مرضیه: اگر خوش شانسی نیست پس چیست؟
سال های بیست فرا رسیده بود. نسیم تغییر و دگرگونی در فضا موج می زد. همپای نیاز به تغییرات سیاسی- اجتماعی، نهادهای فرهنگی نیز می بایست تن به دگرگونی می دادند. موسیقی شهری ایران نیز از مشروطیت به این سو ثابت و راکد مانده بود. صدای قمر و ملوک رفته رفته از فضای تالارها به درون گرامافون ها باز میگشت، روحبخش هنوز تحریرهای شش دانگی داشت و حنجره اش بلبل را شرمنده میکرد. ولی با این همه نیاز زمانه را برآورده نمی ساخت.
موسیقی انقلابی عارف و بهار جانشین سزاواری نیافته بود. سال ها بود که جان موسیقی می طپید و زایمانی را مژده می داد. هنرستان ها و کلاس ها نیروی انسانی تازهای را بیرون داده بودند. میل به تغییر همه نیروها را بسیج کرده بود. شاگردان صبا هم نوازندگان کمال یافتهای شده بودند و هم آهنگسازانی با قریحه. هر کدام نیز خوانندگان باب طبع خود را پرورانده بودند. میدانی برای آفرینش و اجرا آماده شده بود. دلکش با نفس بلندش نفسها را می گرفت و مرضیه که دوشیزه ناشناس معرفی میشد، حس و حال شیدائی را از نو فراهم میکرد.
اگر دلکش به نیروی ترانههای برانگیزاننده خالدی در صف اول جای گرفت، مرضیه با چاشنی عرفانی که در صدایش بود با تصنیف- ترانههای عارفانه خود را به او رسانید. مرضیه شانس آورده بود که یکی از اعیان عارف از دوستان خانوادگی، گزیدهای از تصنیفهای قدیمی را در سینه محفوظ داشته بود و آن ها را برای تنظیم تازه به سینه مرضیه انتقال میداد. این مرد که حشمت دفترراد نام داشت را می توان از پرورندگان اصلی مرضیه به شمار آورد.
_______________________________________
مرضیه که اینک پنج سال از خاموشیاش می گذرد اسماعیل مهرتاش مدیر جامعه باربد را دومین آموزگار خود میدانست. مردی که بیشتر خوانندگان پر آوازه دهه های پیش در مکتب او درس خوانده بودند. مرضیه در جامعه باربد در چند اپرت نیز شرکت کرد: شیرین و فرهاد، لیلی و مجنون و ...او در همین جامعه با شیوههای کار تئاتری از جمله دکلاماسیون و فن بیان آشنائی پیدا کرد.
_____________________________________________
مرضیه که اینک پنج سال از خاموشیاش می گذرد اسماعیل مهرتاش مدیر جامعه باربد را دومین آموزگار خود میدانست. مردی که بیشتر خوانندگان پر آوازه دهه های پیش در مکتب او درس خوانده بودند. مرضیه در جامعه باربد در چند اپرت نیز شرکت کرد: شیرین و فرهاد، لیلی و مجنون و ...او در همین جامعه با شیوههای کار تئاتری از جمله دکلاماسیون و فن بیان آشنائی پیدا کرد.
مرضیه پس از آنکه با موسیقی صحنه ای آشنا شد، فکر کرد باید زیر بنای دانستههای خود را در موسیقی سنتی محکم کند. مدتی را با عبدالله دوامی به سر برد و شناخت ردیفی خود را کامل کرد. بعد نوبت به ریزه کاریها رسید. محمود تاجبخش از شاگردان صبا، از آموزگاران بعدی او بودند.
یکی از نخستین تصنیف های مرضیه را همین شاگرد صبا ساخته است. آهنگی که با این شعر پیوند خورده بود: «توانگران که به جنب سرای درویشند/ ضرورت است که یک دم به او بیندیشند/»غزلی از حافظ نیز چاشنی آواز همراه او شده بود:«مرا راحت از زندگی دوش بود/ که آن ماهرویم در آغوش بود/چنان مست دیدار و حیران عشق/ که دنیا و دینم فراموش بود/»
مرضیه میگفت برای شعر پیوند خورده با موسیقی اهمیت ویژه قائل است و از همین روی هر شعری که فقط وزن و قافیه دارد او را نمیفریبد. همیشه تصنیفهای او با بهترین سرودههای ترانهسرایان برجسته پیوند خورده: رهی معیری، بیژن ترقی، معینی کرمانشاهی، نواب صفا و تورج نگهبان. آهنگسازان ترانههای او نیز بهترینها بودند: مجید وفادار، همایون خرم، علی تجویدی، پرویز یاحقی و در صدر همه روحالله خالقی با ترانه چنگ رودکی در پیوند با شعری از رودکی سمرقندی و تنظیم شده برای دو صدا.
تمایلات غالب
بدون هیچ مجامله می توان گفت که در میان خوانده های مرضیه ترانه بد، کاری که بتوان بر آن مهر نادل پسند کوبید وجود ندارد. با آنکه می توان در میان خوانده های مرضیه بر اساس معیارهای مختلف بهترینها را انتخاب کرد. ولی مهم تر از آن تنوعی است که هر کدام از آن ها را اعتبار ویژه میبخشد و تمایل غالب در شیوههای آهنگسازی را در دورههای مختلف برجسته میسازد. اولین ترانه او همان گونه که خود می گوید چنگِ رودکیِ خالقی است که شیوه مکتب وزیری را نمایندگی می کند. آهنگ های بعدی از محمود تاجبخش و مجید وفادار است که هنوز متمایل به شیوه رایج پس از مشروطیت است. بعد نوبت به حبیبالله بدیعی و علی تجویدی می رسد که این دومی از پرکارترین ترانهسازان آن سال هاست.
شیوه بدیعی و تجویدی ترکیبیاست از شیوههای مکتبی صبا. تقاوت فقط در این است که صبا تمایلی به ساختن ترانه نداشت و بیشتر به موسیقی بیکلام میاندیشید. با این همه شباهتهائی در ملودی سازی آنها به چشم می خورد. آخرین تمایل در ترانههای مرضیه شیوه بیان پرویز یاحقی را نشانه می زند. روحالله خالقی زمانی در مورد او حرفی زده که مانده است. این جوان شوریده و کولیوار ترانه می سازد. ما هم بر این گفته می افزائیم: پرویز شوریده و شیداوار آهنگ می ساخت.
به این ترتیب در برگزیده ای از خوانده های مرضیه میتوان نشانه هائی از تمایلات غالب در جامعه موسیقی ایران را در دوره ای مشخص پیدا کرد. مرضیه خود گفته است: «این شانس بزرگ من بوده که در دوره ای چنین پربار زندگی کردهام. گوئی کسانی بهترین آثار و کارهای خودشان را آماده کرده بودند و فقط منتظر بودند تا در اختیار من بگذارند. این اگر خوش شانسی نباشد پس چیست؟»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر