اسرار 'اسرار گنج دره جنی'؛ روایتهایی متفاوت از توقیف یک فیلم
چند هفته پیش، فیلم اسرار گنج دره جنی ابراهیم گلستان در دانشگاه استانفورد به نمایش درآمد. بخشی از فستیوال تابستانی فیلمهای دانشگاه بود. محور فیلمهای برگزیده امسال مساله امپریالیسم در شکلهای مختلفش بود. فیلمی از ساتیا جیت رای به نام شطرنجبازان و نیز فیلم نبرد الجزیره جیلو پونته کوروو از دیگر آثار برگزیده امسال بود.
چند هفته پیش، فیلم اسرار گنج دره جنی ابراهیم گلستان در دانشگاه استانفورد به نمایش درآمد. بخشی از فستیوال تابستانی فیلمهای دانشگاه بود. محور فیلمهای برگزیده امسال مساله امپریالیسم در شکلهای مختلفش بود. فیلمی از ساتیا جیت رای به نام شطرنجبازان و نیز فیلم نبرد الجزیره جیلو پونته کوروو از دیگر آثار برگزیده امسال بود.
در شب نمایش فیلم گلستان، میزگردی با شرکت پرویز صیاد، که نقش اول فیلم را به عهده داشت، بهرام بیضائی، همکار گروه ایرانشناسی دانشگاه استانفورد، و من تشکیل شد. بحثهایی جالب مطرح شد. اما پرسشی که چندین بار، هر دفعه به شکلی متفاوت تکرار شد، این بود که چگونه چنین فیلمی آشکارا سیاسی، فیلمی چنین پر نیش به شخص شاه و رژیمش، در آن روزگار که روشنفکران همه از سانسور و خفقانش مینالیدند ساخته شد و به نمایش درآمد؟ یکی میپرسید که آیا باید انتقادات هنرمندان و روشنفکران آن زمان در باب ابعاد سانسور را یکسره گزاف دانست؟ از پرویز صیاد میپرسیدند که شما چطور جرأت کردید نقش شاه را بازی کنید؟ بازیگران دیگر چطور جرأت کردند؟ فیلم چند روز بر صفحه ماند؟
صیاد میگفت هیچ کس در آغاز و در طول فیلمبرداری از چند و چون داستان فیلم خبر نداشت. همه مشتاق بودند در فیلمی از گلستان بازی کنند و او هم همواره میگفت فیلم قصه مردی دهاتی است که یکباره پولدار شده. هر بار هم یکی دو صفحه از سناریو که مربوط به صحنههایی که آن روز تمرین یا فیلمبرداری میشد به دست هنرمندان میداد. کسی از هم جایگاه این صحنهها در بافت کلی روایت فیلم خبر نداشت. به دیگر سخن، تا زمان تکمیل و نمایش فیلم ، هیچ یک از هنرمندان ماجرای کل فیلم را نمیدانست.
سالها پیش که کتاب معمای هویدا را مینوشتم، مطالبی به نسبت مفصل در باب چگونگی تهیه و تدوین نمایش و توقیف آن از منابع گوناگون شنیده بودم. چون میدانستم که هم فیلم اهمیت فراوانی داشت و هم رابطه گلستان با برادران هویدا مهم بود - فریدون دوست نزدیک گلستان بود و امیرعباس که گلستان با او رابطه ای پرتنش داشت- بخشی از کتاب را زیر عنوان "دره جنی" به بحث اسرار گنج دره جنی تخصیص دادم. در آن زمان هم روشن بود که در مورد چند و چون نمایش و توقیف فیلم "دست کم با دو روایت متفاوت و متضاد روبروئیم." (معمای هویدا، ص۳۴۰)
اما با مباحثی که در جلسه دانشگاه پیش آمد دریافتم که نکات ناروشن متعددی در باب فیلم در ذهن من و بسیاری از تماشاچیان باقی است. بر آن شدم که با تماس مجدد با کسانی که به گمانم قاعدتا بیش از هرکس جزئیات سرنوشت فیلم را میدانند، به کم و کیف ماجرا پی ببرم.
در زمان نمایش فیلم، پرویز ثابتی، مدیرکل پر قدرت اداره سوم ساواک بود و فکر کردم هم او بهتر از هر کس جزئیات سانسور فیلم و چگونه بر صحنه رفتن آن را میداند. در تماسی از او خواستم که بار دیگر آنچه در این باب به خاطر دارد با من در میان بگذارد. حدود بیست سال پیش هم وقتی در کار تدارک نوشتن معمای هویدا بودم نکاتی در این باب به من گفته بود. در آن کتاب از قولش آورده بودم که "گزارشی در پانزده صفحه نوشتم و پیام خطرناک فیلم را معنا کردم. گزارش را برای شاه فرستادم. نسخهای از آن را نیز در اختیار هویدا گذاشتم و به رغم مخالفت دولت، نمایش این فیلم در ایران را ممنوع کردم. گفتم این فیلم به مساله امنیت مملکت ربط دارد، نه مسائل فرهنگی."(معمای هویدا، ص۳۴۰)
Image copyright irpsri.com Image caption
اینبار ثابتی میگفت از زمانی که ریاست اداره سوم ساواک را "به عهده گرفتم کار ممیزی و سانسور فیلم و کتاب را از ساواک به عهده وزارت فرهنگ واگذاشتم". میگفت دو روز از آغاز نمایش اسرار گنج دره جنی گذشته بود که در یکی از از گزارشهای اطلاعاتی ساواک خواندم که هنگام نمایش این فیلم، عدهای دانشجو در سالن کف زدند و هورا کشیدند. میگفت در گزارش آمده بود که فیلم سیاسی است و چه بسا که در روزهای بعد به تظاهرات هم بکشد. (گفتگو با پرویز ثابتی، ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۵)
ثابتی میگفت، "در جا خواستم نسخهای از فیلم را به دفتر کارم بیاورند. آن را دیدم و بلافاصله نامهای به مهرداد پهلبد، وزیر فرهنگ وقت و امیرعباس هویدا، نخستوزیر نوشتم." میگفت تا فیلم را دیدم متوجه شدم که "نشانیها همه درست است." میگفت که در نامه نوشتم که "مرد" –قهرمان داستان که نقشش را صیاد بازی میکرد- بیشک اشاره به شاه دارد؛ گنجی که پیدا کرده همان نفت است. دره جنی هم نیاوران است. مهمانی مفصلی که در فیلم به نمایش درآمد تمثیلی از جشنهای دوهزار و پانصد ساله است. ساختمانی هم که در دره بنا کردند -به روایت فیلم "دوحجم گرد در دو سوی برج مدور"- به میدان شهیاد (آن روزها و آزادی فعلی) اشاره دارد. میگفت به پهلبد نوشتم که فیلم "باید بلافاصله توقیف" شود.
پهلبد که گویا از مضمون و لحن نامه خوف کرده بود در جا به ثابتی زنگ زد. توصیه کرد که فردا جلسهای تشکیل بدهند و در مورد فیلم تصمیمی مناسب بگیرند. ثابتی زیر بار نرفت. تاکید داشت که فیلم باید همان شب توقیف شود.
Image copyright Image caption
از قضا همان شب داریوش همایون، سردبیر وقت آیندگان، و هما زاهدی، نماینده وقت مجلس، مهمان منزل ثابتی بودند. بحث اسرار گنج دره جنی شد. همایون فیلم را دیده بود. معتقد بود فیلم چندان هم سیاسی نیست. میگفت "بیشتر جنبه فانتزی" دارد. ثابتی در مقابل تاکید داشت که فیلم سخت سیاسی است. دقیقا میداند چه میخواهد بگوید. بسیاری از مخاطبان هم مرادش را خوب میفهمند. حتی به همایون گفته بود "وقتی در فیلم به طعنه از آیندگان" یاد میکنند، هدف "شما و روزنامه آیندگان" است. به گفته ثابتی، همان شب، تنها بعد از دو روز نمایش، اسرار گنج دره جنی توقیف شد و هرگز هم در دوران شاه بر صحنه نرفت. در طول دو دهه اخیر بارها روایت ابراهیم گلستان را هم در باب چگونگی ساختن و توقیف فیلم شنیده بودم. بخشی از شنیده ها را در همان معمای هویدا آوردهام. با این حال، بعد از مباحثی که در شب نمایش فیلم در دانشگاه استانفورد پیش آمد، و پس از گفتگوی مجدد با پرویز ثابتی، دوباره از گلستان روایتش را جویا شدم. آنچه در این باب گفت نه تنها در جهاتی مهم با روایت ثابتی تفاوت داشت، بلکه جنبههای جالب دیگری از سرنوشت فیلم (و کتابی را که در واقع روایت مکتوب فیلم بود) روشن و مطرح میکرد.
Image copyright
از گلستان بارها شنیدم که پس از مرگ فروغ فرخزاد دیگر دل ماندن در ایران را نداشت. به اروپا رفت و مدتی در پاریس و چندی در لندن ماند. میگفت به تهران برگشتم که فیلم اسرار گنج دره جنی را بسازم. میگفت احساس میکردم ساختن این فیلم را به مردم ایران مدیونم. حتی در اوج قدرقدرتی شاه و ثروت تازه به دست آمده نفت – که ولخرجیهای جشنهای دو هزار و پانصد ساله یکی از عوارضش بود- احساس میکرد پایههای رژیم در ایران لرزان است. انگار چون هاملت میدانست که چیزی در داربست ملک ویران است. میگفت در آن سالها کار جشنواره شیراز که به همت و حمایت رضا قطبی و ملکه فرح (و گروهی از مشاوران فرهیخته) راه افتاده بود سخت رونق داشت. در مقابل وزارت فرهنگ و هنر که سالها تیول پهلبد بود، احساس میکرد که از قافله عقب افتاده و در تکاپو بود که با راه انداختن فستیوال فیلم در تهران و حمایت و نشان دادن فیلمهایی "متقاوت" با جشنواره شیراز رقابت کند. میگفت به محض اینکه کار تهیه اسرار گنج دره جنی آغاز شد این شایعه هم رواج و به روزنامهها درز پیدا کرد که فیلم تازه گلستان قرار است در جشنواره فیلم وزارت فرهنگ به نمایش در بیاید.
بارها در طول این سالها گلستان از همدلی و همراهی پرویز صیاد گفته بود که هم در فیلم بازی کرد و هم در مقاطع مختلف در تدارک نیازهای آن- از خرید فیلم برای برای دوربین تا آوردن برخی بازیگران تئاتر معروفش که با او همکاری داشتند – از هیچ کمکی دریغ نکرد. به علاوه، به گفته گلستان، صیاد تنها کسی بود که از همان آغاز کار بو برده بود که داستان فیلم به راستی چیست و هرگز هم به روی خودش نیاورد. بالاخره فیلم تمام شد. اما به رغم اطلاعاتی که پیشتر در روزنامهها آمده بود، در برنامهای که برای فستیوال آن سال وزارت فرهنگ منتشر شد، ذکری از اسرار گنج دره جنی نبود.
گلستان میگفت دوستی داشت که از مدتها پیشتر در وزارت فرهنگ کار میکرد. زاون هاکوپیان نام داشت. معتقد بود "آقا" - که مرادش پهلبد بود- حسن نیت دارد. میکوشید بین "آقا" و گلستان آشتی ایجاد کند. گلستان به زاون زنگ زد و پرسید چطور شد اسرار گنج دره جنیدر برنامه جشنواره نیست؟ زاون هم روز بعد قراری برای دیدار گلستان و "آقا" ترتیب داد.
گلستان میگفت وقتی وارد اطاق وزیر شد او از جا برخاست و به طرف گلستان آمد. شاید نمیخواست گلستان بنشیند. اما گلستان بلافاصله بر مبلی تکیه زد و باقی گفتگو در شرایطی صورت گرفت که وزیر ایستاده و گلستان نشسته بود. در هر حال پهلبد سر آشتی و حتی دلجویی داشت. حسابش به گمان گلستان این بود که اگر وزارتش بتواند به اسرار گنج دره جنی کمک کند و حتی اسباب ارسال آن به فستیوالهای بینالمللی را فراهم کند، جبران مافات جشنواره شیراز خواهد شد. فیلم را ندیده بود. در جا دستور جواز پخش فیلم را داد. وقتی، به گفته گلستان، مسئول ممیزی فیلم وارد اتاق شد و گلستان را نشسته و وزیر را ایستاده دید، "جهانش انگار دگرگون" شد. با عجلهای هرچه تمامتر جواز نمایش صادر شد. به علاوه پهلبد پیشنهاد کرد که وزارت فرهنگ برای تهیه زیرنویس فرانسوی و از این راه، گسیل فیلم به فستیوالهای بینالمللی، کمک کند. چنین هم شد و اینگونه بود که پرجرأتترین و پرنیشترین فیلم دوران شاه نه تنها اجازه نمایش گرفت بلکه به کمک وزارت فرهنگ وقت و وزیرش، که داماد شاه هم بود، به فرانسه نیز ترجمه شد. از زمان صدور اجازه تا نمایش فیلم حدود دو سال طول کشید. (گفتگو با گلستان ۷ سپتامبر ۲۰۱۵)
Image caption
گلستان که در هنگام تکمیل فیلم امید چندانی به نمایشش نداشت، پیش از هر کار روایت مکتوب فیلم را به صورت کتابی آماده چاپ کرد. نسخهای از کتاب را هم به مجتبی مینوی، ایرانشناس پر آوازه آن زمان داد تا در صورت صدور دستور خمیر شدن نسخههای کتاب، یکی از این نسخه ها در جایی امن بماند. ممیزان کتاب وزات فرهنگ به کتاب ایراد گرفتند. ایرادی اما جزئی. گفته بودند دو کلمه "جنده جاسوس" منافی عفت عمومی است. از قضا رئیس اداره سانسور کتاب در آن زمان شخصی به نام زندپور بود. اهل شیراز و زمانی معلم تاریخ و جغرافیای گلستان بود. وقتی گلستان از او خواسته بود "گیر" کتاب را رد کند، به همان مشکل "جنده جاسوس" اشاره کرد. گلستان تاکید کرد که تغییر آنها دشوار است چون هدف جناس دو جیم بود. به توصیه زندپور یک نسخه از متنی را که در آن دو واژه مزاحم حذف شده بودند به دفتر او بردند و بر همین اساس جواز پخش کتاب (بدون هیچ تغییری) صادر شد. به گفته گلستان، قرار شد توزیع کتاب را به هفته قبل از عید موکول کنند. بازار کتاب در آن دو هفته داغ میشد و امید گلستان و ناشر این بود که قبل از اینکه ساواک دستور توقیف کتاب را صادر کند هممه نسخههای آن به فروش برود. از کتاب ۲۵۰۰ نسخه چاپ شد و از قضا تا سیزده به در عملا همه به فروش رفته بود و تنها در آن زمان ساواک دستور گردآوری نسخ کتاب را از کتابفروشی صادر کرد. (نامه از گلستان، ۶ سپتامبر ۲۰۱۵)
روز نخست نمایش فیلم، که در دو سینما صورت میگرفت، فخری گلستان، همسر ابراهیم، و کاوه، فرزندش، هرکدام جداگانه به یکی از سینماها سر زدند. بعد از دیدن فیلم فخری سراسیمه به منزل برگشت. میگفت در سینمایی که او در آن به دیدن فیلم رفته مردم سوت میزدند و هورا میکشیدند. میگفت همین امشب فیلم را توقیف و نسخههای آن را تصرف خواهند کرد. نسخه اصلی فیلم در استودیو گلستان نگهداری میشد. فخری هم با عجله به استودیو رفت و آن نسخه و همه مدارک مربوط به فیلم را جمعآوری کرد و به منزل یکی از بستگانش به امانت گذاشت.
گلستان میگفت فیلم نزدیک به دو هفته بر صحنه ماند. دوستان متعدد دیگری، از جمله صیاد هم معتقدند نمایش فیلم در همین حدود ادامه پیدا کرد. حتی پیش از پخش همگانی فیلم، به همت مهدی سمیعی، که از دوستان گلستان و از برجستهترین بانکداران دوران شاه بود، شبی در سالن کوچک سینما مولنروژ فیلم برای حدود پنجاه نفر از شخصیتهای مهم سیاسی آن زمان نمایش داده شد. گلستان میگفت بسیاری از کسانی که گرتهای از آنها ملاط فیلم بوده آن را دیدند و هیچکدام شخصیت خود را در آئینه اسرار گنج دره جنی سراغ نکردند. اما به روایت گلستان یکی از کسانی که گرته خود را در فیلم دیده بود، آن هم وقتی که در دربار نشان داده شد، بالاخره اسباب توقیفش را فراهم کرد.
از مهمترین شخصیتهای اصلی اسرار گنج دره جنی معلم ده است. در گفتار و کردار شباهتی اشتباه ناپذیر به امیرعباس هویدا، نخستوزیر وقت، دارد. حتی عصا هم به دست میگیرد. میداند که "مرد" بلندپروازیهایی بیاساس دارد و ظاهر تجدد را بر تجدد واقعی ترجیح میدهد. با این حال دائم در گوش "مرد" ورد برنامههای نوسازی میخواند. و بالاخره هم در به هم ریختن شالودههای اجتماعی ده نقشی مهم بازی میکند. به گفته گلستان، هویدا با دیدن فیلم در دربار به خشم و خصومت، رمز و راز آن را برای دیگر بینندگان شکست و اسباب توقیف فیلم را فراهم کرد.
اسرار گنج دره جنی هزار تویی است زیبا و ظریف و در عین حال پر مغز در باب تجربه ناتمام تجدد اغلب صوری و نفتزده ایران. روایات مربوط به چند و چون تهیه و سانسور فیلم هم خود هزارتویی است گویا و پرحکمت در باب نه تنها شکنندگی آن تجدد – و کم خردی و حفرههای فکری بعضی از منادیان آن- بلکه درباره دشواری یافتن حقیقت تاریخی. اگر نخواهیم به شنیدهها و باورها و گمانههای رایج بسنده کنیم، اگر در پی یافتن حقیقت باشیم – که در تاریخ همواره نسبی و عارضی و در حال دگرگونی است- آنگاه در مییابیم که هرچه به واقعیت نزدیکتر میشویم، میبینیم که حقیقت ماجرا تصویرهایی سپید و سیاه مالوف را برنمیتابد و همواره به هزار و یک سایه روشن عجین میماند.
منبع: بی بی سی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر