اهنشاه آریامهر از انجمن حجتیه رضایت دارند
نشریه حوزوی «خط» که توسط جمعی از طلاب قمی به
سردبیری مهدی همازاده اداره میشود، در شماره پنجم
(خرداد۹۱) پروندهای راه به اندیشهها و عملکرد انجمن حجتیه
اختصاص داد. یادداشتی که در ادامه میخوانید به قلم «رضا
اکبری آهنگری» نوشته شده است.
ارتباط و همکاریهای رضایتبخش سران انجمن حجتیّه با
ساواک، سبب شده بود که برخی از ردههای میانی انجمن و
همچنین شعبات آن در شهرستانها نیز، نه تنها از همکاری با
ساواک ابایی نداشته و آن را قبیح ندانند، بلکه این عمل را در
راستای نیل به هدف خود که مبارزه با بهائیّت بود، به حساب
آورند. چرا که وقتی آنان هدف و شیوهی انقلابیّون را از اساس
انحرافی قلمداد میکردند، همکاری با ساواک را هم جهت
جلوگیری از این انحراف، عیب نمیدانستند. البته آنان برای این
عملکرد خود در برابر اعتراض مبارزین، توجیهات شرعی نیز
میتراشیدند که از جملهی آنها بحث تقیّه بود. گویی در
فرهنگ لغت برخی از انجمنیها بین معنای تقیّه و خیانت،
تفاوتی وجود نداشت.
موضوع روابط حسنهی انجمن و ساواک نه تنها در خاطرات
بسیاری بیان شده، بلکه اسناد ساواک نیز بر این مسئله به
روشنی شهادت میدهند. هرچند که پس از پیروزی انقلاب به
دلیل نفوذ انجمنیها در برخی از مراکز اسناد، متأسفانه
بسیاری از اسناد مربوط به انجمن از بین رفت، امّا با این وجود
هنوز هم اسنادی یافت میشود که نشان دهندهی این ارتباط
دو طرفه باشد.
شیخ محمود حلبی و ساواک
در یکی از این اسناد رئیس واحد اطّلاعاتی کمیتهی مشترک ضدّ خرابکاری، متذکّر میشود که بهدلیل همکاریهایی که شیخ محمود حلبی با ساواک دارد، قبل از احضار سران انجمن از او توضیح بخواهند. متن این سند بدین شرح است:
…خواهشمند است دستور فرمایید از هرگونه اقدام و نظریهای که نسبت به پنج نفر یادشدگان در نامه پیروی مذکور بهعمل خواهند آورد، این واحد را نیز آگاه سازند. ضمناً؛ چون تجمّع نامبردگان جنبه ضدّیت با مسلک بهایئّت را دارد و برابر اطّلاع حاج شیخ محمود ذاکرزاده (تولّائی) معروف به حلبی از گردانندگان این جلسه با بخش ۲۱ سازمان اطّلاعات و امنیت تهران همکاریهایی دارد، اصلح است که هرگونه اطّلاعی در مورد جلسه متشکّله را قبل از احضار بقیه از مشارالیه استفسار نمایید.رئیس واحد اطّلاعاتی کمیتهی مشترک ضدّ خرابکاری
ناصری
هرچند که تاریخ ظاهری این سند مربوط به سال ۳۶ است، امّا مسلّماً منظور، ۲۵۳۶ بوده که برساس تاریخ پهلوی است، نه ۱۳۳۶ هجری شمسی. چرا که در تاریخ ۱۳۳۶ هنوز کمیتهی مشترک ضدّ خرابکاری تأسیس نشده بود و تأسیس این کمیته به اواخر سال ۱۳۴۹ هجری شمسی باز میگردد. در نتیجه تاریخ این سند مطابق است با ۵۶/۱/۲۳ هجری شمسی، یعنی در زمانی که رژیم سفّاک پهلوی نهایت تلاش خود را برای سرکوبی مبارزین انجام میدهد و ساواک، وحشیانهترین شکنجهها را در کارنامهی خود به ثبت میرساند، سخن از همکاری شیخ محمود حلبی با این سازمان جهنّمی به میان می آید. به یقین این میزان از اطمینان ساواک نسبت به حلبی یک شبه به وجود نیامده و عملکرد گذشتهی او باعث شده است تا قبل از احضار اطرافیانش، از او توضیحی بخواهند که شاید قانع کننده باشد.
اسناد دیگری نیز وجود دارد که نشاندهندهی همکاری حلبی با رژیم در سالهای پیش از این میباشد. در یکی از این اسناد که مربوط به سال ۱۳۵۲ است، رئیس ساواک تهران دربارهی حلبی چنین میگوید:
در ملاقاتی که طیّ چند جلسه با شیخ محمود حلبی، سرپرست انجمن مبارزه با بهائیت بهعمل آمد، مشارالیه اظهار داشته که از هیجدهسال قبل تاکنون انجمن مزبور تشکیل شده و هرروز در اکثر شهرستانها دارای تشکیلاتی گردیده و در تهران نیز در نقاط مختلف، دارای جلسات کنفرانس میباشد و تاکنون برنامه این جلسات صرفاً ارشاد جوانان در مسائل دینی و تنویر افکار آنان بوده است و اضافه نمود چون سرپرستی عالیه بهعهده او می باشد با تمام قوا کوشش نموده که کوچکترین مسئله سیاسی در جلسات مطرح نشود. حتّی بهعلت اینکه به روحیه جنجالی روحانیّون و وعاظ آشنائی دارد، اجازه ورود یک نفر از روحانیون را به جلسات و دخالت آنان را در این زمینه نداده است. مشارالیه اضافه نمود که انجمن تاکنون خدمات زیادی به دستگاه نموده، حتّی قبل از برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله که بهائیان قصد کسب امتیاز جهت شناسائی خود را داشتهاند، اقدامات مؤثّری به عمل آورده که به طور حتم به شرف عرض رسیده است. زیرا تیمسار ارتشبد اویسی فرمانده کلّ ژاندارمری وقت در جریان بودهاند و ادامه داد چنانچه دستگاه مصلحت نداند که این انجمن بهکار خود ادامه دهد، به فعّالیتش خاتمه داده، ولی مراتب را به شرَف عرض همایونی خواهد رسانید. ضمن اینکه مذاکرات لازم در مورد مراقبت از جلسات به منظور جلوگیری از نفوذ احتمالی افراد خرابکار و برانداز انجام شده اقدامات مراقبتی نیز بهعمل آمده و به منابع مربوطه آموزش لازم در این زمینه داده شده است. بدیهی است هرگونه خبر واصله بهموقع بهعرض خواهد رسید.رئیس ساواک تهران
پرنیانفر
اعترافات ذکر شده از قول حلبی در این سند مبنی بر عدم طرح کوچکترین مسئلهی سیاسی در جلسات انجمن در طول ۱۸سال، جلوگیری از ورود روحانیون به انجمن به دلیل داشتن روحیّات جنجالی، خدمات زیاد انجمن به رژیم پهلوی، اطّلاع ارتشبد اویسی از اقدامات انجمن و تعطیلی انجمن در صورت عدم صلاحدید حکومت، آنچنان ذلّتبار است که هریک به تنهایی برای زیر سئوالبردن عملکرد حلبی کافی است. البتّه شاید اگر تنها این سند وجود داشت، تکیهگاه مناسبی برای انتقاد از رهبر انجمن محسوب نمیشد، چرا که رئیس ساواک از حلبی نقل قول نموده و شاید به هردلیل گفتارش را تحریف کرده باشد. امّا شواهد و قرائنی موجود است که نشان دهندهی صحّت این سند است؛ تبصرهی اساسنامهی انجمن مبنی بر عدم دخالت در سیاست و جلوگیری از هرگونه فعالیّت اعضاء در طول این سالها، غیر روحانیبودن اکثریّت قریب به اتّفاق مبلّغین انجمن و سازشکار بودن بهظاهر روحانیّون انجمنی، جذب جوانان به سوی مبارزه با بهائیّت و دشمن اصلی جلوهدادن این فرقه، تمدید دوسالانهی مجوّز فعّالیّت انجمن توسط ساواک تا پیروزی انقلاب اسلامی و… همگی نشاندهندهی آن است که مطالب ذکر شده از قول حلبی در این سند، نه تنها غلط نبوده، بلکه در عمل به اثبات رسیده است.
امّا یکی از نکات جالب توجّه در این سند، این جمله است که به نقل از حلبی میگوید: «چنانچه دستگاه مصلحت نداند که این انجمن به کار خود ادامه دهد، به فعّالیّتش خاتمه داده ولی مراتب را به شرَف عرض همایونی خواهد رسانید.» حلبی در سند دیگری که به سال ۱۳۴۵ مربوط میشود، طیّ نامهای خطاب به رئیس ادارهی اطّلاعات کشور می نویسد:
…اگر این ممانعت و جلوگیری طبق نظر مقدّس اعلیحضرت شهربانی و یا طبق نظر شریف حضرتعالی است، تا همه این افراد مبارز از نیّات مقدّسه اعلیحضرت همایونی آگاه نموده، همه را تعطیل کنیم…
در حقیقت این سیاست همیشگی انجمن بود که برای پیشگیری از هرگونه حساسیّت رژیم درمورد این گروه، هر از چندی بر این مطلب تأکید می نمود که در صورت عدم صلاحدید دستگاه حاکمه، آماده است به فعّالیّتش خاتمه دهد. اما به احتمال زیاد این فقط ظاهر امر بوده و انجمن همانگونه که در اساسنامهاش تصریح دارد، «موضوع و هدف انجمن ثابت و تا زمان ظهور حضرت بقیهاللهالأعظم امامزمان ارواحنا فداه لایتغیّر خواهد بود. امّا برنامههای آن با توجّه به شرایط زمان و نیاز جامعه و براساس حفظ هدف کلّی و… تغییر یا تعمیم مییابد.» هرچند که بهدلیل روابط حسنهی انجمن و رژیم شاهنشاهی، هیچگاه نیازی به عملینمودن این شیوه نشد و انجمن توانست تا آخرین سالهای عمر حکومت پهلوی از آن مجوّز فعّالیّت رسمی و علنی بگیرد. اما انجمن از این سیاست برای ادامه حیات خود در نظام جمهوری اسلامی استفاده نمود. چرا که وقتی با مواضع صریح امام و برخی مسئولین مواجه شد، در بیانیّهی تعطیلی ظاهری فعّالیّتهایش اعلام نمود: … اعلام میداریم که از این تاریخ، تمامی جلسات و خدمات انجمن تعطیل میباشد و هیچکس مجاز نیست تحت عنوان این انجمن، کوچکترین فعّالیتی کند و اظهارنظر یا عملی مغایر تعطیل نمایند که یقیناً در پیشگاه خدای متعال و امام زمان(سلاماللهعلیه) مسئول خواهد بود.
معرّفی افراد مورد تأیید ساواک
از دیگر اسناد نشاندهندهی روابط حسنهی انجمن و ساواک، تأیید متصدّیان انجمن در شهرستانها توسّط ساواک است. از سویی انجمن حجّتیه که برای ادامهی حیاتش خود را ملزم به هماهنگی با ساواک میدید، با معرّفی افرادی که در کارنامهی خویش سوءسابقهای در رابطه با رژیم نداشتند، سعی در جلب رضایت ساواک داشت. و از سوی دیگر ساواک نیز تا آنجا که ممکن بود افراد معرّفیشده توسّط انجمن را تأیید میکرد و اجازهی فعالیّت میداد. یک نمونهی این اسناد از قرار زیر است:
بازگشت به ۶۰۵-۸/۴/۵۴ با انتخاب نامبرده بالا به عنوان متصدّی انجمن خیریّه حجّتیه مهدیّه در شهرستان بجنورد موافقت میگردد. دستور فرمایید در صورت تغییرات در اساسنامه انجمن مزبور، چگونگی را بهموقع اعلام دارند.رئیس ساواک استان خراسان.
شیخان
انجمن حجّتیه علیرغم همهی تشکیلات و سوابقش، حتّی برای تعیین یک نماینده در شهرستان به تأیید و اجازهی ساواک محتاج بود، و به این میزان از ذلّت تن داده بود و حاضر بود افرادی را معرّفی نماید که مورد تأیید ساواک باشند. چنین تعاملی نه تنها برای حکومت شاه خطرآفرین نبود، بلکه این میزان از همکاری، رضایت خاطر دربار را نیز فراهم آورده بود. در پایان یکی از گزارشهای ساواک از جلسات انجمن که در سال ۴۹ تهیّه شده، آمده است:
این انجمن یک سازمان سیاسی نیست و دولت نیز آن را تأیید نموده و شاهنشاه آریامهر هم از تشکیل آن ابراز رضایت فرمودهاند.
انجمنی هستند، آزادشان کنید
یکی از مهمترین آثار رضایت رژیم پهلوی از انجمن حجّتیه این بود که اگر برخی از اعضای این انجمن توسّط ساواک دستگیر میشدند، پس از بررسی مختصری آزاد میگشتند. مگر آنکه بوی فعالیّت سیاسی از آنان به مشام میرسید که در این صورت انجمن با استناد به اساسنامه و تعهّد آن عضو مبنی بر عدم مداخله در امور سیاسی، نه تنها هیچگونه پشتیبانی از او نمیکرد بلکه در بسیاری از موارد نیز وی را اخراج میکرد. اما در غیر این صورت، فرد مظنون بهدلیل عضویّتش در انجمن حجتیّهبهراحتی آزاد میشد. این درحالی بود که اگر ساواک به فردی عادّی شک نموده و او را بازداشت میکرد، تا اثبات بیگناهی از حدّاقل شکنجه بینصیب نبود. مسلّماً عامل این ارفاق ساواک درمورد اعضاء انجمن، شیوهی کاری این گروه بود که مورد تأیید حکومت پهلوی قرار داشت.
بهعنوان نمونه براساس یکی از اسناد شهربانی، در تاریخ ۲۸/۹/۵۳ یکی از افسران ارتش به دو جوان مظنون شده و به کلانتری اطّلاع میدهد. پس از بازداشت، نتیجهی تحقیق از این دو جوان براساس گزارش شهربانی چنین است:
…اظهار داشتند در هر هفته جلساتی بهمنظور رفع اشکال بهائیگری به سرپرستی آقای حلبی که صلاحیّت وی از طرف آن اداره مورد تأیید میباشد، در منازلی که قبلاً تعیین میگردد، منعقد میشود. …لذا دعوتنامه برای سرکار سروان امینی بهعلّت اینکه همسایهاش بهائی میباشد، برده بودیم. مراتب بههمین نحو بهسرکار سرگرد یوسفی بهوسیله تلفن اعلام، پس از بررسیهای لازم تلفنی اظهار داشتند که جلسات مذکور به سرپرستی آقای حلبی مورد تأیید این اداره میباشد و چون سرکار سروان امینی از نامبردگان شکایتی نداشت، لذا دو نفر مذکور پس از اخذ آدرس و مشخّصات کامل مرخّص گردیدند…
اعضای انجمن به دلیل صلاحیّت شیخ محمود حلبی که مورد تأیید شهربانی و ساواک بود، با یک بررسی تلفنی آزاد میشدند. البته این تنها رهبر انجمن نبود که نزد ساواک برای خود وجههای دستوپا کرده بود، بلکه برخی از دیگر سران انجمن نیز چنین بودند. اسناد موجود دربارهی مهندس سجّادی که ساواک دستور آزادی بیقید و شرط او را صادر مینماید، از این جمله است.
انجمن، بازیخوردهی ساواک و مبارزین
البته علیرغم همهی تعاملات طرحشده بین انجمن حجتیّه و ساواک، در برخی مواقع محدودیّتهایی نیز از جانب ساواک برای ردههای پایین انجمن ایجاد میشد. شاید بتوان در یک تقسیمبندی کلّی این محدودیّتها را به سهدسته تقسیم نمود. اولین نوع از این محدودیّتها بهدلیل ایجاد موازنه بین انجمن و بهائیّت صورت میگرفت تا هم بهائیّت بتواند آزادانه در کشور فعّالیّت نماید و هم انجمن، جوانان را به مبارزهای فرعی سرگرم کند. این موازنه به نحوی صورت میگرفت که هیچوقت هیچیک از این دو گروه بر دیگری غلبه پیدا نکنند. علیاکبر پرورش که خود از اعضاء جداشده از انجمن حجتیّه است در اینباره میگوید:
یکدفعه ساواک، انجمن حجّتیه را محدود میکرد و حتّی افرادی را دستگیر میکرد، بعد از دوسه ماه که فشار ایجاد میشد، نقطهی مقابل، بهائیها را آزاد میگذاشت و پس از دوسه ماهی بهائیها را ساواک شدیداً محدود میکرد و درمقابل به برادران انجمن حجتیّه اجازه فعالیّت میدادند. یعنی در حقیقت میکوشید یک موازنه ایجاد کند. گاهی این گروه را محدود میکرد، گاهی بهائیها را.
نوع دوّم از فشارهای مقطعی که بر انجمن وارد میشد، از این باب بود که انجمن در مقابل انقلابیّون، حرفی برای گفتن داشته باشد. این سیاستی بود که دربارهی برخی دیگر از گروهها و افراد نیز پیاده میشد. بر اساس اسناد و شواهد قطعی، حمله به بیت آقای شریعتمداری نیز از این سنخ برخوردهای رژیم بود که با هماهنگی قبلی خود آقای شریعتمداری صورت گرفت. سوّمین نوع از عواملی که سبب ایجاد محدودیت برای برخی از اعضای انجمن میشد، مواضع سیاسی آنان بود.
از سویی دیگر نیز افرادی بودند که از ابتدا با روندی عادّی عضو انجمن شده بودند، امّا با گذشت زمان و بهدلایل گوناگون، انحرافیبودن این شیوه برایشان مسجّل شده و به مبارزه ی سیاسی روی میآوردند. در هر دو صورت یادشده نیز همانگونه که پیش از این ذکر شد، پس از آشکارشدن مواضع اصلی این افراد و یا دستگیری آنان توسّط ساواک، انجمن نه تنها از آنان پشتیبانی نمینمود، بلکه با استناد به تعهّدنامهی آنان اخراجشان میکرد. احمداحمد که این نحوهی برخورد انجمن را تجربه کرده است، در کتاب خاطراتش به آن میپردازد.
از این پدر سوخته بترس!
البته ذکر این نکته ضروری است که نفوذ ساواک هم در انجمن، سابقهای دیرینه داشت. ماشاءالله کازرونی که یکی از ارکان مبارزه در استان فارس بوده، خاطرات یکی از بازداشتهایش را اینگونه تشریح میکند:
سال ۱۳۴۲ و ۱۳۴۳، که ساواک چندبار مرا دستگیر کرد، روزی یکی از مأموران ساواک به نام هوشنگ نوبخت به کتابفروشی من در چهارراه آمد. در مغازه ایستاد و شروع کرد به خواندن روزنامهی کیهان. در آن سالها، برازجان شهر بسیار خلوتی بود. ابراهیم ماحوزی از طرف گاراژ و سازمان شیرخورشید داشت به طرف چهارراه میآمد. نوبخت آمده بود مرا به ساواک ببرد. همینطور که داشت کیهان میخواند و با من حرف میزد، گفت: کازرونی! گفتم: بله بفرمایید. گفت: آن آدمی که از دور دارد میآید، میبینی؟ نگاه کردم دیدم ابراهیم ماحوزی است. به نوبخت گفتم: بله میبینمش. گفت: میشناسی؟ در پاسخش گفتم: بله میشناسمش. ابراهیم ماحوزی است. نوبخت با لحن خاصّی گفت: میدانی من مسئول امنیت اینجا هستم، آمدهام تو را به ساواک ببرم؟ گفتم: میدانم. گفت: از من وحشت نکن! ولی از این پدر سوخته بترس! این عین جملهای بود که هوشنگ نوبخت در اوایل دههی چهل به من گفت. راستش را بخواهید در آنموقع، درست و حسابی متوجّه حرف او نشدم. در آن سالها، ماحوزی چهرهای مذهبی بود که در انجمن خیریهی شهر و ضمناً انجمن ضدّ بهائیت در برازجان شرکت فعّال داشت. کنار آیتالله اعتصامی بود. طلبه بود و مدّتها در حوزه درس خوانده بود و مردم به او اعتماد داشتند. اطّلاعات مذهبی خوبی داشت و سخنران و مجلسآرا بود. من حتّی تصوّر اینکه چنین فردی با ساواک ارتباط دارد و خبرچین آنجاست، هم نمیکردم. بعدها و پس از پیروزی انقلاب، که پروندهام در ساواک به دستم افتاد، دیدم با نام مستعار«حسام» بارها علیه من به ساواک بوشهر گزارش داده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر