نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۴ تیر ۱۸, پنجشنبه

روایت دردهای من...قسمت پنجاه و یکم
رضا گوران

بیش از یک ماه  با زجر و رنج ومشقت زیاد تحصن واعتراض زندانیان همراه شعار خروج ازتیف وعراق ادامه داده بودیم تا شاید طلسم سرکوب و اختناق زندان را بشکنیم و درب آن را گشوده تا رهایی یابیم. در این حیص و بیص هواپیمای 13 نفره مدام در راه بغداد به تهران در پرواز بود و کسانی که به هر دلیلی  خواهان بازگشت به میهن خویش بودند (قبل از همه زد وبند ارتش آمریکا برای خلاصی از شر این افراد و مجاهدین برای اینکه بقول خودشان همه را بد نام کنند...... اما نمی فهمیدند که این سوال را همگی می پرسند که معنای آن ارتش آزادیبخش و تشکیلات محکم و استوار این است!؟؟) روانه ایران می شدند.

 در این راه و مسیرچند تا از زنان جداشده نیز راهی دیار خود گشتند و  چهار تن از زنان در تیف باقی ماندند که به تحصن اعتراضی اهالی تیف پیوسته که مورد خشم و غضب رئیس زندان سرهنگ پلمبو قرار گرفته و برق محل زندگی آنان قطع و از الزامات و امکانات محدودی که در اختیار داشتند محروم گردیدند تا از اقدام و حرکت اعتراضی خود دست بکشند.

اعتصاب غذای زندانیان:

در آواخر اکتبر 2006 سرهنگ تورلاک به تیف آمد وبه زندانیان اطلاع داد که پرونده عده ای از افراد که توسط سازمان ملل تهیه شده به کشورهای مختلف فرستاده شده و می بایست منتظر پاسخ باشند. آنها مرتبا وعده و وعید می دادند تا افراد را ساکت کنند. اما با این وجود کماکان زندانیان با اراده و مقاوم با صبر و سعه صدر مقاومت پیشه کرده و 75 روز مشکلات تحصن را تحمل کردیم. تا اینکه 40 تن از افراد از سر ناچاری به خاطر ظلم و ستم و اجحافات آمریکائیان مجبور شدند دست به اعتصاب غذا بزنند. روز بعد ارتش آمریکا تمامی اعتصاب کنندگان را در یک چادر صحرایی گرد آوردند و دورتا دورآنان را با حلقه های سیم خادار مسدود کرده و اجازه ندادند ازآن محوطه خارج شوند.

 در این راستا زندانیان اطلاعیه پنجم را صادرو اوضاع تیف را با جزئیات بیشتری تشریح ودر معدود رسانه ها منتشر کردند. مقامات ارتش آمریکا وارد تیف شدند و به افراد گوشزد کردند در دنیای غرب اعتصاب غذا امری منفی و خشونت طلبی تلقی می شوند. کشورهای اروپائی حاضر به پذیرش پرونده پناهند گان خشونت طلب نیست. بنابر این بهتر است دست از اعصاب غذا بردارید سپس افزودند پرونده شمار دیگری از افراد به کشورها فرستاده شده.... با وضعیت وخیمی که بوجود آمد و صحبت های که سرهنگ تورلاک بیان کرد همراه با مشکلات و معظلات عمومی دیگری که گریبانگیراهالی تیف شده بود جملگی دست به دست هم دادند که بعد ازسپری شدن 8 روز به اعتصاب غذای خود خاتمه دادند. اما کماکان تحصن و اعتراضات همراه شعارهای هر روزه همچنان به قوت خود باقی ماند.

دراین باره یک سری تصاویر ویدیوی خیلی کوتا از اعتصاب غذا و شعار دادن افراد درزندان تیف در دست دارم که  در فیس بوک خودم به نام رضا گوران که به تازگی راه اندازی کردم منتشر می کنم. اگر چنانچه خوانندگان عزیز تمایل به دیدن این سری از تصاویر را دارند لطفا از فیس بوک ام دیدن نمایند.

مصاحبه من با رادیو فردا و موضع گیریهای سازمان مجاهدین:

 بعد از گذشت 75 روز تحصن و اعتراض به زندانی شدن بدون هیچ گناهی همراه وضعیت نامساعد و فلاکباراهالی تیف در روز چهارشنبه 17 آبان ماه 1385 موفق شدم با خانم قوامی خبرنگار رادیو فردا در کانادا مصاحبه کوتاهی داشته باشم و در باره مناسبات درون تشکیلاتی و چگونگی به گروگان گرفتن افراد توسط سران فرقه و وضعیت ساکنان تیف و تحصن و اعتصاب غذا صحبت کردم. سرمداران سازمان مجاهدین به شیوه همیشگی از افشاگری جداشدگان به وحشت افتاده ویکی از عوامل خائن و وطن فروش آنان با شتاب و عجله به صحنه شوی تلویزیونی خود آوردند و هر آنچه برازنده خود و دم و دستگاه سرکوبگر و مخربشان بود نثارم کردند.

 روز سه شنبه 23 آبان 1385عباس داوری پادوی رجوی وطن فروش که بیش از دو دهه رابط اصلی باند تبهکار با استخبارات و اداره امنیت صدام حسین بوده و در دوران جنگ خانمانسوز 8 ساله ایران و عراق نقشه و مختصات و گرای  سربازان ایرانی که در جبهه های جنگ در مقابل تهاجم ارتش عراق جانانه  می جنگیدند به دشمن می فروخت و در مقابل دلارطیب و طاهر از صدام حسین دشمن ملت ایران دریافت می کرد که در این راستا نوار ویدیوی آن در رسانه ها منتشر شده و می توانید در یوتوب نگاه کنید، رادیو فردا و خبرنگاران آن رسانه را نیز هم مورد حمله هتاک حرمت قرار داد و آنان را مزدوران رژیم نامید چرا که با من مصاحبه کردند!

عباس داوری کسی بود که در زمان حمله ارتش آمریکا به عراق همراه صدیقه حسینی لباس شخصی عربی پوشیده چفیه و عقال به سر بسته بود و با یک تویوتای شخصی که مشخص نباشد نظامی است از این سوراخ به آن سوراخ برای حفظ جانش می خزید  در حالی که من و تمامی رزمندگان یونیفرم نظامی در تن داشتیم و در پشت سلاح های خود آماده رزم و نبرد و جان نثاری بودیم و در زیر مخرب ترین بمباران تاریخ قرار داشتیم که بیش از صد ها تن از رزمندگان کشته و زخمی گردیدند. این خود باخته در تلویزیون فرقه ظاهر شده و ادعا می کرد زیر مخرب ترین بمباران تاریخ قرار داشته و من یک مرتبه کشف کردم که در درون مناسبات زندان و شکنجه همراه سرکوب و اختناق حاکم بوده!!!!! عجب جانوران ایدئولوژیکی دم و دستگاه توتالیتر رجوی تولید کرده؟! تمامی موضع گیریها و صحبت هایشان دروغ محض و بر پایه نیرنگ و کلک استوار است. مجاهدین با افتخار و غرور تمام ادعا می کردند پنتاگون مخالف شدید منتشر کردن این گونه مصاحبه ها ی رادیو فردا است!
احضارمن توسط سرهنگ تورلاک، اوج خرمرد رندی و همچنین ترس جناب رهبر عقده ای:

تشکیلات توتالیترآقای رجوی از دست من شاکی شده و از ارتش آمریکا برعلیه من شکایت کرده بودند.25 آبان ماه  سرهنگ تورلاک همراه ترجمه گر رسمی خود خانم سوزان به تیف آمدند مرا احضار کردند و اعلام کردند مصاحبه با رسانه های بیرونی ممنوع است. زیرا سازمان مجاهدین از مصاحبه بنده با رادیو فردا ناخشنود شده اند و به صورت رسمی اعتراض کرده و گفته اند این نوع موضع گیرها به سودشان نیست . همانجا جواب دادم به جهنم ،به درک می خواستند جرم و جنایت نکنند، می خواستند زندان و شکنجه نکنند، می خواستند گروگانگیری راه نیندازند و وطن فروشی نکنند و افراد را به کشتن ندهند و........

به خانم تورلاک گفتم مگر شما نمی گوئید اینجا یعنی عراق و تیف خاک ایالات متحده است؟ پاسخ داد: بله، پرسیدم مگر رادیو فردا متعلق به کشور آمریکا نیست؟ گفت: بله، پرسیدم خانم تورلاک مگرمن در زندان آمریکا نیستم؟ جواب داد: بله، گفتم پس من زندانی آمریکا در خاک آمریکا با رادیو آمریکا مصاحبه کردم این کجاش جرم محسوب می شود؟! خانم تورلاک گفت: درست می گویی اما حالا مشکل درست شده وسازمان مجاهدین رسمآ بر علیه تو شکایت کردند و ما باید رسیدگی بکنیم. بهم ریخته شدم  وگفتم هر چه از دست شما و سازمان مجاهدین بر می آد دریغ نکنید.

 در زندان ارتش آمریکا و مجاهدین هستم چه اینجا چه هرزندان دیگری بفرستید به حال من تاثیری ندارد. زمانی از سازمان مجاهدین فرار کردم چند بار کتبآ برعلیه آنها شکایت نامه برای شکنجه و زندان تنظیم کردم و تحویل مقامات مربوطه دادم اما ارتش آمریکا هیچگونه اهمیتی ندادند و رسیدگی نکردند. اما حالا چون مجاهدین از من بخاطر دو کلام حرف شکایت کردند شما فوری دنبال پیگیری آن هستید که هر طور شده مرا مجازات کنید  تا مجاهدین راضی شوند و لذت ببرند. این یک بام و دو هوا از کجا سرچشمه گرفته؟!... درست است که آنها مزدور شما هستند و کاملا هوایشان را دارید اما مواظب باشید کار غیر قانونی نکنید که من تا انتها خواهم ایستاد.

احضار،دستگیری،منتقل شدن به زندان انفرادی:

یک هفته بعد روز جمعه 3 آذر1385 ساعت 2 بعدازظهر چماقداران بوش در یک برنامه و طرح از پیش تعیین شد به بهانه واهی یک ترجمه گر افغانی به نام عبدالله به دم درب زندان فرستادند و با صدای بلند مرا صدا زد. درمحل چادر تحصن همراه عده ای از زندانیان نشسته بودم عبدالله گفت: آقا رضا سرهنگ باهات کار دارد لطفا با من بیا تا حرف های سرهنگ را برایت ترجمه کنم! به دوستانی که در نزدم بودند گفتم بچه ها ممکن است اینها مرا دستگیر کنند شما سعی کنید تحصن را ادامه بدهید... خودم را به دم درب رساندم از عبدالله پرسیدم چه می خواهی. گفت: والله سرهنگ باهات کار داره به من ماموریت داده شما را به نزدش ببرم. همراه عبدالله و دو سرباز نگهبان دم درب به دفتر سرهنگ وارد شدم، دیدم سربازان ضد شورش آماده ایستاده و منتظر دستور هستند.
رئیس زندان گفت: تو باید به ایزولیش بروی، با خنده پرسیدم به چه جرمی؟! گفت بعدا مشخص می شه، چند نفر از دست تو شاکی هستند که آنها را تهدید به مرگ کردی!!! گفتم من چنین کاری نکردم می شه نامه  کسانی که از دستم شاکی هستند و شکایت کردند ببینم. گفت: نامه ای در کار نیست تو باید به ایزولیش بروی. گفتم تا ثابت نکنی جرمم چیست نمی رم. یک مرتبه به سربازان اشاره کرد آنها هم همانند مور و ملخ رویم ریختند دستبند و پا بند زدند و کشان کشان به ایزولیش منتقل کردند.

هرچه داد زدم چه خطائی ازم سر زده، به چه گناهی با این وحشی بازی با من تنظیم می کنید....؟؟!! به گوششان نرفت که نرفت. سپس با ابزار آلات ضد شورش به محل تحصن حمله ور شدند 2 تن دیگر از نمایندگان زندانیان را دستگیر و آنها را نیز کشان کشان به زندان انفرادی آوردند. افرادی که در محل تحصن حضور داشتند و به این دستگیری وحمله و هجوم  چماقداران بوش اعتراض کرده بودند با گاز فلفل و کلت های برقی و.....ضد شورش سرکوب کرده و عده ای از آنان را دستگیروبا داد بیداد و فحاشی و عربده کشی مرعوب کرده و به زندان انفرادی آوردند. بدین سان مقامات آمریکایی سران باند تبهکار رجوی را راضی و خشنود کردند.

سپس برای اینکه خبر این حمله و هجوم و دستگیریها به بیرون درز پیدا نکند تلفن قطره چکانی تیف را قطع کردند. کنترل و محدودیهای دیگری را برای زندانیان اعمال کردند و رفتار نگهبانان از قبل خشن تر و بی رحمانه تر گشت. در سلولهای انفرادی افراد بازداشتی اعتراض کردند و گفتند: حق ندارید با ما رفتار غیر انسانی بکنید و.... یک درجه دار بی مخ آمریکایی مسئول زندان انفرادی کپسول گاز فلفل را باز کرد و بر سرو صورت تک به تک افراد پاشید. طوری که کل محوطه انفرادی پر از گاز فلفل شد. این وحشی بازی باعث شد تمامی سربازان از راهرو زندان به بیرون و محوطه باز خارج از زندان فرارکنند.

همان لحظات پتوی که در کف سلول بود به سر و صورتم پیچیدم تا کمتر آسیب ببینم. چند دقیقه بعد مسئول بهداری زندان ماسک زده یک کارتون شیر آورد. یکی یکی زندانیان را از سلول انفرادی خارج و به محوطه باز بردند. در آنجا سر وصورت و چشم زندانیان که از سوزش و درد جیغ می کشیدند و جان می کندند با شیر شستند تا کمی تسکین یابند و آرام بگیرند. بلاهای که توسط گرازان بوش و شکنجه گران فرقه رجوی بر سر تک به تک افراد آوردند قابل توصیف کردن نیست.همیشه و در همه حال این خاطرات تلخ و درد آور مرا آزار می دهد و هرگز نمی توانم آنچه برسرمن و ما آمده و اتفاق افتاده را فراموش کنم.

منتقل شدن به زندان آتن:

یک ماه تمام در ایزولیشن با زجر و رنج سپری کردیم. روز 28 آذر1385 ساعت 8 صبح سربازان ضد شورش با وحشی بازی درب انفرادی را باز کردند و در همانجا با پرخاشگری و عصبانیت تمام دستبند و پابند زدند که یکی از آنها تمامی این اقدامات را فیلم برداری می کرد. مرا همراه جواد اسدی ،علی جمالی، رحیم بلغار از زندان خارج و به طرف جیپ های هامر نظامی  هل دادند. از زندانبانان پرسیدم چکار دارید با ما می کنید؟! گفتند: سرهنگ دستور داده شما را به زندان آتن منتقل کنیم. همزمان افراد زندانی از پشت دیوارهای شبکه ای و سیم خاردارها شعار می دادند و مرا صدا می زدند. با صدای بلند گفتم بچه ها به تحصن و شعار دادن ادامه بدهید و از این وحشی های بی منطق هراسی به دل راه ندهید. از دست فیلم بردار عصبانی شدم وبه او اعتراض کردم. فیلم بردار گفت: این دستور سرهنگ "کری"است. از عصبانیت مقداری فحش و بد و بیجا برای آن عفریته  که با زنان شورای رهبری روی هم ریخته بود حواله کردم. ما را سوار جیپ ها کردند و به زندان آتن که در قسمت شمالی تیف وچسبیده به آن بودند منتقل کردند.

زمانی به زندان "آتن" رسیدیم دیدم برادران دیگری چون سعید جمالی، حمید محبی، غلام رضا رضائی حضور دارند. پرسیدم کی شما را به اینجا آوردند. گفتند: ساعت 5 صبح 100 تن از سربازان ضد شورش آمریکایی و بلغاری به تیف حمله ور شدند، با وحشی بازی برای همه خط و نشان کشیدند و بچه ها را تهدید کردند، محل تحصن را بهم ریختند و تمامی پلاکاردها و نوشته ها را پاره و کندند و با خود بردند. ما را دستگیر و با وحشی بازی عربده کشی و فحاشی به اینجا منتقل کردند. بدین سان نفرات اصلی تحصن و اعتراض از بقیه زندانیان جدا و تقریبا 15 ماه و تا لحظه ای که درب زندان تیف باز کردند و آزاد شدیم در زندان آتن با هم بودیم. در زندان آتن آمریکائیان هر کاری دوست داشتند و هر بلای خواستند بر سر ما آوردند تا زیر بار ظلم و زورستم آنان برویم. اما هیهات من الذله.
سرهنک کری:

آن ماده گرگ درند خوی جانشین سرهنگ پلمبو شده بود. او با زنان شورای رهبری روی هم ریخته و تبانی کرده بودند. به سفارش آنان هرغلطی دلش می خواست بلا بر سر زندانیان در می آورد. او بود که با توطئه مرا از چادر تحصن به دفتر خود کشاند و در همانجا  به سربازان دستور داد مرا دستگیر و به زندان انفرادی منتقل کنند. سرهنگ "کری" همراه نیروهایش جانشین سرهنگ پلمبو شده بود و حدود 40 روزی بود که مسئولیت تیف را برعهده گرفته بود که ما را به زندان انفرادی و بعد زندان آتن منتقل کرد.

سرهنگ کری ازعده ای که به شغل شریف جاسوسی و آدم فروشی مشغول بودند همراه ارازل و اوباش های عربده کش حمایت و پشتیبانی می کرد. آنها را به مهیمانی دعوت می کرد. مقدار ناچیزی به آنان دلار داد تا محل تحصن را بهم بریزند ومابین افراد تفرقه بندازند. همین اقدامات همراه فشارهای روز افزون ارتش آمریکا  چون آمار گیری های وقت و بی وقت نبود امکانات بهداشتی و رفاهی و.... باعث شد افراد زیادی راهی ایران شوند و بروز اختلاف و مشکلات متعددی برای زندانیان ایجاد کردند.

شخصی لمپن معتاد کارتون خواب به نام سعید پاشنه طلا همراه یکی دوتن از همکارانش با تیزبر به چادر تحصن  ومعترضین حمله ور شده بودند وبا عربده کشی گفته بودند ارتش آمریکا پشتیبان ماست و کلی فحش و توهین حواله تحصن کنندگان کرده بود. این برخورد باعث زدوخورد و درگیری شده بودند. سرهنگ کری به بهانه این که چادر تحصن محل درگیری زندانیان بوده به سربازان  ضد شورش دستور حمله داده بود. سربازان به افراد و چادر تحصن حمله ور شده ومحدود الزامات و امکانات آنجا را با خود برده و مصادر انقلابی توحیدی آمپریالیستی کرده بودند. سپس طبق تبلیغات همیشگی اعلام کرد بود به تحصن پایان دهید چرا که تحصن هیچ فایده ای ندارد هر کس توان و کشش تیف را ندارد به ایران برود!! دقیقا حرف دل رهبر عقیدتی را زده بود. هم زمان خبر رسید که خانم تورلاک به تیف آمده و اعلام کرده بود کشورهای اوپایی گفته اند اعضای جدا شده مجاهدین شرایط مناسبی برای گرفتن اقامت در اروپا را دارا نیستند!!! 

محل تحصن را رها سازید و به سر کار بروید. هر کس برای ارتش آمریکا کارکند به جای هر ساعت 1 دلارازاین به بعد هر ساعت 3 دلاردستمزد دریافت می کند!! این افزایش دستمزد کار باعث شد عده ای انگشت شمار به سر کار بروند. اما بقیه افراد با غیرت همچنان به تحصن و اعتراض و شعارهای کوبنده خود ادامه دادند. این تک و پاتک ارتش آمریکا و زندانیان سرکوب شده مقاوم تا روزی که درب تیف باز شد و زندانیان اسیر آزاد شدند همچنان به قوت خود باقی ماند و ادامه داشت. یکی دو روز بعد سرهنگ کری به پشت حصار سیمی آمد و گفت: از بالا به من دستور داده اند شما را به اینجا منتقل کنم وبه تحصن خاتمه دهم. اینجا خاک ایالات متحده است و شما باید قوانین ارتش را رعایت کنید. همراه دوستان او را هو کردیم وچند تا فحش بارش کردیم که دمش را روی کولش گذاشت و رفت. اینقدر ترسو و بزدل بود که با آن همه خدم و حشم جرات نکرد وارد زندان آتن بشود.

صدور"لسه پاسه" توسط کارمندان دولت عراق:

20 دی ماه 1385 سربازان نگهبان ما 7 تن را سوار جیپ های هامر کردند و به فاب مقر اصلی خود منتقل کردند. درآنجا دیدم که تمامی زندانیان را در یک سالن بزرگ گرد آوردند و عده ای عراقی همراه افسران آمریکائی حضور دارند. یکی دو روز پیش تر خانم تورلاک به زندان آتن آمد و گفت: آماده باشید قرار شده یک هیئت ازدولت عراق به فاب بیایند و با تمامی شماها ملاقات کنند. آنها جواز خارج شدن از خاک عراق را برای تمامی زندانیان صادر می کنند. این جواز 6 ماه مهلت دارد که شما بتوانید در این مقطع زمانی از عراق خارج و وارد ترکیه شوید. ما با دولت ترکیه به توافق رسیدیم که شماها را با این جواز که "لسه پاسه" می گفتند بپذیرند و درآنجا کار پناهند گی خودتان با سازمان ملل را دنبال کنید تا به کشوری که دوست دارید برسید.

نفرات وزارت کشورعراق همراه افسران آمریکائی برای تک به تک افراد "لسه پاسه" عراقی با عکس و اثر انگشت و مشخصات کامل هر شخص صادر کردند و قول دادند بعد از صدور مجوز شروع به فرستادن افراد به ترکیه می کنند و یک ماهه تمامی افراد را راهی ترکیه می شوند که هرگز این قول عملی نشد.زمانی نوبت به ما 7 تن رسید که لسه پاسه صادر کنند. یکی از عراقی ها پرسید برای چه به عراق آمدید؟! برادر سعید جمالی درجا به عربی وبا صدای بلند گفت:الحرب مع النظام الملالی.

باور کنید مثل اینکه دنیا را بهم دادند، غرش رعد آسای یک مبارز و دلاور تمام عیارواقعی باعث شد عراقی که زبان فارسی را از من بهتر صحبت می کرد به خود بلرزد و خفقان بگیرد.ازاو پرسیدم تو در ایران چه کار می کردی که حالا بهتر از من فارسی صحبت می کنی؟! هیچ نگفت و سکوت کرد.آنها از نیروهای بدر و حکیم و... مفت خورهای بودند که آخوندهای مرتجع عرب پرست سالهای سال پول و نان و آب مردم ایران را به گلویشان ریخته بودند که در آن روزگار به جا و مقام و منزلتی رسیده بودند.

بعد از تشکیل پرونده و صدور جواز "لسه پاسه" را به ما دادند. آمریکائیان ما را به زندان برگرداند. در امتداد روزگار تاریخ مصرفی آنها به سر رفت اما هیچ وقت از آن جوازها استفاده نکردیم. بعد از آزادی از زندان تیف در شهر کرکوک عراق دستگیر شدم. نیروهای پلیس عراق آن را از درون وسایلم بیرون کشیدند و گفتند: شما از مجاهدین هستید .از مردم عراق کُشتید حق ندارید از لسه پاسه عراق استفاد کنید.........
واقیعت این بود که ما بین کله دوفیل "آمریکا و رژیم" و یک فنجان "رجوی" گرفتار شده بودیم و هر کدام از آنان به فکر منافع جیب خود بودند. بقیه این اقدامات بازی بیش نبود. بعد از مدتی سرهنگ تورلاک به زندان آتن آمد و بعد از کلی صحبت در این باره گفت: زندانی شدن شماها در دست من و همکارانم نیست. ما مجری دستورات هستیم. از بالا دستور می آید که ما چه اقداماتی برای شما انجام بدهیم. اگرمیان سازمان مجاهدین و پنتاگون توافقی صورت گرفته من اطلاع دقیقی از آن ندارم. باید صبور باشید تا بالاخره راهی برای آزادی شما پیدا شود.

همه ما مطلع شده بودیم که  تشکیلات سازمان مجاهدین دربست و کامل در اختیار آمریکا قرار گرفته وحلقه به گوش و سر سپرده سفت سخت پنتاگون شده و همانطوری که قبلا رجوی به صدام حسین گفته بود: سرنوشت ما با هم گره خورده و برادری خودش را به دشمن ملت ایران ثابت کرده بود، این بار برای آمپریالیسم که صاحبخانه جدید می نامیدش، سنگ تمام گذاشته و نوکر و چاکر دربست و خالص آنان شده بود تا به هر قیمت تمامی نفرات را به حلقوم حکومتی بریزند که از آن به نام رژیم ضد بشرآخوندی نام می برد و همه را نابود کند. تا به این وسیله به هدف خود که جز پلیدی و خباثت ضد ایرانی چیزی بیشتر نبود رسیده باشد.اما افراد مقاوم و شرافتمند با صبوری و شکیبائی تمامی آن مراحل را با سختی و مرارت زیاد از سر گذراندند و  قیمت مبارزه خود را پرداخت کردند و همانند یک گلادیاتور واقعی سر افرازاز آن بیرون آمدند و ثابت کردند رجوی و دم و دستگاه انحصارطلب و تمامیت خواهش یک خود فروش آب به آسیاب ریز رژیم ملاها بیش نبوده و نیست.

در این میان هر از گاهی سر و کله یک عضو و کادر قدیمی که فرار را بر قرار ترجیع داده  و بی کفش و کلا از"دروازه بهشت" رجوی می گریختند پیدا می شد. از طروق مختلف خبر های به گوش ما می رسید. یکی از خبرها این بود که سران تشکیلات در چند ماه گذشته تلاش کرده بودند میان گروههای سنی مذهب طرفدار صدام حسین و ارتش آمریکا در قرارگاه و یا شهر اشرف نشینان میانجیگری کرده تا خودشان را ثابت کنند وبه این وسیله به ارتش آمریکا و پنتاگون نشان دهند درعراق وزنی دارد. خبر های دیگرنیز گفته می شد مبنی بر اینکه مسعود رجوی از نا کجا آباد به رزمندگان سرکوب شده پیام داده بود خیانت نکنند وکمربندها را سفت تر کنند و برای شرایط سخت تر آماده شوند و به خواهران شورای رهبری تعهد دوساله بدهند تا رژیم را سرنگون کند.

در این حال چهارشنبه سوری و عید نوروز 1386 را پشت سر گذاشتیم و همچنان همانند اصحاب کهف در جهنم تیف جان می کندیم و منتظرظهور حضرت بوش و پنتاگون بودیم تا دست از سرمان بر دارند  واز بندگی و بردگی رهائی یابیم و بگذارند به دنبال کار خود رویم. اما با این وجود و با تمامی وعده و وعیدهای داده شده آب ازآب تکان نخورد و ما همچنان همانند بز شاخ شکسته دور خود می چرخیدیم و به زمین و زمان لعن و نفرین می فرستادیم. هر از گاهی صدای شعار دادن افراد زندانیان در تیف به گوش می رسید و تاریخ مصرف لسه پاسها به انتهای خود نزدیک می شد. سرهنگ تورلاک خبر داد نگران این مسائل نباشید ارتش آمریکا می تواند مجددا برای 6 ماه دیگر لسه پاسها را تمدید کند و رفتن به ترکیه هم شدنی نیست!! ولی ممکن است به این زودی شما را در بیابانهای عراق رها سازیم.

گرفتن امضاء و تعهد از افراد زندانی توسط ارتش آمریکا:

در نهایت 14 اکتبر 2007 فرمهای تحویل زندانیان داده بودند که امضا کنند. در فرم مزبور به صراحت درآن قید شده بود زندانیان به صورت داوطلبانه تیف را ترک و ارتش آمریکا در قبال آنان هیچ گونه مسئولیتی ندارد. بغیر از امضاء از زندانیان فیلم برداری هم کرده بودند، وعده داده بودند افراد را تا شهر موصل در شمال عراق همراهی می کنند، اما این قول هم زیر پا گذاشتند و گفتند: امنیت در عراق خوب!!!!! است. به کردستان و یا هر جای دیگری که دوست داری بروید. همزمان پزشک قانونی و  مسئول امداد تیف تمامی افراد را معاینه پزشکی کردند و مشکلات جسمی و روانی زندانیان را ثبت کردند. در معاینه پزشک قانوی شکنجه های وحشتناکی که درزندان انفرادی و در بازجویهای شکنجه گران قصی القلب رجوی بر سرم آورده بودند همراه بلاهای که در زندان تیف طی 4 سال گذشته متحمل گشته بودم را به اختصار بیان کردم. بعد از معاینات پزشکی برای چندمین بار آنها را ثبت کردند.

  بعد از این اقدامات مقامات آمریکایی پشیمان شدند و اعلام کردند درکُردستان میان دولت ترکیه با گروههای کُردی جنگ در گرفته و بحران بوجود آمده نمی توانیم شما را رها کنیم. سپس سرهنگ تورلاک اعلام کرد در شمال عراق و در شهر موصل یک کمپ پناهند گی برای شما آماده کرده ایم و شما را به آن کمپ منتقل می کنیم! قبل ازاین وعده گفته بودند شما را به ترکیه منتقل می کنیم و حتی یک نفر که مزدور خودشان بود به ترکیه اعزام کردند.....اما با تمامی این وعده وعید و قول و قرارها هیچکدام اجرا نشد که نشد.

سرهنگ "مولن" جانشین سرهنگ تورلاک مسئول بخش حقوقی زندانیان تیف شده بود. و یک سرهنگ سیاه پوست قد بلند با نیروهایش جانشین سرهنگ کری و سربازانش گردیدند. این دو مقام روزی به زندان آتن آمدند و خودشان را معرفی کردند. سرهنگ مولن گفت: تلاش می کنم هر چه سریعتر آزادی شما را تحصیل نمایم اما نمی توانیم همه را با هم آزاد کنیم. مسائل مهمی در بین ارتش آمریکا و مجاهدین مطرح است و.....!!! این سرهنگ تازه وارد آمریکایی با تعجب تمام در جواب سوال ما می گفت: من اصلا نمی دانم چرا شما را چهار پنج سال اینجا نگه داشته اند هیچ دلیلی برای اینکار نبوده است.....

آواخر آبان ماه 1386 ارتش آمریکا اولین دسته 5 نفره از زندانیان تیف را دربیابانی نزدیک به قرارگاه اشرف در2 کیلومتر جاده شهرخالص به طرف کرکوک آزاد کردند. یعنی نزدیک به 5 سال طول کشیده بود که این افراد درببانهای عراق رها شوند. همان زمان رجوی با شور و شعف از نهانگاه خود پیام انقلابی توحیدی داد که افراد جداشده را بعد از سالها زندانی شدن سر کوچه رها کردند!!!  این هم پیام رهبرانقلاب نوین عقده ای قدرت طلب و دموکراسی و حقوق بشر آمریکائی. ای لعنت بر این سیاست کثیف انقلابی توحیدی کاپیتالیستی.
روز بعد کسانی را که می خواستند آزاد کنند ابتدا از هر لحاظ تسویه حساب کامل می کردند. دستمزدهای کاری آنان که طی سالیان برای هر ساعت 1 دلارجان کنده و به حسابشان ریخته شده بود به آنها تحویل می دادند. سپس به کمپ و یا زندان آتن می آوردند و در آنجا پس از پرکردن فرم آزادی که در آن تصریح شده بود دوطلبانه و با مسئولیت خود تیف را ترک می کنم  امضاء می کردند. روز بعد صبح زود نفرات آماده را داخل اتاق بار یک کامیون نظامی همراه لباس و وسایل شخصی که درساک و کوله پشتی داشتند بار می زدند همراه با چند جیپ پر از سربازان مسلح اسکورت و به 2 کیلومتری جاده اصلی خالص به کرکوک می بردند و رها می ساختند.

دو  دسته 5 نفره اولی و دومی با موفقیت سر از ترکیه در آوردند. این حرکت باعث تعجب آمریکائیان گردید.آنان پرسش می کردند این افراد بدون پاسپورت چطور و چگونه توانستند سر از کشور ترکیه در آورند؟! بعد از3 سری رها شده هردسته ای ازنفرات که از تیف خارج می شد و می رفتند ناپدید می شدند و هیچ اطلاعات و خبری از آنها بدست نمی آمد این اقدام شوکی به اهالی تیف زد  اما با این وجود افراد گفتند بهتر است برویم و هر بلای می خواهد بر سرمان بیاد اما ازجهنم تیف راحت شویم.....

ابتدا آمریکائیان به صورت گزینشی عده ای از افراد را آزاد کردند که باعث اعتراض اهالی تیف گردید چرا که افراد به آمریکائیان گفتند: این اقدام شما درست نیست می بایست بر اساس پرونده کسانی که قدیمی تر از بقیه هستند و بیشتر در تیف مانده اند آزاد کنید. این اقدام باعث شد سرهنگ مولن  به زندان آتن آمد و به من ابلاغ کرد: حق الویت برای آزادی را داری آیا آمادگی برای رفتن را دارا هستی؟ ابتدا گفتم سازمان مجاهدین مرا تهدید به مرگ کردند ممکن است دربین راه مرا ترور کنند و با تبلیغات پوشالی به رژیم بچسبانند پس ابتدا این مسئله را پیگیری کنید تا اگر اتفاقی برایم افتاد همه بدانند کار سازمان مجاهدین است.

سرهنگ مولن بعد از 4 روزمجددا به آتن آمد و به من ابلاغ کرد به سران مجاهدین گفتیم: اگر کوچک ترین اتفاقی برای علی بخش آفریدنده و یا هر کس دیگر از این جدا شده ها بیفتید می بایستی جوابگوی اعمال خود باشید. پس خیالت راحت باشد اگرتمایل داری آماده شود تا آزادت کنیم.

  به سرهنگ گفتم اجازه بدهید کسانی که دوست دارند سریع آزاد شوند بروند...... دوستانی که با هم بودیم گفتند: رضا بهتر است پیشنهاد سرهنگ را بپذیری و به کُردستان بروی و در آنجا مشکلات زیادی برای بچه ها بوجود می آد  تو می توانی به خاطر زبان کُردی به همه کمک کنی. پیشنهاد را پذیرفتم و به سرهنگ گفتم اشکال نداره آماده هستم بروم. غروب روز بعد از رهایی مرا برای تسویه حساب کردن به کمپ و یا زندان تیف بردند. افراد زیادی پشت دیوار سیم های شبکه ای و سیم خادارها بعد از 15 ماه دوری از همدیگر سلام علیک و احوالپرسی کردند  با بغضی در گلو و سینه ای مالامال از کینه نسبت به دم و دستگاه توتالیتر رجوی و سپس چماقداران بوش سرم را پایین انداختم وارد دفتر آمریکائیان شدم.

 در آنجا افسر مالی آمریکائی طبق حساب و کتابی که کرده بود شش هزارو خرده ای دلار که قبلا کار نجاری و برق کشی برای آنان انجام داده بودم به من تحویل دادند. یک سری مسائل جزئی دیگری همانند تحویل دادن یک آدرس ایمیل ارتش آمریکا  که گفتند: اگر با مشکلی مواجه شدید گزارش و درخواست کمک کنم که بعد ها ثابت شد آن هم الکی و سرکاری بوده.  سپس به بیرون از دفتر آمدم و با فاصله ای که با دوستان که در پشت دیوار سیمی تجمع کرده بودند دورا دور خدا حافظی کردم . آمریکائیان مرا به زندان آتن بر گرداند.

 چهارشنبه19 دسامبر 2007 صبح زود آمریکائیان به سراغم آمدند و فرمی که با انگلیسی نوشته شد بود دوطلبانه تیف را ترک می کنم بهم دادند امضا کنم. این موضوع را قبول نکردم تا اینکه مسئول مربوطه گفت: هر طور دلت می خواهد انجام بده در پایین فرم با خط فارسی نوشتم بیش از 4 سال بدون هیچ گناهی ارتش آمریکا مرا زندانی و شکنجه جسمی و روانی کرده حالا هم مجبورم زندان تیف را ترک کنم، مسئولیت تمامی این اقدامات و هر اتفاقی که در خاک عراق برایم رخ بدهد برعهده ارتش و دولت آمریکاست امضا کردم و تحویل دادم.

 با قلبی شکسته وزخمی شرحه شرحه شده یکی یکی دوستان مبارز و دلاوری که طی سالیان و بخصوص 15 ماهی که با هم زجر و رنج و خون دل خورده بودیم، شکنجه جسمی و روانی همراه تحقیر و فحش و.... از گرازان بوش را با صبر و متانت و با قامتی استوار تحمل کرده بودیم به آغوش کشیدم و با سختی و جان کندن از آنان خداحافظی و جدا شدم. آمریکائیان مرا همراه دو تن دیگر از زندانیان به نام کریم و احمد با لباس های شخصی که درساک های خود همراه داشتیم سوار اتاق بار کامیون نظامی کردند، همراه چند جیپ پر از سرباز مسلح اسکورت حرکت و تقریبا 1 کیلومتر از زندان تیف دورشدیم که کامیون ترمز کرد و سربازان گفتند: پیاده شوید شما آزاد هستید هر کجا دوست دارید بروید.

بله خوانندگان گرامی بیش از 4 سال زجر رنج و شکنج تحمل کردیم تا یک کیلومتر طی طریق کردیم.آیا باور می کنید؟! آیا ظلم و ستم رجوی با خط موازی اش همراه تبانی کردن با آمریکائیان برای فرستادن افراد به ایران و یا زندانی کردن بیش از 4 سال جدا شدگان از این بدتر می توانید تصور کنید؟؟!!! باور کنید هر زمان این خاطر تلخ وسخت آزار دهند به یادم می آید ناخود آگاه می بینم کلی اشک ریختم. برای چه ، به خاطر چه می بایستی این همه ظلم و ستم و شکنجه و معاصی بر سر من و ما می آمد؟؟؟!!!

 می بایست جداشدگان بیشتری بنویسند تا گرا و مختصات ذهن بیمار مالیخولیایی رجوی برای مردم و روشنفکران جامعه ملازده ما روشن و شفاف گردد. گفتن و نوشتن و افشا کردن رجوی ازما بود، شما خودتان قضاوت کنید. دقیقا آنچه  در درون مناسبات و تشکیلات اولین و آخرین الترناتیو مافوق دموکراتیک رجوی رخ داده و شخصا شاهد و نظاره گر آن بودم در حد توان صادقانه و شرافتمندانه نوشتم و انتشار دادم تا حداقل بیشتر از این شرمنده مردم ایران و بخصوص جوانان امروزی و نسل های پیش نشوم و آنان مطلع و آگاه شوند فریب این نوع باندهای مافیایی مخرب تبهکاررا نخورند.....
   
علی بخش آفریدنده(رضاگوران)

 چهارشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۴/ ۸ ژوئیه ۲۰۱۵

هیچ نظری موجود نیست: