پای میز محاکمه روحانیان در دادگاه ویژه روحانیت
بهنام داراییزاده
بهنام داراییزاده
در
راديو آمريكا خبر از اعدام يازده روحانی در ايران داد؛ من جمله فتحالله اميد نجفآبادی؛ كه اعدام سه نفر روحانی صحيح است." (خاطرات روزانه هاشمی رفسنجانی، ۲۶ آبان ۱۳۶۷)
بسیاری در جهان، حکومت ایران را با روحانیانی که بر سر قدرتند میشناسند. واقعیت این است که سیطره بیش از سه دهه روحانیت شیعه بر تمامی ارکان سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و… به ناگزیر اسباب چنین تداعیهایی را فراهم میکند. با این همه، این به آن معنا نیست که جمهوری اسلامی با «صنف روحانیت»، اعم از شیعه یا سنی برخوردهای امنیتی یا تنشهای پردامنه نداشته است.
جمهوری اسلامی از همان ابتدای پایگیری خود، سازوکارهای متفاوتی را به منظور نظارت و برخوردهای احتمالی با طلبهها و روحانیان ناراضی، با هر درجهای از شان یا جایگاه مذهبی در نظر گرفت. در این سالها، انتشار کتاب دفاعیات عبدالله نوری و اخباری که حول این دادگاه در جریان بود، باعث شد که شاید برای نخستین بار، دستکم فعالان سیاسی-اجتماعی با دادگاههای ویژه روحانیت و عملکرد آن آشنا شوند و نسبت به آن حساسیت داشته باشند.
به نظر میرسد که در طول این سه دهه، سازوکارهای قضایی و غیرقضایی جمهوری اسلامی در برخورد با روحانیان «مسئلهدار» نیز روز به روز نظاممندتر و دقیقتر شدند. تداوم فعالیتهای «دادسراها و دادگاههای ویژه روحانیت» را شاید بتوان آشکارترین و در عین حال رسمیترین وجه این سیاست جمهوری اسلامی به حساب آورد.
زمینه شکلگیری دادگاه ویژه روحانیت
«… با آن که در اسلام برای مجازات مجرمین، فرقی میان گروهها نیست و همه در مقابل قانون، برابر هستند، باید مجرمینی که با پوشیدن لباس روحانیت، خود را در این صف وارد کردهاند، به مجازات برسند." این موضعگیری آیتالله خمینی، در سوم خرداد ۱۳۵۸ را بایستی نخستین زمینهچینی برای شکلگیری «دادگاههای ویژه روحانیت» در جمهوری اسلامی به حساب آورد.
تنها چند ماه بعد از این موضعگیری، آقای خمینی در فرمانی دیگری دستور داد که با تشکیل هیئتهایی ویژه، کار رسیدگی به اتهامهای روحانیان به دادگاههای تازهتاسیس «انقلاب» سپرده شود. متن پیام آقای خمینی در این مورد نیز چنین است: «در شهرستانها به وسیله علمای اعلام درجه اول، هیئتهایی مرکب از سه نفر اهل علم مورد وثوق و دو نفر از معتمدین محل، تشکیل و مأموریت رسیدگی به پروندههای اشخاص، به صورت روحانی یا اهل منبر را به آنان بدهند و پس از ثبوت جرم، شرعاً تحت نظر دادگاه انقلاب اسلامی به مجازات برسند." (صحیفه نور، جلد هفتم، صفحه ۴۶۶)
با این حال باید گفت که برخوردهای امنیتی و حتی اعدام برخی از روحانیان، تنها به پس از این دوران محدود نمیشود. غلامحسین دانشی، نماینده مردم آبادان در آخرین دوره «مجلس شورای ملی»، تنها یک ماه بعد از انقلاب، در همان اسفند سال ۱۳۵۷ همراه با ده تن دیگر از جمله پرویز نیکخواه اعدام شد.
در
در سالهای نخستین دهه شصت، وقتی سرکوبهای سیاسی جمهوری اسلامی در اوج بود؛ علاوه بر آن روحانیانی که با حکومت پهلوی مربوط بودند و در حکومت تازه با آنها برخورد شد؛ روحانیان دیگری نیز بودند که در تشکیلات دادگاههای ویژه روحانیت یا دادگاههای انقلاب محاکمه و حتی محکوم به اعدام شدند.
هرچند هیچ آمار دقیق یا رسمی از شمار روحانیان اعدام شده در سالهای دهه شصت در دسترس نیست؛ اما آبراهامیان در کار تحقیقی خود با عنوان «اعترافات شکنجهشدگان» به اعدام ۱۲ طلبه در ارتباط با «سازمان مجاهدین خلق» در سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۴ اشاره کرده است. (یرواند آبراهامیان،اعتراف شکنجهشدگان).
در کنار این اعدامهایی که اطلاعات خاصی نیز از آنها موجود نیست؛ مواردی هم هست که خود رسانههای دولتی جمهوری اسلامی به آنها پرداختهاند. اعدام رضا حجازی و مهدی هاشمی که اولی در رابطه با پرونده صادق قطبزاده و دومی در رابطه با ماجرای مکفارلین نامشان بر سر زبانها بود از این جملهاند.
از اعدامهای روحانی یان دیگر در آن سالها میتوان به اعدام حبیبالله آشوری در زندان اوین تهران در سال ۱۳۶۰ اشاره کرد. حبیبالله آشوری از فعالان سیاسی-مذهبی مشهد بود که در ارتباط با سازمان مجاهدین خلق دستگیر شده بود. وی نویسنده کتابی با نام «توحید» بود که به نوشته احمد قابل در نامهای به آقای خامنهای، دستاویز حکم ارتداد وی شده بود.
آغاز فعالیت دادگاه ویژه روحانیت
«دادگاههای انقلاب»، تنها تشکیلاتی نیستند که به طور غیرقانونی و خارج از چهارچوب دادگستری و قانون اساسی ایران شکل گرفتند. «دادگاه ويژه روحانیت» هم چنین وضعیتی دارد؛ به این معنا که نه تنها در متن قانون اساسی جمهوری اسلامی، تشکیل و فعالیت چنین دادگاههایی پیشبینی نشده است؛ بلکه حتی مجلس شورای اسلامی نیز درباره آن هیچ قانون و مصوبهای ندارد.
به هر حال در اواخر سال ۱۳۶۰ و پس از رویدادهای پرخشونت این سال بود که «دادگاه ويژه روحانیت»، برای اولین بار در قم تشکیل شد. حسین موسوی تبریزی، دادستان کل وقت، در آن موقع از همه محاکم دادگستری در سراسر کشور خواسته بود که تمامی پروندههای کیفری مرتبط با روحانیان را به این دادگاه در قم بفرستند. دور اول فعالیتهای «دادگاه ویژه روحانیت» تا سال ۱۳۶۴ ادامه داشت و در این سال - به دلایلی که هنوز هم خیلی روشن نیست- از ادامه فعالیت آن جلوگیری شد.
آغاز مرحله دوم فعالیتهای دادگاه روحانیت، به خرداد سال ۱۳۶۶ بر میگردد. هنگامی که آیتالله خمینی طی حکمی، علی فلاحیان را به سمت رئیس دادسرای ویژه روحانیت منصوب کرد. در حکم آقای خمینی آمده بود که «نظر به حفظ و لزوم شئون روحانیت و حوزههای علمیه، جنابعالی را با حفظ سمت، به عنوان دادستان دادسرای ویژه روحانیت منصوب مینمایم؛ تا بر طبق موازین شرع مقدس، به جرایم روحانینمایان و دین به دنیافروشان رسیدگی نمایید...»
در همان روز، یعنی در ۲۵ خرداد ۱۳۶۶ آقای خمینی طی حکمی دیگری، علی رازینی را هم به سمت «حاکم شرع» این دادگاه منصوب کرد. مهمترین محاکمهای که در آن مقطع در دادگاه انقلاب برگذار شد محاکمه مهدی هاشمی بود که در نهایت به حکم علی رازینی در مهرماه سال ۱۳۶۶ اعدام شد. با این حال، متن آئیننامهای که قاعدتاً بایستی شیوه کار و صلاحیتهای این مرجع قضایی را تعریف کند؛ تا سه سال بعد، یعنی تا مرداد سال ۱۳۶۹ و در دوره رهبری تازه نظام تصویب نشد.
ا
از ابتدای تشکیل دادگاه ویژه روحانیت تاکنون، به ترتیب علی فلاحیان، محمد ریشهری، علی رازینی، غلامحسین محسنیاژهای و محمد سلیمی با حکم مستقیم رهبری جمهوری اسلامی در مقام ریاست این تشکیلات کار کردهاند.
واقعیت این است که همگی روحانیانی که به نوعی با آنها برخوردهای امنیتی شده است؛ در چهارچوب دادگاههای ویژه روحانیت محاکمه و محکوم نشدند. برای مثال، آقایان شریعتمداری، منتظری یا آذری قمی بدون اینکه به طور رسمی دادگاهی بشوند؛ برای سالها زیر فشارهای امنیتی بودند و در حبسهای خانگی ماندند.
به نظر میرسد که برخوردهای قضایی در چهارچوب «تشکیلات دادگاه روحانیت»، بیشتر با آن دسته از روحانیانی صورت گرفته است که یا پروندههای عمومی کیفری داشتهاند یا ملاحظات سیاسی حاکمیت اقتضا میکرده که با آنها برخورد شود. محاکمه چهرهای نامآشنایی نظیر عبدالله نوری( ۱۳۷۸) محسن کدیور(۱۳۷۸)، حسن یوسفی اشکوری(۱۳۷۹)، کاظمینی بروجردی(۱۳۸۵)، محمدرضا نکونام (۱۳۹۴) از این دست است.
در این میان شاید محاکمه عبدالله نوری بیشتر در خاطرهها مانده باشد. عبدالله نوری نماینده پیشین مجلس و وزیر کشور در دولتهای هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی بود. وی بعد از این که در مجلس پنجم از سوی نمایندگان محافظهکار استیضاح شد و در نهایت رای عدم اعتماد گرفت؛ روزنامه «خرداد» را منتشر کرد. روزنامهای که در فضای مطبوعاتی و سیاسی سالهای اول دولت محمد خاتمی موفق بود.
فعالیتهای مطبوعاتی و رقابتهای موجود سیاسی، در نهایت منجر به صدور کیفرخواستی ۴۴ صفحهای علیه عبدالله نوری در دادستانی ویژه روحانیت شد. قاضی آن دادگاه محمد سلیمی بود که امروز رياست دادگاه ویژه را بر عهده دارد. عبدالله نوری در آن دادگاه به پنج سال زندان محکوم شد؛ بعدها مجموعه دفاعیات عبدالله نوری با عنوان «شوکران اصلاح» منتشر شد و با اقبال قابل ملاحظهای نیز روبهرو شد.
صلاحیتهای دادگاه ویژه روحانیت و چند ایراد مهم حقوقی
بر اساس ماده ۱۳ آئیننامه دادگاه ویژه روحانیت ( اصلاحی سال ۱۳۸۴) این مرجع قضایی قرار است که به چهار موضوع رسیدگی کند؛ اول، کلیه جرایم عمومی روحانیان. یعنی از صدور چک بلامحل تا جرایم سنگینی مانند قتل یا قاچاق مواد مخدر. دوم، تمامی اعمال «خلاف شان» روحانیان. سوم، تمامی «اختلافات محلی مخل به امنیت عمومی». که بیشتر ناظر به جرایم سیاسی روحانیان است. و در آخر، کلیه اموری که از طرف رهبری نظام ارجاع داده میشود.
۱- همان طور که پیشتر هم اشاره شد؛ تشکیل و فعالیت این دادگاه، غیرقانونی است. چرا که نه تنها در متن قانون اساسی ایران نیامده است؛ بلکه حتی مجلس ایران نیز درباره آن قانونی وضع نکرده است. در اصل ۱۱۰ قانون اساسی، اختیارات رهبری نظام آمده است. تشکیل یک دادگاه یا مرجع قضایی مستقل از دادگستری در زمره این اختیارات نیست.
۲- بر پایه تمامی اصول حقوقی، از جمله اصل ۱۶۶ قانون اساسی ایران، آرای دادگاهها باید مستدل و مستند به «موازین قانونی» باشند. «اصل قانونی بودن جرم و مجازات»، اقتضا میکند که تنها بر اساس آن دسته از رفتارهایی که در متن روشن قانون برای آنها «مجازات» تعیین شده است؛ دادگاهها حکم دهند. با این حال، دادگاههای «ويژه روحانیت» این اختیار را دارند که بر اساس اموری که خودشان «خلاف شان» تشخیص میدهند - حتی اگر آن عمل برای سایرین هم جرم نباشد- حکم صادر کنند. ( تبصره ماده ۱۸ آئیننامه)
۳- از دیگر ایرادهایی حقوقی که بر فعالیتهای دادگاههای روحانیت وارد میشود این است که «حق گرفتن وکیل اختیاری» از متهمان سلب شده است. بر پایه اصل ۳۵ قانون اساسی، تمامی طرفین یک دادگاه باید بتوانند وکیل اختیاری داشته باشند. با این حال و به رغم آن که دادگاه ویژه روحانیت صالح به رسیدگی به اتهامهای بسیاری سنگینی، حتی با مجازات اعدام است؛ حق برخورداری از وکیل انتخابی از متهمان گرفته شده است. به این معنا که خود دادگاهها، وکلایی تسخیری تعیین میکند که حتماً هم باید روحانی باشند.
«دادگاه ویژه روحانیت» بر پایه ملاحظات سیاسی شکل گرفته است و تا هنگامی که این ملاحظات اقتضا کند به نظر نمی رسد که به کار آن پایان داده شود. در واقع می توان گفت که، «دادگاه ویژه روحانیت» ثمره یا پیامد یک حاکمیت دینی است.
منبع: بی بی سی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر