دریا میان صومعه خود جای داشتم، روزی نگران دریا شدم دیدم مرغی مانند کرکس بزرگ بیامد و بر فراز سنگی نشست و از بدن مردی یکربع را قی کرد و رفت و باز آمد و یکربع دیگر را قی کرد. تا چهار مرتبه اعضای بدن آن مرد را قی کرد و آن مرد برخاست و انسان کامل شد. من از این امر درعجب شدم، دیدم همان مرغ آمد و یکربع آن را بلعید و رفت و بدین سان در چهار کرت او را ببلعید و ببرد. من در حیرت شدم که این چیست و این مرد کیست و تاسف کردم که چرا از وی نپرسیدم.
روز دوم نیز دیدم که آن مرغ آمد ویکربع او را برسنگی قی کرد. این کرت چون اعضای او را بجمله بیاورد و قی کرد و آن مرد برخاست و شخص کامل شد من از صومعه خود دویدم و او را سوگند دادم بخدای که تو کیستی. پاسخی نداد گفتم به حق آنکس که آفریدت سوگند می دهم بگو چه کسی باشی. گفت من ابن ملجم هستم. گفتم چگونه است قصه تو با این مرغ. گفت من علی بن ابیطالب(ع) را کشته ام و خداوند این مرغ را بر من گماشته است که هر روز مرا بدینگونه که دیدی عذاب کند. پس من از صومعه بیرون آمدم و پرسیدم علی بن ابیطالب کیست. گفتند ابن عم محمد(ص) و وصی او. پس قبول اسلام کردم و به حج بیت الحرام و زیارت قبر حضرت رسول(ص) مشرف شدم( آیت الله سیّد عبدالحسین دستغیب شیرازی - معاد ص 64.
این کتاب را بخش انتشاراتی کتابخانه مسجد جامع عتیق شیراز توسط نشر برومند منتشر کرده است و تاریخ انتشار ندارد). مساله مهمی که نباید از نطر دور داشت این است که این قبیل مهملات را خود این آخوندها باور دارند و در اتفاق افتادنش تردیدی ندارند و همان را هم می خواهند به مردم تزریق کنند و بباورانند. این قبیل مهملات از طریق برنامه های متعدد تلویزیونی و توسط کانالهای متعدد، به خانه های مردم سرازیر می شود. البته خوشبختانه در عصر ماهواره و اینترنیت، برای آندسته از مردم که خسته و منزجر از چرند گویی ها و مهمل بافی های آخوند ها هستند گریزگاهی از این مهملات هست. اگرچه همه آنچه که مردم از طریق ماهواره و اینترنت می توانند دریافت کنند و خود را از شنیدن این مهملات خلاص کنند، ممکن است بی زیان نباشد. زیان هم می تواند گرایش به نوع دیگری از ابتذال و یا دریافت اطلاعات غلط و تحریف شده مربوط به تاریخ و مسائل سیاسی و اجتماعی باشد، اما باز زیان آن کمتر از مهملات لبریز از خرفات «علمای اسلام» و فرو رفتن به قهقراست که رژیم از آن سود می برد.
آنچه در ایران بعد از به قدرت رسیدن خمینی روی داد نشان می دهد که جامعه وملتی در سیر تحولات تاریخی و اجتماعی خود ممکن است عقب گرد هم بکند. به قدرت رسیدن آخوند خمینی و استقرار جمهوری اسلامی در ایران، 70 سال بعد از انقلاب مشروطه صورت گرفت(مشروطه 1906 مشروعه خمینی 1977 رخ داده است و همین به تلخی و ناگواری حضور آخوندها در اریکه قدرت و برقراری حکومت مذهبی در ایران می افزاید. محمد رضا فشاهی در کتاب خواندنی و ارزشمند «از شهریاری آریایی به حکومت الهی سامی2000-1800»، بخشی را به بررسی نظرات میرزا آقا خان کرمانی روشنفکر و اندیشمند بزرگ دوران مشروطه که به دستور محمدعلی میرزا ولیعهد به قتل رسید، اختصاص داده است.
از جمله از آن اندیشمند بزرگ نقل شده است:«علمای مذهبی ایران، جغرافیای آسمان و جهان هورقلیا را با تمام کوچه ها و خانه های آن مانند کف دست می شناسند، اما از وجود یا نام شهرها و دهات اطراف خویش بی اطلاعند. تحت تاثیر تعلیمات روحانیون عزاداری برای امامان و افسردگی ناشی از آن تا آنجا رواج پیدا نمود که ریشه شادمانی را در میان ملت خشکانده است. کار ایرانیان عبارتست از گریه برای مظلومانی که در هزار سال پیش زندگی می کرده اند و هیچ خویشاوندی با ایرانیان نداردند. حال آنکه اگر به جای یک سال گریه برای آن مظلومان، یک روز به موقعیت خود فکر می کردند، قادر بودند ظلم را از ایران برانداخته و صاحب عزت و شرافت و تمدن و ثروت شوند.
در حالی که فیلسوفان جهان برای پیشرفت و تکامل تمدن و عدالت اجتماعی کوشش می نمایند، علمای مذهبی ایران، مردم را به ظهور نزدیک امام دوازدهم مژده می دهند، که بیاید و عدل و داد را برقرار سازد. حال آن که ما در زمان حیات آنان چه خیری بردیم که در زمان غیبت یا ظهور آنها ببریم؟». می بینم که اکنون بعد از حدود 110 سال از انقلاب مشروطه، تعریف و شرحی که میرزا آقا خان کرمانی از وضع و نقش روحانیت داده است، نه تنها همچنان برجاست است، بلکه به دلیل این که استقرار روحانیت در حاکمیت به رهبری خمینی که در طول این سالیان دراز با خونریزی و جنایات بیشمار همراه بوده است، مساله یی به مراتب و وخیم تر شده و مشکلی تاریخی است که حل نشده باقی مانده است. از میان برداشتن غده بدخیم و عفونی از سر راه پیشرفت و ترقی مردم ایران، یک ضروت و یک وظیفه ملی و میهنی است.
بعد از انقلاب فضای فرهنگی جدیدی به وجود آمده بود که مطلقا به نفع خمینی و آخوندها نبود. تاسوعا و عاشورای سال 57 با راهپیمایی های بزرگ در اعتراض علیه شاه گذاست و در سال بعد از ورود خمینی به ایران، فضای سیاسی لااقل شهرها در انحصار آخوندها نبود، نیروهای سیاسی و مبارز هم حضور فعال داشتند. من یادم نمی آید که در سال 58 دسته سینه زنی و عزاداری در خیابان دیده باشم. همان سال خمینی دوبار در دیدار با وعاظ در آستانه محرم و در آستانه ماه رمضان بر ضرورت برگزاری مجالس عزاداری به شکل سنتی آن و گریه کردن برای امام حسین تاکید کرد و این امر را عامل اساسی برای بقای اسلام دانست. او حتی در سخنانی دیدار با جمعی از وعاظ تهران که «آخوند 28 مردادی» فلسفی در راس آن بود و برای گرفتن رهنمود برای چگونه برگزارکردن مجالس از سکه افتاده عزاداری، در تیر ماه 58 به دیدن او در قم رفته بودند، ضمن بارها تاکید بر اهمیت عزاداری و گریه و زاری و به سرو سینه کوبیدن گفت:« ما هر روزباید گریه کنیم، ما هر روز باید منبر برویم برای حفظ این مکتب، برای حفظ این نهضت ها؛ این نهضت ها مرهون امام حسین ـ سلام الله علیه ـ هست. نمی فهمند اینها! بچه اند اینها، سوءنیت ندارند. بله خوب، ممکن است بعضی از آنها هم سو نیت داشته(باشند) بعضی ها هم روی نقشه کار بکنند همان طوری که زمان رضا خان. منتها او یک قدری روی نفهمی کرد، بعدها روی فهمیدگی»**
علی دوانی که یکی از مریدان خمینی و «اسلامی نویسان» نظام بود که در سال 85 مرد و در آن دیدار حضور داشته در مطلبی با عنوان «امام خمینی و عزاداری امام حسین» که در سایت موسسه تنظیم و نشر آثار خمینی درج شده شرحی کوتاهی در مورد اظهارات فلسفی در دیدار با خمینی داده است که خود به روشنی نشان دهنده فضای جامعه در آن زمان است. او نوشته است:« جناب آقای فلسفی در سخنان کوتاهی گفتند: آقا، اطلاع دارید که در سنوات اخیر منبر و مسئله گریستن و عزاداری امام حسین چه وضعی پیدا کرده است. به مردم القا کرده اند که عزاداری یعنی چه، و روضه و گریه کردن چه چیزی را حل می کند، و از این قبیل مطالب. اهل منبر سخت در فشارند، مردم همه کم و بیش بی تفاوت شده اند. آمده ایم از حضرتعالی رهنمود بگیریم. واقعاً تکلیف ما چیست. در منبر بخصوص ماه مبارک رمضان و محرم و صفر اکتفا کنیم به سخنرانی خشک، یا چنان که سابقه داشته، ذکر مصیبت هم بکنیم و روضه بخوانیم؟ (قریب به این مضمون)».
اما یکسال بعد در 14 آبان 59(در آستانه محرم) سخنان خشمگینانه و تهدید آمیز خمینی در دیدار دوباره با وعاظ تهران -اینبار در جماران که خمینی دیگر تا آخر عمرش در آنجا بر تخت استبداد و منبر امامت تکیه زد - نشان دهنده این بود که اوضاع در آنچه مربوط به برگزاری عزاداری است بد تر شده و اصلا رضایت بخش نیست. او در این دیدار از جمله گفت: «امروز مابه مجلس تعزیه و روضه بیشتر احتیاج داریم از سابق [...] امروز دیگر انقلاب کرده ایم روضه لازم نیست، از غلط هایی است که تو دهن ها انداخته اند. مثل این است که بگوییم انقلاب کردیم دیگر لازم نیست که نماز بخوانیم. انقلاب کردیم که شعائر اسلام را زنده کنیم، نه انقلاب کریم که شعائر اسلام را بمیرانیم. زنده نگه داشتن عاشورا یک مساله بسیار مهم سیاسی عبادی است. ما ملت گریه سیاسی هستیم. ما ملتی هستیم که با همین اشکها سیل جریان می دهیم و خرد می کنیم سدهایی را که در مقابل اسلام ایستاده است. چطور شد اینها در زمان رضا خان[در] یک محفل جمع شدند و برای شکست ایران از اسلام گریه کردند.اگر گریه اشکال داشت چطور اینها می خواستند که مجوس را و این ملت و ملیتی که خودشان در نظر است احیاء کنند، لهذا در [آن] محفل حرفها زده شد و گریه ها شد برای این که مجوس از اسلام شکست خورده است. اون افکار پوسیده الان هم در مغز بعضی ها هست. این ها نمی خواهند شما برای یک شهید اسلام گریه کنید»(خمینی پلید – کیهان 15 آبان 1359 – ص 13 »
این گونه بود فضای آن روزها. باید جنگ و هفت تیر اتفاق می افتاد تا خمینی فرصت مناسب عملی کردن رویاهای خود برای «آرمان های اسلامی» و محکم کردن قدرت ضحاکی خود با کشتار و درو کردن فرزندان «مجوسان» و فرزندان آزادیخواه و مبارز ایران را به دست می آورد و آخوندها به ماتم گستری و تاریک اندیشی و دامن زدن به جهل و خرافات و به حمله برای منهدم کردن هویت ایرانی می پرداختند. باید با روحانیت مرتجع شیعه و نقش ویرانگر این ماتم پرستی و خرافات به شکل گسترده یی در افتاد. این امر البته با باید باکار فرهنگی در بین تودها همراه باشد. من بر این باورم که این قلعه شکنجه وکشتار که جمهوری اسلامی نام دارد و دد و دام گرداننده این رژیم، در آن مستقر شده و بر ایران و مردم ایران حکم می رانند وقتی ویران و درهم کوبیده شود، زودودن جهل و خرافات و باورهای مهمل و غلط و جایگزین کردن آن فرهنگی مترقی دشوار نخواهد بود. این کار اکنون در داخل کشور و زیر اختناق و سانسور دشوار است.
نمونه و شاهد در این زمنیه این که وزارت ارشاد رژیم دست به تولید «اپرای عاشورا» زد و می خواست از این هنر هم برای «تجلیل» عاشورا استفاده بکند. از سوی جناح هار چنان فریادهایی در اعتراض به «تک خوانی زن» و حرمت شکنی علیه محرم و عاشورا بلند شد که جنتی وزیر ارشاد رژیم پس از تماشای آن گفت:« با تماشای این اثر، سفری ذهنی به تاریخ داشتم و یاد زمانی افتادم که گفتند، امیرالمومنین (ع) در محراب کشته شده و برخیها پرسیدند که مگر علی (ع) نماز هم میخواند؟! چه ظلمی به "اپرای عاشورا" شد!...»(ایسنا 28 مهر- 20 اکتبر). به خاطر نقش ویرانگر و تباه کننده آخوند و آخوندیسم و اختناق و سانسوری که عرصه را برای آفرینش هنری و فرهنگی بسیار تنگ کرده است، من برای کارها و تلاشهای فرهنگی هنرمندان و نویسندگان و مترجمان مردم دوست و ترقیخواه داخل کشور، ارج و اهمیت زیادی قائلم و به آنها درود می فرستم.
* مطلب نقل شده از مشرق در سایت تسنیم:
**بخشی از سخنان خمینی در تیر ماه 58 در دیدار با وعاظ در قم پر از پرت و پلاهای خنده داری هم در آن است.
«...اگر فقط مقدسی بود و توی اتاق و توی خانه می نشست برای خودش و هی زیارت عاشورا می خواند و تسبیح می گرداند، نمانده بود چیزی، هیاهو می خواهد.هر مکتبی هیاهو می خواهد، باید پایش سینه بزنند، هر مکتبی تا پایش سینه زن نباشد، تا پایش گریه کن نباشد، تا پایش توی سر و سینه زدن نباشد، حفظ نمی شود. اینها اشتباه می کنند، بچه اند اینها! نمی دانند که این نقش روحانیت و نقش اهل منبر چی هست در اسلام، خودتان هم شاید خیلی ندانید!
این نقش یک نقشی است که اسلام را همیشه زنده نگه داشته ... دیگران می کنند، دیگران فریاد می زنند وقتی یکی از آنها کشته بشود. فرض کنید که از یک حزبی یکی کشته بشود، میتینگ ها می دهند؛ فریادها می کنند. این یک میتینگ و فریادی است برای احیای مکتب سید الشهدا. و اینها ملتفت نیستند. توجه ندارند به مسائل.همین گریه ها نگه داشته این مکتب را تا اینجا و همین نوحه سرایی ها، همین هاست که ما را زنده نگه داشته، همین هاست که این نهضت را پیش برده، اگر سید الشهدا نبود، این نهضت هم پیش نمی برد، سید الشهدا همه جا هست: کل ارض کربلا «4» . همه جا محضر سید الشهدا است، همه منبرها محضر سید الشهدا است، همه محراب ها از سید الشهداست. اگر سید الشهدا نبود، یزید و پدرش و اعقابشان اسلام را منسی کرده بودند. اگر نسیان نشده بود، یک رژیم طاغوتی در خارج منعکس شده بود. معاویه و یزید یک رژیم اسلا می را رژیم طاغوتی داشتند معرفی می کردند. اگر سید الشهدا نبود، این رژیم طاغوتی را اینها تقویت می کردند؛ به جاهلیت برمی گرداندند. اگر حالا من و تو هم مسلم بودیم، مسلم طاغوتی بودیم! نه مسلم امام حسینی. امام حسین نجات داد اسلام را. ما برای یک آدمی که نجات داده اسلام را و رفته کشته شده هی سکوت کنیم؟ ما هر روزباید گریه کنیم، ما هر روز باید منبر برویم برای حفظ این مکتب، برای حفظ این نهضت ها؛ این نهضت ها مرهون امام حسین ـ سلام الله علیه ـ هست. نمی فهمند اینها! بچه اند اینها، سوءنیت ندارند. بله خوب، ممکن است بعضی از آنها هم سو نیت داشته(باشند) بعضی ها هم روی نقشه کار بکنند همان طوری که زمان رضا خان. منتها او یک قدری روی نفهمی کرد، بعدها روی فهمیدگی».
متن کامل این سخنان در «صحیفه امام»جلد 8 صفحه 519 آمده است. همچنین می توان آن را در متن مقاله علی دوانی که لینک آن در متن این نوشته آمده است خواند.
چهارشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۴ - ۲۱ اکتبر ۲۰۱۵
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر