شعرخلاف جریان
«احمد شاملو»
اکنون زمان گریستن است، اگر تنها بتوان گریست، یا به رازداری
دامان تو اعتمادی اگر بتوان داشت، یا دست کم به درها
- که در آنان احتمال گشودنی هست به روی نابهکاران.
با این همه به زندان من بیا که تنها دریچهاش به حیات دیوانه خانه میگشاید.
اما چه گونه، به راستی چه گونه
در قعر شبی این چنین بیستاره،
زندان مرا – بیسرود وصدا مانده –
باز توانی شناخت؟
ما در ظلمتایم
بدان خاطر که کسی به عشق ما نسوخت،
ما تنهاییم
چرا که هرگز کسی مارا به جانب خود نخواند،
ما خاموشایم
زیرا که دیگر هیچگاه به سوی شما باز نخواهیم آمد،
و گردن افراخته
بدان جهت که به هیچ چیز اعتماد نکرد یم، بیآنکه بیاعتمادی
را دوست داشته باشیم.
«احمد شاملو»
«احمد شاملو»
اکنون زمان گریستن است، اگر تنها بتوان گریست، یا به رازداری
دامان تو اعتمادی اگر بتوان داشت، یا دست کم به درها
- که در آنان احتمال گشودنی هست به روی نابهکاران.
با این همه به زندان من بیا که تنها دریچهاش به حیات دیوانه خانه میگشاید.
اما چه گونه، به راستی چه گونه
در قعر شبی این چنین بیستاره،
زندان مرا – بیسرود وصدا مانده –
باز توانی شناخت؟
ما در ظلمتایم
بدان خاطر که کسی به عشق ما نسوخت،
ما تنهاییم
چرا که هرگز کسی مارا به جانب خود نخواند،
ما خاموشایم
زیرا که دیگر هیچگاه به سوی شما باز نخواهیم آمد،
و گردن افراخته
بدان جهت که به هیچ چیز اعتماد نکرد یم، بیآنکه بیاعتمادی
را دوست داشته باشیم.
«احمد شاملو»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر