نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۴ مهر ۱۹, یکشنبه

پرنده و قفس و پرواز


پرنده و قفس و پرواز

با یاد ِ پرویز شاپور و عمران صلاحی


طنزپردازان سرآمد ِ روزگارمان

     *قفس فقط در ِ ورودی دارد!
     *پرنده ای که از سر و صدای جوجه اش دچار بی خوابی شده بود، به او نفرین می کرد:
    - الهی به قفس بیفتی بچه! زبون به دهن ببر!
     *پرنده ی محبوس، خواستار تغییر عنوان "پرنده" برای خود شد.
     *جوجه های پرنده ی محبوس، با قفس سر از تخم درمی آورند!
     *پرنده ای را که در قفس مرده بود، با قفس به خاک سپردند!
     *"حصار" و "دیوار" و "پرچین"، نامهای مستعار "قفس" اند!
     *پرندگان محبوس، سر ِ صاحب ِ قفس را به شکل قفس می بینند!
     *وقتی چشم پرنده به نرده های جلو ِ ساختمان افتاد، از وحشت، پروازکرد!
     *پرنده ی محبوس، پر و بال خود را هم به شکل قفس می بیند!
     *پوست تخم ِ پرنده ی محبوس، به شکل قفس است!
     *تصویر زمین بر صفحه ی رادار ِ ایستگاه فضایی، به شکل قفسی بزرگ پر از پرندگان گرفتار، دیده می شود!
     *نمای  آسمان به چشم پرنده ی محبوس، فضایی است با شبکه ای از خطهای سیاه!
     *مدارها و نصف النهارها میله های قفس کره ی زمین اند!
     *پرنده ی محبوس، به حال مرغان خانگی که پرواز را از یادبرده بودند، تأسّف می خورد!
     *تنها دل خوشی ی پرنده ی محبوس، این بود که آوازهای پرسوز و گداز برای جفتش بخواند!
     *روی ِ در ِ قفس، این آگهی نصب شده بود: به علّت ِ نامساعدبودن شرایط ِ جوّی، فرودگاه بسته است و پروازی    صورت نمی گیرد!
     *برخی از پرندگان تا هنگامی که پر و بال شان به میله های قفس نخورد، خود را در قفس احساس نمی کنند!
     *بعضی از پرندگان محبوس، نمی دانند که در قفس گرفتارند؛ تازه وقتی هم این موضوع را به آنها یادآوری می کنی، با ناباوری و بدگمانی به تو نگاه می کنند!
     *کبوتران حرم در قفسی مقدّس با درهای باز، گرفتارند!
     *بزرگی ی قفس پرندگان مهاجر، از گرمسیر تا سردسیر است!
     *وسعت قفس ِ پرندگان پناهنده، از کران تا کران جهان است!
     *کبوتران مرد ِ کبوترباز، در قفسی نامرئی پروازمی کنند!
    *بزرگترین قفس ها هم گنجایش پرنده ی آرادی  را ندارند!
    *حتّا پرنده ی کوکی هم از قفس، نفرت دارد!
    *پرنده ی اندیشه، در هیچ قفسی پرواز نمی آموزد!
    * پری از بال ِ پرنده ی محبوس کندم و با آن، شعری به نام ِ آرزوی پرواز، نوشتم!
* انجمن جهانی ِ روابط فرهنگی ِ پرندگان، یک سی دی از آوازهای همه ی پرندگان دنیا تولید کرده است که از   شبکه ی رادیو- تلویزیون قفسها پخش می شود.
    *امروزه بر اثر پیشرفت تکنولوژی، قفسهای نامرئی ساخته اند تا پرندگان در فضای "امن" آنها، احساس "آزادی" کنند.
     *پرنده ی محبوس که بر صفحه ی تلویریون قفس تصویری از پرواز یک پرنده را دید، از شدّت هیجان، بیهوش شد.
     *برای پیش گیری از هرگونه سانحه ی هوایی در هنگام پرواز، قفسهای جدید را مجهّز به برج مراقبت و دستگاه رادار و سیستم کامپیوتری ی نظارت بر پرواز، ساخته اند.
     *پرنده ی محبوس، هر بار که از "رادیو قفس" برنامه ی پرواز هواپیماها را می شنید، بالهایش را بر هم می -کوفت.
     *صاحب قفس به پرندگان محبوس قول داد که اگر طرحهای مصوَّب را طبق برنامه ی زمان بندی شده در سطح قفس به مرحله ی اجرا درآورند، آنها را از  آب و دانه ی ویژه، برخوردارخواهدکرد.
     * صاحب قفس پرندگان محبوس را تهدیدکرد که اگر بیش از این ترانه ی "آزادی و پرواز" را زمزمه کنند، بالهای شان را خواهد سوزانددتا از پریدن بر میله های قفس نیز محروم بمانند.
     *صاحب قفس برای تجلیل از مشاهیر پرندگان، جشن تولّد آنان را با شکوه هرچه تمام تر، در قفس برگزار می کرد.
    *صاحب قفس برای عفقب نماندن از رقیبان، اجازه داد که سه تا از پرندگان محبوس، با قفس هاشان در یک پرواز کیهانی، شرکت کنند.
     *صاحب قفس به پرندگانی که داوطلبانه به قطع بالهاشان تن دردهند، یک قطعه "نشان عالی ی پرواز" می دهد.
     *صاحب قفس برای حراست از سنن باستانی، در گوشه ای از قفس، "موزه ی پرواز" تشکیل داد!
     *صاحب قفس به پرندگان گفت: به شرط "رعایت حریم قفس"، می توانید هرگونه نظر انتقادی ی خود را بیان کنید.
     *صاحب قفس به پرندگان محبوس می گفت: "من با اصل ِ آزادی ی شما، مخالفتی ندارم؛ امّا برای این که در هنگام پرواز دچار انحراف به "چپ" یا "راست" نشوید، شما را در قفس تگاه می دارم.
     *اداره ی کلّ مهاجرت پرندگان" اعلام کرد که پرندگان مهاجر، باید با در دست داشتن اوراق هویّت، برای ِ
احراز صلاحیّت، در شعب آن اداره، ثبت نام کنند تا ترتیب مهاجرت آنها در قفسهای مجهّز به تجهیزات ایمنی،
زیر نظر سرپرستان شایسته، داده شود.
     *صاحب قفس، در دَور ِ قفس پرنده ی سرکش، سیم خاردار کشید!
     *صاحب قفس، به پرندگانی که اصول نظام مقدّس قفس را پذیرفته اند، اجازه داد که در پاسداری از این نظام،
او را یاری دهند.
* وقتی صاحب قفس، نظر پرنده را در باره ی قفس تازه و مُجللش جویا شد، پرنده غمگینانه گفت: "قفس؛ امّا چه طلایی، چه مسین/ هوس ِ یک نفس ِ باد ِ صبا ما را کشت!"
* پرنده ای که توانسته بود تا بالاترین میله ی داخل قفس بپرد، جایزه ی بلندپروازترین پرنده ی سال را گرفت!
* صاحب قفس دل سوز و مهربان، به پرندگان محبوس می گفت: "خدا گواه است که من فقط برای حفظ شما از چنگ و دندان گربه ها در قفس نگاه داشته ام.”
* صاحب قفس اجازه داد که یکی از پرندگان، برای دیگران درباره ی "فضیلت پرواز" و "فواید باغ"، سخنرانی کند!
* صاحب قفس برای آن که مرغان محبوس به آب و دانه بسنده نکنند و از "معنویّات" غافل نمانند، در گوشه ای از قفس، "عبادتگاهی" ترتیب داد.
* صاحب قفس برای رفع هرگونه سوء تفاهمی بر بالای در ِ ورودی ی قفس، نوشت: باغ ِ دل گُشا.
* صاحب قفس در نطق انتخاباتی ی خود، خطاب به پرندگان محبوس، گفت: "مواظب باشید فریب دشمنان نقاب -دار را نخورید و به کسانی که می خواهند در حریم ِ امن ِ  قفس رخنه کنند و شما را به هزارگونه مخاطره دچار گردانند، رأی مدهید!"
* صاحب قفس به پرندگان محبوس می گفت: "به شما اطمینان می دهم که در هیچ باغ بزرگی هم به اندازه ی
این قفس، امنیت ندارید و آب و دانه نصیب تان نمی شود."
* صاحب قفس ِ صوفی مسلک، به مرغان گرفتار، می گفت: "غصّه مخورید! درواقع همه ی ما در قفسیم؛ فقط اندازه ی قفسهامان تفاوت دارد.  پس باید از پرواز بر فراز این جهان خاکی، چشم بپوشیم و به پرواز در آفاق معنویّت بپردازیم.
* در مراسم تدفین پرنده ی محبوس، یکی از پرندگان صوفی مسلک، گفت: "اگرچه جسم او،عمری در تنگنای قفس محبوس بود، اکنون روح او آزادانه به گلشن ِ رضوان پرواز می کند.
* پرنده ی سنّت پرست و دمساز با نظام قفس نشینی، در نطق تاریخی ی پرشوری گفت: "ما قرنهاست که در چهارچوب نظام ایمنی بخش ِ"قفس" زیسته ایم و حاضرنیستیم سرنوشت خود را به دست پرندگان ولگرد ِ باغها و جنگلها بسپاریم.
* صاحبان قفس درعصر ما برای "مژده ی گلزار دادن به اسیران قفس"،این جایگاه را دارای پیوند با شبکه ی رادیو- تلویزیون کرده اند.
* صاحب قفس برای بررسی ی "مسائل پرواز" سمیناری با شرکت پرندگان محبوس و گروهی از کارشناسان امور پرواز، تشکیل داد.
* صاحب قفس برای آموزش "پرواز" به مرغان، یک مربّی را به کار گماشته بود.
* صاحب قفس به سه مرغ نماینده ی مرغان باغ که درخواست تحقیق در باره ی مرغان در قفس را کرده بودند، اجازه ی این کار را داد؛ به شرط آن که آنچه را در فضای آزاد و محیط امن قفس می بینند، تحریف نکنند.
* صاحب قفس در پاسخ به درخواست پرندگان محبوس برای ملاقات با پرندگان باغ، گفت: "عزیزان من! در شأن شما نیست که با این پرندگان ولگرد و هرجایی دیدار و حشر و نشر، داشته باشید!
* رییس اداره ی کلّ امور قفسها در بخشنامه ای به کلیّه قفس داران دستورداد که اجازه ندهند مرغان قفس، به تحریک مرغان ولگرد خارجی شعرهای ضدّ ِ اخلاقی و مخالف با شئون قفس، مانند: "... سروش عالم غیبم چه مژده ها دادست/ که ای بلندنظر شاهباز ِ سدره نشین/ نشیمن تو نه این کنج ِ محنت آبادست!/  ترا ز کنگره ی عرش می زنند صفیر/ ندانمت که درین دامگه چه افتاده ست." یا: "ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد/ در دام مانده باشد؛ صیّاد رفته باشد!"  یا "من نگویم که مرا از قفس آزادکنید/ قفسم برده به باغی و دلم شادکنید! یا  "...سوی بالاشد و بالاترشد/ راست با مهر فلک همسرشد." یا: "... پرواز را به خاطر بسپار!/ پرنده مردنی است!" را زمزمه کنند و موجب اختلال در انتظام امور قفسها و نظام مقذّس ِ قفس داری شوند!
* صاحب قفس که قفس پرنده اش را به باغ برد ، روی آن نوشت: "ملاقات با اتباع بیگانه، اکیداَ ممنوع است!"
* بنا بر گزارش خبرگزاری ی قفس پِر ِس، در "انتخابات آزاد قفس"، %99  از پرندگان محبوس، به صاحب قفس، رأی دادند!
* جوجه پرنده ی محبوس، از مادرش پرسید: برای پرواز تا بالاترین میله ی قفس، چه قدر نفس لازم است؟ مادرش گفت: وقتی در قفس باشی، نفس به چه کارَت می خورد؟!
* دو جوجه پرنده ی قفس زاد، به بحث نشسته بودند که : اوّل قفس به وجود آمد یا پرنده؟
* جوجه پرنده ی قفس زاد، فضای بیرون از قفس را دنیای دیگری می دانست که هر کس پس از مرگ، بدان
 جا می رود.
* پرنده ی محبوس، سعی می کرد که معنی ی باغ و گل و پرواز را به جوجه هایش، بفهماند!
* جوجه پرنده ی قفس زاد، سرش را از روی کتاب برداشت و از مادرش پرسید: - راستی مادر، پرواز یعنی
 چه؟
* جوجه پرنده ی قفس زاد، خواب دید که در فضایی باز، بدون میله ها و دیوارهای قفس در اطرافش، پرواز
می کند. از وحشت ِ این کابوس، سراسیمه از خواب پرید!
* جوجه پرنده ی قفس زاد، با تعجّب به بالهایش نگاه کرد و از مادرش پرسید: مادر! این عضوهای زاید، در
 بدن من، به چه دردی می خورد؟!
*جوجه پرنده ی قفس زاد که داشت از ظرف آب ِ گوشه ی قفس آب می خورد، به مادرش گفت: "مادر!
 تو هم بیا لب ِ چشمه، آب بخور."
*جوجه پرنده ی قفس زاد، از مادرش پرسید: "مادر! راستی چرا اسم ِ ما را گذاشته اند پرنده؟"
* پرنده ی محبوس، به هنگام ورزش بامدادی، برای تنفس در هوای آزاد، سرش را از لای میله های قفس،
 بیرون می کرد.
* جوجه پرنده ی قفس زاد، به پرنده ای که در باره ی پرواز حرف می زد، می گفت: "ببخشید! شما خیلی
 ایده آلیست تشریف دارید!"
* واژه های آزادی و پرواز، در لغت نامه ی قفس، ثبت نشده اند.
* وقتی نوشتم قفس، نامهای تمام پرندگان، از روی صفحه، پریدند!
* واژه ی پرنده، از صفحه ای که نام "گربه" بر آن نوشته شده باشد، پروازمی کند!
* واژه ی پرنده، خوش حال بود که واژه ی "قفس" در جای دیگری از لغت نامه و دور از او، آمده است.
* اگر واژه های پرنده و گربه در لغت نامه ها دور از هم ثبت نشده بودند، دیگر پرنده ای باقی نمی ماند.
* اگر کسی در ِ قفسه های کتاب را بازنکند، پرندگان اندیشه، احساس می کنند که در قفس، گرفتارند!
* پرنده ی محبوس، می گفت: اگر روزی از قفس آزادشوم، واژه ی قفس را مانند ِ دانه، از صفحه های ِ
همه ی کتابهای جهان، برمی چینم.
* پرنده ی محبوس– که افسانه ی ققنوس را شنیده بود – روزی چند بار بالهایش را بر هم می کوفت تا
بلکه آتشی شعله ور گردد و جوجه هایش از دل ِِ خاکستر او، پربکشند.
* در کتابخانه ی قفس، داستانهای  سیمرغ  و منطق الطّیر و چهل طوطی، بیشتر از هر کتاب دیگری،
دیگری،  خواستار دارند.
* در کتابخانه ی قفس، هر کتابی قفسه ی انفرادی ی جداگانه ای، دارد.
* در کتابخانه ی قفس، مجموعه ی  تصویرهای همه ی پرندگان جهان و زندگی نامه ی مشاهیر پرنده
های جهان، نگاهداری می شود.
* اگر دستگاه جوش اکسیژن بودم، میله های همه ی قفس های عالم را از جا می کندم.
* اگر کوره ی ذوب ِ آهن بودم، همه ی قفس های جهان را می گداختم و از فلزّ آنها پیکره ی آزادی ی ِ
 پرواز را می ساختم.
* پرنده ی محبوس به پسربچه ای که در برابر میله های قفس به تماشایش ایستاده بود، گفت: "تو که در
قفس نیستی، پس چرا پروازنمی کنی؟!".
* پرنده ی محبوس به فضانوردی که به تازگی از پروازی کیهانی به زمین بازگشته بود، گفت: تو با این
 بلند پروازی، نمی ترسی که به قفس َت بیندازند؟!
    *دادرسان  در بیان ِ سبب ِ مخالفت با درخواست پرنده ی محبوس برای آزادی از قفس، به برگی از پرونده
استنادکردند که نشان می داد او روزی با خود زمزمه کرده بود: "من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید/ قفسم
 برده به باغی و دلم شادکنید!
*کلاغی از همه جا رانده و مانده، خود را به شکل طوطی درآورده بود تا به قفس بیفتد و از مزایای آب و
دانه ی فراهم در آن جا برخوردارگردد.
*برای آن که پرنده از معاشرت با همنوعانش بی نصیب نماند، آینه ای در قفس او می گذارند!
* به جبران تنهایی ی پرنده، بر میله های قفس او، نگاره هایی از چشم اندازهای باغ و بیشه و جنگل، می-
 آویزند.
    *برای آن که پرنده خارج از دستگاه نخواند و سرودهای غیرمُجاز را زمرمه نکند، یک دفترچه نُت و سرود-
 های رسمی و تأییدشده را در قفس می گذارند.
     *در آلمان هیتلری، در قفس پرندگان (همچنان که در هر گوشه و کناری)، سرود: آلمان برتر از همه! و شعار حزب، فقط حزب ِ نازی؛ رهبر فقط آدولف هیتلر، پخش می شد.
    * پرندگانی که روی درختهای سربازخانه آشیانه دارند، به آهنگ ِ رژه ی سربازان، می خوانند.
    * در تشییع جنازه ی پرنده ی محبوس در قفس، همه ی پرندگان گرفتار، با قفس هاشان حضوریافتند!
    * پرنده ای که مفهوم پرواز را درنیافته باشد، حتّا درهنگام پرواز هم، در قفس است.
    * بسیاری از پرندگانی که در فضای باز هم در پروازند، قفسی در درون خود دارند.
    * وقتی پرنده را در قفسی چوبی محبوس کردند، چوب درختی را که بر آن آشیانه ساخته بود،
باز شناخت.
     * پرنده ای که پرواز را از یاد برده باشد، به در ِ باز ِ قفس هم اعتنایی نخواهدداشت.
     * پرنده ای که پروازنکند، در هر جا که  باشد، در قفس است.
     * پرنده در قفس از همه گونه آزادی برخوردارست؛ جز آزادی ی پرواز!
     * قفسه ی سینه ام را شکستم تا پرنده ی دلم را آزادکنم!
     * پرنده ای که در زمان جوجگی، از پرندگان بلندپرواز شنیده بود: "من پروازمی کنم؛ پس هستم!"، از هنگامی که به قفس افتاده بود، در "هستی" ی خود، شکّ می ورزید! 
* وقتی در ِ قفس را به روی پرنده گشودم، با بدگمانی، به پنجه ها و دندانهایم خیره شد!
* بهار که می خواست برای دیدار پرندگان محبوس، به قفس سفرکند، آن قدر در صف ِ انتظار صدور گذرنامه و روادید ایستاد تا زمستان رسید و پاهایش را یخ زد و فلج کرد!
* نسیم بهار برای عبور از مرز قفس، نتوانست روادید بگیرد.
* تقویم قفس، یک فصل بیشتر ندارد!
* پرنده ی محبوس، برگهای "فصل بهار" را از تقویم خود، کند!
* در قفس، چه صبح باشد، چه شب، می گویند: شب به خیر!
*در قفس، خورشید همیشه غروب می کند!
* در برنامه ی "مرزهای قفس" ِ رادیو، گفته شد که دانشمندان رشته ی "قفس شناسی"، موفق به ساخت قفسی نامرئی شده اند که هر پرنده ای با کاربُرد آن، در تمام عمر، در قفس قرارمی گیرد و دیگر نیازی به میله های آهنی و در و قفل، نخواهد بود.


هیچ نظری موجود نیست: